۱۶ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۸:۲۶
کد خبر: ۱۵۹۳۰۶
عضو هیأت علمی پژوهشکده فقه بررسی کرد؛

انقلاب اسلامی و نظریه‌پردازی در فقه

خبرگزاری رسا ـ عضو هیأت علمی پژوهشکده فقه گفت: در نظریه فقهی نظریه‌پرداز تلاش می‌کند با مراجعه به منابع اصیل و تبعی فقه و آراء و نظرات فقیهان رای یا گزاره‌ای کلان که تأثیر در بسیاری از ابواب و کتب فقهی دارد را ارائه دهد.
حجت‌الاسلام شفيعي عضو هيئت علمي پژوهشکده فقه
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ارتباطی که حضرت امام خمینی(ره) بین فقه و سیاست ایجاد کرد و بر همان مبنا حرکت‌های انقلاب را شکل داد، بر پایه تغییر نگاه به فقه از نگاه خرد و مسئله محورانه به نگاه کلان و نظریه پردازانه به فقه بود.
برای تبیین این مسأله گفتگویی با حجت‌الاسلام شفیعی عضو هیأت علمی پژوهشکده فقه انجام شده است که متن آن بدین شرح است:
اگر صلاح می‌دانید ابتدا به چیستی نظریه پردازی و نظریه در فقه بپردازیم و بعد به علل و عوامل کم توجهی به آن برسیم؟
نظریه پردازی فقهی نوعی عملیات و پردازش است که تفاوت آن با نظریه‌پردازی در دیگر دانش‌ها در مواد و داده‌های در اختیار است. در نظریه پردازی فقهی آن چه اتفاق می‌افتد تلاش نظریه پرداز برای استخراج نظریه‌های فقهی از متون نصی ما و داده‌های موجود -آراء و اندیشه‌های فقهی- است. نظریه فقهی هم برآیند عملیات نظریه پردازی فقهی است.
در نظریه فقهی نظریه پرداز -که به تعبیر مرحوم شهید صدر نیاز حتمی به این که نظریاتش باید بر آراء شخصی‌اش استوار باشد ندارد- تلاش می‌کند با مراجعه به منابع اصیل و تبعی فقه و آراء و نظرات فقیهان رای یا گزاره‌ای کلان که تأثیر در بسیاری از ابواب و کتب فقهی دارد را ارائه دهد.
لطفاً در مورد نسبت انقلاب و تأثیرات آن در دانش فقه اگر نکاتی هست بفرمایید؟
سخن گفتن از تولد انقلاب اسلامی و نسبت آن با اندیشه‌ها و آراء فقهی از یک سو و تبیین تأثیر گذاری حاکمیت فقه بر دانش فقه دو موضوع مهم و قابل توجه‌اند. گرچه روشن است که انقلاب را نمی‌توان تنها محصول دانش فقه و تلاش فقیهان دانست و بلکه نسبتی روشنی نمی‌توان بین این دانش و انقلاب به صورت واضح تبیین کرد چرا که دانش فقه تحول یافته کنونی حتی ظرفیت انقلاب ندارد تا چه رسد به فقه دست نخورده دهه 40 و50 شمسی. اما نمی‌توان سهم فقیهان پیشین – در دوره مشروطیت- و معاصر پیروزی انقلاب را ندیده گرفت و چشم پوشید. به هر حال از ثمرات انقلاب اسلامی فراهم آمدن زمینه حضور هرچه بیشتر دانش فقه در مدیریت جامعه بود.
آیا این دانش و متولیان آن –فقیهان - توانستند از این فرصت تاریخی بهره بگیرند یا خیر؟ اگر پاسخ منفی است علل یا عوامل آن کدامند؟
البته سخن گفتن از تمام این مباحث و تحلیل زوایای مختلف این بحث از توان یک نفر بیرون است و جا دارد این پروژه در یک پروسه زمانی مناسب و با مدیریت علاقه‌مندان به انقلاب و فقه به صورت علمی مورد بحث و مطالعه قرار گیرد. در این گفت‌وگو تنها به یکی از مباحثی که به نظرم می‌شد بهتر از آن چه الان با آن مواجه هستیم برخورد می‌کردیم می‌پردازم که عبارت از تأثیر انقلاب بر نوع نگاه به فقه و تلاش در اصلاح نگاه مسئله محورانه به نگاه کلان و نظریه پردازانه داشتن به آموزه‌های فقهی موجود در کتاب و سنت است.
انتظار این بود که هم زمان با حضور فقه و فقیهان در رأس هرم قدرت سیاسی، فقه از نگاه‌های مسئله محورانه و فردگرایانه بالاتر بیاید و از منظر نگاه‌های کلان و نظریه پردازانه به مدیریت دانش در مواجه با آموزه‌ها و گزاره‌های حکمی بپردازد و ضمن بازخوانی آن‌ها از منظری جدید تلاش کند تا برخی زوایای پنهان و فعال ناشده این آموزه‌ها را که در دانش موجود فقه مورد توجه و مراجعه مسئله محورانه و فردگرایانه بوده است را فعال کند اما واقعیت نشان می‌دهد که این انتظار چندان برآورده نشده است.
منظور شما این است که فقه شیعه هنوز نتوانسته جایگاه واقعی خود را پیدا کند؟
بله، به نظر می‌رسد باید این واقعیت را پذیرفت که فقه شیعه را باید به « فقه موجود و فقه مطلوب» تقسیم کرد. حقیقت آن است که فقه موجود که محصول قرن‌ها تلاش فقیهان ارجمند شیعی است مبتنی بر مسئله محوری از یک سو و فرد محوری از سوی دیگر است.
به بیان دیگر در تحلیل وضعیت موجود باید گفت فقه موجود از پاسخ‌های خُرد به سوالات خُرد سر برآورد و بر همان مسیر هم باقی ماند. خروج از این روش و طریق – اگر در طول حیات فقه بوده – بسیار کم رنگ بوده است.( همانند عصر صفویان و بعدها در دوره مشروطیت).
البته فقه موجود با وجود این دو نکته مهم (مسئله محوری و فرد محوری) در اعصار گذشته پاسخ گوی دغدغه‌های معاصرش بوده است چرا که به نظر می‌رسد جوامع پیرامونی فقه در اعصار پیشین تحولاتی بطیئ و کنترل شده و به بیان دیگر کاملاً کُند و ناچیز داشتند نه این که مانند جهان پیرامونی ما که ثانیه‌ها در حرکت شتابان ارزشمند شده‌اند و عقب ماندن ثانیه‌ای دیگر قابل جبران و محاسبه نیست .
آیا این فقه با این ویژگی می‌تواند پاسخ گوی این تحولات شتابان که برخی را آن چنان فریفته است که سخن از تغییر جهان به جای تعبیر و تفسیر آن سر داده‌اند باشد یا خیر؟
امام با آن نگاه ویژه‌ای که داشت متفطن این امر بود و لذا گرچه از همین فقه موجود تئوری ولایت فقیه را استخراج و مبتنی بر همان تئوری و پذیرش تبعات آن هم انقلابی عظیم خلق کرد، ولی همان‌گونه که خود ایشان نیز این نکته را تذکر دادند فقه را نیازمند بازخوانی و خانه تکانی می‌دانستند. انتظار این بود فقه شیعه و فقیهان شیعی با توجه به تحولات پیرامونی خود رویکرد نظریه پردازی به فقه و دستگاه فقاهت را دغدغه جدی قرار دهند و از این منظر به بازخوانی فقه و منابع آن بپردازند. البته به نظر می‌رسد این انتظار به صورت یک ضرورت خود را بر حوزه‌های شیعی و فقه شیعی تحمیل کرده است ولی برخورد فعالانه با این رویکرد (نظریه پردازانه) می‌توانست آثار و ثمرات مناسب‌تر و بهتری داشته باشد.
ثمرات نظریه پردازی فقهی چیست؟
ثمرات فراوانی را برای این نگاه به فقه می‌توان تصویر کرد . به صورت اجمال و فشرده می‌توان به این موارد اشاره کرد:
1. نظریه پردازی فقهی تناقضات را به حداقل می‌رساند: در فقه اگر از همان ابتدا فقیهی که در مقام افتاء است به نظریه در باب حقوق بشر؛ حقوق زن؛ حقوق مالکیت؛ حقوق شهروندی و... رسیده باشد فقه‌اش از یک استحکام و ترابط درونی برخوردار می‌شود و در خروجی آن دیگر با تهافت مواجه نمی‌شویم.
2. کارآمدی فقه در عرصه مدیریت جامعه: ثمره دیگر این نوع نگاه کارآمدی فقه و احکام فقهی است. همان گونه که اشاره شد در فقه مبتنی بر نظریه‌ها دو نکته مهم اتفاق می‌افتد که عبارتند از : تغییر نگاه مسئله محورانه به کلان نگری و تغییر نگاه فردگرایانه به جمع گرایانه که هر دو ناظر به عرصه کارآمدی‌اند.
کارآمدی یک دانش به این است که علاوه بر دغدغه‌ها؛ چالش‌ها ؛ حقوق و تکالیف فردی را پوشش دهد بتواند همه آن‌ها در عرصه تعاملات جمعی نیز تبیین کند. به عبارت دیگر حقوق فردی و تکالیف فردی؛ حقوق عمومی هر فردی؛ حقوق حکومت و تکالیف حکومت ؛ نسبت بین این عرصه‌ها در فقه کارآمد و آماده برای مدیریت و اجراء قابلیت تبیین و تحلیل دارد و نه در فقهی که کاملاً فرد محورانه و مسئله محورانه تنظیم شده است.
3. مسأله آفرینی : ثمره دیگر فقه نظریه پرداز مسئله آفرینی آن است. در فقه مسأله نظریه‌پردازی چون مسأله‌ها از نگاهی کلان دیده می‌شوند لذا ترابط این‌ها خود منجر به مسائل جدیدی می‌شوند چرا که نگاه جزیره‌ای و تک مسئله‌ای به فقه بدون توجه به نگاه سیستماتیک و ارتباطی بین مسائل یک دانش ما را در سطح همان مسائل خُرد و بدوی نگاه می‌دارد.
4. فراهم کردن زمینه تبدیل فقه به قانون: ثمره دیگر این نوع نگاه این است که فقه و خروجی آن برای تبدیل به قانون آماده‌تر می‌شوند. نکته‌ای که در میان برخی فقیهان عرب بدان توجه داده‌اند این است که می‌گویند اصلاً اندیشه و نگاه نظریه‌ای به فقه برآمده از دغدغه تبدیل آموزه‌های فقهی به قوانین هستند و این البته درست هم هست یعنی یکی از علل یا عوامل این نوع نگاه فقه همین است . فقیهان عرب بدان جهت که پیش از ما و بیش از ما با لزوم آوردن فقه به عرصه اجتماعی مواجه بوده‌اند لذا به صورت کامل‌تری به نکته تفطن پیدا کرده‌اند به همین جهت هم هست که آثار مربوط به ماهیت شناسی نظریه فقهی و تک نگاری‌های ناظر به نظریه‌های فقهی در بین ایشان دارای قدمت بیشتر و نمونه‌های فراوان‌تری هستند.
به نظر شما چرا این مباحث به کُندی مورد توجه قرار می‌گیرند و بدان‌ها پرداخته می‌شود؟
البته مباحث این چنینی به دو جهت با کُندی همراهند که قابل توجیه هم هست.:
نکته اول به ماهیت دانش بر می‌گردد . تحول در دانش‌ها چه دینی و چه بشری نوعاً با کُندی همراه است. به خصوص به قول برخی از فیلسوفان علم که اگر این تحولات به پارادایم های آن علم مربوط باشد که بسیار با سخت اتفاق می‌افتد چرا که این نوعی انقلاب علمی است.
نکته دوم به ماهیت فقه به عنوان یک دانش دینی ناظر به افعال – حقوق و تکالیف - انسانی بر می‌گردد. فقه دغدغه نص محورانه دارد و نمی‌تواند بیرون از نص حرکت کند. به عبارتی دیگر دانش فقه دانشی آزاد نیست بلکه فقه اساساً دانشی در حصر و حبس منابعی است که ثابتات در آن بر متغیرات آن غلبه دارد . ( البته به این معنا حتی دانش‌های بشری هم آزاد نیستند و آن‌ها هم منابعی دارند که آن‌ها را محبوس کرده‌اند)
به نظر می‌رسد نگاه نظریه پردازانه به فقه می‌تواند به میزان قابل توجهی ظرفیت‌های فقه نص محور را از قوه به فعلیت برساند./9191/د101/ن
ارسال نظرات