قلب کافر،منافق و مشرک، واژگون و فاقد ایمان است
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، در برنامه مکارم خوبان که از رادیو معارف پخش میشد، صدای ضبط شده مرحوم آیتالله مجتبی تهرانی درباره بحث اقسام قلوب پخش شد که متن آن بدین شرح است: معیار و میزان در واژگونی قلب این است که قلب منصرف از خدا باشد، یعنی منصرف شود از آن چیزی که از نظر فطرت جهت گیری شده بود، چون فطرت قلب یک فطرت توحیدی است، اگر جهتش عوض شود، یعنی انصراف از حق تعالی. انصراف از حق تعالی یعنی غفلت از خداوند و توجه تام به امور دنیایی، اینکه گفتهاند قلب مشرک واژگون است، چون بر خلاف آن چه که فطرت و سیر معنویاش میگوید، پیش میرود و از نظر جهت، به سوی خدا و خدایابی در حرکت نیست و سیر طبیعی خودش را به حسب فطرت ندارد. «آیا اعتقاد به مبدأ و معاد منافات با واژگون بودن قلب دارد؟» برخی بر این باورند که بین اعتقاد به مبدأ، معاد و واژگون بودن قلب، میتوان جمع کرد، جهت مطرح کردن این بحث این است که ایمان را ملازم با عمل کردن به ارکان میدانند، یعنی کسی که اعتقاد به مبدأ و معاد دارد، اگر نسبت به حشر و نشرش خوف نداشته باشد، فاقد ایمان است. ایمان در جایی گفته میشود که همراه با عمل باشد و این منافاتی ندارد با آن چه در باب ایمان داریم، که محور را حب قرار داده است، چون حب در رابطه با قلب است نه عقل، اعتقاد ریشه از عقل میگیرد، استدلالات عقلیه اگر ثمر بخش باشند، منتج اعتقاد هستند، اما اعتقادِ ناشی از عقل، ملازم ا ین نیست که این اعتقاد وارد قلب شود، دل مخزن محبت است و عمل هم همیشه از حب نشات میگیرد نه از اعتقاد. هیچ مانعی ندارد که اعتقاد به مبدأ و معاد باشد، کسی که براهین عقلیه را نسبت به مبدأ و معاد خوب اقامه میکند، ولی این وارد دلش نشده است، به طوری که برای او خوف ایجاد کند و این خوف، مبدأ حرکت به سوی عمل و ارکان باشد، دیده میشود که اعمال ظاهری آن مطابقت با اعتقاداتش نمیکند، در این جا گفته میشود این قلب واژگون است. قلبی مستقیم است که حرکتش به سوی خدا باشد و این حرکت ملازم این است که ظاهر و باطن با هم مطابقت کنند، چون اعمال ظاهری از دل ما نشأت میگیرد، در بحث واژگون بودن قلب، سه طایفه با هم مشترک هستند: مشرک، کافر و منافق، در باب قلوب یک دسته از قلوب هستند که در یک مقطع از نظر قلبی ایمان آوردهاند، ولی در یک تحول و تغیری این ایمان زایل میشود. بعضی فقط از نظر قلبی ایمان آوردهاند، به تعبیر دیگر ایمانشان در دلشان مستقر نیست، آنگاه که ایمان هست، عمل هم هست و آنگاه که ایمان نیست عملی هم وجود ندارد، قسم دیگری از اقسام قلوب چنین معرفی شدهاند، که هم ایمان دارند و هم نفاق، البته به این معنا نیست که هر دو با هم باشند و با هم معیت داشته باشند. در نظریه اول معیّت وجود داشت، به اینکه در حالی که قلبشان واژگون است، اعتقاد هم هست، اما یک مرتبهای از ایمان ناقص است، اما در نظریهی دوم مقطعی است، یعنی گاهی در آن ایمان است و گاهی نفاق، به تعبیر دیگر ایمان در قلبش مستقر نیست، همین قسم مورد ابتلا عموم است، چه صورت اول را بگیریم یا صورت دوم را، با توجه به اینکه آخرت و قیامت افراد بر محور قلوبشان است./9194/پ202/ن