چگونه فرقهها را نقد کنیم/ بخش دهم؛
خطر برخی مریدپروریها کمتر از عرفانهای وارداتی نیست
خبرگزاری رسا ـ نگاه «والش» به خداوند، گفتههای «کاترین پاندر» دربارۀ دعا، «ویندایر» دربارۀ خود مقدس و... همه از محورهای تحریف شده در عرفانهای کاذب است که در معارف اسلامی تبیینهای عقل پسند و واقع بینانهتری یافته و از این رو حقانیت این دین الهی را بیش از پیش روشن خواهد کرد.
تاکنون اصول و فنون زیادی در باب روشهای مبارزه فکری، فرهنگی با نحلههای انحرافی بیان شد. اکنون ادامه روشهای مواجهه فکری با نحلهها را پی میگیریم.
خطر مرید پروری را دست کم نگیریم!
کسانی که قصد مواجهه اندیشهای با نحلههای معنوی را دارند، نباید به گونهای سخن گوید که آسیب جریانهای معنویتگرا را در آسیبهای اندیشهای خلاصه کند. پارهای از جریانهای داخلی و افراد هستند که از نظر باورها و جهانبینی، مشکل خاصی ندارند و حتی خود را هوادار انقلاب و رهبری معرفی میکنند؛ ولی تشکیلاتی ایجاد کردهاند که باعث مرید پروری شده است و به سرسپردگی هواداران ختم میشود. این گروهها که گرایشهای شدید دینی دارند، مبانی فکری صحیح را تبلیغ میکنند و خود را مروّج معارف اهلبیت(ع) میدانند، اما فضای حاکم بر جلساتشان، مراد بازی است و محصولِ آن، تربیتِ افرادی سرسپرده است که همه چیز را از زبان مُرشدشان میشنوند و او را به اندازۀ یکی از پیامبران الهی بالا میبرند! ایجاد چنین فضایی، کم آسیبتر از معنویتهای وارداتی نیست.
نقدِ اسلامی همه جا جواب نمیدهد!
در شرایط عادی، استفاده از متون و ادلۀ اسلامی و درون دینی برای نقدِ دیگر مکاتب، نه منطقی است، نه ثمر بخش. علت روشن است؛ چرا که هر کدام مبانی و جهانبینی مخصوص به خود را دارند و در نتیجه خروجی آن دو متفاوت خواهد بود.
در مکتب بودیسم ذات مقدس خداوند انکار شده و در معارف اسلامی توحید، اساس همه چیز است. در بودیسم "روح" مورد پذیرش نیست، در مکتب اسلام قوام انسان به روح است و روح، تمام حقیقتِ آدمی است. با وجود چنین اختلافی در مبانی، چگونه میتوان آموزههای دالاییلاما را با متون اسلامی محک زد؟
تنها در دو مورد چنین مقایسهای بین آموزههای دیگر مکاتب با معارف اسلامی بجاست:
1- مورد اول جایی است که مخاطبان ما افراد متدین و مسلمانند و میخواهند با معیار ادلۀ دینی، درستی یا نادرستی آموزههای این مکاتب را بشناسند. طبیعی است که افرادِ دلبسته به معارف اسلامی همین اندازه که ناسازگاری تعلیمات عرفانهای جدید را با آموزههای دینی ببینند، تکلیف خود را میفهمند و به انحرافی بودن این مکاتب اذعان میکنند.
2- جایی است که ناقد، قصد تطبیق دارد و میخواهد با تحلیل یک آموزه و مقایسۀ آن با معادلِ اسلامیاش، ناکارآمدی و نارسایی آن را نتیجه بگیرد. این مقایسه به خصوص دربارۀ باورها و نظام اعتقادات بجاست.
در کتابهای کلامی و فلسفی، جهانبینی اسلامی به خوبی پایهریزی شده و نسبتِ قطعات مختلفِ این پازل تبیین شده است. بسیاری از معنویتهای وارداتی در حوزه جهانبینی و هستیشناسی، نگرشهای ناقصی دارند؛ در چنین فرصتهایی باید حقانیت نگرش توحیدی اسلام را به خوبی تبیین کرد.
موضوع بالا در مورد جریانی چون عرفان حلقه، کاملاً مصداق دارد. شمار زیادی از افرادی که جذب عرفان حلقه شدهاند، تصور میکنند این جریان نه تنها اسلامی است، بلکه محصول اصیل عرفان اسلامی است و فرآوردۀ مکتب اهل بیت(ع) محسوب میشود. برای کسانی که به هوای اسلام به عرفان حلقه آمدهاند، باید از «این نه همانی» سخن گفت و اثبات کرد که این، آن نیست.
پرداختن به این که نگرش رهبر عرفان حلقه دربارۀ خدا، دین و اعتقادات، شریعت، عقل و شیطان با نگرش اسلامی کاملاً مغایرت دارد. برای آن دسته از هواداران حلقه که با انگیزۀ اسلامی به این جریان وارد شدهاند، مفید و راهگشاست.
مقایسه محورهای زیر با نگرش اسلامی، بیبدیل بودنِ نظام فکری و اخلاقی اسلام را بیش از پیش روشن خواهد کرد: نگاه «والش» به خداوند، گفتههای خانم «کاترین پاندر» دربارۀ دعا، گفتههای «ویندایر» دربارۀ خود مقدس، مفهوم شکر در کتابهای «راندا برن» مفهوم شهود در کتب «لورادی» شعورمندی کائنات در قانون جذب، تقدس جسم در یوگا، کمون جنسی در آثار «اشو» و انسان برتر در عرفان یهود، همه از محورهای تحریف شده در عرفانهای کاذب است که در معارف اسلامی تبیینهای عقل پسند و واقع بینانهتری یافته و از این رو حقانیت این دین الهی را بیش از پیش روشن خواهد کرد.
فریبِ شعارها را نخوریم!
در مکاتب انحرافی، زیاد اتفاق میافتد که از موضوعی اعلام برائت میکنند؛ اما در جای دیگر به آن تن میدهند و لازمۀ آن را میپذیرند. یا از چیزی دم میزنند، ولی به گفتۀ خود وفادار نمیمانند و در جای دیگر، آن را رد و انکار میکنند.
«پائولو کوئلیو» برای نفوذ بین جوانان ایرانی، هم در مسافرتش به ایران و هم در بعضی از مصاحبههایش به ویژه در ایران، گفته است شاعرانی بالاتر از شاعران ایرانی نداریم و ادعا کرده مایۀ اصلی آثارم را از ادبیات کهن ایرانزمین گرفتهام.
جالب توجه این که وی این سخن را جاهایی گفته که بخشی از مخاطبانش ایرانی بودهاند؛ مانند مسافرتش به ایران و یا کتابهایی که با هدف پخش در ایران نوشته است؛ مانند کتاب زهیر. این ترفند برای جلب نظر مخاطب بوده و اتفاقاً کوئلیو از آن جواب گرفته است.
این شعار باعث شده پارهای از خوانندههای آثار وی در ایران تصور کنند که آثار کوئلیو ترجمان ادبیات فارسی و نسخهای به روز رسانی شده از متون کهن ادب فارسی است. حتی بعضی پا را فراتر گذاشته، میگویند: کوئلیو هم اکنون در خدمت میراث کهن ماست و او دارد ما را در دنیا تبلیغ میکند و ابزار خوبی برای شناساندن ماست؛ ما باید از این ابزار استفاده کنیم و از او قدردان باشیم!
از یک سو میبینیم کوئلیو واقعاً از ادبیات فارسی تأثیر پذیرفته و قرائن زیادی در این باب داریم. از سوی دیگر آسیبهای اساسی در اندیشۀ وی وجود دارد که نمیتوان در ادب فارسی شاهدی برای آن آورد. اکنون چه باید کرد؟ آیا باید منکر تأثیر پذیری وی از متون فارسی شد، یا این که ببینیم وی در نوشتههایش چه میزان از مایههای ادبیات فارسی بهره برده است؟ کدام بخش از تولیدات وی متأثر از میراث کهن ماست؟ در قالب یا در محتوا؟ در موضوع یا روش؟
استفاده از نام ما برای بد نام کردن ما
با اندکی تتبع روشن میشود مهمترین عامل فروش کتابهای کوئلیو در ایران(این که نسخۀ جدید ادبیات فارسی است)، در واقع استفادهای نابجا از نام ما برای بدنام کردن میراث ما، بوده است. در ظاهر وی با ما همسو و همنواست، اما در واقع مسیرها جدا و افقها متفاوت است؛ چرا که وی در آثارش، به جای معرفی درونمایههای غنی ادبیات عرفانی ایران زمین، تحریفی از مفاهیم معنوی عرضه کرده و بشر تشنۀ معنویت را بیش از پیش سرگردان نموده است.
اوج همراهی کوئلیو با ادبیات فارسی، در کتاب کیمیاگر تبلور یافته است. هنر یک نویسنده این است که مفاهیم شناخته شده را در قالبهای جذاب و گیرا عرضه کند. کوئلیو در کیمیاگر حتی قالب را از مولوی تقلید کرده و در شکل و ظاهر هم نوآوری نداشته است؛ یعنی آن مقدار از جذابیت که در کیمیاگر وجود دارد، تقلیدی است که وی از مولوی داشته است. اما آیا محتوا و مضمون را هم از میراث ما به عاریت گرفته است؟ با تأسف باید گفت: خیر!
اصلیترین وجه تشابه کیمیاگر با مثنوی، گنجی است که هدف سالک است و در غایتِ سیر معنوی سالک باید کشف شود. مراد مولوی سرمایههای الهی وجود انسان است؛ اما کوئلیو در پایانِ کیمیاگر، ظرفیتهای معنوی انسان را فراموش میکند و گنج را طلا، نقره و جواهرات عادی معرفی میکند! به راستی با وجود چنین فاصلۀ بیکران که در محتوای کیمیاگر و مثنوی وجود دارد، باز هم باید این دو را هم افق دانست؟
کوئلیو دو سه کتابش را با هدف معرفی جادو به نگارش درآورده است و جادوگری را معنویتی کارآمد معرفی میکند. در کدام کتاب وزین فارسی چنین تمجیدی از جادوگری شده است؟ جادوگری که جای خود دارد(چون نه تنها در دین اسلام، بلکه در مسیحیتی که کوئلیو ادعای پیروی آن را دارد، شرک و کفر محسوب میشود)، در کتابهای کهن فارسی حتی قدرتهای خارقالعاده، مانند طیالارض و پریدن در هوا برای سالک کوی دوست، بیاهمیت قلمداد شده و عبودیت و عشق به معبود را غایت اصلی معرفی نمودهاند. با وجود این، باز باید محتوای آثار کوئلیو را برگرفته از متون فارسی معرفی کرد؟
موضوع اصلی سه کتاب مشهور کوئلیو یعنی یازده دقیقه، بریدا، کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم، کشف نیمۀ گمشده از طریق... است. بسیاری از کتابهای کوئلیو با عشق زمینی و شهوت جنسی گره خورده و ترویج اباحیگری، مأموریتی است که وی برای خود در نظر گرفته و به آن دامن میزند.
بزرگنمایی عشق زمینی و تقدس بخشی به مسائل جنسی، ابتذال معنوی مدرن است که پرچمدار آن پائولو کوئلیو است. چنین ابتذالی در معنویت، با ادبیات عرفانیِ ایرانزمین که درونمایۀ آن پاکی و نجابت است، چه شباهتی دارد؟
پژوهشگر حوزوی و منتقد معنویتهای کاذب؛
حجت الاسلام حمزه شریفی دوست
/925/م10/ر
ارسال نظرات