۰۹ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۴:۵۲
کد خبر: ۱۶۹۲۸۹
چگونه فرقه‌ها را نقد کنیم/ بخش دهم؛

خطر برخی مریدپروری‌ها کمتر از عرفان‌های وارداتی نیست

خبرگزاری رسا ـ نگاه «والش» به خداوند، گفته‏های «کاترین پاندر» دربارۀ دعا، «وین‏دایر» دربارۀ خود مقدس و... همه از محورهای تحریف شده در عرفان‌های کاذب است که در معارف اسلامی تبیین‌های عقل پسند و واقع‌ بینانه‌تری یافته و از این رو حقانیت این دین الهی را بیش از پیش روشن خواهد کرد.
حجت‌الاسلام حمزه شريفي دوست مديرگروه عرفان‏هاي نوظهور نهاد رهبري در دانشگاه‏ها
تاکنون اصول و فنون زیادی در باب روش‌های مبارزه فکری، فرهنگی با نحله‌های انحرافی بیان شد. اکنون ادامه روش‌های مواجهه فکری با نحله‌ها را پی می‌گیریم.
 
خطر مرید پروری را دست کم نگیریم!
کسانی که قصد مواجهه اندیشه‌ای با نحله‌های معنوی را دارند، نباید به گونه‏ای سخن گوید که آسیب جریان‌های معنویت‏گرا را در آسیب‏های اندیشه‏ای خلاصه کند. پاره‏ای از جریان‌های داخلی و افراد هستند که از نظر باورها و جهان‏بینی، مشکل خاصی ندارند و حتی خود را هوادار انقلاب و رهبری معرفی می‏کنند؛ ولی تشکیلاتی ایجاد کرده‏اند که باعث مرید پروری شده است و به سرسپردگی هواداران ختم می‏شود. این گروه‏ها که گرایش‌های شدید دینی دارند، مبانی فکری صحیح را تبلیغ می‏کنند و خود را مروّج معارف اهل‌بیت(ع) می‏دانند، اما فضای حاکم بر جلساتشان، مراد بازی است و محصولِ آن، تربیتِ افرادی سرسپرده است که همه چیز را از زبان مُرشدشان می‏شنوند و او را به اندازۀ یکی از پیامبران الهی بالا می‏برند! ایجاد چنین فضایی، کم آسیب‌تر از معنویت‏های وارداتی نیست.
 
نقدِ اسلامی همه جا جواب نمی‌دهد!
در شرایط عادی، استفاده از متون و ادلۀ اسلامی و درون دینی برای نقدِ دیگر مکاتب، نه منطقی است، نه ثمر بخش. علت روشن است؛ چرا که هر کدام مبانی و جهان‏بینی مخصوص به خود را دارند و در نتیجه خروجی آن دو متفاوت خواهد بود.
 
در مکتب بودیسم ذات مقدس خداوند انکار شده و در معارف اسلامی توحید، اساس همه چیز است. در بودیسم "روح" مورد پذیرش نیست، در مکتب اسلام قوام انسان به روح است و روح، تمام حقیقتِ آدمی است. با وجود چنین اختلافی در مبانی، چگونه می‌توان آموزه‏های دالایی‏لاما را با متون اسلامی محک زد؟
 
تنها در دو مورد چنین مقایسه‏ای بین آموزه‏های دیگر مکاتب با معارف اسلامی بجاست:
1- مورد اول جایی است که مخاطبان ما افراد متدین و مسلمانند و می‏خواهند با معیار ادلۀ دینی، درستی یا نادرستی آموزه‏های این مکاتب را بشناسند. طبیعی است که افرادِ دل‌بسته به معارف اسلامی همین اندازه که ناسازگاری تعلیمات عرفان‏های جدید را با آموزه‏های دینی ببینند، تکلیف خود را می‌فهمند و به انحرافی بودن این مکاتب اذعان می‏کنند.
 
2- جایی است که ناقد، قصد تطبیق دارد و می‌خواهد با تحلیل یک آموزه و مقایسۀ آن با معادلِ اسلامی‏اش، ناکارآمدی و نارسایی آن را نتیجه بگیرد. این مقایسه به خصوص دربارۀ باورها و نظام اعتقادات بجاست.
 
در کتاب‏های کلامی و فلسفی، جهان‏بینی اسلامی به خوبی پایه‏ریزی شده و نسبتِ قطعات مختلفِ این پازل تبیین شده است. بسیاری از معنویت‏های وارداتی در حوزه جهان‏بینی و هستی‏شناسی، نگرش‏های ناقصی دارند؛ در چنین فرصت‏هایی باید حقانیت نگرش توحیدی اسلام را به خوبی تبیین کرد.
 
موضوع بالا در مورد جریانی چون عرفان حلقه، کاملاً مصداق دارد. شمار زیادی از افرادی که جذب عرفان حلقه شده‏اند، تصور می‏کنند این جریان نه ‌تنها اسلامی است، بلکه محصول اصیل عرفان اسلامی است و فرآوردۀ مکتب اهل بیت(ع) محسوب می‏شود. برای کسانی که به هوای اسلام به عرفان حلقه آمده‏اند، باید از «این نه همانی» سخن گفت و اثبات کرد که این، آن نیست.
 
پرداختن به این که نگرش رهبر عرفان حلقه دربارۀ خدا، دین و اعتقادات، شریعت، عقل و شیطان با نگرش اسلامی کاملاً مغایرت دارد. برای آن دسته از هواداران حلقه که با انگیزۀ اسلامی به این جریان وارد شده‏اند، مفید و راه‏گشاست.
 
مقایسه محورهای زیر با نگرش اسلامی، بی‏بدیل بودنِ نظام فکری و اخلاقی اسلام را بیش از پیش روشن خواهد کرد: نگاه «والش» به خداوند، گفته‏های خانم «کاترین پاندر» دربارۀ دعا، گفته‏های «وین‏دایر» دربارۀ خود مقدس، مفهوم شکر در کتاب‏های «راندا برن» مفهوم شهود در کتب «لورادی» شعورمندی کائنات در قانون جذب، تقدس جسم در یوگا، کمون جنسی در آثار «اشو» و انسان برتر در عرفان یهود، همه از محورهای تحریف شده در عرفان‌های کاذب است که در معارف اسلامی تبیین‌های عقل پسند و واقع‌ بینانه‌تری یافته و از این رو حقانیت این دین الهی را بیش از پیش روشن خواهد کرد.
 
فریبِ شعارها را نخوریم!
در مکاتب انحرافی، زیاد اتفاق می‏افتد که از موضوعی اعلام برائت می‏کنند؛ اما در جای دیگر به آن تن می‏دهند و لازمۀ آن را می‏پذیرند. یا از چیزی دم می‏زنند، ولی به گفتۀ خود وفادار نمی‏مانند و در جای دیگر، آن را رد و انکار می‏کنند.
 
«پائولو کوئلیو» برای نفوذ بین جوانان ایرانی، هم در مسافرتش به ایران و هم در بعضی از مصاحبه‏هایش به ویژه در ایران، گفته است شاعرانی بالاتر از شاعران ایرانی نداریم و ادعا کرده مایۀ اصلی آثارم را از ادبیات کهن ایران‏زمین گرفته‏ام.
 
جالب توجه این که وی این سخن را جاهایی گفته که بخشی از مخاطبانش ایرانی بوده‏اند؛ مانند مسافرتش به ایران و یا کتاب‏هایی که با هدف پخش در ایران نوشته است؛ مانند کتاب زهیر. این ترفند برای جلب نظر مخاطب بوده و اتفاقاً کوئلیو از آن جواب گرفته است.
 
این شعار باعث شده پاره‏ای از خواننده‏های آثار وی در ایران تصور کنند که آثار کوئلیو ترجمان ادبیات فارسی و نسخه‏ای به ‌روز رسانی شده از متون کهن ادب فارسی است. حتی بعضی پا را فراتر گذاشته، می‏گویند: کوئلیو هم اکنون در خدمت میراث کهن ماست و او دارد ما را در دنیا تبلیغ می‏کند و ابزار خوبی برای شناساندن ماست؛ ما باید از این ابزار استفاده کنیم و از او قدردان باشیم!
 
از یک سو می‏بینیم کوئلیو واقعاً از ادبیات فارسی تأثیر پذیرفته و قرائن زیادی در این باب داریم. از سوی دیگر آسیب‏های اساسی در اندیشۀ وی وجود دارد که نمی‏توان در ادب فارسی شاهدی برای آن آورد. اکنون چه باید کرد؟ آیا باید منکر تأثیر پذیری وی از متون فارسی شد، یا این که ببینیم وی در نوشته‏هایش چه میزان از مایه‏های ادبیات فارسی بهره برده است؟ کدام بخش از تولیدات وی متأثر از میراث کهن ماست؟ در قالب یا در محتوا؟ در موضوع یا روش؟
 
استفاده از نام ما برای بد نام کردن ما
با اندکی تتبع روشن می‏شود مهم‌ترین عامل فروش کتاب‏های کوئلیو در ایران(این که نسخۀ جدید ادبیات فارسی است)، در واقع استفاده‏‌ای نابجا از نام ما برای بدنام کردن میراث ما، بوده است. در ظاهر وی با ما همسو و هم‌نواست، اما در واقع مسیرها جدا و افق‏ها متفاوت است؛ چرا که وی در آثارش، به جای معرفی درون‏مایه‏های غنی ادبیات عرفانی ایران زمین، تحریفی از مفاهیم معنوی عرضه کرده و بشر تشنۀ معنویت را بیش از پیش سرگردان نموده است.
 
اوج همراهی کوئلیو با ادبیات فارسی، در کتاب کیمیاگر تبلور یافته است. هنر یک نویسنده این است که مفاهیم شناخته شده را در قالب‏های جذاب و گیرا عرضه کند. کوئلیو در کیمیاگر حتی قالب را از مولوی تقلید کرده و در شکل و ظاهر هم نوآوری نداشته است؛ یعنی آن مقدار از جذابیت که در کیمیاگر وجود دارد، تقلیدی است که وی از مولوی داشته است. اما آیا محتوا و مضمون را هم از میراث ما به عاریت گرفته است؟ با تأسف باید گفت: خیر!
 
اصلی‏ترین وجه تشابه کیمیاگر با مثنوی، گنجی است که هدف سالک است و در غایتِ سیر معنوی سالک باید کشف شود. مراد مولوی سرمایه‏های الهی وجود انسان است؛ اما کوئلیو در پایانِ کیمیاگر، ظرفیت‏های معنوی انسان را فراموش می‏کند و گنج را طلا، نقره و جواهرات عادی معرفی می‏کند! به راستی با وجود چنین فاصلۀ بی‌کران که در محتوای کیمیاگر و مثنوی وجود دارد، باز هم باید این دو را هم افق دانست؟
 
کوئلیو دو سه کتابش را با هدف معرفی جادو به نگارش درآورده است و جادوگری را معنویتی کارآمد معرفی می‏کند. در کدام کتاب وزین فارسی چنین تمجیدی از جادوگری شده است؟ جادوگری که جای خود دارد(چون نه تنها در دین اسلام، بلکه در مسیحیتی که کوئلیو ادعای پیروی آن را دارد، شرک و کفر محسوب می‏شود)، در کتاب‏های کهن فارسی حتی قدرت‏های خارق‏العاده، مانند طی‏الارض و پریدن در هوا برای سالک کوی دوست، بی‏اهمیت قلمداد شده و عبودیت و عشق به معبود را غایت اصلی معرفی نموده‏اند. با وجود این، باز باید محتوای آثار کوئلیو را برگرفته از متون فارسی معرفی کرد؟
 
موضوع اصلی سه کتاب مشهور کوئلیو یعنی یازده دقیقه، بریدا، کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم، کشف نیمۀ گمشده از طریق... است. بسیاری از کتاب‏های کوئلیو با عشق زمینی و شهوت جنسی گره خورده و ترویج اباحی‌گری، مأموریتی است که وی برای خود در نظر گرفته و به آن دامن می‏زند.
 
بزرگ‌نمایی عشق زمینی و تقدس بخشی به مسائل جنسی، ابتذال معنوی مدرن است که پرچم‌دار آن پائولو کوئلیو است. چنین ابتذالی در معنویت، با ادبیات عرفانیِ ایران‏زمین که درون‏مایۀ آن پاکی و نجابت است، چه شباهتی دارد؟
 
پژوهش‌گر حوزوی و منتقد معنویت‌های کاذب؛
حجت الاسلام حمزه شریفی دوست
/925/م10/ر
 
ارسال نظرات