دوهفتهنامه الکترونیکی بابالکریمه در پله هفدهم
خبرگزاری رسا ـ هفدهمین شماره دوهفتهنامه الکترونیکی بابالکریمه با هدف آشنا کردن نسل جوان با ابعاد شخصیتی کریمه اهلبیت(ع) حضرت فاطمه معصومه(س) در فضای مجازی منتشر شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، شماره 17 دوهفتهنامه الکترونیکی باب الکریمه شامل داستان، دلنوشته، بانوان کریمه، مناسبتنامه، سخن سردبیر، شعر، معرفی کتاب، سبک زندگی، کرامات کریمه، پوستر و پادکست در فضای مجازی منتشر شد.
بیتالنور، اخبار کریمه ، سبک زندگی کریمهها، خبرنامه ، نمایه حجاب، آرشیو، چند رسانهای و زیارت مجازی از دیگر بخشهای این دوهفتهنامه است و در بخش اخبار کریمه آخرین اخبار حرم حضرت معصومه(س) آمده است.
فرشته کوچک
در بخش داستان این دوهفته نامه میخوانیم: همه مغازههای پارچه فروشی رو به دقت نگاه کرد و جلوی یه مغازه ایستاد، دست کوچکش رو به سمت طاقه پارچهای گرفت که توی ویترین یه مغازه بود.
اونو میخوام مامان، اون پارچه رو، رفتیم داخل مغازه و باز هم با خوشحالی پارچه رو نشون داد و گفت همونه که میخواستم، پارچه فروش که خیلی خوش اخلاق بود طاقه پارچه رو آورد و گذاشت روی میز و بعد رو به دخترک من گفت: خانوم خانوما این پارچه خیلی ضخیمه، شما گرمت میشه.
با یه نازی که توی صورتش بود گفت: خب چادر نازک که حجاب نیست.
آقای پارچه فروش که شگفت زده شده بود همونطور که طاقه پارچه رو باز می کرد لبخند معنا داری زد و چند بار گفت: بله، بله، بله.
غنچههای آبیرنگ با برگهای کوچک سبزشون انگار همین الان چیده شده بودند و ریخته شده بودند روی زمینه سفید پارچه، به قد و قواره ریحانه پارچه زیاد لازم نبود، اما آقای پارچه فروش به اندازه یه مقنعه بیشتر پارچه برید و گفت: اینم هدیه من به این دختر خوبم.
پارچه رو انداخته بود روی سرش، بهش گفتم نباید حرکت کنی وگرنه ممکنه پارچه رو کج ببرم، صاف ایستاد و سکوت کرد، فقط صدای قیچی بود که میاومد، وقتی که دایرهای پایین چادرش رو بریدم، مثل یک فرشته کوچولو نشست کنار چرخ و لب دوز پایین چادرش رو نگاه کرد، بعد که چادرش آماده شد، اونو سرش کرد و گفت: حتما توی بهشت هم فرشتهها برای آدمها چادر می دوزن.
عصر با هم رفتیم حرم حضرت معصومه، گوشه رواق نشست و چادرش را سرش کرد و مثل فرشتههای کوچک با زبان کودکانهاش نماز خواند.
راه نشانم بده
در بخش دلنوشته این شماره بابالکریمه آمده است: سلام بانوی تمام خوبیهای ایران زمین، سلام ای آسمان محبت به تو رشک کنان، در حال نظاره، سلام خواهر همه احساسِ کبوترها به پریدن، سلام ای تنها در شهری غریب به انتظار دیدن برادر که نگاهت به عشق ماند، سلام ای مهربان بانوی قم.
سلام ای حضرت دوست، سلام یا حضرت معصومه«سلام الله علیها»، میخواهم با تو سخن بگویم ای تمام پاکیها و خوبیهای آسمان، شرمنده خوبیهایت، ای مهربان برادر.
میخواهم با تو سخن بگویم تویی که معنای عشق و احساس را میدانی و چه زیبا احساس را به پرواز مشتاق کردهای.
میخواستم با تو حرف بزنم اما امروز به دلم افتاده که تو برایم حرف بزنی، از احساست بگویی، برایم سخن بگو، گم شدهای در میان آهن و دود، دوست دارم بگویی که چگونه در میان این هیاهوی هولناک دورانم تو را بیابم و در میان این کشمکشهای احساسات راهم را گم نکنم.
راه بنما که چگونه در این راه پر پیچ و خم انتخاب پوشش مناسب آنچه را که تو میپسندی پیدا کنم و به سمت تو بیایم، نگاه کن من گم شده این راه پر پیچ و خم و در ابتدای راه هستم عمه سادات من یک جوانم، جوانی که مشتاق راههای نرفته است و بی محابا به جادههای پر پیچ و خم می زند تا راهش را پیدا کند ولی تا تو نباشی چگونه.
بانو برایم حرف بزن، از تمام آنچه که تو میدانی و من نمی دانم و باید بدانم، برایم از راههایی بگو که در انتهای آن بهشتی است که تو دیده ای و ما فقط وصفش را شنیدهایم، از جادههایی که باید طی کنم تا تو شوم بگو.
من راه نمی دانم، راه نشانم بده، ای که مرا خواندهای، وز همه کس راندهای، راه نشانم بده.
تکتم، مادر امام رئوف
در بخشی با عنوان بانوان کریمه این دوهفتهنامه مطالبی آمده که به این شرح است: در نیمه قرن دوم هجری، اهالی مغرب، برده و کنیزانی را برای فروش به مدینه آوردند، امام صادق علیه السلام همراه هشام بن احمر برای خرید نزد آنها رفتند.
مرد کنیز فروش، هفت کنیز برای حضرت آوردند ولی امام فرمودند آن کنیزی که مورد نظر ماست را بیاور، مرد کنیز فروش امتناع کرد و گفت مریض و علیل است، فردای آن روز امام هشام را فرستاد و فرمود هر شرطی دارد قبول کن، تا آن کنیز را از او خریداری کنی، کنیز فروش پس از شرایط سخت و گران کردن قیمت عاقبت آن کنیز را که میگفت مریض است به هشام، نماینده امام فروخت.
مرد در پاسخ به دلیل امتناع خود از فروش کنیز مورد نظر امام گفت: یکی از بانوان اهل کتاب به او خبر داده بود که هرگز شایسته نیست که این بانو در پیش امثال تو باشد، او دختری است که شایسته برترین انسان روی زمین است، چون فرزندی از او نزد مولایش به دنیا خواهد آمد که در میان همه اهل شرق و غرب برای او همسنگی نباشد.
تکتم در خانه امام صادق(ع)، حمیده خاتون، همسر امام را بسیار احترام مىکرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمىنشست.
در مناسبتهاى گوناگون، به ایشان القاب متفاوتی داده میشد، مثلا لقب سُکَن به مناسبت وقار آن مخدَره، لقب صقره به جهت تیزبینى و همت والاى آن بانو، نجمه به دلیل نورانیت او، صقره(باز) به جهت تیزبینى و همت والاى آن بانو، امالبنین به تفألِ آوردن فرزندان و طاهره به دلیل حصانت و پاکى وى از دنائت بوده است.
حمیده خاتون میگوید: شبى درخواب، رسول خدا(ص) را دیدم که به من فرمود: «اى حمیده، نجمه(تکتم) را به فرزندت موسى ببخش که بزودى بهترین اهل زمین از او متولد خواهد شد».
حمیده خاتون که شاهد فضایل اخلاقى تکتم بود، با توجه به خوابى که دیده بود، به فرزندش، موسى بن جعفر علیهالسلام، که در آن زمان حدودا بیست ساله بودند، فرمود: فرزندم، تکتم کنیزى است که بهتر از او را هرگز ندیدهام و شک ندارم که اگر نسلى داشته بـاشـد خـداونـد آن نسل را پاکیزه مىگرداند، من او را به تو بخشیدم و تو را به خیر و نیکى به او سفارش مىکنم.
امام کاظم (ع) با این بانوى فاضله ازدواج کرد و امام رضا(ع) در یازدهم ذیقعده سال 148 هـ ق در مدینه منوره متولد شد، حضرت معصومه(س) نیز فرزند دیگر این بانوی مکرمه است.
امام رضا(ع) در زمان تولد، از لحـاظ جسمى، قـوى و درشت بود و شیر بسیار مىنوشید، روزى مادرش با اینکه علاقه وافری به فرزندش داشت، گفت: «یک دایه براى کمک من بیاورید تا مرا در شیردادن به فرزند همراهى کند، به او گفتند: مگر شیر تـو کافى نیست، فـرمـود: «به خدا قسم شیرم کم نیست، ولى قبل از تولد فـرزنـدم ، عباداتى را انجام مىدادم و نوافل و دعاهایى مىخواندم ولى الان از عبادت و نماز و دعایم کاسته شده است».
رسوایی مخالفین یک خادم
در بخش کرامات کریمه این دوهفتهنامه میخوانیم: یکی از خادمین به نام آقای سعیدی از مسؤولین دفتر نذورات و هدایا نقل میکردند: در زمان طاغوت، بدخواهانی داشتم که با من مخالفت میکردند، این افراد با کسی که سلامت نفس داشت و درست کار میکرد، موافق نبودند، آنان که هویتشان هم معلوم نبود، نامهای علیه من نوشتند و به مرحوم تولیت دادند.
وقتی از دوستان پرسیدم: چه کسی این نامه را نوشته و علیه من شکایت کرده است، اظهار بیاطلاعی کردند، به کنار ضریح مطهر حضرت معصومه رفتم و گفتم، می خواهم برایم روشن شود که این نامه را چه کسی نوشته است، شب خوابیدم و در عالم خواب، نویسنده نامه را دیدم، روز بعد وقتی که پای ضریح در حال زیارت بودم ، همان شخص را مشاهده کردم، بدون هیچگونه واهمه و دلهرهای به او گفتم شما نامه را نوشتهاید، وقتی در پای ضریح قسمش دادم، گفت: آری، کار من است و فلانی مرا وادار به این کار کرد، توطئه فاش شد و من به واسطه بی بی سربلند شدم.
هفدهمین شماره دوهفتهنامه الکترونیکی بابالکریمه همراه با شمارههای قبلی این دوهفتهنامه در پایگاه اینترنتی بابالکریمه قابل مشاهده است و علاقهمندان میتوانند برای مشاهده و استفاده از مطالب آن به نشانی اینترنی www.babolkarimeh.com مراجعه کنند./907/ت302/پ
ارسال نظرات