۱۷ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۸:۵۳
کد خبر: ۱۹۹۶۴۱
به مناسبت ایام رحلت ملا حسینقلی همدانی؛

عارف کل

خبرگزاری رسا ـ ملاحسیقلی همدانی در سال 1239هجری قمری در قریه شوند از توابع درجزین همدان به دنیا آمد. پدرش چوپان و پینه‏دوزی متدین به نام رمضانعلی بود که فرزندش را به واسطه ابراز نیاز به بارگاه حضرت سید الشهدا(ع) به دست آورده بود و نذر کرده بود که او را وقف تحصیل معارف شیعی نماید.
ملا حسينقلي همداني
درآمد بر عرفان
 
یکی از شعبه‏ها و شاخه‏های معرفتی بشر، معرفت شهودی است. معرفتی که بدون واسطه صور ذهنی و مقدمات علمی انجام می‏پذیرد. مرحوم علامه کل، سید "محمد حسین طباطبایی" این شعبه از معرفت بشری را این‏گونه تبیین می‏کند: «در عین حال که اکثریت قاطع افراد انسان، سرگرم تنظیم امور معاش و تلاش در رفع حوایج زندگى روزانه هستند و به معنویات نمى‏پردازند، در نهاد این نوع، غریزه‏اى به نام غریزه واقع‏بینى موجود است که گاهى در برخى از افراد به کار افتاده و به یک رشته درک‏هاى معنوى وادارش مى‏کند.
 
هر انسان(على رغم سوفسطی‏ها و شکاکان که هر حقیقت و واقعیتى را پندار و خرافه مى‏نامند) به واقعیت ثابتى ایمان دارد و گاهى که با ذهنى صاف و نهادى پاک به واقعیت ثابت جهان آفرینش تماشا مى‏کند، از سوى دیگر ناپایدارى اجزاى جهان را درک مى‏نماید؛ جهان و پدیده‏هاى جهان را مانند آیینه‏هایى مى‏یابد که واقعیت ثابت زیبایى را نشان مى‏دهند که لذت درک آن، هر لذت دیگرى را در چشم بیننده خوار و ناچیز مى‏نمایاند و طبعا از نمونه‏هاى شیرین و ناپایدار زندگى مادى باز مى‏دارد.
 
این همان جذبه عرفانى است که انسان خداشناس را به عالم‏بالا متوجه ساخته و حجت خداى پاک را در دل انسان جایگزین مى‏کند و همه چیز را فراموش مى‏دارد و گرداگرد همه آرزوهاى دور و دراز وى خط بطلان مى‏کشد و انسان را به پرستش و ستایش خداى نادیده، که از هر دیدنى و شنیدنى روشن‏تر و آشکارتر است، وا مى‏دارد و در حقیقت هم این کشش باطنى است که مذاهب خدا پرستى را در جهان انسانى به وجود آورده است.
 
عارف، کسى است که خدا را از راه مهر و محبت پرستش مى‏کند؛ نه به امید ثواب و نه از ترس عقاب و از این‌جا روشن است که عرفان را نباید در برابر مذاهب دیگر، مذهبى شمرد؛ بلکه عرفان راهى است از راه‏هاى پرستش(پرستش از راه محبت نه از راه بیم یا امید) و راهى است براى درک حقایق ادیان در برابر راه ظواهر دینى و راه تفکر عقلى».(شیعه در اسلام)
 
بعد از این روشنگری عمیق توسط علامه طباطبایی، می‏توان به وضعیت عرفان در تمدن اسلامی پرداخت. عرفان نیز مانند سایر معارف بشری در تمدن اسلامی رشدی تمام یافت و معارف بسیاری را برای بشریت به میراث نهاد. استاد شهید مرتضی مطهری وضعیت عرفان را در تمدن اسلامی این‏گونه تبیین می‏کند: «یـکـى از عـلومـى کـه در دامـن فـرهـنـگ اسـلامـى زاده شـد و رشـد یـافـت و تکامل پیدا کرد، علم عرفان است. دربـاره عـرفـان از دو جنبه مى‏توان بحث و تحقیق کرد؛ یکى از جنبه اجتماعى، و دیگر از جنبه فرهنگى.
 
عرفا با سایر طبقات فرهنگى اسلامى از قبیل مفسرین، محدثین، فقهاء، متکلمین، فلاسفه، ادبـا، شـعـرا، یـک تفاوت مهم دارند و آن اینکه علاوه بر اینکه یک طبقه فرهنگى هستند و علمى به نام عرفان به وجود آوردند و دانشمندان بزرگى در میان آنها ظهور کردند و کتب مـهـمـى تـألیـف کـردند، یک فرقه اجتماعى در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتى مـخـصـوص بـه خـود، بـر خـلاف سـایـر طـبـقـات فـرهـنـگـى از قـبـیـل فقهاء و حکماء و غیرهم که صرفا طبقه فرهنگى هستند و یک فرقه مجزا از دیگران به شمار نمى‏روند. اهـل عـرفـان هـر گـاه با عنوان فرهنگى یاد شوند، با عنوان عرفا و هر گاه با عنوان اجتماعى‌شان یاد شوند، غالبا با عنوان متصوّفه یاد مى‏شوند.
 
عرفا و متصوّفه هر چند یک انشعاب مذهبى در اسلام تلقى نمى‌شوند و خود نیز مدعى چنین انـشـعـابـى نـیـسـتـنـد و در هـمـه فـرق و مـذاهـب اسـلامـى حـضـور دارنـد، در عـیـن حـال یـک گـروه وابـسته و به هم پیوسته اجتماعى هستند. یک سلسله افکار و اندیشه‌ها و حـتـى آداب مـخـصـوص در مـعـاشـرت‌ها و لباس پوشیدن‌ها و احیانا آرایش سر و صورت و سـکـونـت در خانقاه‌ها و غیره، به آنها به عنوان یک فرقه مخصوص مذهبى و اجتماعى رنگ مخصوص داده و مى‏دهد».(کلیات علوم اسلامی، عرفان، ص205)
 
استاد شهید بعد از نقل سیری تاریخی از عرفا و متصوفه، نشان می‏دهد که در عرفان متأخر در شیعه، عرفان خاص و شریعت محوری در میان علمای شیعه پیدا می‏شود که جنبه اجتماعی تصوف مآب را ندارد و دیگر در سلاسل معهود صوفیه قرار نمی‏گیرد؛ «ایـن بود تاریخچه مختصر عرفان از آغاز تا پایان قرن نهم. از این به بعد، به نظر مـا عـرفـان شـکـل و وضـع دیگر پیدا مى‏کند. تا این تاریخ شخصیت‏هاى علمى و فرهنگى عـرفـانـى هـمـه جـزء سـلاسـل رسـمـى تـصـوفند و اقطاب صوفیه شخصیت‏هاى بزرگ فـرهـنـگى عرفان محسوب مى‌شوند و آثار بزرگ عرفانى از آنها است و از این به بعد شکل و وضع دیگرى پیدا مى‏شود.
 
اولا دیگر اقطاب متصوفه همه یا غالبا، آن برجستگى علمى و فرهنگى که پیشنیان داشته‏اند، ندارند. شاید بشود گفت که تصوف رسمى از این به بعد بیشتر غرق آداب و ظواهر و احـیـانـا بـدعـتـ‌هـائى کـه ایـجـاد کـرده اسـت مـى‌شـود. ثـانـیـا عـده‌اى کـه داخـل در هـیـچیک از سلاسل تصوف نیستند، در عرفان نظرى محىَ‏الدینى متخصص مى‏شوند که در میان متصوفه رسمى نظیر آنها پیدا نمى‏شود.
 
مـثـلا صدر المتألهین شیرازى متوفا در سال 1050 و شاگردش فیض کاشانى متوفا در 1091 و شـاگـرد شـاگـردش قـاضـى سـعـید قمى متوفا در 1103 آگاهی‏شان از عرفان نـظـرى مـحـى‏الدیـنـى، بـیـش از اقـطـاب زمـان خـودش بـوده اسـت. بـا ایـنـکه جزء هیچ‏یک از سـلاسـل تـصـوف نـبـوده‏انـد. ایـن جریان تا زمان ما ادامه داشته است. مثلا مرحوم آقا محمدرضـا حـکـیـم قـمـشـه‏اى و مـرحـوم آقـا مـیـرزاهاشم رشتى، از علما و حکماء صد ساله اخیر، مـتـخـصـص در عـرفـان نـظـری‌انـد؛ بـدون آن‌کـه خـود عـمـلا جـزء سلاسل متصوفه باشند.
 
بـه طـور کـلى از زمـان "محى الدین" و "صدر الدین قونوى" که عرفان نظرى پایه گذارى شد و عرفان شکل فلسفى به خود گرفت، بذر این جریان پاشیده شد. مثلا "محمد بن حمزه فنارى" شاید از این گروه باشد. ولى از قرن دهم به بعد، این وضع، یعنى پـدیـد آمـدن قـشـرى مـتـخـصـص در عـرفـان نـظـرى کـه یـا اصـلا اهـل عرفان عملى و سیر و سلوک نبوده‏اند و یا اگر بوده‏اند و غالبا کم و بیش بوده‏اند از سـلاسـل صـوفـیه رسمى برکنار بودهاند، کاملا مشخص است.
 
ثالثا از قرن دهم به بـعـد، مـا در جـهـان شـیـعـه بـه افـراد و گـروهـایـى بـر مـى‏خـوریـم کـه اهـل سـیر و سلوک و عرفان عملى بوده‏اند و مقامات عرفانى را به بهترین وجه طى کرده‏انـد، بـدون آن‌کـه در یکى از سلاسل رسمى عرفان و تصوف وارد باشند و بلکه اعتنائى به آنها نداشته و آنها را کلا یا بعضا تخطئه مى‏کرده‏اند. از خصوصیات این گروه که ضـمـنـا اهـل فـقـاهـت هـم بوده‏اند، وفاق و انطباق کامل میان آداب سلوک و آداب فقه است. این جریان نیز تاریخچه‏اى دارد که فعلا مجال آن نیست».(همان ص243)
 
از همین جاست که سلسله‏ای از دانشمندان شریعت محور در میان شیعه پیدا می‏شوند که از سویی فقیه‌اند و از سوی دگر بنا بر معارف اهل بیت(ع)، به سیر سلوک اخلاقی و عرفانی می‏پردازند و هیچ یک از مشکلات عقیدتی و اجتماعی صوفیه را ندارند.
 
یکی از این سلاسل عرفانی متبرک و مهم در تاریخ عرفان شیعی متأخر، سلسله‏ای است که به آخوند ملا حسینقلی همدانی شوندی می‏رسد. عارف بزرگ و فقیه کاملی که سیصد تن از اولیاء الله را به تربیت خود از سرآمدان عرفان نمود؛ افرادی چون میرزا جواد آقای ملکی تبریزی، شیخ محمد بهاری، میرزا علی آقای قاضی، سید احمد کربلایی و... .
 
طلوع عارف
 
ملاحسیقلی همدانی در سال 1239هجری قمری در قریه شوند از توابع درجزین همدان به دنیا آمد. پدرش چوپان و پینه‏دوزی متدین به نام رمضانعلی بود که فرزندش را به واسطه ابراز نیاز به بارگاه حضرت سید الشهدا(ع) به دست آورده بود و نذر کرده بود که او را وقف تحصیل معارف شیعی نماید.
 
آن‏گونه که نقل شده است، نسب خاندان ملا حسینقلی به جابر ابن عبدالله انصاری، صحابی بزرگوار پیامبر(ص) می‏رسد. مدتی که از برکشیدن حسینقلی گذشت، پدر او را به تحصیل علم تشویق نمود و حسینقلی پس از گذراندن مقدمات در منطقه خود، برای تکمیل تحصیلات به تهران که در آن زمان یکی از مراکز مهم علوم عقلی و دینی بود هجرت نمود و در مدرسه مروی به شاگردی شیخ عبد الحسین طهرانی پرداخت و توشه‏ها بر گرفت.
 
ملا حسینقلی پس از مدتی به شوق آموختن علوم الهی و عقلی به سبزوار شتافت که قله حکمت شیعی، "ملا هادی سبزواری" در آن روزها در آنجا کرسی درسی پر مخاطب و پر برکت داشت. استاد شهید مرتضی مطهری در این باب می‏گوید: «بزرگترین حسنه حکیم سبزواری مرحوم حکیم ربانی، عارف کامل الهی، فقیه نامدار، آخوند ملا حسینقلی همدانی درجزینی قدس سره است. این مرد بزرگ و بزرگوار فرزند یک چوپان پاک سرشت بود و برای ادامه تحصیل از همدان به تهران آمد. صیت شهرت و جاذبه معنویت حکیم سبزواری او را به سبزوار کشانید، مدتی که تاریخ و مقدارش را فعلا نمی‌دانم، در حوزه آن حکیم شرکت کرد. پس از آن به عتبات شتافت و برای تکمیل علوم منقول جزء شاگردان استاد المتاخرین حاج شیخ مرتضی انصاری قرار گرفت.
 
در همان ایام، توفیق تشرف حضور آقا سید علی شوشتری را یافت و در نزد آن عارف کامل مراحل سیر و سلوک را طی کرد و خود به مقامی از کمال و معرفت رسید که کمتر نظیری برایش می‏توان جست. اگر همه شاگردان حوزه حکیم سبزواری به حضور در حوزه او افتخار می‏کنند، حوزه حکیم به حضور چنین مردی مفتخر است.
 
حوزه تعلیم و تربیت مرحوم آخوند ملا حسینقلی بیشتر حوزه تربیت بود تا تعلیم، حوزه انسان سازی بود، از این حوزه مردان بزرگی برخاسته‏اند، از مطالعه مواضع متفرقه کتاب نقباء البشر می‏توان به وسعت دائره آن پی برد.
 
طبق آنچه از مدارک و اسناد منتشره درباره سید جمال‏الدین اسدآبادی‏ معروف به افغانی به دست می‏آید، سید در مدت اقامتش در نجف از محضر دو نفر بهره‏مند شده است؛ یکی شیخ انصاری و دیگر آخوند ملا حسینقلی.‏ نظر به اینکه تصریح شده که سید در نجف به تحصیل علوم عقلی اشتغال‏ داشته، به علاوه از آثارش کم و بیش پیدا است و هم تصریح شده که سید از محضر این دو نفر استفاده کرده است، ظاهر این است که سید علوم عقلی را نزد آخوند آموخته است. علیهذا سید جمال با یک واسطه شاگرد حکیم‏ سبزواری است».(خدمات متقابل اسلام و ایران ص604)
 
عارفی شاگرد پرور
 
علامه حسن حسن زاده آملی در باب شاگرد پروری و درس سلوک عمیق آخوند ملا حسینقلی از استاد خود علامه طباطبایی این‌گونه نقل می‏نماید: «راقم در عصر روز چهارشنبه بیست و یکم شعبان 1388 هجری قمری مطابق با 22 آبان 1348 هجری شمسی در قم به حضور شریف جناب استاد علامه طباطبایی روحی فداه تشرف حاصل کرده بودم و پس از پاره‏ای از عرض حال خودم، به محضر انورش از میرزا جواد آقای ملکی سخنی به میان آوردم. جناب استاد علامه فرمودند: آقا ایشان دستورالعملی برای مرحوم آقا شیخ محمد حسین کمپانی، استاد ما نوشته است و مرحوم آقا شیخ محمد حسین کمپانی در دادن این دستور العمل به دیگران خیلی ظنین بود، از روی آن یک نسخه بنده برداشتم و یکی هم آقای شیخ علی محمد بروجردی که فعلا در بروجرد است و آقای آن جاست و از اخیار است.
 
این نسخه دستورالعمل، تمام دستوراتی بود که مرحوم میرزا جواد آقای ملکی از مرحوم آخوند داشته بود. عرض کردم: مراد حضرت عالی از آخوند کیست؟ فرمود: آخوند ملا حسینقلی همدانی رضوان الله علیه. عرض کردم: عجب! مرحوم آقا میرزا جواد ایشان را درک کردند!؟ فرمودند: ایشان چهارده سال در محضر مرحوم آخوند بود.
 
عرض کردم: آقا من می‏پنداشتم ایشان از شاگردان مرحوم آقای قاضی است. فرمود: نه خیر، آقای قاضی شاگرد شاگرد است؛ یعنی از شاگردان مرحوم آخوند استفاده کرد. اگر چه اواخر عمر مرحوم آخوند را درک کرده، ولی از او استفاده نکرده است.
 
آن‌گاه جناب استاد علامه طباطبایی این مطلب را از استادش جناب قاضی یاد داشت، نقل کرد که: مرحوم قاضی فرمودند: من که به نجف تشرف حاصل کردم، روزی در معبری آخوندی را دیدم شبیه آدمی که اختلال حواس دارد و مشاعر او درست کار نمی‏کند، راه می‏رود.
 
از یکی پرسیدم که این آقا اختلال حواس و فکر دارد؟ گفت: نه الان از جلسه درس اخلاق آخوند ملا حسینقلی همدانی به در آمده و هر وقت آخوند صحبت می‏فرمایند در حضار اثری می‏گذارد که بدین صورت از کثرت تأثیر کلام و تصرف روحی آن جناب از محضر او بیرون می‏آیند.( هزار و یک کلمه ج3 ص10)
 
از زندگی سراسر سلوک و شاگردپروری آخوند همدانی داستان‏ها و کرامات اخلاقی و عرفانی بسیاری نقل شده است که برای اطلاع از آنها می‏توان به کتاب فلاسفه و عرفای متأخر و کتاب روح مجرد مراجعه نمود.
 
وفات
 
این عارف کامل و سالک الی‏الله پس از عمری سیر و سلوک و تربیت نفوس مستعد پرواز در وادی عرفان، سرانجام در سال 1311هجری قمری در کربلای معلی به سوی معبود پرگشود و در حجره متصل به ایوان بزرگ شاهی غربی دفن شد.(فواید رضویه ص231)
 
منابع:
1.     شیعه در اسلام- محمد حسین طباطبایی
2.     خدمات متقابل اسلام و ایران- مرتضی مطهری
3.     کلیات علوم اسلامی- مرتضی مطهری
4.     هزار و یک کلمه- حسن حسن زاده آملی
5.     روح مجرد- محمد حسین حسینی طهرانی
6.     تاریخ عرفا و حکمای متاخر- منوچهر صدوقی سها
7.     فواید رضویه- شیخ عباس قمی
 
هادی شاملو
 
/979/703/ر
 
ارسال نظرات