۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۷
کد خبر: ۲۰۲۶۸۰

یادآوری مرگ

خبرگزاری رسا ـ انسان در لحظه لحظه زندگی خود، در حال ترسیم صورت و بدن آن جهانی خود است و هر لحظه‌ای که آن صورت به قوت لازم برسد و نفس از این بدن مادی بی‌نیاز شود، به طور طبیعی از بدن جدا می‌شود و مرگ اتفاق می‌افتد.
یادآوری مرگ
چرا فکر می‌کنیم که حالا حالاها رفتنی نیستیم؟ «چرا می‌بینیم محبت دنیا بر بسیاری از مردم غالب آمده، آن چنان که گویی در این جهان، مرگ بر غیر ایشان مقرر شده و گویی در این جهان حق بر غیر ایشان واجب آمده است؟!»[1]
آیا می‌توانیم تضمین کنیم که چند لحظه دیگر زنده هستیم یا نه؟ «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ بگو همانا مرگی که از آن می‌گریزید، شما را دیدار می کند، سپس به سوی دانای نهان و آشکارا بازگردانیده می‌شوید. آن‌گاه شما را بدان‌چه می‌کردید آگاه می‌کند.»[2]
«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ؛ هر کسی طعم مرگ را خواهد چشید و ما شما را به بدی‌ها و خوبی‌ها آزمایش می‌کنیم و سرانجام به سوی ما بازگردانده می‌شوید.»[3]
چرا ما این قدر غافل و سرمست شده‌ایم؟ «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ؛ ای انسان، چه باعث شد که به خدای کریم بزرگوار خود مغرور گشتی؟»[4]
چقدر آماده دیدار مرگ هستیم؟ چه کوله باری برداشته‌ایم؟ «وَ أَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُن مِّنَ الصَّالِحِینَ؛ و از آن‌چه روزى شما گردانیده‏ایم انفاق کنید پیش از آن‌که یکى از شما را مرگ فرا رسد و بگوید پروردگارا چرا تا مدتى بیشتر [اجل] مرا به تأخیر نینداختى تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم.»[5]
پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «برای دنیایت چنان فعالیت کن که گویا تا ابد زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان فعالیت کن که گویا همین فردا می‌میری.»[6]
داستان مرگ، داستان غریبی است. در این دنیا شاید چیزی در واقعی بودن به پای مرگ نرسد. همه می‌دانیم که باید برویم، می‌دانیم که رفتنی هستیم، اما انگار گرد فراموشی ریخته باشند روی ذهنمان، دنبال آمادگی برای رفتن نمی‌رویم، حتی به اندازه مهیا کردن مقدمات یک سفر چند روزه، انگار نمی‌خواهیم بپذیریم که مرگ در خانه ما را هم می‌زند! امام صادق علیه‌السّلام مى‌فرماید: «یاد مرگ شهوات را در نفس مى‌میراند و مراکز روئیدن غفلت را نابود مى‌کند و قلب را به وعده‌هاى خدا، تقویت مى‌نماید و طبع را رقیق کرده و نشانه‌هاى هوى را مى‌شکند.»[7]
ما همه مرگمان را در دور دست‌ها می‌بینیم؛ این دنیا هر چند برایمان تلخی زیاد داشته باشد، ولی همه تلخی‌ها با شنیدن نام مرگ شیرین می‌شوند.
عاقلانه‌تر اما این است که آماده شویم؛ به هر حال سفری همیشگی پیش رویمان است؛ سفری بدون بازگشت.
 
چرا باید بمیریم؟
 
بررسی دیدگاه‌های فلاسفه نشان می‌دهد که آنان درباره ضروری بودن مرگ اختلاف نظر نداشته‌اند و تفاوت دیدگاه‌هایشان در تعریف و تفسیر مرگ، چگونگی آن و چرایی ضرورت آن خلاصه می‌شود.
زیباترین و کامل‌ترین پاسخ به چرایی ضرورت مرگ را می‌توان در دیدگاه‌های مبتکرانه و متفکرانه صدرالمتألهین یافت. او با طرح نظریات بی‌سابقه خود، دنیایی متفاوت را پیش روی حیات بشری ترسیم کرد و گفت: آن چه را به نام مرگ می‌شناسیم، یکی از مراحل زندگی نفس برای طی مراحل تکامل و رسیدن به عوالم بالاتر، حتما باید از این مرحله عبور کند.
فلاسفه پیش از ملاصدرا، علت مرگ را در بُعد جسمانی انسانی جست‌وجو می‌کردند؛ ولی صدرالمتألهین با پی ریزی و چینش فلسفه ویژه خود، اثبات کرد که هر نفسی از نفوس انسانی، برای رسیدن به کمال خود، باید از بدن مادی جدا شود تا به دنیای برتر و و الاتری وارد شود.
این دیدگاه نشان می‌دهد که مرگ، پدیده‌ای وحشت انگیز نیست؛ تولدی دوباره است. همان‌طور که یک بار از عالم رحم مادر پا به دنیا گذاشتیم و مرحله تازه‌ای از زندگی را شروع کردیم، یک بار دیگر از رحم دنیا متولد و به مرحله جدیدی وارد می‌شویم.
مولاى بزرگوار، حضرت علی علیه‌السّلام در روایتى ارزشمند خطاب به فرزند بزرگوار خود مى‌فرماید: «بدان که تو براى آخرت آفریده شده‌اى نه براى دنیا! و براى نیستى نه براى جاودانه زیستن [در این دنیا]، و براى مُردن نه براى زنده ماندن.
همانا تو در منزلى هستى، ناپایدار که باید از آن رخت بربندى. تنها چند روزى در آن خواهى زیست، راه تو، راه آخرت است و تو شکار مرگى که نه تو را از آن گریز است و نه گزیر. [مرگ] در پى هر که باشد، خواه و ناخواه، او را دریابد. از آن بترس در حالى که تو سرگرم گناهى باشى، گرفتارت سازد، به این امید که پس از آن توبه خواهى کرد و مرگ میان تو و توبه‌ات حائل شود که در این صورت خود را تباه ساخته باشى.»[8]
در این دیدگاه، یک یک اعمال و نیات ما در دنیا، چهره آن جهانی ما را می‌سازند. انسان‌ها ممکن است به انواع چهره‌های حیوانات و درندگان و شیاطین در آمده باشند؛ در حالی که نفسشان همان نفسی است که در دنیا با آن زندگی می‌کردند.
اکنون نفس، بدن دنیایی و مادی را رها کرده و وارد چهره جدید خود در این عالم شده است.
از مرگ گریزی نیست! آری «کلّ نفسٍ ذائقةُ الموت» تصویری که صدرالمتألهین از مرگ ارائه می‌کند، بینشی تازه به زندگی بشر تقدیم کرده است؛ بینشی که در آن ترس از مرگ معنای خود را از دست می‌دهد و در عین حال توجه انسان در نشئه اخروی، تماما بر مبنای اعمال و نیات او در نشئه دنیوی شکل می‌گیرد.
یعنی انسان در لحظه لحظه زندگی خود، در حال ترسیم صورت و بدن آن جهانی خود است و هر لحظه‌ای که آن صورت به قوت لازم برسد و نفس از این بدن مادی بی‌نیاز شود، به طور طبیعی از بدن جدا می‌شود و مرگ اتفاق می‌افتد.
چه زیباست که این نگاه فراگیر شود و همه انسان‌ها را به این فکر وادارد که برای زیبا شدن مرگ، این رخداد بزرگ زندگی، تلاش کنند.
 
چند گفتار از بزرگان در مورد موضوع مرگ
 
آیت الله جوادی آملی حفظه الله: همه ما دوست داریم بمانیم؛ هیچ فردی، مرگ را دوست ندارد، همه دوست داریم ماندگار شویم، امّا ماندن در دنیا کمال نیست؛ زیرا «دنیا زندانی برای مؤمن است.»[9]
اگر ماندن در دنیا کمال و دارای ارزش می‌بود، هر آینه پیامبران و اولیای الهی عمر طولانی می‌داشتند و هیچ گاه مشتاق آخرت نمی‌بودند. پس معلوم می‌شود که ماندن خوب است، امّا ماندن بدین معنی نیست که فرد با جسم خود بماند، بلکه آثار و برکاتش باید در دنیا باشد؛ «وَ نَکتبُ مَا قَدّمُوا وَ آثارَهُم؛ آن چه را ایشان در زمان حیاتشان پیش فرستادند، آنها را یادداشت می‌کنیم.»[10] اگر انسان مظهر هوالباقی شد، می‌ماند. تا آثارش زنده است، می‌ماند.
مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی رحمه‌الله: حضرت عیسی علیه‌السلام در روایتی یاد مرگ را از اموری به حساب می‌آورد که موجب می‌شود انسان رقت قلب و لین دل پیدا کند. حضرت در روایتی فرمود: «وَ کَذلِکَ القُلُوب إذا لَم تَرقق بِذِکرِ المَوتِ؛ ممکن نیست دل‌ها به یاد مرگ رقیق نشوند.» معلوم می‌شود یاد مرگ نرم کننده دل‌هاست. «وَ یَتبعُهَا دُؤُوب العِبادَة؛ یاد مرگ تحمل رنج و دأب عبادت و اطاعت را به دنبال دارد.»
دلت را به یاد مرگ بینداز؛ زیرا باعث می‌شود که عبادت را به نیکی انجام دهی؛ اگر عبادت برایت رنج و سختی دارد، این گونه می‌توانی آن را تحمل کنی و در مسیر اطاعت قرار بگیری. یاد مرگ برای همه سودمند است؛ چه آن کسی که اهل شوق است و چه آن کسی که اهل خوف است.
بعد حضرت می‌فرماید: «وَ کَذَلکَ القُلُوب إذا لَم تَرقق بِذِکرِ المَوتِ وَ یَتبعُهَا دؤُوب العِبادَةِ تَقسُو وَ تَغلظ» اگر دل با این کار رقیق نشود و سختی عبادت را به جان نخری، در پی آن قساوت و غلظت به وجود می‌آید. پس اجازه نده که دلت سخت شود، نباید این دل لطیف و نرم را بر اثر خلاف کاری‌ها و خطاهایمان سخت کنیم. این کار، مراقبت می‌خواهد.
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره): امکان دارد که پدر و مادر در زمان حیات از فرزندشان راضی باشند، ولی حالا که مرده‌اند ناراضی‌اند که چرا یادشان نمی‌کنند. قدیم چه قدر مردم در ماه رجب و شعبان برای پدر و مادرهایشان ختم قرآن می‌داده‌اند.
من یادم هست هفتاد سال پیش، کنار چهار راه مولوی کسی داد می‌زد؛ «خیر مرده‌ها» مردم هم یک کیلو سیب می‌خریدند و خیرات می‌دادند. پس برای پدر و مادرهایشان ختم قرآن بکنید، سر قبرشان بروید، قرآن برایشان بخوانید و کار خیر برایشان بکنید.
در روایت آمده است که «ارواح مؤمنین شب‌های جمعه به پشت بام خانه‌ها می‌آیند و می‌گویند: آن لقمه‌ای که جلوی سگ‌هایتان می‌اندازید، خیر ما کنید!»
اگر اموات را یاد کنید، پدر و مادر مرده‌تان را یاد کنید، سر قبرشان بروید، قرآن برایشان بخوانید، کار خیر برایشان بکنید، کار و بارتان خوب می‌شود. این‌هایی که به هر دری می‌زنند ناامید می‌شوند، به خاطر این است پدر و مادر از آنها ناراضی‌اند!
شخصی در خواب دید که روز قیامت شده و اموات با سرعت به طرف بهشت می‌روند، ولی یک مرده می‌لنگد و عقب افتاده؛ پرسید: «تو چرا این طوری راه می‌روی؟»
جواب داد: «این‌هایی که با سرعت می‌روند، کسانی‌اند که فرزندانشان برای آنها کار خیر کرده‌اند، به همین خاطر هم با سرعت به سمت بهشت می‌روند، ولی بچه من برای من کار خیری نکرده است.»
پرسید «فرزندت چه کاره است؟»
گفت: «بچه من رختشور است و در کنار فلان رودخانه رخت می‌شوید.»
آن شخص از خواب بیدار شد و از روی آدرسی که مرده داده بود، فرزندش را پیدا کرد. به او گفت: «فلانی! دیشب خواب پدرت را دیدم. او ناراحت بود و می‌گفت اولاد من برایم کار خیر نمی‌کنند.»
فرزند آن میت عصبانی شد، یک مشت آب برداشت روی زمین ریخت و گفت: «این هم خیر بابام!»
آن شخص دوباره در عالم خواب پدر رختشور را دید که تند تند راه می‌رفت، سوال کرد «فلانی چی شد؟»
او گفت: «تو که به پسرم گفتی چرا برای من خیرات نمی‌دهد، او یک مشت آب به عنوان خیرات برای من روی زمین ریخت و اتفاقا ماهی در آنجا در حال جان دادن بود، تا آن مشت آب به آن ماهی رسید، جان گرفت و پرید درون آب. به برکت آن ماهی ما این‌جا راحت شدیم.»
پس مواظب پدر و مادرهایتان باشید. اگر پدر و مادر پیش نمازی، از او راضی نباشند، پشت سرش نمی‌توانید نماز بخوانید، چرا؟ چون عاق والدین گناه کبیره است.
تاجری چند میلیون مالش در کمرگ بندرعباس گم شد. او با عصبانیت تقصیر را به گردن انقلاب گذاشت و فحش و ناسزا به مملکت و حکومت می‌داد که این چه مملکتی است؟ صاحب ندارد! در و دروازه ندارد!
مادر او پیش آقایی آمد و گفت: «پسرم راه را عوضی می‌رود! خیال می‌کند گم شدن مالش مربوط به حکومت و انقلاب است. خبر ندارد به خاطر حرفی است که چند روز پیش جلوی زنش به من گفت که: ما خسته شدیم. چند روز هم خانه آن پسرت برو! این جزای دنیایی پسرم است که چند میلیون مالش گم شد؛ مجازات آخرتش جداست.»
مرحوم حاج اسماعیل دولابی: اگر انسان مرگ را که بپذیرد، همه غم و غصه‌هایش می‌رود و بی‌اثر می‌شود. هنگامی که با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه‌هایت کم می‌شود.
البته آمادگی مرگ خوب است، اما نه زود مردن، بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پر ارزش خواهد بود. یاد آوری مرگ، دنیا را در نظر انسان کوچک می‌کند و آخرت را بزرگ؛ به طوری‌که حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در این باره فرمود: «یک ساعت دنیا را به همه آخرت نمی‌دهم.» پس باید آمادگی داشت، نه عجله برای مردن.
. اگر توجه داشته باشید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیا قابل مشاهده است؛ مانند فرد بد اخلاقی که خود و دیگران را در معرض فشار قرار می‌دهد.
. تربت و خاک، بلا را دفع می‌کند و همه طوفان‌ها و زلزله‌ها را با یک سر سوزن، آرام می‌کند. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خدای متعال بلا را از آن شهر دور می‌کند.
 . هر گاه از چیزی ناراحت و غصه‌دار شدید، برای خودتان و برای همه انسان‌های مؤمن، خواه زندگان و خواه مردگان، استغفار کنید. گویی هنگامی که ناراحت و غصه‌دار می‌شوید، بدنتان چین و منقبض می‌شود و استغفار که می‌کنید، این چین‌ها باز می‌شود.
. اگر از چیزی تعریف کردند، شما بگو متعلق به خداست و کار خداست. مبادا خدا را بپوشانی و آن را به خودت یا به دیگری نسبت بدهی که ستمی بالاتر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می‌آوری. هر وقت قصد پیدا کردی که از فردی یا چیزی تعریف کنی، از پروردگارت تعریف کن. لذا بیا از همین موقع تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او.
 
منابع

[1]. کلمات قصار پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، نهج الفصاحه، ص806
[2]. سوره جمعه، آیه 8
[3]. سوره انبیاء، آیه 35
[4]. سوره انفطار، آیه6
[5]. سوره منافقون، آیه10
[6]. وسائل الشیعه، ج7، ص76
[7]. یار عاشقان، ج 7، ص314
[8]. تحف العقول، ص 124
[9]. وسائل الشیعه، ج61، ص71
[10]. یاسین، آیه12
عقیل مصطفوی مجد
975/703/ر
ارسال نظرات