درخواست قدرت معنوی و عبادی از خدا حلاوت بخش است
اللهمّ قوّنی فیهِ على إقامَةِ أمْرِکَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین..
خدایا نیرومندم نما در آن روز به پا داشتن دستور فرمانت و بچشان در آن شیرینى یادت را و مهیا کن مرا در آنروز براى انجام سپاس گذاریت به کـرم خودت نگهدار مرا در این روز به نگاه داریت و پرده پوشى خودت اى بیناترین بینایان.
حجت الاسلام علی اصغر تقوی، رییس مرکز فقهی تبلیغی جوادالائمه(ع) در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری رسا در مشهد پیرامون شرح و تفسیر دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان بیان داشت: دعای روز چهارم عبارات بسیار پربار و گرانبهایی دارد، «اللهم قوّنی فیه إلی اقامة امرک و اذقنی فیه حلاوة ذکرک» و در جای دیگری می فرماید و «اوزعنی فیه لاداء شکرک»
وی افزود: نکاتی که می شود از این دعا برداشت کرد چهار درخواست از محضر پروردگار است در روز چهارم به زیبایی چهار نکته انتخاب شده و از خداوند درخواست شده، یکی توان و نیروی انجام رکوع و سجود، از خداوند می خواهیم که به ما توفیق و توان بدهد که بتوانیم رکوع و سجود او را به خوبی و به زیبایی انجام بدهیم.
حجت الاسلام تقوی بیان داشت: در این عبارتی که می فرماید «اللهمّ قوّنی فیهِ على إقامَةِ أمْرِکَ» یک جمله ای بیان شده، خدایا به من قدرت بده در عبادت، آیا عبادت قدرت نیاز دارد؟ آیا کسی که می خواهد مثلاً روی صندلی محل کارش بنشیند و یا در محیط خانه مشغول کار آشپزی باشد و تسبیح خداوند بخواند، این نیاز به قدرت دارد؟
وی افزود: نفس کشیدن در این ماه هم عبادت است آیا نفس کشیدن هم قدرت می خواهد؟ بله، امیر مؤمنان علی(ع) در دعای کمیل می فرمایند به کمیل ابن زیاد «قوِّ علی خدمتک جوارحی» حتماً نیاز قدرت است. از خود حضرت علی (ع) سؤال می کنند مولای ما، ما دیدیم شما در شکستن نان جوی خشکیده به سختی عمل کردید و برای شما شکستن نان جو سخت بود اما ملاحظه کردیم که در قلعه خیبر را با آن عظمت به آسمانها پرتاب کردید و آن حماسه بزرگ را در تاریخ ثبت کردید. این تفاوت یا این تقارن را چگونه می شود معنی کرد؟ حضرت می فرمایند: وقتی در قلعه خیبر را به آسمان پرتاب کردم آن قدرت معنوی بود، قدرت الهی بود و در شکستن نان جو قدرت جسمی.
قدرت معنوی در عبادت/لذت از انجام عبادت
واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ
استاد حوزه و دانشگاه خراسان بیان داشت: باید قدرت معنوی باشد که انسان بتواند ذکر خدا بگوید، عبادت خدا کند گاهی کسانی توان برداشتن 2 کیلو بار را ندارند اما نماز شب آنها ترک نمی شود و شب 11 رکعت نماز، استغفارها و دعاها و ادعیه شبانه را به خوبی انجام می دهند کسی در وزنه برداری ممکن است قدرتمند باشد اما حال و حوصله دو رکعت نماز صبح را یا ندارد یا به سختی می خواند. پس نیاز به قدرت معنوی احساس می شود.
وی افزود: انسان باید قدرت معنوی داشته باشد اللهم قونی فیه، از خدا می خواهیم خدا به ما قدرت بدهد و نکته دوم لذت در عبادت، عبادت بدون لذت ارزشی ندارد گاهی انسان ممکن است هزاران رکعت نماز بخواند اما با کسالت، تمام قرآن را در سه روز ماه رمضان ختم کند اما با خمیازه و بی حالی و با عدم تعمق در تفسیر و تحلیل قرآن و گاهی ممکن است یک خط قرآن بخواند با تدبیر و تدبر و تعمق در آیات و تفسیر آیات.
وی ادامه داد: ممکن است شخص یک عبادت کوچک انجام بدهد یک یا الله بگوید، یک نفسی در ماه رمضان در راه خدا بکشد که می گویند آه گفتن مریض در این ماه عبادت است و آه گفتن غیر مریض عبادت است که همین برابری کند با همه آن همه زحماتی که آن دیگری کشیده است چرا؟ چون در این جا قوت و قدرت معنوی و شیرینی حلاوة عبادت وجود دارد.
حجت الاسلام تقوی بیان داشت: امام صادق(ع) بیانات گوناگونی پیرامون رکوع و سجود و شکر پروردگار دارند و از آن جمله می فرمایند هیچ بنده ای رکوع واقعی نمی کند مگر اینکه خداوند او را به نور جلال خویش مزین می فرماید و در سایه کبریایی خویش قرارش می دهد و از پوشش و لباس اصفیاء و برگزیدگان، او را می پوشاند.
وی افزود: امام می فرمایند تواضع و فروتنی ابتدا از رکوع شروع می شود بعد به سجده می رسد هرکس اولی را انجام داد شایسته دومی می شود در فرمایش دیگری دارند که سجده آخرین مرحله بندگی است دوم شیرین بودن یاد خدا و این که این رکوع و سجود برای ما لذت بخش باشد و حلاوت داشته باشد.
رییس مرکز فقهی جوادالائمه بیان داشت: امام سجاد(ع) می فرمایند یاد خدا قلبم را زنده می کند حضرت علی(ع) نیز میفرمایند کسی که خدای سبحان را یاد کند خداوند قلبش را زنده میکند و عقل و خرد او را نور میبخشد.
وی با قرائت آیه « الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب »افزود: آنان که ایمان آوردهاند دلهایشان با یاد خدا آرام میگیرد بدانید که تنها با یاد خداست که دلها آرامش مییابد همه چیز از معنی این آیه روشن است.
وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ
فرصت برای ادای شکر و سپاس در برابر نعمات الهی
استاد حوزه و دانشگاه خراسان در ادامه تفسیر دعا حدیثی را بیان داشت که: «عن یونس بن عمار عن ابی عبد الله علیه السلام قال اذا ذکر احدکم نعمة الله عزو جل فلیضع خده علی التراب شکرا للله فان کان راکبا فلینزل فلیضع خده علی التراب و ان لم بکن یقدر علی النزول للشهرة فلیضع خده علی قربوسه و ان لم یقدر فلیضع خده علی کفه ثم لیحمد الله علی ما انعم علیه» (اصول کافی، باب شکر، حدیث 25) امام صادق(ع) می فرمایند هر گاه نعمتی از نعمت های الهی به شما روی آورد به شکرانه آن صورت بر زمین گذارده و سجده کنید، حتی اگر سوار بر اسب هستید، پیاده شده و این کار را انجام دهید و اگر ممکن نیست و نمی توانید، صورت خود را بر بلندی زین اسب قرار دهید و اگر این کار را هم نمی توانید، صورت را برکف دست قرار داده و خدا را شکر کنید.
وی افزود: علامه طباطبائی در ذیل آیه شریفه «سیجزلله الشاکرین» و در تفسیر آن می فرمایند پس شکرخدا به این است که انسان نعمت را در محل خودش بکار برده و در موقع استفاده از آن نیز متذکر خدا بوده باشد.
حجت الاسلام تقوی بیان داشت: «فاذکرونی اذکرکم و اشکرولی ولاتکفرون» شکر و ذکر خدا قرین هم هستند در روایات شکر خداوند نشانه ایمان معرفی شده است.از ابی عبد الله (ع) روایت شده که خداوند به حضرت موسی وحی فرستاد که ای موسی حق شکر مرا به جای آور، عرض کرد پروردگارا چگونه شکر کنم تو را که حق شکر تو باشد در حالی که هیچ شکری نیست که به آن تورا شکر کنم، مگر آنکه همان شکر هم نعمتی است که تو به من ارزانی داشتی، فرمود: ای موسی اکنون حق شکر مرا ادا کردی که دانستی آن هم از من است.
وی افزود: هشام می گوید سیر می کردم با امام سجاد(ع) در اطراف شهر مدینه یک دفعه حضرت از مرکب پیاده شدند و سجده کردند سجده حضرت خیلی طولانی شد. بعد حضرت سر از سجده برداشتند و سوار مرکب شدند از حضرت سوال کردم چرا اینقدر سجده شما طولانی شد؟ حضرت فرمودند در اثناء سجده نعمتی از نعمتهای خدا به یادم آمد دوست داشتم شکر آن را نیز انجام بدهم.
واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین
رییس مرکز فقهی جوادالائمه بیان داشت: چهارم اینکه در پناه حفظ خداوند قرار گرفتن و از مصونیت خاصی نسبت به عنایات الهی برخوردار شدن. در بیان مولای موحدان حضرت علی(ع) در دعای کمیل به خوبی به این مطلب اشاره شده که ستر و حفظ خداوند به کمک انسان می آید «وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ »به مهربانی خــود آنها را پنهان کردی، و از فضل خــود آنها را پوشاندی. معنای ستار بودن خدا، آن است که اعمال انسان ها را از دیگر انسان ها می پوشاند تا آبروی آنان حفظ گردد.
وی افزود: حضرت رسول اکرم(ص) میفرمایند خداوند با حیا و پردهپوش است و حیا و پردهپوشی را دوست دارد. در همین موضوع امام رضا(ع) میفرمایند بر مؤمن سزاوار است که از پروردگار و پیامبر و امام خود سه خصلت را بیاموزد یک خصلتی که از پروردگار باید بیاموزد، عیب پوشی و کتمان است.
وی ادامه داد: پس به فرموده امام صادق(ع) گوش فرا داده و هیچکس را رسوا مکن؛ چرا که ستّار العیوب قبایح تو را از غیر پوشانیده و کسی را به او مطّلع نکرده، تو نیز به حکم متخلّق به اخلاق الهی شدن عیب کسی را فاش مکن و عیبپوش باش.
حجت الاسلام تقوی با بیان آیه «یا ایها الذین آمنوا توبوا الى الله توبة الى الله توبة نصوحا» به ذکر داستانی در این رابطه پرداخت که نصوح مردى بود شبیه زنها صورتش مو نداشت و پستانهایى برجسته چون پستان زنها داشت و در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلا وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد.
وی افزود: دختر شاه مایل شد که به حمام آمده و کار نصوح را ببیند نصوح جهت پذیرایى و خدمت گزارى اعلام آمادگى نمود، سپس دختر شاه با چند تن از خواص ندیمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده و مشغول استحمام شد، از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.
وی ادامه داد: طبق این دستور مأمورین، کارگران را یکى بعد از دیگرى مورد بازدید خود قرار دادند، همین که نوبت به نصوح رسید با اینکه آن بیچاره هیچگونه خبرى از آن نداشت، ولى از ترس رسوایى، حاضر نشد که وى را تفتیش کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند.
وی گفت: نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد.
وی افزود: به مجرد این که نصوح توبه کرد، ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد، پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت و هر مقدار مالى که از این راه گناه تحصیل کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند، و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسخى آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
حجت الاسلام تقوی در ادامه گفت: اتفاقا شبى در خواب دید کسى به او مى گوید اى نصوح چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد، همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگهاى گران وزن را حمل کند و به این ترتیب گوشتهاى حرام تنش را آب کند .
وی افزود: نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا مى کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست، تا عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود و به او تسلیمش نمایم. لذا آن میش را گرفت و نگهدارى کرد و از همان علوفه و گیاهان که خود مى خورد، به آن حیوان نیز مى داد و مواظبت مى کرد که گرسنه نماند. خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر و عواید دیگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هرکدام به نصوح احسانى کردند.
وی ادامه داد: او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر کرد و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رحل اقامت افکندند و نصوح بر آنها به عدل و داد حکومت کرده و مردمى که در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند. رفته رفته آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم واز رفتن نزد سلطان عذر خواست.
وی گفت: مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او براى آمدن نزد ما حاضر نیست مامى رویم که او را و شهرک نوبنیاد او را ببینیم. پس با خواص درباریانش به سوى محل نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من رد کن.
استاد تقوی ادامه داد: نصوح گفت چنین است دستور داد تا میش را به او رد کنند، شبان گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى. نصوح گفت درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند، آن شخص گفت بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند.
حجت الاسلام تقوی در پایان گفت: امید است که انشاء الله خداوند قدرت بر انجام عبادت و حلاوت و شیرینی عبادت را بهمراه شکرگزاری خود در این ماه را به همه ما عنایت کند./933/ت301/ب4