۱۹ مهر ۱۳۹۳ - ۱۶:۰۱
کد خبر: ۲۲۵۰۲۶
نگاهی به اندیشه‌های استاد علی صفایی حائری/بخش دوم

نگاهی به سیر تطور حکومت اسلامی و فرصت‌ها و تهدیدهای آن

خبرگزاری رسا ـ باورمندی امام(ره) به قدرت سیاسی و حکومت تا جایی بود که کنار نهادن امام علی(ع) از قدرت سیاسی را بزرگ‌ترین مصیبت در جهان اسلام می‌دانست و می‌فرمود: این امر بالاترین مصیبت‌ها و حتی بالاتر از واقعه کربلاست؛ چرا که فهم حکومت و سیاست درست، از مردم مغفول ماند.
حکومت اسلامي

در بخش پیشین این نوشتار، با ذکر مقدمه‌ای به اساسی‌ترین سوالات و مشکلات پیش روی حکومت اسلامی اشاره کردیم. سوال اصلی این بود که از منظر قرآن و نهج البلاغه چه آسیب‌هایی برای حکومت اسلامی تصور می‌شود و در ادامه نکات و سوالات دیگری از این دست  مطرح شد.

آسیب شناسی حکومت اسلامی در عرصۀ مبانی فکری، آسیب شناسی حکومت اسلامی در ساحت کارگزاران حکومت دینی، آسیب شناسی حکومت اسلامی در ساحت ساختار و مدل حاکمیتی، آسیب شناسی حکومت اسلامی در ساحت مردم و گروه‌های سیاسی، وظایف عوام در حکومت دینی، وظایف خواص در حکومت دینی و... .

و همگی اینها از منظر قرآن و نهج البلاغه و اینکه آیا با ساخته شدن و خود سازی افراد جامعه، آن هم از منظر قرآن و نهج البلاغه، آسیب‌ها برداشته می‌شود و آیا با ساخته شدن افراد تأثیرگذار بر روی تودۀ مردم، حکومت دینی آسیب دیگری ندارد؟ در ادامه و برای رسیدن به پاسخ‌های دقیقی برای این سوالات خطیر و اساسی، بایستی بحث را به شیوه‌ای جامع و دقیق مطرح ساخت و زمینه‌های مختلف آن را سنجید.

 

 

نگاهی به تاریخچه و زمینه‌های ظهور دین در عرصه سیاست

 

از منظر توصیفی – و قطع نظر از نگاه ارزشی – کالبد شکافی تمدن‌های مختلف رومی، یونانی، ایرانی، مصری و مانند آن، نشان می‌دهد که همواره عنصر دین در کنار قدرت سیاسی توأمان بوده‌اند بدین معنا که دین یا حکومت می‌کرده یا در کنار حاکمان سیاسی دستی در قدرت داشته است؛ نمونه بارز این ادعا دوران طولانی قرون وسطی است که در آن قدرت پاپ و کلیسا هم دوش قیصر و پادشاه بوده، لکن با ظهور اندیشه‌های نفسانی و بروز خرده بورژواهای اروپا، علل مختلفی سبب گردیده تا دین از سریر قدرت، کنار گذاشته شود.

 

 

در آن دوران حتی نقادی‌های بسیاری بر ماهیت و منشأ دین وارد آمد و نتیجه این شد که آن را به لحاظ سیاسی تا حوزه فردی عقب نشاندند و بعضاً حاصل پژوهش‌های اجتماعی و روان شناختی دین را در حد یک پدیده روانی و موهوم و یا حتی غیر وابسته و مضر تشخیص دادند؛ در نهایت به جدا شدن دین از تمام عرصه‌های بشری حکم نمودند. این اندیشه‌ها و ادعاها که به نام علم در حوزه علوم انسانی مطرح می‌شد، با هم‌دیگر هم زمان گردید. هم چنین سیطره مدرنیته و تسلط غرب و اندیشه‌های مدرن سبب گردید اندیشه جدایی دین از سیاست به صورت امری محتوم انگاشته شود.

این در حالی است که دست کم در دین اسلام، خصوصاً از منظر شیعی، این نگاه‌ها مردود است. ظاهراً بعد از ورود اندیشه‌های مدرن به حوزه اسلامی، اولین بار در میان اهل سنت اشخاصی چون علی عبدالرزاق(1966- 1887 م)، محمود محمد طه(1909- 1985 م) فضل الرحمن(1919-1988 م) و در عالم تشیع، منور الفکران ایرانی دوره قاجار، نظیر میرزا صالح شیرازی، آخوند زاده، یحیی دولت آبادی و... که متأثر از تفکرات غربی بودند و در برابر پیشرفت‌های علمی غرب دچار خود باختگی و خود کم بینی شده بودند، به ترویج این اندیشه پرداختند. البته عالمان آگاه به اسلام و فقاهت، مانند شیخ فضل الله نوری، در برابر این اندیشه پایداری کردند. 

امام خمینی(ره) درباره حضور علما در سیاست می‌فرمایند: «البته علمای ما در طول تاریخ، این طور نبود که منعزل از سیاست باشند. مسأله مشروطیت یک مسأله سیاسی بود و بزرگان ما در آن دخالت داشتند، تأسیس کردند. مسأله تحریم تنباکو یک مسأله سیاسی بود و میرزای شیرازی این معنا را انجام داد. از زمان‌های اخیر هم مدرس، کاشانی، این‌ها مردم سیاسی بودند.» با ظهور امام خمینی(ره) و تحقق انقلاب اسلامی، اندیشه ناب اسلام سیاسی که همان اسلام ناب است احیا گردید.


 

 

وقایع بعد از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) و انحراف خلافت و نیز پی آمده‌های اجتماعی آن و بر مسند نشینی خلفای اموی و عباسی که سیاست را متاعی دنیوی دانسته، دیانت را به حاشیه می‌راندند، به علاوه ظهور مغولان و سلاطین جور و بعدها پدیدۀ استعمار و اشغال سرزمین اسلامی...، اثر سوء بر مشارکت سیاسی مردم داشت.

از منظر قرآن و نهج البلاغه، نه تنها اسلام در ذات خود سیاسی است، بلکه باید اذعان کرد که حتی با رویکرد کارکردگرایی نیز، اسلام سیاسی قدرتی را فراهم می‌آورد که دستاوردش حفظ منافع مادی و عزت دنیای مسلمین است؛ زیرا منطق اسلام، منطق مبارزه با ظلم و چپاول است. به تعبیر امام خمینی(ره): «اگر این قوا(مردم و روحانیت) با هم مجتمع بشوند، آن‌ها نمی‌توانند منافعی را که می‌خواهند ببرند و لذا دامن به این تفرقه‌ها زده‌اند.» لذا دشمن به تفرقۀ میان مردم و روحانیت پرداخت و واژه آخوند سیاسی نقض و عیب محسوب ‌شد. با اینکه امام(ره) سوگند جلاله یاد کرد که والله اسلام تمامش سیاست است.

 

 

خلأ حکومت اصیل دینی و فقدان حضور امام(ع)، مصیبتی دردناک‌تر از واقعه کربلا

 

باورمندی امام(ره) به قدرت سیاسی و حکومت، تا جایی بود که کنار نهادن امام علی(ع) از قدرت سیاسی را بزرگ‌ترین مصیبت در جهان اسلام می‌دانست و می‌فرمود: این امر بالاترین مصیبت‌ها و حتی بالاتر از واقعه کربلاست؛ چرا که فهم حکومت و سیاست درست از مردم مغفول ماند. او اصلاً اسلام را پایه گذار تمدن در جهان معرفی می‌کرد. اساساً پروژه و رسالت دین و انبیاء، هدایت‌گری و تربیت بشر است. لذا مقابله با آسیب‌ها و آفت‌ها در مرحلۀ اول است. امام علی(ع) می‌فرمایند: «و الله لو أعطیت الاقالیم السبعه به ما تحت افلاک‌ها علی ان اعصی الیه فی نملة اسلبها جلب شعیره ما فعلته!»

در جریان جنگ با معاویه در صفین، با این که شامیان آب را بر یارانش بستند، امام(ع) چون تسلط برآب یافت، اجازه مقابله به مثل نداد و یا این که در جریان حکمیت با این که مخالف حکمیت بود و توطئه دشمن را می‌شناخت، اما وقتی از سوی سپاهش مجبور به پذیرش شد، بعد از جریان حکمیت، نقض عهد نکرد و به همین علت مورد غضب خوارج قرار گرفت؛ چون عبودیت داشت و عبودیت یعنی نظارت بر محرک‌ها و حرکت‌ها، همراه با نیت و سنت و اهمیت آیه 9 سوره حدید: «هُوَ الَّذِی ینَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ» و این عبودیت است که در قرآن شرط رسالت و امامت قرار داده شد و در مقابله با آسیب‌ها، همین وادادگی و اغفال مردم سبب شد تا امیرالمؤمنین(ع) بر بالای منبر، مردم و شاید تاریخ را خطاب قرار دهند که در نهج البلاغه خطبه 191: «و الله ما معاویة بأدهی منی و لکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیة الغدر لکنت من أدهی الناس و لکن کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة و لکل غادر لواء یعرف به یوم القیامة.»

و در یک قانون کلی‌تر و تحلیل روان شناختی اجتماعی، امام علی(ع) نگران هستند که چرا مردم عادت نموده‌اند که انسان فریب کار و دغل را زیرک و هوشیار معرفی کنند. امام(ع) چنین پندارگران را نفرین می‌کنند: «و لقد اصبحنا فی زمان قد اتخذ اکثر اهله الغدر کیسا و و نسبهم اهل الجهل فیه الی حسن الحیله...؛ امروز در روزگاری زندگی می‌کنیم که مردمانش فریب کاران را زیرک می‌پندارند و این جاهلان آنهارا چاره اندیش می‌دانند.» لذا با مراجعه به قرآن و نهج البلاغه و کسانی که درس آموخته این مکتب‌اند، آسیب‌های حکومت دینی شناخته می‌شود و دردها و درمان‌ها مشخص می‌گردد.

 

 

«آسیب» شناسی، واژه‌ای خطیر در پهنه اندیشه سیاسی دین

 

آسیب به معنای آفت است. در جمع دینی و جامعۀ دینی، به خاطر رفعت اهداف که بیشتر از امن و رفاه و رهایی و بالاتر از عدالت و عرفان را می‌طلبد و به خاطر امکان انتخاب شکر و کفر، که هدایت و آزادی و نجدین را می‌طلبد و به خاطر هجوم وساوس و ظهور آرزوها وبه خاطر نقطه ضعف‌ها از جلوه‌های دنیا و هوس‌های دل و حرف‌های مردم، مشکلات و آسیب‌ها زیادتر است و تجمع در معرض گسستگی بیشتر؛ چون فتنه‌ها، بدعت‌ها، انحراف‌ها و تعارض‌ها، به خاطر آزادی انتخاب دیرتر مهار می‌شوند که حذف و حبس و قتل و ترور مطرح نیست؛ باید با مقبل به مدبر روی آورد و چه بسا در این برخورد منافع، هوس‌ها و ترس‌ها تأثیر بگذارند.


 

شناخت این آفت‌ها، پیگیری علت‌ها و راه درمان آن‌ها

 

این جمع دینی، بر اساس معرفت، محبت، خدمت، اخوت، اصلاح و احسان شکل می‌گیرد و همین اساس سنگین و سختی است و همین جمع به خاطر ارزش‌ها و رفعتش، با هجوم شیطان و هوس‌های نفس درگیر است و نزغ و نزاع را به دنبال می‌آورد و همین است که در قول و فعل و حالت‌ها باید دقیق بود که سوره اسراء آیه 53 می‌فرماید: «وَ قُلْ لِعِبَادِی یقُولُوا الَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیطَانَ ینْزَغُ بَینَهُمْ» و در سوره مائده آیه 91 می‌فرماید: «یرِیدُ الشَّیطَانُ أَنْ یوقِعَ بَینَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ» و در سوره نور آیه 19: «إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا...» در این جمع نزغ و نزاع و عداوت و بغضاء و شایعه و افک و تهدید، دامن می‌گسترد و زودتر شعله‌ور می‌شود و همین است که مفضّل در برابر اختلاف ارث میان داماد و برادر زن، اقدام می‌کند و غرامت می‌پردازد و همین است که سید القوّم خادمهم می‌شود.

 


 

حکومت، از شکل و روش تا هدف و خصوصیت

 

حکومت را می‌توان با شکل حکومت، با روش آن، با هدف آن و با خصوصیت‌های آن تعریف کرد. به ناچار، حکومت تجمعی می‌خواهد، آدم‌هایی که به «طبیعت» و یا به «نیاز» یا به «حساب و برنامه»و یا به «عاطفه و غریزه» و یا به «هدف و خواسته و آرمانی» به هم گره خورده‌اند. در کنار آبی، بستر رودی مرتعی زمینی و یا منابع و معادنی و یا کارگاهی و یا بازاری، یکدیگر را یافته‌اند؛ این‌ها کار می‌کنند، تولید می‌کنند و درآمد و ثروتی فراهم می‌سازند. پس محتاج قدرتی هستند که آن‌ها را حفاظت کند و در برابر دشمن مهاجم و یا در هنگام اختلاف و درگیری، از آن‌ها حمایت داشته باشد. باز این جمع، محتاج قدرتی است که رابطه افراد را سامان دهد، منافع آن‌ها را مشخص کند و باز محتاج قدرتی است که در هنگام اختلاف و تعارض منافع، مشکلات را حل کند و قضاوت نماید. این قدرت مورد نیاز با این خاصیت‌ها که در شکل‌های مختلف و با افراد و انواع آدم‌ها و با روش‌های متفاوت و با خصوصیات گوناگون شکل می‌گیرد، دولت است که در کنار ملت تجمع سابق کار می‌کند و این دولت کمک می‌کند و کار و کمک می‌گیرد که به آن داد و ستدها، پادشاهی، حکومت، فرمانروایی، رهبری، سرپرستی، جلوداری و اداره و نظم و نسق بخشی می‌گویند.

هدف‌های این شخص یا جمع و یا دولت و یا حکومت و رهبری، گاهی سلبی است و گاهی اثباتی. گاهی برای جلوگیری از ظلم و ستم و فشار و تجاوز است و گاهی برای ایجاد عدل و رفاه و صلاح و رشد علمی و گسترش فرهنگ. هدف‌های حکومت در طول تاریخ، از پاسداری و حفاظت منافع تا پرستاری و رفاه و تعلیم و تربیت تا آموزگاری تا تحول در بینش‌ها و گرایش‌ها در نوسان است. حکومت‌های معاصر در نهایت به رفاه و علم و مراحل جدید از نظام اطلاعاتی روی آورده‌اند.

حوزۀ این حکومت‌ها، در محدوده جامعه و زندگی و فاصلۀ میان تولد و مرگ انسانی می‌گذرد. در فکر عوالم گذشته و آینده انسان نیستند و از حوزه شهادت مشهود، به حوزه غیب مطلوب یا مجهول راهی نمی‌زنند و شکل حکومت و نوع تشکل و سازماندهی و ارتباط با مردم و نوع مقبولیت و مشروعیت این‌ها متفاوت است. چه بسا مقبولیت و مشروعیت در کنار هم باشند و چه بسا حکومت مقبولی که مشروعیت ندارد و چه بسا حکومت مشروعی که پذیرش مردم و مقبولیت اکثریت را ندارد. با این جمع بندی کلی که تمامی حکومت‌های تجربه شده و تجربه ناشده را در بر می‌گیرد و این نکته مشخص است که حکومت در کار سامان دادن زندگی و دنیای مردم است.


 

دین و حکومت، از تعریف امروزین تا مصادیق خارجی

 

در اصطلاح دین پژوهی جدید، برای دین هیچ مبنای الهی و یا وحی آسمانی و رسالت و یا معاد و قیامتی را شرط نمی‌دانند. ادیان بزرگی هستند در هند و چین و ژاپن و یا در جوامع بدوی سیاه و سرخ که خدا و رسول و قیامت ندارد؛ ولی آدمی را از زندگی روزمره فراتر می‌برد و به امر «قدسی» دعوت می‌نماید. پس بهتر است که هسته اصلی دین را «امر قدسی» تشکیل بدهد که با عرفان عمیق و یا سطحی و با ادبیاتی محدود و یا گسترده و با مراقبت و ریاضت و تمرکز و قدرت همراه است و بر زندگی عادی مردم تأثیر می‌گذارد و آن را زیر پوشش می‌گیرد.

البته می‌توان هر اصطلاح دیگری را پذیرفت. می‌توان از خدا و رسالت و معاد هم گفت و گو کرد و فقط به ادیان توحیدی توجه نمود و جریان‌های دیگر را انحراف و بدعتی قلمداد کرد که گاهی به شرک و بت و گاهی به نفوذ در باطن پدیده‌ها و توجه به روح جهان و هماهنگی و بهره‌مندی از آن روح می‌پردازد. در هر صورت دین در این وسعت و با این اصطلاح، باز دین پژوهی ناچار به امر قدسی به چیزی بیرون از زندگی عادی و روزمره دعوت می‌کند.

 


 

حکومت دینی، ترکیبی میان دو مقوله متباین یا ذاتی متحد

 

حال با این تحلیل از حکومت، با این تحلیل از دین، آیا حکومت دینی معنایی دارد؟ آیا این دو با هم جمع و ترکیب می‌شوند؟ آیا می‌توان دین را آن قدر وسعت داد که زندگی دنیا و آخرت یا زندگی عادی و قدسی را در بر بگیرد؟ با این توضیح که این زندگی‌ها مرتبط هستند و بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند. آیا می‌توان دنیا و زندگی عادی را آن قدر باز کرد که هنر و عرفان و دین را در بر بگیرد؟ چون ابعاد گوناگون وجود آدمی این همه را جمع می‌کند و با خود دارد، در طرح جامع وجود آدمی، این همه جایگاه دارند.

برای جواب به این سؤال ما، می‌توان به یک راه حل ساده رسید. حکومت دینی حکومت بر مردمی که خصلت دینی دارند و به امر قدسی، چه وحیانی و چه غیر وحیانی روی آورده‌اند، که این جواب از تحلیل واقعی و تأثیر خارجی و تاریخی دین بر حکومت‌ها چشم پوشیده و به تمامی پذیرش‌های متدینین خصلت دینی بدهد. ولی راه دیگر، تحلیل مفهومی و محتوایی ادیان است. به خصوص ادیان وحیانی و توحیدی. آیا این ادیان بر انگیزه و ربط و پیوند خاص تأثیر می‌گذارند؟ آیا از طرح تربیتی و سازمان دهی خاصی برخوردار نیستند؟ آیا اهداف حکومتی چه سلبی و یا اثباتی ندارد؟ آیا قوانین جهاد و قصاص و دیات و دیوانیات ندارند؟

اگر یک دین، انگیزه، روش، طرح، هدف و قانون حکومت را داشته باشد، آیا باز هم حکومت ندارد؟ صبغۀ حکومت ندارد؟ باید در نظر داشته باشیم که در این عرصه، گاهی از آن چه که نیست حرف می‌زنیم و گاهی نیز از آن چه که هست، چشم می‌پوشیم.


ادامه دارد...

 

حسن حامدی

/830/702/ر

ارسال نظرات