برای استفاده از تعالیم دین و دستاوردهای مدرنیته باید بین آن ها ارتباط موثر برقرار کنیم

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در مشهد، نشست تخصصی «رکن اصلی در دستگاه فکری نواندیشان مسلمان» ظهر امروز با حضور جهانگیر مسعودی، عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد در حاشیه نمایشگاه دستاوردهای پژوهشی حوزه های علمیه خراسان برگزار شد.
وی با اشاره به مصاحبه خبری آرش نراقی از شاگردان سروش که مبتدی جریان نواندیشی است، گفت: از شکوفایی جریان نواندیشی سروش، قریب یک دهه می گذرد و رو به پایان است چرا که نسبت به تحول فکری مخاطبان خود توجه کافی ندارد؛ بنابراین برای احیای جذابیت و استقبال خود از رادیکالیزم استفاده می کند.
مسعودی با اشاره به این نظر نراقی که گفت نسل جدید عالمان، حوزه های علوم دینی و مرجعیت فکری دینی را از روشنفکران و نو اندیشان غیر حوزوی دینی دوباره به دست خود گرفته اند، افزود: این یعنی دانش طلبه های جوان و خوش فکر به مراتب تازه تر از سروش، ملکیان و شبستری، به عنوان مبتدیان نو اندیشی محسوب می شود.
این استاد دانشگاه ادامه داد: عالمان دینی دغدغه های خلوص دین را دارند، اما روشنفکران دینی دغدغه توانمندی دین دارند. به همین علت، نزاع هایی با تفاوت زیاد بین این دو پیش می آید و در واقع می توان گفت عالمان دینی عمدتا دانشمندان دیروز و حداکثر امروز هستند اما، نو اندیشان دینی در واقع عالمان فردا هستند و از آنجا که به اقتضای صراحت طبع رفتار می کنند و می خواهند عالم فردا باشند، هرگز کهنه نمی شوند.
وی، به انحطاط تمدن اسلامی در جوامع اسلامی در قرن اخیر اشاره و تصریح کرد: این انحطاط تا زوایای وجودی، تأثیر نافذی در تمدن اسلامی و علوم اسلامی داشته است که در دوره های اخیر به مساله، اسلام و مدرنیته تبدیل می شود چرا که مسلمانان تصمیم به تغییر گرفتند تا با وجود تفاوت های تعالیم دینی و مدرنیته، بتوانند بین آن دو ارتباط برقرار کنند.
مسعودی در ادامه، حقوق بشر را بر اساس مدرنیته خواند و اظهار کرد: ما نیز حقوق بشر را مبنایی در تمدن بشر قبول داریم. بر طبق اقتضائات آن در بین انسان ها بر اساس رنگ، ملیت و نژاد هیچ تفاوتی وجود ندارد ولی اگر بخواهیم مساله حقوق اسلامی را بر اساس مدرنیته ببندیم متفاوت با تعالیم دین خواهد بود.
عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی تصریح کرد: جمهوریت محصول مدرنیته و اسلامیت محصول، تعالیم دینی است، آنچه در تعالیم دینی داریم حکومت اسلامی است و جمهوریت معنا ندارد، بنابراین ما باید برای استفاده از تعالیم دین و همچنین دستاورد های عصر مدرن بین آن ها ارتباط موثری برقرار کنیم.
وی به بیان این که نواندیشان مسلمان، برای حل مسأله دو راه حل ارایه می دهند، پرداخت و افزود: در بین متفکرین دو گروه به وجود آمده اند؛ اولین گروه، متقدمین هستند(سید جمال و اخوان المسلمین و مسلمانان صدر اسلام) و گروه دوم، متاخرین(بعد از اقبال لاهوری) را شامل می شود. ما این گونه بیان می کنیم که اسلام1(آموزش های الهی در قرآن و سنت قطعی)، اسلام2(فهم و تفسیر عالمان دین از اسلام) و اسلام3(رفتارهای دینی ما) را شامل می شود.
مسعودی به تفکر های مختلف متقدمین و متاخرین پرداخت و گفت: سید جمال اسدآبادی، با اسلام 1، مشکلی نداشت و مشکل را اسلام 3 یعنی رفتارهای دینی می دانست و گفت: من در اروپا اسلام1، را در آنجا دیدم اما، مسلمان ندیدم. در ایران اسلام دیدم ولی مسلمان ندیدم.
وی یادآور شد: ما زمانی از همه اروپایی ها برتر بودیم، اکنون نیز باید به اسلام عمل کنیم چرا که آن ها، نامسمانانی بودند که با عمل به اسلام، پیشرفته شدند. پس ما نیز به عنوان مسلمان به اسلام عمل خواهیم کرد تا پیشرفته شویم.
عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، نظر متأخرین(اقبال به بعد) را، اسلام 2 یا همان شناخت ها و معرفت های دینی دانست و تصریح کرد: این گروه شناخت و معرفت نادرست افکار دینی را، منجر به رفتار نادرست معرفی کردند و راه حل آن شناخت درمانی بیان کردند.
مسعودی با ادامه دیدگاه متأخرین تصریح کرد: مطابق مدل شناخت درمانی که از روان درمانی اخذ شده است افکار، پایه احساسات و رفتار افراد است که با هم تفاوت دارد، بنابراین ما باید از افکار وارد شویم یعنی روی شناخت های افراد کار کنیم تا رفتار آن ها را تغییر دهیم چرا که انسان ها به واسطه چیزهای که در ذهنشان دارند، احساسات بر آن ها غلبه می کند و منجر به رفتار می شود.
این استاد دانشگاه به کلید خوردن پروژه شناخت درمانی از اقبال به بعد اشاره کرد و ادامه داد: این پروژه به اشتباه احیا معنی شده، در صورتی که احیا(اسلام1) مربوط به نو اندیشان متقدم بود. بلکه به معنای صحیح آن اصلاح (اسلام 2)است.
وی با بیان این که فکر دینی باید اصلاح شود، به معرفی شهید مطهری به عنوان یکی از مهمترین شخصیت ها در این زمینه، گفت: مطهری با هر کتابی که نوشت(عدالت، نظام حقوق زن و مرد، حماسه حسینی و...) در واقع می خواست آن را برا اساس تعالیم دینی و معصومین تغییر دهد.
مسعودی افزود: پس از مطهری و اقبال، سایر نواندیشان مسلمان نیز در همین مسیر گام نهادند؛ آن ها نیز پروژه شناخت درمانی را پیش برده اند منتهی به اشکالی رادیکال تر. سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت را نوشت و در آنجا سازوکار تغییر فهم های دینی را بیان کرد و میان دین و معرفت دینی تمایز قرار داد.
وی اضافه کرد: دین مشخصاتی دارد؛ دین الهی، تغییر ناپذیر و خطاناپذیر، فراتاریخی و مقدس است اما معرفت دینی چنین نیست. معرفت دینی امری بشری و تاریخی و متغیر و خطاپذیر و غیر مقدس است بنابراین انتقال خصوصیات دین به معرفت دینی که غیر مقدس، خطاپذیر و تغییر پذیر است، امکان ندارد و نباید چنین کاری کرد.
این استاد دانشگاه ادامه داد: در واقع هدف سروش در این گفته، تقدس زدایی از معرفت های دینی ما بود زیرا تا چیزی مقدس باشد نمی توان آن را تغییر داد(و تنها علما نیستند که با این تغییر، مخالفت می کنند بلکه عوام نیز مقاومت می کنند و چنان چه نتواند صریح مقاومت کند، با شوخی و لطیفه های اجتماعی بیان می کنند). حال آن که پروژه شناخت درمانی این آقایان یعنی پرژه تغییر فهم ها و معرفت های دینی.
عضو هیأت علمی دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی از دهه 70 به بعد را دهه هرمنوتیک خواند و تصریح کرد: دهه 70، دهه ظهور اصلاح طلب ها و امثال سروش بود. این دهه را از این جهت هرمنوتیک می گویند که دانش فلسفی و تغییر متن بهترین ابزار، برای نواندیشان جهت پروژه شناخت درمانی بود.
مسعودی خاطرنشان کرد: اکنون نوبت ما است که در معادلات نواندیشی دینی، موضع و جایگاه خود را تعیین کنیم که آیا ما هم می خواهیم متفکران فردا (نواندیش دینی ) باشیم؟ اگر این گونه است، مهمترین مساله نواندیشی ما چیست؟ آیا رویکرد شناخت درمانی در حل مساله نخستین(انحطاط تمدن اسلامی) و نیز مساله واپسین(اسلام و مدرنیته) را - که البته هر دو صورت های گوناگونی از یک مساله هستند – می پسنیدیم؟ اگر پاسخ مثبت است، کدام مدل شناخت درمانی را؟ مدل شناخت درمانی امثال استاد مطهری یا مدل امثال سروش را؟. /844/پ202/ب5