غواصی که در عملیات والفجر 8 شنا بلد نبود/ مستشاران خارجی میگفتند امکان ندارد از اروند عبور کرده باشید

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از خبرگزاری دفاع مقدس، حبیبالله تاجیک از یادگاران جنگ به قول معروف خاک خوردههای جبهههاست. پای صحبتهایش در اتاق کوچک خانهاش زیر کرسی مینشینیم تا از روزهای جنگ و زمانی که مسؤولیت تعاون لشکر 27 و معراجالشهدا را بر عهده داشت، بگوید.
متن زیر بخشی از گفتوگو درباره عملیات والفجر 8 با این رزمنده هشت سال دفاع مقدس است.
بازدید مستشاران خارجی از اروند
بعد از جنگ، یک سری از وابستگان نظامی سفارتخانههای خارجی مستقر در ایران را به مناطق عملیاتی جنوب بردیم. اروند را نشان دادیم و چون این وابستگان از ژنرالهای نظامی هر کشور هستند، به مسائل نظامی آشنایی دارند. همانجا توضیح دادیم که در عملیاتی از اروند عبور کردیم.
همه مستشاران معتقد بودند که چنین چیزی امکان ندارد. استراتژی جنگ که در تمامی دافوسها و دانشکدههای افسری تدریس میشود و علم و تجریه ثابت کرده است رودخانهای که حداکثر 20 کیلومتر سرعت داشته باشد، امکان اجرای عملیات در آن نیست. امکان ندارد در رودخانهای که حداکثر عرض آن بیش از 100 متر باشد، بتوان عملیات کرد. اروند 70 کیلومتر سرعت داشت، آب در حالت مد تمام نهرهای اطراف را پر میکرد. عرض اروند از 800 متر در حداقل تا هزار و دویست متر هم میرسید.
مستشاران میگفتند امکان ندارد که در اینجا عملیات کرده باشید؛ عبور از این رودخانه دیوانگی است. علاوه بر این، عراق تمامی لب ساحل رودخانه را از میلههای خورشیدی و موانع انفجاری و سیمهای خاردار پر کرده بود و به طور واقعی هم در حالت عادی ممکن نبود چنین عملیاتی انجام شود.
بدون شک عملیات کار خدا بود و تنها عملیاتی بود که با حفاظت صد در صد انجام شد. از ماهها قبل کمپرسی در جاده اروند در تردد بود تا حالت را عادی نگه دارد. شب عملیات هم بچهها را با همین کمپرسیها تا لب رودخانه رساندند. همه چی عادی بود و کمپرسیهایی که در حرکت بودند؛ از نظر دیدهبانهای عراقی عادی بود و ماهها این کمپرسیها در رفت و آمد بودند.
ما آمدیم و تعدادی غواص را آموزش دادیم. غواصهای آموزش دیده شب عملیات رفتند بدون اینکه شلیکی کنند، مینهای خورشیدی و سیم خاردارها را باز کردند و از اروند عبور کردند. فردا صبحش که معبرها باز شد، با قایق به آن طرف اروند رفتیم و سنگرهای بتونی عراق را دیدیم که توی سنگرها خون پاشیده بود. بعدها فهمیدیم بچههای غواص بعد عبور از اروند بدون حتی شلیک گلولهای عراقیها را غافلگیر کردند و با خنجر عراقیها را از پشت زده بودند و خونهای روی دیوار هم خون عراقیها بود.
ماجرای غواصی که شنا بلد نبود
تا کارخانه نمک نیروها پیش روی کردند. قرار بود فاو را بگیریم و از جاده امالقصر به طرف بصره برویم که عراق تمام توانش را به کار گرفت تا اجازه پیش روی را به بچهها ندهد. 17 شبانهروز رزمندهها زیر شدیدترین آتش توپ و تانک عراق مقاومت کردند و برای همین نیروها از رفتن به بصره منصرف شدند و به طور واقعی هم امکان پیروی بیشتر نبود. از بمباران هوایی شیمیایی تا زرهی و توپخانه، عراق همه توانش را در جاده امالقصر به بصره گذاشته بود؛ برای همین خطر، پدافندی تشکیل دادیم و نزدیک به دو ماه پدافند کردیم تا اینکه خط تثبیت شد.
ستاد جذبی سر جاده دهلران آماده کرده بودیم که استخری داشت و شب بچهها به آنجا میرفتند. بعد از عملیات بود که به ستاد رفتیم. با حاج محمد کوثری توی آب رفتیم. پسری آنجا ایستاده بود که از بچه محلهای حاج محمد هم بود. حاج محمد کوثری اشاره کرد که چرا توی آب نمیآیی؟ گفت شنا بلد نیستم. حاج محمد تعجب کرد و گفت: تو شنا بلد نیستی؟! مگر جزو غواصها شب عملیات از اروند رد نشدی؟ گفت: چرا. گفت پس چرا میگی شنا بلد نیستم. پسر گفت: به خدا بلد نیستم؛ آن شب دیدم عملیات هست و به خدا توکل کردم. گفتم میزنم به آب هرچه شد که شد. لباس غواصی پوشیدم و رفتم توی آب و عملیات هم کردم، ولی شنا بلد نبودم!
حاج محمد از تعجب حرف نمیزد. پسر هم قسم میداد که به قرآن شنا بلد نیستم. همین است که میگویم این جنگ معجزه و عنایت خدا بود./822/د101/ف