مسلمان باید در این راه مردانه بجنگد/ دوری از خطر دشمن را گستاختر میکند

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از خبرگزاری دفاع مقدس، 27 بهمن ماه سالروز شهادت شهید "عباسعلی بروانی" از شهدای استان گلستان است و به همین بهانه روایتی از زندگینامه پربارش را مرور میکنیم:
"عباسعلی بروانی"درسال 1339 در خانوادهای کم بضاعت در روستای نوکنده از توابع شهرستان بندر گز به دنیا آمد. او پسر اول و فرزند سوم یک خانواده پرجمعیت اعم از چهار خواهر و دو برادر دیگر بود. پدرش فرجالله از راه کشاورزی امورات زندگی را میگذراند و به جهت فقر خانواده، عباسعلی خیلی زود با کار و کمک به پدر و مادر در زمین کشاورزی انس گرفت.
این روند، حتی در دوران تحصیل، بعد از پایان وقت کلاسهای مدرسه هم ادامه داشت و او در ادامه روز مشغول کمک به والدین میشد. اما این وضعیت مانع از ادامه تحصیل وی گردید و خیلی زود پرونده تحصیلی وی بسته شد و از آن زمان تمام توان خود را از راه کشاورزی و چوپانی بر سر امرار معاش خانواده گذاشت.
عباسعلی از سن ده سالگی نمازخواندن و از چهارده سالگی روزه گرفتن را آغاز کرد. شانزده ساله بود که جنبش انقلابی مردم ایران فراگیر شده بود. او به همراه دوست نزدیکش شهید "عیسی غریب"، در تظاهراتهای ضد رژیم حضوری فعال داشت. دو سال بعد با یکی از دختران روستا که از بستگان دور آنها بود، پیوند ازدواج بست. دو سالی گذشت که دیده گانشان به تولد فرزندی روشن شد که نام هادی را بر او نهادند.
هادی با آمدن خود، کانون خانواده را گرمتر و انگیزه پدر و مادرش را برای کار و تلاش دوچندان کرد. عباسعلی اندک زمانی پس از این خوشحالی و پس از آنکه به وضعیت خانواده قدری سر و سامان بخشید و در فضای جهاد و شهادت طلبی دوستانش، خود را برای رفتن به خدمت سربازی معرفی کرد. او پس از گذراندن آموزشهای اولیه در منطقه جنگی کردستان مشغول به خدمت شد. چهارده ماه از فعالیتش در این منطقه نگذشته بودکه در جریان عملیاتی در منطقه نقده در سال 62 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
یکی از همرزمانش در مورد چگونگی شهادتش نقل میکند:
"روز درگیری در منطقه نقده کردستان، لحظاتی در سنگر، پس از شمردن یکایک رزمندگان متوجه غیبت یکی از آنها شد. دریافت که آن همرزم در اثر مجروحیت در دامنه کوه نتوانسته از معرکه بگریزد. بیدرنگ، قاطری آماده کرد و به سمت دامنه کوه رفت که شاید بتواند او را نجات دهد، اما در بین راه با هجوم شلیکهای مداوم دشمن روبه رو میشود و به شهادت میرسد".
در آخرین مرحله عزیمت به منطقه جنگی، والدین و همسرش او را بدرقه میکردند. پدر به او سفارشهای زیادی داشت و تأکید میکرد که مواظب خودش باشد. او با متانت در جواب گفت: «مسلمان باید در این راه مردانه بجنگد، دوری از خطر، دشمن را گستاختر میکند».
همچنین به همسرش که باردار بود، سفارش زیادی کرد و گفت: «از تو میخواهم فرزندانمان را به بهترین شکل تربیت کنی؛ این بار بر من ثابت است که برگشتی ندارم».
عباسعلی در بخشی از وصیتنامه خود بیان میدارد:
«خداوند به لطف خود راهی به من نشان داد که هیچ شک و تردیدی در آن نیست و اکنون سعادت آن را یافتم که بتوانم با امید درکنار دیگر برادران رزمنده در سنگر جهاد برای اسلام و انسانیت به نبرد بپردازم. وصیتی دارم به پدر و مادرم که بعد از شهادتم رخت عزا بر تن نکنند، چرا که من فقط امانتی در دستان شما بودم و میبایست راه خود را انتخاب میکردم. فرزندانم را آنگونه تربیت کنید که جای خالی مرا پرکنند و چنان زندگی کنندکه یاور اسلام، قرآن و محرومان باشند.»/822/د102/ف