دقت آیت الله قدوسی جلوی تندرویها را میگرفت
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، حجتالاسلام والمسلمین حسینعلی نیری از سابقون دستگاه قضایی کشور و یاران دیرین شهید آیتالله علی قدوسی است. وی در گفت و شنود پیش روی، به برخی جوانب منش سیاسی و قضایی استاد پرداخته است که در مجموع میتواند ترسیمکننده شخصیت دادستان فقید انقلاب باشد. امید آنکه مقبول افتد.
با تشکر از جنابعالی به لحاظ شرکت در این گفت و شنود، لطفاً در آغاز بفرمایید چگونه و با چه ترتیب با شهید آیتالله قدوسی آشنا شدید؟ محمل این آشنایی چه بود؟
بسماللهالرحمنالرحیم. بنده در سال 43 و تقریباً سه هفته قبل از تبعید حضرت امام، از تهران و مدرسه مرحوم آیتالله مجتهدی به مدرسه حقانی در قم رفتم. در آن موقع مرحوم آقای شیخزاده مدیر مدرسه بودند و یکی دو سال بعد، آیتالله قدوسی مدیریت آنجا را به عهده گرفتند و ما از آن زمان خدمت ایشان بودیم.
چه ویژگیهایی سبب شد مدیریت شهیدآیتالله قدوسی در مدرسه حقانی، پیامدهای مثبت و برجستهای داشته باشد؟
شهید قدوسی فوقالعاده متدین، متقی و مخلص بودند و مهمترین ویژگی ایشان این بود که اگر موضوع، طرح یا برنامهای را نمیپذیرفتند و صحت آن بهطور منطقی برایشان اثبات نمیشد، هر کسی هم که دستور میداد اجرا نمیکردند، اما اگر به چیزی اعتقاد پیدا میکردند، همه انرژی و وقت خود را روی آن میگذاشتند. به همین دلیل با اینکه عاشق مطالعه بودند، در اوایل مدیریت در مدرسه حقانی فرصت کتاب خواندن پیدا نمیکردند و تمام وقت خود را برای به سرانجام رساندن مدرسهای که راه جدیدی را در پیش گرفته بود، صرف میکردند. ایشان اگر تشخیص میدادند باید کاری انجام شود، حتی اگر مشکلات فراوانی پیش میآمد و افراد زیادی مخالفت میکردند، سخت پای کار میایستادند و دست برنمیداشتند. پشتکار ایشان بینظیر بود.
به نظر شما ضرورت ایجاد مدرسه حقانی چه بود؟ چه چیز ضرورتهای ایجاد چنین مدرسهای را ایجاب کرد؟
به هرحال در آن دوره، عدهای بودند که شرایط زمانه را درک نمیکردند. قاعدتاً خاطرتان هست که مرحوم امام یک بار فرمودند: آقایان مثل اینکه توجه ندارند ما حالا دیگر یک حکومت هستیم و نمیتوانیم مثل 400 سال قبل عمل کنیم! عدهای از دلسوزان و متفکرین، وضعیت حوزه را پاسخگوی نیازهای زمانه نمیدانستند، از جمله شهید آیتالله دکتر بهشتی که آشنایی و حتی تسلط بر علوم جدید و زبانهای متعدد را امری ضروری میدانستند و از همین رو، همت کردند تا در مدارسی چون مدرسه حقانی، این دروس تدریس شوند. لذا در مدرسه حقانی دروسی چون ستارهشناسی و نجوم، تاریخ، املا، انشا و حتی خوشنویسی تدریس میشد! خود شهیدآیتالله قدوسی هم، مقداری عروه درس میدادند که بیشتر به خاطر انس با طلبهها بود.
تدریس ایشان چه ویژگیهایی داشت؟ به چه موارد و نکاتی بیشتر توجه میکردند؟
ایشان روی مسائل اخلاقی تأکید زیادی داشتند و هفتهای یک بار خودشان درس اخلاق میدادند و منبع ایشان هم، عمدتاً نهجالبلاغه بود. چون گفتار و عمل ایشان با یکدیگر منطبق بود، سخنشان لاجرم بر دل مینشست. در مسائل اخلاقی محصل اگر حرف استاد را قبول داشته باشد، در او اثر خواهد کرد و شهید قدوسی چون متقی و مخلص بودند، نصیحت که میکردند، حرفشان اثر داشت!
مراقبتهای عملی ایشان در مورد طلاب به چه شکل بود؟
بسیار مراقب بودند کار بیهوده و بینتیجه نکنیم، از همین رو یکی دو ساعت مانده به اذان صبح به مدرسه میآمدند تا ببینند که آیا طلبهای خواب مانده؟ یا کدامیک از آنها اهل نماز شب یا مطالعه است؟ گاهی شبها هم به مدرسه سر میزدند و مراقبت میکردند که آیا برنامهای که برای طلاب تعیین کردهاند انجام شده و اگر شده چقدر تأثیر عملی داشته است؟ خداوند قدرت عجیبی هم به ایشان عطا فرموده بود که در همان برخورد اول، تشخیص میدادند آیا فرد اهل درس، مطالعه و تقوا هست یا نیست؟ قدرت شناخت ایشان در حد اعلا بود و لذا به سرعت تشخیص میدادند کدام طلبه دارد وقت خود و دیگران را تلف میکند و عذرش را میخواستند.
پس از انقلاب هم در تشخیص افرادی که باید در مصدر امور قرار میدادند، شناخت دقیقی داشتند و لذا به یاد ندارم کسی را به کاری گمارده باشند و او برای نظام مشکلی را ایجاد کرده باشد. این دقتها از وجوه بارز شخصیت ایشان بود.
به ویژگیهای برجسته شخصیتی و اخلاقی ایشان، علاوه بر آنچه برشمردید نیز اشارهای بفرمایید؟ موفقیت ایشان حاصل چه خصالی بود؟
شهید قدوسی در حفظ بیتالمال، فوقالعاده دقیق بودند. یادم است حتی اگر برای چند دقیقه هم از اتاقشان بیرون میآمدند، برق را خاموش میکردند. همین مراقبت را هم در حفظ حرمت و آبروی افراد داشتند. بنده به منزل ایشان رفت و آمد داشتم و از نزدیک، شاهد زندگی ساده ایشان بودم. در پذیرایی از مهمان، خود را به تکلف نمیانداختند و با شربت یا کمی میوه، پذیرایی میکردند. یک شب به خانهشان رفتم و غذای پختنی نداشتند و خیلی بیتکلف مقداری نان و مربا آوردند که برای شام بخوریم! ایشان در نهاوند املاک موروثی داشتند و وضع مالیشان خوب بود، اما در حد متوسط زندگی میکردند.
به نحوه تدریس ایشان اشاره کردید. ظاهراً گلستان سعدی هم درس میدادند. اینطور نیست؟
بله، سعدی در ابعاد اخلاقی، عرفانی و اجتماعی مطالب جالبی دارد، چون انسان جهاندیدهای است و یکبعدی نیست. در گلستان بحثهای اخلاقی فراوانی در قالب داستانهای شیرین بیان میشود. ایشان گلستان را تدریس میکردند و میگفتند: آقایان باید با زبان فارسی، به شیوهای درست و فصیح آشنا شوند. آیتالله حسنزاده آملی هم تشریف میآوردند و به ما کلیله و دمنه درس میدادند. شهید قدوسی در همان سالهای 44 و 45 مجتهد بودند و نیازی به نام و شهرت نداشتند، لذا به جای مکاسب و رسائل دروسی را که از نظر دیگران پیش پا افتاده بودند، تدریس میکردند و دروس حوزوی را به عهده سایر اساتید میگذاشتند.
آیتالله قدوسی برای اینکه طلبهها تنبل بار نیایند، برایشان برنامههای ورزشی گذاشته بودند. در کنار مدرسه یک زمین خالی بود. در آنجا تور زده بودند که طلبهها فوتبال و والیبال بازی کنند! خیلیها این کارها را وقتگذرانی میدانستند، اما شهید قدوسی قویاً معتقد بودند طلبهای میتواند درست درس بخواند که شاداب باشد و روزی 20 دقیقه ورزش، موجب شادابی آنها میشود. ایشان در مورد سایر مسائل هم، برخلاف نظر برخی عمل میکردند و مثلاً معتقد بودند هر سنی اقتضائاتی دارد و یک طلبه 20 ساله، ضرورت ندارد ریش خود را فوقالعاده بلند کند! ایشان سختگیریهایی را که بعضیها دارند، نداشتند. البته بسیار مقید بودند زی طلبگی حفظ شود، اما تغییرات اجتماعی و عرف و مناسبات را هم در نظر میگرفتند و اجازه میدادند هر کسی در حد متعارف به سلیقه خود رفتار کند و در اینگونه موارد چندان سخت نمیگرفتند.
از نظر فعالیتهای سیاسی در مدرسه حقانی چه روشی اجرا میشد؟ شهید قدوسی دراین باره چه ملاکهایی داشتند؟
شهیدآیتالله قدوسی خود از اعضای جامعه مدرسین و جزو امضاکنندگان همیشگی اعلامیههای ضد رژیم بودند، اما وقتی مدیر مدرسه حقانی شدند، چون حساسیتهای ساواک را روی مدرسه میشناختند و نمیخواستند در روند عادی مدرسه اختلالی پیش بیاید، توصیههای لازم را به طلاب میکردند که بیهوده خودشان و دیگران را به خطر نیندازند. ایشان در ظاهر کاری نمیکردند، اما در واقع خط میدادند، به همین دلیل یکی از اولین شهدای قم- شهید انصاری که در 19 دی سال 56 شهید شد- از طلبههای مدرسه حقانی بود. اساتیدی هم که در مدرسه حقانی تدریس میکردند، همگی از شاگردان امام و مبارزین بودند. همه آنها را هم شهید قدوسی دعوت میکردند. ایشان از طلبههایی هم که مبارزه میکردند، حمایت میکردند، ولی همواره توصیه میکردند مراقب باشید دستگیر نشوید. بدنتان را ورزیده نگه دارید که اگر دستگیر شدید بتوانید تاب بیاورید. ایشان به امام و انقلاب اعتقاد عمیق داشتند، ولی کارهایشان را با زیرکی انجام میدادند که گرفتار نشوند.
پس از پیروزی انقلاب بسیاری از فارغالتحصیلان مدرسه حقانی مناصب مهمی را به عهده گرفتند. همچنین شهید قدوسی بسیاری از همکاران خود را از بین آنان انتخاب کردند. علت چه بود؟
مسئله بسیار طبیعی است. افرادی که 20-15 سال همدرس و همکار بودهاند، همدیگر را خوب میشناسند و به هم اعتماد دارند. طبیعتاً ایشان هم وقتی دادستان کل انقلاب شدند، سعی کردند همکاران خود را از بین کسانی که میشناختند، انتخاب کنند. از اول هم قرار نبود ما به شکل طولانیمدت در منصبی بمانیم، بلکه قرار بود به کارها سر و سامان بدهیم و وقتی کارها روی روال افتادند به قم برگردیم، اما تقدیر الهی اینگونه بود و ما که برای دو، سه ماه به تهران آمدیم، ماندگار شدیم!
از اینکه چنین وضعی پیش آمد شکایتی نداشتید؟
شهید قدوسی همیشه میفرمودند: ببینید وظیفهتان چیست و آن را انجام بدهید. خود ایشان که استاد دروس سطح بالای حوزه بودند، گلستان سعدی تدریس میکردند، چون میدیدند در اینجا خلأیی وجود دارد و کسی هم نیست که درس بدهد. همیشه میگفتند: باید دید وظیفه چیست؟ اگر لازم است درس بخوانید، طلبه خوبی باشید. اگر منبر میروید، منبری خوبی باشید و اگر مبارزه میکنید، درست مبارزه کنید.
ایشان پس از پیروزی انقلاب در ماجرای مصادره اموال افراد، احتیاطهایی را به خرج میدادند که مورد پسند بسیاری از مدعیان انقلابیگری نبود و مورد اعتراض هم واقع میشدند. در این باره هم توضیحی بفرمایید؟
پس از پیروزی انقلاب، مردمی که خون داده و مصائب بسیاری را در راه مبارزه با رژیم سابق تحمل کرده بودند، طبیعتاً حالا که رژیم سرنگون شده بود، توقع داشتند عدهای اعدام و مصادره اموال شوند. در آن فضا تشخیص اینکه چه کسانی از مناصب خود در رژیم گذشته سوءاستفاده کرده و چه کسانی پاک مانده بودند، کار سادهای نبود و در واقع خشک و تر با هم میسوختند! مردم تصور میکردند باید اموال هر کسی که امیر ارتش، رئیس کلانتری، وزیر، وکیل یا صاحب منصب بود مصادره شود. شهید قدوسی میگفتند: نمیشود همه را با یک چوب راند و باید پرونده تک تک این افراد بررسی و مشخص شود که چه میزان از اموال موروثی است؟ چه میزان حق زن و فرزند است؟ ممکن است همسر آن فرد مجرم نباشد و از پدرش به او ارث رسیده باشد، چنین مالی را نمیشود مصادره کرد. ایشان سخت به قضات توصیه میکردند تمام موارد شرعی را رعایت کنند. بارها به خود من- که در اصل 49 مسئولیت داشتم و حکم خود را دو سه بار از مقام معظم رهبری گرفتهام- توصیه میکردند: فلانی مراقب باش یک وقت دنبال بهانه نگردی مال مردم را بگیری! دقیق حساب کن که فقط بخش حرام مال افراد را بگیری و به بخش حلال مالش کاری نداشته باش!
در اوایل انقلاب مردم کاری به اینگونه مسائل نداشتند و دچار خشم و کینه نسبت به رژیم گذشته و داغ بودند، به همین دلیل وقتی اینگونه برخوردها را از ایشان دیدند، شروع کردند به اهانت و شعار دادن، اما ایشان ذرهای کوتاه نیامدند و گفتند: من که نباید به خاطر شعار این و آن حکم خدا را زیر پا بگذارم!
دولت موقت پس از جریان تسخیر لانه جاسوسی استعفا داد. نظر ایشان در اینباره چه بود؟ با توجه به اینکه ازآن سو هم تحت فشارهایی قرار داشتند؟
شهید قدوسی اساساً به طیف ملیگراها بدبین بودند. آن اوایل که هنوز بنیصدر در اوج محبوبیت بود و خیلیها قبولش داشتند از شهید قدوسی، نظرشان را در باره این فرد پرسیدم. ایشان گفتند: او از شاه بدتر است! یک عمر در خارج خورده و خوابیده است! درست است به حسب ظاهر مسلمان است، ولی اعتقاد انقلابیون واقعی را به اسلام و نظام ندارد.
در مورد منافقین چه نظری داشتند؟
انحراف منافقین از سالها قبل و مخصوصاً بعد از تغییر ایدئولوژی در سال 54 مسلم بود. آنها در سالهای 55 و 56 در زندان بسیار فعال بودند و سربازگیری میکردند. یک بار شهید قدوسی گفتند: فلانی از زندان برایم پیغام فرستاده است: مراقب باشید طلبههای جوان به زندان نیفتند، چون در اینجا منافقین روی آنها کار و اینها را جذب میکنند! به هر حال عدهای از آنها جزو مبارزین بودند و لذا تا قبل از پیروزی انقلاب نمیشد کاری کرد، چون نباید بین مبارزین شکاف ایجاد میشد. خیلیها میدانستند اینها سالهاست منحرف شدهاند، ولی خیلی کاری به آنها نداشتند. بعد از انقلاب از همان اول مشخص بود که منظور منافقین چیست؟ اسلحهها را پنهان میکردند، دست به دزدی میزدند، آشوب به راه میانداختند و امام هر دستوری میدادند، آنها برعکس انجام میدادند! کاملاً مشخص بود راه آنها از راه انقلاب جداست، منتها در 27 خرداد سال 60 رسماً اعلام مبارزه مسلحانه کردند و نیات اصلی آنها آشکار شد.
هنگامی که منافقین آشوبهای خیابانی را در شهرهای مختلف ایجاد میکردند و عده زیادی دستگیر میشدند، ایشان میگفتند: به صرف اینکه کسانی شعار میدهند که کسی باید آزاد یا اعدام شود که نمیشود حکم داد. مثلاً باید بررسی شود آیا سعادتی واقعاً جاسوسی کرده است یا نه؟ این هم کار دادگاه بود. اوایل خلأ قانونی هم داشتیم و هنوز قانون مدونی برای تعیین مجازات آشوبگران وجود نداشت. یادم است یک بار در دادگاه چند نوجوان و جوان 16 تا 19سال را محاکمه میکردیم. کیفرخواست خوانده شد و به آنها گفتیم: از خودتان دفاع کنید. اولی گفت: «من از خودم دفاعی ندارم، من از خلقم دفاع میکنم!» دادستان گفت: «بچهجان! آن موقعی که امثال گلسرخی این شکلی حرف میزدند، این طرف میز چهار تا امیر ارتش و پشت سرشان شاه و امریکا بود. الان که این حرفها نیست!» آن نوجوان خجالت کشید و نشست. به دومی گفتیم:حرف بزن، گفت: اجازه ندارم. گفتیم: حرف بزن، شاید تو توانستی ما را قانع کنی. سازمان به هوادارانش دستور داده بود موقعی که دستگیر میشوند حرف نزنند و آنها هم بدون هیچ منطقی قبول کرده بودند. واقعاً نمیدانستیم باید درباره چنین جوانهای چشم و گوش بسته و بازی خوردهای چه احکامی صادر کنیم؟
درآن دوره عدهای، شهید لاجوردی را به تندروی متهم میکردند. بین شهید قدوسی و شهید لاجوردی اصطکاکی پیش نیامد؟
خیر، در مدیریت وقتی کاری را به دست کسی میسپارید، صحیح نیست دائماً وارد جزئیات شوید، چون اختیار از دست فرد خارج میشود. میتوان نصیحت کرد و توضیح خواست، اما دخالت در تک تک مسائل صحیح نیست. مضافاً بر اینکه شهید لاجوردی سالها در زندان با منافقین از نزدیک برخورد داشت و شگردهای آنها را خوب میشناخت، در حالی که شهید قدوسی یک برداشت کلی از منافقین داشت. قبول ندارم شهید لاجوردی تند میرفت، بلکه معتقدم منافقین را بهتر از هر کسی میشناخت. قدر ایشان در انقلاب ما ناشناخته مانده است. نمیدانم اگر اقدامات هوشمندانه و قاطع ایشان در قبال گروهکهایی چون فرقان و منافقین نبود، انقلاب چه سرنوشتی پیدا میکرد. شهید قدوسی به شهید لاجوردی اعتماد صد در صد داشتند، وارد جزئیات کار ایشان نمیشدند.
با توجه به شبکه گسترده نفوذی منافقین در نهادها و ارکان نظام، مخصوصاً بعد از انفجار 7 تیر و 8 شهریور توسط دادستانی و شخص شهید قدوسی چه تدابیری برای مقابله با این شبکه اندیشیده شد؟
شرایط بهقدری بحرانی و پرفشار بود و پشت سر هم ترور و انفجار انجام میشد که فرصت برنامهریزی نبود. باز خدا رحم کرد نظام با حداقل تلفات توانست قضیه را جمع کند. آن روزها وزارت اطلاعات و تشکیلاتی نبود که بتواند شبکههای نفوذی و افراد مشکوک را شناسایی کند.
علت ترور شهید قدوسی توسط منافقین را چه میدانید؟
منافقین تصمیم داشتند سران نظام را بزنند و دادستان انقلاب از ارکان نظام بود. منافقین مثل مار زخمی به در و دیوار میزدند و متأسفانه نظام از این بابت خسارات سنگینی را پرداخت./998/د102/س
منبع : روزنامه جوان