مذاکره مانع دستیابی ایران به قدرت است
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، زمانی که رهبر معظم انقلاب بر ضرورت مذاکرهنکردن با امریکا تأکید و آن را به عنوان خط قرمزی برای مسؤولان سیاست خارجی کشور مطرح کردند، برای بسیاری این سؤال مطرح شد که دلیل چنین ممنوعیتی چه چیز میتواند باشد به خصوص آنکه مذاکرات هستهای به یک نتیجه روشن و مشخص رسیده بود و شاید انتظار این بود که مذاکرات در سایر حوزههای مورد اختلاف نیز آغاز شود.
از سوی دیگر رسانههای غربی نیز بر این نکته در حال مانور بودند که این مذاکرات میتواند مسیر مشخصی را بین ایران و امریکا ایجاد کند که تمام تحولات قبلی را با تغییرات چشمگیری روبه کند، اما سخنان مقام معظم رهبری بلافاصله پس از بیان این تفاهمنامه در نماز عید فطر این فرضیه را باطل کرد. به نظر میرسد، علاوه بر خیانت و پیمانشکنی امریکا در مقاطع مختلف نکته دیگری هم در این ممنوعیت مدنظر بوده است و آن هم شرایط حساسی است که فعلاً وجود دارد.
پیچ تاریخی که باید نسبت به آن حساس شد
«پیچ تاریخی» دورههایی از تاریخ است که در آن تحولاتی رخ میدهد که مسیر تاریخ را «تغییر» میدهد. مشکل اما در آن است تا زمانیکه این دورهها به سرانجام نرسند، نمیتوان تحلیل دقیقی از آنچه در حال وقوع است، داشت. شاید مردمان عصر انقلاب نبوی یا مردم عصر رنسانس هیچگاه تصور نمیکردند که در چه مقطع مهمی از تاریخ زندگی میکنند، اما دههها و قرنها بعد، اهمیت آن دوره تاریخی مشخص شد. شاید دوره اخیر به خصوص بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را بتوان نقطه جدیدی در این پیچ تاریخی دانست، به خصوص با تحولاتی که در منطقه خاورمیانه و با فروپاشی رژیم بعث آغاز شده است و میرود تا تغییراتی در مهمترین منطقه دنیا ایجاد کند.
ریچارد هاس، رییس شورای روابط خارجی امریکا این دوره را دوره «بینظمی» جهان دانسته و معتقد است: «من فکر میکنم شاهد پایان یک عصر از تاریخ جهان و پیدایش عصر دیگری هستیم. از برچیده شدن دیوار برلین که به جنگ سرد 40 ساله پایان داد، 25 سال گذشته است... حالا آن دوره هم سپری شده است و دورهای شروع میشود که بینظمتر و ناآرامتر است.»
بنابراین «نظم جهانی»ای که بعد از دو جنگ جهانی در دنیا حاکم بود، امروزه کارکرد خود را از دست داده است و بازیگران سنتی دنیا، دیگر اعتبار و قدرت گذشته را ندارند. «جسیکا متیوز»، رئیس اندیشکده کارنگی در همین رابطه و با اشاره به ناتوانی اروپا میگوید: این اتحادیه در قالب یک کل واحد هنوز نتوانسته با نیاز نهایی خود روبهرو شده و نقش استراتژیک بزرگتری برای تأمین امنیت خود و منطقه و نیز دورافتادهترین کشورهای این قاره ایفا کند. اروپا چنان در پروژه عظیم اتحادیه خود غرق شده که دیگر توانایی چندانی برای دستوپنجه نرم کردن با جهان خارج از مرزهای خود ندارد.
از سوی دیگر تحولات فراوانی به خصوص در حوزه اقتصاد و امنیت بینالملل در حال رخ دادن است و انتظار میرود که در آینده نزدیک هم شتابی دو چندان به خود بگیرد. از آن جمله میتوان گفت قطببندیهای پیشین دیگر هیچ اعتباری در جهان فعلی ندارد و ما شاهد هستیم دسته بندیهای جدیدی در عرصه بینالمللی در حال ظاهر شدن است که مبنای تمام آنها اقتصاد است. محور همکاریهای منطقهای و بینالمللی نیز بر مبنای اقتصاد است. شکلگیری گروههای اقتصادی نظیر جی هفت، جی بیست، بریکس و امثالهم، مؤید همین مطلب است. جدیدترین نمونه چنین پیمان هایی امضای تفاهمنامه ترانس پاسیفیک بین کشورهای حاشیه اقیانوس آرام است.
امریکا در حال افول است
از سوی دیگر بنا به اعتراف مستقیم کارشناسان و تحلیلگران غربی قدرت امریکا در حال افول است و این کشور توان مداخلاتی همچون حمله به عراق و افغانستان یا حتی تکرار جنگ ویتنام را نیز ندارد.
توماس فریدمن، تحلیلگرار شد «نیویورک تایمز» درباره کاهش قدرت اقتصادی و نظامی امریکا بهصراحت مینویسد: ما دیگر حتی به اندازه یک بند انگشت توان مداخله نظامی در بحرانهایی مانند سوریه نداریم، البته میتوانیم پول و سلاح بدهیم اما مداخله مستقیم نه. از این جهت کشورهایی مانند ترکیه باید به تنهایی اما با حمایت ما عمل کنند. امریکا وارد دورهای شده که باید کمی هم به مشکلات داخلی خود بپردازد. اکنون «بیتاللحم پنسیلوانیا» برای ما مهمتر از بیتاللحم خاورمیانه است. مردم امریکا برای خدمات کمتر بهای بیشتری میپردازند و بیش از هر دورهای میپرسند که نیروهای ما در فلان منطقه جهان چه میکنند؟. . . ما در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم و خودمان را روی آن انداختیم.
همه ترکشهای جنگ به ما اصابت کرد. دیگر هیچ کشوری از ما نمیخواهد همان نقش را در سوریه ایفا کنیم. ما از ترکیه خواهیم خواست در حل این بحران ما را کمک کند. نشریه «فارین پالیسی» که معتبرترین نشریه امریکا در حوزه سیاستخارجی است نیز در مطلبی به تأثیرات منفی دخالتهای امریکا در امور داخلی کشورها پرداخته و مینویسد: دخالت ایالات متحده به جای از بین بردن آدم بدهایی که واشنگتن نگران آنها بوده و ایجاد دولتی بهتر، تنها موجب افزایش احساسات ضد امریکایی و تقویت درگیریهای نهفته داخلی شده است. کسانی که ما از آنها حمایت کردیم فاسد و غیرمؤثر شدهاند و قادر به کسب قدرت یا حفظ آن نیستند. ما پس از صرف میلیونها دلار و از بین رفتن تعداد زیادی نیرو به نقطه شروع خود (یاحتی بدتر) بر میگردیم.
همه چیز در منطقه به نفع ایران پیش میرود
در مقابل نیز اتفاقات شگفتانگیزی در ایران روی داده است و آن هم رشد عجیب قدرت ایران در عرصههای گوناگون اقتصادی و فرهنگی است. در منطقه غرب آسیا ایران توانسته است، نفوذ خود را بر تمام ابعاد سیاسی و اقتصادی این منطقه مسلط کند، به گونهای که امروز ایران است که معادلات جنگ در این منطقه را تعیین میکند. ایران است که در مبارزه با داعش و گروههای تروریستی پیشتاز است. امریکاییها در این میان فقط و فقط با الفاظ بازی میکنند و علاقهای به مقابله جدی با داعش و گروههای تروریستی در منطقه ندارند.
«پاتریک بوکانِن»، مشاور ارشد سه رییسجمهور امریکا در یکی از مقالات خود در نشریه «امریکن کانسروِتیو»، اگرچه سعی میکند به نوعی به موضوع «شیعههراسی» دامن بزند اما نکات قابل توجهی نیز بیان کرده است. او مینویسد: «هماکنون حزبالله بر لبنان تسلط یافته است. [بشار] اسد دارد جایگاه خود را در سوریه باز مییابد. عراق نیز متحد ایران بوده و آن دشمن مرگبار زمان صدام حسین به شمار نمیآید. حوثیها صنعا را در دست گرفتهاند.
اکثریت شیعه در بحرین، یعنی جاییکه ناوگان پنجم ایالات متحده در آن لنگر گرفته است، سرانجام یک روز بر این دولتِ واقع در خلیج [فارس] تسلط خواهد یافت. این را نیز باید گفت که شیعیان در نواحی سرشار از نفت شمالشرقی عربستان سعودی نیز سرانجام یک روز علیه ریاض به پا خواهند خاست... اصلاً زمانی که همهچیز به نفع و خواسته ایران پیش میرود، چرا باید بمب [هستهای] بسازد؟
مذاکره در پیچ تاریخی ممنوع
به این ترتیب کاملاً روشن و مشخص است که چرا نباید در شرایطی که امریکاییها در حال ضعف هستند، با آنها مذاکره کرد؛ مذاکرهای که در این شرایط تنها هدف از آن محدود کردن برای رسیدن به قدرت است و این مطلب نیز به صراحت از سوی مقامات امریکایی عنوان شده است.
از سویی، دست برتر ایران در حوادث منطقه و همینطور «پیشرفت علمی» کشور مخصوصاً در موضوع هستهای که موجب شد به دستاوردهای بزرگی چون غنیسازی 20درصد و راهاندازی نزدیک به 20 هزار سانتریفیوژ دست یابیم، عملاً «داراییهای» تیم دیپلماسی را در چانهزنیهای دیپلماتیک افزایش داد و از سویی دیگر، امریکا دیگر «ابرقدرت» گذشته نیست و نمیتواند از موضع بالا وارد مذاکرات شود.
شاهد مدعا آنکه 10 سال پیش، برای انجام مذاکرات هستهای با ایران، با قرار دادن شرط و پیششرط حاضر به مذاکره بودند. 29 تیرماه 87، کاندولیزا رایس، وزیر وقت خارجه امریکا تصریح میکند: «امریکا برای آغاز مذاکرات با ایران یک شرط دارد و آن، همچنان تعلیق فعالیتهای مربوط به غنیسازی و بازفرآوری است.» اما حالا، آنچنانکه رهبر انقلاب اشاره کردند، نه تنها امریکا خود ابتدائاً درخواست مذاکره «بدون پیششرط» با ایران را از طریق یکی از «محترمین منطقه» مطرح میکند بلکه حتی حاضر به پذیرفتن دو شرط ایران، یعنی پذیرش حق غنیسازی هستهای ایران و لغو تحریمها شد. 10 سال پیش، حتی اجازه داشتن سه سانتریفیوژ را به ما نمیدادند اما «12 سال کشمکش با جمهورى اسلامى، نتیجه[اش] این شد که این شش قدرت، امروز ناچار شدند که گردش چند هزار سانتریفیوژ را در کشور تحمل کنند، ناچار شدند ادامه این صنعت را در کشور تحمل کنند، ناچار شدند ادامه تحقیقات و توسعه این صنعت را تحمل کنند.
از این رو تأکید رهبر معظم انقلاب بر مذاکرهنکردن با امریکا تأکید بر این نکته است که امریکاییها در این شرایط که جهان در حال تغییرات مهمی است، مذاکره تنها میتواند تبدیل به مانعی بر مسیر دستیابی ایران به قدرت شود؛ قدرتی که نتیجه ایستادگی ملت ایران و از همه مهمتر خون شهدا است./998/د101/ف2
منبع : روزنامه جوان