مروری بر مراحل پیشینه تمدنی بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، تمدن اسلامی تاریخ پرفراز و نشیبی دارد و از زمان صدر اسلامی با دعوت پیامبر اسلام(ص) آغاز میگردد. مسلمانان در ابتدا با تکیه بر ایمان و تلاش و کوشش علمی و سیاسی جوامعی متحد و منسجم بر اساس هویت دینی ایجاد کردند و نمود عینی و مستحکمی از تمدن اسلامی بنا نهادند. اما در ادامه حمله مغولان و جنگهای صلیبی، تمدن اسلامی را با چالش جدی مواجه ساخت. البته در ادامه شکلگیری جوامع یکپارچهای در ایران، عثمانی و هند مجدداً رویشهای خوبی در شکلگیری و تداوم تمدن اسلامی ایجاد کرد، ولی در این بار سیاستهای استعماری غرب مانع از شکوفایی مجدد تمدن اسلامی شد.
امروز مجدداً تمدن اسلامی با بیداری اسلامی وارد مرحله نوینی شده است و میرود تا بار دیگر عزت مسلمانان را به آنها برگرداند و جوامعی منسجم و متحد بر اساس هویت دینی و تمدنی اسلام بنا نهد. بیداری اسلامی در موج اول نخبگان جهان اسلام را در بر گرفت. در ادامه مردم به صحنه آمدند و بیداری اسلامی جنبه مردمی و عمومی یافت. پس از پیروزی قیام، باید نظام سیاسی بر اساس اصول دینی شکل گیرد. تداوم این مسیر در دستیابی به تمدن اسلامی است.
مقدمه
بررسی تاریخی بیداری اسلامی کار آسانی نیست؛ زیرا بیداری اسلامی از گستره جغرافیایی و تنوع فرهنگی و اجتماعی گستردهای در جهان اسلام برخوردار است. برای اینکه جایگاه بیداری اسلامی در تحولات سیاسی اجتماعی جهان اسلام در طول تاریخ مشخص شود، بر اساس جامعهشناسی کلان جهان اسلام، مروری گذرا بر تاریخ اسلامی خواهیم داشت. این موضوع از جهتی به فهم و تحلیل مسائل کنونی کمک میکند و از طرفی پیشبینی و چشمانداز بیداری اسلامی را نیز متحول میکند.
به این ترتیب نیمنگاهی نیز به مسائل فلسفه تاریخی خواهیم داشت تا دیدی کلان و منسجم از رودیدادها داشته باشیم و بتوانیم آنها را در افق و بستر تمدن اسلامی تحلیل و جریانشناسی کنیم. از این جهت است که شهید مطهری در مورد فلسفه انحطاط و بررسی آن در تاریخ تمدن اسلامی، فلسفه تطور و عوامل تحرک اجتماعی مباحث مبسوطی دارند.(1)
پس از این جامعنگری کلان به تاریخ و تمدن اسلامی است که شباهتهایی را در مراحل تاریخ اسلامی مشاهده میکنیم که حکایت از تکرار تاریخ و ظرفیتهای عظیم تمدن اسلامی است.
در این مقاله ابتدا مروری کلی بر پیشینه تمدنی بیداری اسلامی خواهیم داشت. سپس بیداری اسلامی را به عنوان نقطه عطفی در این مسیر در 4 موج بررسی میکنیم. نکته مهم در بررسی این 4 موج این است که کشورهای مختلف اسلامی، موقعیت و رویکرد یکسانی در مورد این مراحل ندارند و از این جهت بررسی تاریخی آن دشوار میشود.
مروری بر پیشینه تمدنی بیداری اسلامی
بررسی تاریخ اسلام نشان میدهد که فرهنگ و تمدن اسلامی مسیری مضبوط و دقیق دارد و بر پایه منطقی قابل درک و بیانشدنی شکل گرفته که احتمالاً تبلور همان فلسفه تاریخ اسلام است و این تاریخ تکرار میشود.(2)
مرحله نخست، تاریخ اسلام با دعوت پیامبر اکرم(ص) از مکه آغاز شد و این همان آغاز حرکت در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی بود.
مرحله دوم، این حرکت مهم تاریخ بشر، با تشکیل حکومت اسلامی در یثرب شکل گرفت و از آن پس یثرب تبدیل به مدینهالنّبى شد. از این نامگذاری میتوان به صورت نمادین استنتاج کرد که مدنیت اسلامی با این حرکت پایهگذاری شد.(3)
مرحله سوم، گسترش اسلام بود شامل دو بخش: بخش اول، انتشار دین اسلام در جزیرة العرب(4) و بخش دوم، گسترش آن در جهان متمدّن آن روزگار، شاملِ بینالنهرین، ایران، روم، مصر، حبشه، هند، ماوراءالنهر، چین و ماچین، شمال آفریقا و سرانجام جنوب اروپا بود. اوج این مرحله در سدههای اول و دوم هجری نمایان شد.
این فتوحات علاوه بر اینکه به وسعت جغرافیایی جهان اسلام منجر شد، آثار اجتماعی، فرهنگی و جنبههای تبلیغی نیز داشت.(5)
مرحله چهارم، مجاور شدن فرهنگ و تمدن نوپای اسلامی با تمدنهای کهن جهان و کوشش برای شناخت و انتقال آن تمدنها به حوزه تمدن اسلامی بود. این نهضت به شکل جدّی از سده دوم آغاز و تا سدههای سوم و چهارم هجری ادامه یافت. این انتقال تمدن از چند طریق انجام شد.(6)
الف) ترجمه؛ جدیترین شکل انتقال بود و در تاریخ نام آن را نهضت ترجمه گذاشتهاند.(7) در تاریخ قدیم تمدنها، چنین حرکتی به لحاظ سرعت و حجم معارف انتقالی بیسابقه بود؛ برای نمونه فقط یک پدر و پسر(حُنین بن اسحاق و اسحاق بن حُنین) بیش از 200 کتاب و رساله را از یونانی و سریانی به عربی ترجمه کردند.
ب) تأسیس کتابخانه دارالحکمه و نظامیهها.(8)
ج) انتقال دانشمندان و به تعبیر امروز «جذب مغزهای متفکر» به مراکز علمی و آموزشی جهان اسلام.(9)
مرحله پنجم، عصر خودجوشی و شکوفایی تمدن اسلامی بود که از سده سوم آغاز و تا سده پنجم هجری ادامه یافت.
هر چند برخی بر این باورند که مسلمانان بهعنوان امانتدار صادق و امین، علوم بشری را از یونان دریافت نمودند و در طی قرون متمادی حفظ و در نهایت با پیدایش نهضت ترجمه از زبان عربی به زبان لاتین که بهویژه از سده پانزدهم میلادی در اسپانیا رخ داد، آنها را به دنیای غرب باز پس دادند.(10)
ولی مسلمانان بر اساس مبانی فلسفی، انسانشناختی و هستیشناختی خود، تصرفهای زیادی در راستای کاربردی کردن و توسعه علوم نمودند. این رشد علمی همهجانبه و عمیق در علوم گوناگون ریاضیات، نجوم، فیزیک و مکانیک، طب، شیمی، منطق و فلسفه، تاریخ، جغرافیا و ادبیات و زبانشناسی بود که زمینه ایجاد و تعمیق تمدن اسلامی را ایجاد نمود. بروزات این شکوفایی را در نظامهای سیاسی، اجتماعی آن دوران و میراث کالبدی و معماری باقیمانده از این دوران به خوبی میتوان مشاهده کرد.(11) قوت و اعتبار این مرحله تمدنی اسلام در حدی است که سخن از تأثیر تمدن اسلامی در تمدن غربی به میان میآید.(12)
مرحله ششم، عصر شکوفایی فرهنگ عمیق اسلامی و ادبیات عرفانی بود. پیوند عمیق عرفان و ادب از شگفتیهای فرهنگ اسلامی است. این حوزه از چنان پشتوانه عظیمی برخوردار است که قابل مقایسه با هیچ فرهنگ دیگری نیست. بزرگانی از این خاستگاه به قلههای رفیع دست یافتند و ستارههای برتر آسمان دانش بشری شدند. شکوفایی این مرحله از سده چهارم آغاز و در سده هفتم هجری به اوج خود رسید.(13)
مرحله هفتم، عصر هنر بود. شاید این سنت منطقی تاریخ است که تا علوم عقلی و تجربی به کمال نرسد و تا معرفت انسان نسبت به هستی و حیات عمیق نشود و تا ادب به کمال خود نرسد، هنر متعالی شده خط و نقاشی و معماری نمایان نخواهد شد.(14) توان و جایگاه هنر اسلامی تا جایی پیش رفت که حتی تمدن غربی را نیز تحت تأثیر قرار داد.(15)
شگفت اینکه پس از دو ضربه سهمگین صلیبیها و مغولان و از میان ویرانههای بهجای مانده از آن بلایای خانمان برانداز، جنبش هنری قد برافراشت و بشارت دهنده تجدید حیات اسلام در عصر صفوی(16) ـ عثمانی ـ گورکانی(17) بود. ازاینرو، تصادفی نیست که اوج هنر اسلامی را از سدههای نهم تا دوازدهم هجری در ایران و عثمانی و هند میبینیم.
مرحله هشتم، عصر رکود بود. دو حمله بزرگ و طولانی صلیبی(18) و مغول از مغرب و مشرق جهان اسلام یکی حدود دویست سال و دیگری حدود سیصدسال به درازا کشید، که با آثار و پیامدهایشان توان و رمق مسلمانان را گرفت و خرابیهای بسیاری بر جای گذاشت.(19)
آنچه از فرهنگ و تمدن اسلامی در مصر و شامات بافته بودند، به دست صلیبیان پنبه شد و آنچه در ماوراءالنهر، خراسان و عراق ساخته بودند، به وسیله مغولان ویران گردید. آنان، با خشونت و سنگدلی بیسابقه، در فرهنگ بالنده اسلامی روح ناامیدی دمیده و با تخریب شهرها، پایه مدنیت مسلمانان را سست کردند.
با اینکه اسلام در ذات خود جوهر حرکت، دگرگونی و پیشرفت را دارد، ولی این دو حمله عظیم آثاری ویرانگر بر پیکره تمدن اسلامی بر جای نهاد که سرانجام به پیدایش عصر رکود انجامید که اوج این مرحله در سده هشتم و نیمه نخست سده نهم هجری است.
مرحله نهم، خیزش دوباره جهان اسلام بود. شکست نهایی صلیبیها در شام و فلسطین به دست صلاحالدین ایوبی(1187م/ 583ق) و مغولان در عین جالوت به دست ممالیک مصر(1260م) محیط امنی را در شام، روم و شمال افریقا فراهم آورد که بسیاری از دستاوردهای علمی و فرهنگی باقی مانده را حفظ کرد.
در کنار دلاوری و شمشیر صلاحالدین ایوبی و پایداری ممالیک مصر باید از تدبیر و قلم خواجه نصیر الدین طوسی، خواجه شمسالدین صاحب دیوان، عطاملک جوینی، خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی نام برد که به واقع خطر کردند و برای حفظ آنچه از ایلغار مغول باقی مانده بود، به کام اژدها رفتند و اغلب جان بر سر این کار گذاشتند و قطعاً اهمیت کار آنان از مجاهدان مصر و شام و فلسطین کمتر نبود.
با انتقال میراث باقی مانده فرهنگ و تمدن اسلامی در سرزمینهای سوخته جهان اسلام، نهالهای جدیدی سربرآورد و به درختهای تنومندی تبدیل شد و امپراتوری عثمانی(20)، سلسله صفوی(21) و پادشاهی گورکانی(22) سر برآوردند و اوضاع سیاسی جهان اسلام سامانی گرفت.
مرحله دهم، هجوم استعمار و آغاز دومین دوره رکود بود. پس از رنسانس، کشورهای قدرتمندی در اروپا سر برآوردند و به دنبال مواد خام ارزان و پیدا کردن بازار مصرف برای کالاهای صنعتی خود، هجوم به جهان اسلام را آغاز کردند.
پرتغالیها به آفریقا، هند، مسقط و ایران و انگلیسیها به باختر و خاور افریقا و جنوب و جنوب شرقی آسیا و فرانسویها به مصر و آفریقای شمال و غربی و ایتالییها به شمال و شرق آفریقا و هلندیها به آسیای جنوب شرقی رخنه کردند. این پدیده از سده پانزدهم میلادی آغاز شد، ولی نقطه اوج سلطه غرب، سده نوزدهم میلادی بود.(سده یازدهم تا چهاردهم هجری)(23)
یورش دوم فرنگیها را باید جنگ صلیبی دوم نامید که پیچیدهتر از اولی بود و این بار صلیبیان بودن بیرق صلیبی آمدند و از تفنگ بهجای شمشیر استفاده کردند و، از آن مهلکتر کوشش آنان برای استحاله فرهنگی و تخریب باورهای مسلمانان و دیگر ملل تحت سلطه بود.
این حرکت فراگیر غربیان آثار ویرانگر خود را در جهان اسلام گذاشت و به تعبیر محمد قطب، مسلمانان را به «عصر جاهلی» جدیدی سوق داد که شکلی تازه از استعمار فکری یا استعمار مزین به استدلالهای فکری و فلسفی و مبتنی بر تفکر جدایی دین از عرصه اجتماع بود و به عنوان نمونهای موفق در این رابطه، از تجربه غرب نام میبردند که ترقی آنها بر اثر رهایی سیاسی ـ اجتماعی غرب از «حاکمیت کلیسا» بود که از سدههای تاریک به عصر روشنایی گام نهاد. اکنون بر شما مسلمانان است که برای ورود به جاده ترقی از اسلام جدا شوید!
این تبلیغات فرنگیان که مؤثرتر و کارگرتر از گلولههای توپ آنها بود، شماری از دلسوختگان سادهاندیش و گروهی از سرخوردگان سیاسی ـ اجتماعی جوامع مسلمان را به خود جذب کرد و پدیدهای عجیب در جهان اسلام به وجود آمد که پیشتر سابقه نداشت، بدین معنا که جمعی از مسلمانزادگان، مبلّغ بیجیره و مواجب تفکر غربیان شدند! فرنگیها بهتر از این نمیتوانستند موجب استحاله امت اسلامی شوند و لذا این راه و رسم استعماری را با اتخاذ شیوههای گوناگون ادامه دادهاند، لیکن پیوسته تغییر شیوه میدهند.
این دور از رکود جدیتر از رکود پس از حمله اول صلیبی و ایلغار مغول بود. در آن زمان، مهاجمانِ زمینگیر شده، مغلوب فرهنگ مسلمانانی شدند که در عرصه نظامی بر آنها پیروز شده بودند! ولی در رکود دوم، در آغاز، غلبه فرهنگی با مهاجمان بود و فنّاوری فرهنگ بیدینی را نیز با خود آورده بود.
حمله فکری غرب برای استحاله فرهنگی مسلمانان، جهان اسلام را حیرتزده کرد صرفنظر از پیامدهای آن یورش، این شوک، موجب پدیدآمدن امواجی سازنده شده که بعدها پدیدآورنده دستهای از جنبشهای پیوسته تاریخی در جهان اسلام گردید که از آن به بیداری اسلامی یا دعوت برای بازگشت به اسلام تعبیر میکنیم.
مرحله یازدهم، بیداری اسلامی است. حوادث 200 سال اخیر در جهان اسلام را میتوان تاریخ بیداری اسلامی نامید. این مرحله از تاریخ با افت و خیزهایی، با توجه به شرایط خاص سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در سرتاسر جهان اسلام اجرا شده است.
البته از نظر زمان آغاز، سرعت و کیفیت تحولات یکسان بوده است مثلاً با وجود اینکه مراحل آغازین بیداری اسلامی در جهان عرب زودتر از ایران آغاز شد ولی انقلاب اسلامی ایران از بسیاری از انقلابها که حتی زودتر آغاز شده بودند، هماکنون جلوتر است.
اگر چه موج بیداری اسلامی امروز کم و بیش سراسر جهان اسلام را فرا گرفته است، اما خاستگاه اصلی آن را چهار سرزمین مهم اسلامی در سده گذشته یعنی ایران، جهان عرب(عمدتاً مصر و شام)(24)، ترکیه عثمانی و هند تشکیل میدهد.
تعیین تاریخ دقیق برای بیداری اسلامی کاری مشکل است؛ اما در هر یک از این چهار سرزمین میتوان از حادثه یا حوادثی بهعنوان مبداء تاریخ بیداری و آشنایی با تمدن غرب، و بالمآل بیداری یاد کرد.
ناکامی دولت عثمانی در فتح وین(1094ق/ 1683م) و افتادن آزوف به دست روسیه(1108ق/ 1696م) و انعقاد قرارداد کارلوویتس(1111ق/ 1699م) میان روسیه و عثمانی که در آن برای اولینبار عثمانی در مقام دولتی شکست خورده قراردادی را امضاء میکرد و سرانجام از دست دادنِ شبه جزیره مسلمان نشین کریمه(25)(1272ق/ 1856م)، شکست ایران از روسیه، از دست رفتن داغستان، ارّان و شیروان و دیگر متصرفان ایران در قفقاز و امضای دو معاهده ننگین گلستان(1228ق/ 1813م) و ترکمانچای(26)(1243ق/ 1828م) و حمله ناپلئون به مصر(1213ق/ 1798م) و شام(27)(1799م) و تسلط استعمار انگلیس بر شبه قاره نده و شکست مقاومت مسلحانه مسلمانان هند در مقابل انگلیس در نبرد پَلاسی(28)(1170ق/ 1857م) از مهمترین حوادثی است که موجب آشنایی مردم این سرزمینها با تمدن جدید و بیداری آنان شد.
هر چند این قسمت از کشورهای اسلامی تأثیر و نقش عمده در جریان بیداری اسلامی داشتهاند، ولی بیداری اسلامی منحصر به آنها نیست؛ بلکه بیداری اسلامی مربوط به کل جهان اسلام است. بر این اساس میتوان در تاریخ دویست ساله اخیر کشورهای اسلامی در آسیای مرکزی(29)، جنوب شرق آسیا(30) و شرق آفریقا(31) بیداری اسلامی را رصد کرد. بر این اساس حتی بیداری اسلامی در غرب نیز قابل تحلیل است.(32)/993/703/ر
ادامه دارد...
محسن محمدی
.........................................
منابع؛
1 ـ فلسفه تاریخ، مرتضی مطهری، صدرا، قم، 1369. در مورد ارتباط فلسفه تاریخ با اندیشه سیاسی، ر.ک: اندیشه واقعگرای ابن خلدون، ناصف نصار، ترجمه یوسف رحیملو، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1367.