مفهوم شناسی و ماهیت فرهنگ
به گزارش خبر گزاری رسا، در نوشتار پیش رو تلاش شده تا مفهوم فرهنگ به عنوان موضوع فقه فرهنگ مورد واکاوی و تبیین قرار گیرد و در نهایت بتوان فرهنگ را از دیگر ارکان جامعه بازشناخت و چیستی و حقیقت آن آشکار گردد.
مقدمه
فرهنگ در حقیقت راه و رسم و شیوه زندگی است و نقش آن برای یک جامعه، به مثابه روح برای جسم آدمی است. همچنان که سلامت روحی و روانی انسان نیازمند تلاشی جدی و برنامه ریزی و بکارگیری فعالیت و اقدامات مناسب است و هر گونه بی توجهی و غفلت از آن می تواند به حیات فردی انسان اختلال وارد آورد و آن را در معرض تهدید جدی قرار دهد ،بی توجهی و عدم اهتمام لازم به مقوله فرهنگ ،آن را در معرض فرسودگی و نابودی قرار می دهد.
بطور کل هرگاه کوچکترین جمعی در مکانی از این گیتی پهناور شکل میگیرد، و در آن انسان زندگی میکند، نوعی از فرهنگ بر آنان حاکم است. زیرا فرهنگ با وجود انسان موجودیت پیدا میکند، و حقیقت می یابد. به همین خاطر فرهنگ با هیچ یک از موجودات این عالم ارتباط پیدا نمیکند. و فقط با وجود انسان هویت پیدا میکند.
حال که انسان وجود دارد، فرهنگ نیز وجود دارد. به همین منظور میبایست مباحثی حول ماهیت فرهنگ و چیستی آن مطرح شود، تا روشن شود که مراد از فرهنگ چیست و در کدامین نقطه ی حیات و زندگی انسان نقش دارد تا موضوع را در مباحث فقه فرهنگ آشکار و مفهوم او را به روشنی بشناسیم.
1ـ تعریف لغوی فرهنگ:
معادل واژه فرهنگ در عربی الثقافه و در زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی «Koltur، Culture، Culture» که از ریشهی لاتینی (Colere)، میباشند؛ این واژه معانی گستردهای همچون: مسکن گزیدن، کشت کردن، حراست کردن، پرستش کردن، و غیره دارد.[1] در زبان فارسی مرکب از «فر» که پیشاوند است، و «هنگ» از ریشهی «ثنگ» اوستایی، به معنای کشیدن و فرهیختن است.[2] و در همین زبان نیز به معنای گفتگو، ادب، شعور، تربیت اجتماعی، باورها و هنر آمده است.[3]
2ـ تعریف اصطلاحی فرهنگ:
بر اساس آنچه که در کتب جامعه شناسی و فرهنگ شناسی آمده است، این واژه تعاریف متعددی دارد؛ بهگونهای که برخی ادعا کرده اند که این واژه، بالغ بر 250 تعریف برای آن ذکر کرده اند.[4] بنابراین تعریفی که به لحاظ منطقی جامع و مانع باشد، فقط در صورتی ممکن است که همه ی زوایای فرهنگ را پوشش دهد. لذا این امر هنگامی میسر خواهد شد که تعاریف مشهور در این باب مورد مقایسه قرار گیرند. به همین جهت در ابتدا به تعاریف این واژه در مکاتب گوناگون غربی پرداخته خواهد شد و در ادامه آنها را مورد ارزیابی قرار می دهیم.
1ـ2ـ مفهوم فرهنگ از منظر اندیشمندان غربی
1ـ1ـ2ـ تایلور
اولین تعریف علم
ی برای این واژه توسط ایشان در سال 1871م، صورت پذیرفت. که در آن تعریف، فرهنگ را مجموعه ی پیچیدهای از دانش، اعتقادات، قوانین، آداب، رسوم میداند. و هر آموخته ی دیگر که انسان را شامل میشود، به آن میافزاید. وی همچنین در کتاب خود به نام «فرهنگ ابتدایی» فرهنگ را (کلی) پیچیده میداند، که شامل باورها، هنرها، اخلاق، عادات و هر توانایی میشود، که انسان به عنوان عضوی از جامعه کسب میکند.[5]
2ـ1ـ2ـ بندیکت
وی معتقد است فرهنگ کلیت درهم تافته ای از عادتها است که آدمی همچون هموَندی از جامعه فرا میگیرد.[6]
3ـ1ـ2ـ رونالد اینگلهارت
از منظر وی نظامی از نگرشها و ارزشها و دانش، که به طور گسترده در میان مردم مشترک است؛ و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود، فرهنگ نامیده میشود.[7]
4ـ1ـ2ـ هانتینگتون
ایشان بر این باور است که فرهنگ هر شیء، عادت، اندیشه و شیوه ی فکری و عملی است که انسان کسب میکند، یا آن را میآفریند. و در پس آن به نسلهای بعدی میسپارد.[8]
5ـ1ـ2ـ کلاید کلاکهون
وی یکی از انسان شناسان آمریکایی است که معتقد است فرهنگ، میراثی اجتماعی است که فرد از گروه خود دریافت میکند. و نیز بر اساس اندیشه ی او فرهنگ، راهی برای اندیشیدن، احساس کردن و رفتار نمودن است. و یا نظامی از جهت گیری های استاندارد شده، برای گرهگشایی از مشکلات است.[9]
بر اساس تعاریفی که در سطور گذشته بدان اشاره شده است، از مجموعه ی این تعاریف نکاتی برداشت میشود که بدین قرارند:
1ـ پیچیده بودن فرهنگ.[10]
2ـ فرهنگ هم خصوصیات فردی انسانها را در بر میگیرد؛ و هم خصوصیات اجتماعی آنان را.
3ـ مشترک بودن فرهنگ بین مردم.
4ـ قابل انتقال بودن به نسلهای بعدی.
5ـ ارتباط فرهنگ با امور مادی[11] و معنوی افراد یک جامعه.
2ـ2ـ مفهوم فرهنگ از منظر اندیشمندان مسلمان
1ـ2ـ2ـ امام خمینی(ره)
اگرچه تعریف جامعی از معنای فرهنگ از امام راحل به ما نرسیده، لکن از برخی بیانات ایشان در مجامع گوناگون بدست میآید که معتقد اند فرهنگ، یعنی هویت تعالی یک جامعه. چراکه امام اصلاح یک جامعه را در گرو اصلاح فرهنگ آن میداند.[12] به همین جهت با نگرشی معنوی و نگاهی ارزشی به فرهنگ،[13] آن را مبدأ همهی خوشبختیها و بدبختیها میداند. توضیح آن که اگر فرهنگ ناصالحی بر جامعه حاکم شود، چیرگی استعمار و فرهنگ منحط آنرا بهدنبال خواهد داشت. و اگر فرهنگ صحیح و سالمی در جامعه بروز و ظهور پیدا کرد، این فرهنگ، فرهنگی الهی خواهد بود که منفعت ملت و مسلمین را در پی خواهد داشت.[14] بنابراین به اعتقاد امام راحل(ره) فرهنگ یک ارزش و یک کارخانه آدم سازی است.[15]
2ـ2ـ2ـ مقام معظم رهبری(حفظه الله)
ایشان در تعریفی که ماورای غالب تعریفهاست، فرهنگ را ذهنیتهای حاکم بر وجود انسان میداند. و در این خصوص میگویند: «مراد ما از فرهنگ، همان ذهنیتهاست. هرجا که من تعبیر فرهنگ را بهکار میبرم، مرادم آن معنای عام فرهنگ است؛ یعنی آن ذهنیتهای حاکم بر وجود انسان که رفتارهای او را به سمتی هدایت میکند ـ تسریع یا کُند میکند ـ این، حداقل نیمی از عوامل تعیین کننده و پیش برنده و جهت دهنده به همه رفتارهاست
.[16
معظم له در جای دیگری فرهنگ را، همین رسوم و آدابى که بر زندگى مردم حاکم است، معرفی میکند؛ و معتقد است که فرهنگ، یعنى باورها و اعتقادات و چیزهایى که زندگى شخصى و اجتماعى و داخل خانه و محیط کسب یک جامعه، با آنها روبه روست.[17]
مطابق تعریف اول، ایشان نگاهی خاص به عوامل بوجود آمدن فرهنگ دارد. به این معنا که معتقد است بخش معظم فرهنگ در اثر رفتار انسانها بوجود میآید. که منشأ رفتارها، ذهنیتها و تفکر حاکم بر وجود انسان است. پس در حقیقت منشأ تفکر و ذهنیتهای حاکم بر وجود انسان است که سبب بروز رفتاری از سوی انسان میشود. و رفتارهای انسانها است که بوجود آورندهی یک فرهنگ است. به عنوان مثال اگر تفکرات مادیِ صرف بر ذهنِ انسانهای یک جامعه حاکم شود، نتیجه و خروجی آن فکر، بوجود آمدن فرهنگِ مادی گرایی در میان آن اجتماع خواهد بود. از این رو در نگاه مقام معظم رهبری تفکرات و ذهنیتهای حاکم بر وجود انسان، و در پس آن رفتار ناشی از آن ذهنیتها، نقش مؤثری در بوجود آمدن فرهنگ خواهند داشت. در تأیید اینکه تفکر و ذهنیتها بر رفتار انسان اثر گذار است؛ میتوان به این روایت که در بیان نورانی حضرت امیر(ع)، صادر شده است؛ تمسک نمود. که آن حضرت(ع) میفرمایند:«عَلَیْکَ بِالْفِکْرِ فَإِنَّهُ رُشْدٌ مِنَ الضَّلَالِ وَ مُصْلِحُ الْأَعْمَال»؛[18] اندیشه کن، بدرستی که اندیشه و تفکر، هدایت یافتن از گمراهی و اصلاح کنندهی اعمال است.
با توجه به این روایت میتوان گفت که اندیشهی انسان، زمینه ساز رفتار اوست. چراکه حضرت علی7، راه هدایت و اصلاح اعمال را در گرو اندیشیدن میداند. به این معنا که اعمال انسان همان رفتار انسان است، و رفتار که خود نتیجهی تفکر است، منشأ بوجود آمدن فرهنگ است.
3ـ2ـ2ـ علامه جعفری
از منظر ایشان فرهنگ عبارت است از:
«شیوهی انتخاب شده براى کیفیّت زندگى، که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعى و پدیدههاى روانى و رویدادهاى نافذ در حیات یک جامعه، بوجود مىآید».[19]
و در جای دیگری در تعریف فرهنگ مینویسد:
«فرهنگ عبارت است از مقدارى نمودها و فعالیتهایى که از عوامل اختصاصى هر جامعهاى بروز نموده، زندگى مردم آن جامعه را رنگ آمیزى مینماید».[20]
یکی از نظریه پردازان در حوزهی فلسفهی فرهنگ معتقد است که از ظاهر کلام علامه جعفری چنین برمیآید که در نظر او، فرهنگ به رفتار نزدیکتر است تا اندیشه.[21]
4ـ2ـ2ـ شهید مطهری(ره)
اگرچه در مصنفات ایشان مفهوم دقیقی از فرهنگ مطرح نشده است، اما وی در مباحث فلسفی خود، هنگامی مباحثی پیرامون «حدوث و قدم» را مطرح میکند، در حاشیه این مباحث وقتی به مفهوم اجتماع میپردازد، جامعه را مرکبی از افراد آن میداند؛ و ضمن اعتباری خواندن آن، معتقد است که جامعه از فرهنگ تشکیل میشود. سپس در تعریف فرهنگ مینویسد:
«فرهنگ عبارت است از یک نوع فعل و انفعالى که میان روانها صورت مىگیرد».[22]
این تعریف از فرهنگ نیز اشارهای است به تعریفی که در بیان مقام معظم رهبری«حفظه الله» آمده است. زیرا شهید مطهری نیز معتقد است هر فعل و انفعالی که منتهی به صادر شدن رفتاری از سوی انسان میشود؛ در حقیقت محصول روانها یا تفکرات و ذهنیت انسانها است، که فرهنگ را شکل میدهد.
5ـ2ـ2ـ آیت الله مصباح یزدی
وی فرهنگ را مجموعهای از ارکان میداند که مقوماتی ذاتی دارد. به این بیان که اگر آن مقومات نباشند اساسا فرهنگ نخواهد بود؛ و این ارکان، شاخ و برگهایی دارند که به شکلهای مختلف ظاهر میشوند. سپس در ادامه مباحث خود به تبیین این دیدگاه پرداختهاند، و میفرمایند:
«ما میتوانیم فرهنگ را به یک درخت تشبیه کنیم که یک تنه دارد. تنه این درخت، ارزشهایی است که یک جامعه میپذیرد. اما این درخت در زیر خاک ریشههایی دارد که تنه آنرا تغذیه میکنند، گرچه این ریشهها به ظاهر پیدا نیستند و چندان درباره آنها بحث نمیشود اما آن ارزشها از این ریشهها تغذیه میشوند. ریشهها باورها و اعتقادات هستند که از آنها تنهایمحکم به نام ارزشها به وجود میآید و این ارزشها در عرصههای مختلف شاخههایی میگسترانند. اگر این تنه و آن ریشهها نباشند درختی نخواهد بود و اگر شاخ و برگها بریده شوند و به تنه و ریشه وصل نباشند خشک میشوند. وقتی این شاخ و برگها طراوت دارند و میوه میدهند و سایه میاندازند و نتیجهای دارند که از تنه و تنه هم از ریشهها تغذیه کنند. اصل فرهنگ را میتوان با این تشبیه معرفی کرد».[23]
6ـ2ـ2ـ استاد علی صفایی حائری (ع ـ ص)
ایشان نیز ضمن اشاره به گسترده و متعدد بودن مفهوم فرهنگ، با نگاهی به پیشینه مفهوم فرهنگ، تحولات فرهنگی زندگی انسانها که یک اجتماعی را تشکیل دادهاند، به سه مرحله تقسیم میکند. در ابتداییترین مرحله معتقد است تجربیات است که انسانها را به سنتها و آداب و رسوم میرساند؛ و در مراحل بعدی بر اساس تخیل به اساطیر و افسانهها؛ و در مرحلهی پایانی بر اساس تفکر و اندیشه نسبت به صنایع و علوم. وی با این نگاه به مفهوم فرهنگ، معتقد است که در تمام این مراحل، فرهنگ مفهومی غنی و تازه بهخود گرفته و تمام سنتها، اساطیر و علوم را در خود میپذیرد. و در ادامهی بیان مفهوم فرهنگ، به اختصار مینویسد:
«فرهنگ یعنی مجموعهی ارزشها و معیارهای حاکم بر جامعه».[24]
احسان شهابی نژاد- محمدعلی افضلی
1. پهلوان، چنگیز، فرهنگ شناسی، ص304، تهران، نشر نی، 1378ش. به نقل از: حسین محبوبی منش، (امام ـ فرهنگ ـ اصلاحات)، ص95ـ96، فصلنامه دانش انتظامی، شماره 10، 1380ش، صفحات92 ـ 121.
2. دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا، ج10، ص15109، تهران، دانشگاه تهران، چ اول، 1373ش.
3. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج6، ص5347، تهران، انتشارات سخن، چ اول، 1381ش.
4. ابوالقاسمی، محمد جواد، شناخت فرهنگ، ص58، تهران، انتشارات عرش پژوه، چ اول، 1385ش.
5. طالبی، رضا، (جمع و نقد تعاریف جامعه شناختی از فرهنگ)، ص180، فصلنامه مطالعات میان فرهنگی، سال اول، شماره3، 1385ش، صفحات: 175ـ199.
6. مُصلح، علی اصغر، فلسفهی فرهنگ، ص45، تهران، انتشارات علمی، چ اول، 1393ش.
7. ابوالقاسمی، همان، ص79.
8. مُصلح، همان، ص46.
9. محسنی، منوچهر، جامعه شناسی عمومی، ص203، تهران، انتشارات طهوری، چ پانزدهم، 1377ش. به نقل از: طالبی، همان، ص181.
10. به این معنا که فرهنگ یک مسأله شفاف و روشنی نیست که بتوان تعریف دقیقی از آن ارائه کرد. و به همین دلیل تعاریف متفاوتی از دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان برای آن مطرح شده است.
11. البته این معنا از فرهنگ، آن را به مفهوم تمدن نزدیک میکند. که در ادامهی مباحث به آن پرداخته خواهد شد.
12. صحیفه امام، ج1، ص390.
13. همان، ج2، ص346.
14. همان، ج3، ص306.
15. همان، ج7، ص427.
16. بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، 23/9/78
17. خطبه های نماز جمعه تهران، 10/1/69.
18. تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص57، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چ اول، 1366ش.
19. جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج16، ص233، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ سوم، 1367ش.
20. همان، ج5، ص161.
21. رشاد، علی اکبر، دروس فلسفه فرهنگ، 26/ 5/ 1390.
22. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار(شرح مبسوط منظومه)، ج10، ص417، تهران، صدرا، بیتا.
23. مصباح یزدی، محمدتقی، دیدار با مسئولین کمیته امداد خمینی(ره) ، 10/2/1393.
24. صفایى حائرى، على، درسهایى از انقلاب (انتظار)، ص35ـ36، قم، لیلة القدر، چ سوم، 1390ش./ 929/102/ب2
منبع: پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل