بازخوانی غفلت 26 ساله در شبکهسازی اجتماعی
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، با گذشت قریب به 6 سال از شکست فتنه صهیونیستی- آمریکایی سبز، هنوز پردههای بسیاری از این پروژه بزرگ که حاصل هماوردی بینظیری از مجموعه قدرتهای بزرگ جهانی بر ضد جمهوری اسلامی ایران بود، پنهان باقی مانده است.
یکی از مهمترین قسمتهای این پرونده مهم شامل مدیریت مجموعهای از نهادهای تشکیل شده به نام مردم در ذیل مدیریت مشهورترین مراکز بینالمللی وابسته به تشکیلات جهانی ضدایرانی است. بررسی نحوه بروز رفتارهای ضد اجتماعی اعم از لشکرکشی خیابانی، خوراکدهی رسانهای طولانیمدت، حفظ آرایش جنگی نیروها به واسطه مجموعهای از سازمانهای مشهور غیردولتی(NGOs) همگی نشان از تربیت و شکلگیری مدیریت واحد و شبکه حرفهای در مدتی طولانی، سالها پیش از 1388 دارد. شبکهای که به واسطه مدیریت هزاران کرسی شغلی در تهران با اتکا به شرکتهای خصوصی خارجی، تاثیر بسزایی بر افکار عمومی بخشی از قشر متوسط جامعه پایتختنشین دارد و مردم را با تمسک به انواع حیلهها داوطلبانه وادار میسازد با کسب مزایا و منافع حداقلی شغلی، پشتیابی الیگارشی اشراف را در بزنگاههای سیاسی و اقتصادی عهدهدار شوند. بخشی از پشت پرده این نقشه به واسطه افشای ماهیت برخی افراد درگیر در این سیستم منظم جهانی افشا شده است اما حجم زیادی از ماجرا هنوز برای بسیاری از مردم و مسئولین نامعلوم است. طبیعتا وقتی مسیر گزیده شدن حاکمیت و مردم در چنین فتنه بزرگی پس از 6 سال از اتمام ماجرا مبهم باقی بماند، راه برای تکرار چنین وقایع خطیری همچنان گشوده خواهد ماند. در این مقاله تصمیم داریم ماجرای فتنه سبز را از مسیر شکلگیری سازمانهای مردمنهاد در شکل دولتی در ایران پیگیری کنیم. ماجرایی که در تحلیل آرای قشر متوسط پایتخت در انتخابات 1394 نیز میتواند موثر باشد.
تشکیل سازمان نفوذ
مفهوم ساده «سازمان مردمنهاد» شامل هر تشکل غیردولتی میشود که به واسطه خواست گروهی از مردم با نگارش آییننامهای داخلی شکل بگیرد. از صندوقهای قرضالحسنه محلی گرفته تا هیئتهای مذهبی، همگی به نوعی در ذیل همین دسته قرار میگیرند. اما بحث ما از جای دیگری آغاز میشود... تیر ماه 1381 مرکزی به نام «مرکز توانمندسازی سازمانهای جامعه مدنی» به دستور وزیر وقت کشور – موسوی لاری- در دولت اصلاحات تشکیل شد. هدف اصلی از ایجاد این مرکز «دولتی»، تشکیل شبکهای از سازمانهای غیردولتی، به منظورگذار موفقیتآمیز به جامعه دموکراتیک و تحکیم دموکراسی در ایران اعلام شد. مدیریت این مرکز هم به فردی به نام «سهراب رزاقی» سپرده شد که تا پیش از این چهره چندان مشهوری به شمار نمیرفت و در امور اجرایی کمتجربه محسوب میشد. رزاقی به مدیر NGOهای وزارت کشور مشهور شد. اما حقیقت ماجرا این بود که سازمانهای مردمنهاد به مدیریت جریانی جهانی سالها بود که در کشور در حال فعالیت بود و شکلگیری مرکز توانمندسازی وزارت کشور تنها با هدف رسمی نمودن کمکهای خارجی به این نهادها و به طور دقیقتر «قانونی نمودن توافقات» صورت گرفت.
کنشگران یا همیاران؟
«باقر نمازی» که اخیرا پس از بازگشت به کشور برای نجات پرونده مسکوت فرزند زندانیاش - سیامک- به دام نیروهای امنیتی کشورمان افتاده، یکی از بزرگترین چهرههای نفتی کشور است که به همراه خانواده متمول و پرنفوذ خود مالک تعداد زیادی از شرکتهای داخلی و خارجی طرف قرارداد با گردنکلفتترین غولهای نفتی جهان همچون هالیبرتون و استات اویل و توتال از سال 1368 بود. نمازی در زمان پهلوی 18 سال استاندار خوزستان بود و پس از آن نیز سمتهای مختلفی در تشکیلات سازمان ملل داشت. با ابتکار دولت اصلاحات، باقر نمازی صاحب پیش مرگی در ویترین سیاست به نام سهراب رزاقی شد که پروژه شبکهسازی در کشور را رسمیت بخشید. رزاقی در اولین قدم سازمان مردمنهاد خود را با نام «کنشگران داوطلب» در سال 1380 راهاندازی کرد. اما نمازی دست کم چهار سال از او پیش بود! او در سال 1376 اولین نشست مشورتی سازمانهای غیردولتی را در بوشهر1 به راه انداخته بود. یعنی شبکهای که از سال 1372، بلافاصله پس از بازگشت بیدردسر نمازیها به ایران، تشکیل شد در نشست بوشهر اعلام حضور رسمی نمود. پس از نشست بوشهر، یک گروه کاری برای پیگیری مصوبات نشست تشکیل شد که سه سال بعد در اسفند ماه 1379 با عنوان «همیاران غدا» به ثبت رسید! آن زمان هیچ کدام از داخلیها گمان نمیکردند تشکیل همیاران ابتدای مسیری باشد که پایان آن به کودتای مخملی 1388 ختم شود اما باقر نمازی قطعا میدانست چه میکند! همیاران به ریاست باقر نمازی در اولین قدم، مدیریت محکم کردن اتصال مالی و اطلاعاتی مجموعه سازمانهای به اصطلاح مردمی را در دستور کار قرار داد.
سرازیر شدن پول به ایران!
در همه دنیا ارتباطگیری منظم و طولانیمدت با اقشار مختلف مردم که از گرایشهای فرهنگی- سیاسی و اجتماعی متنوعی نیز برخوردارند تنها از یک راه ممکن است ... «پول خرج کنید!» و باز هم پول خرج کنید! نمازی مجری و مدیر خوبی بود؛ اما در هر حال طراح پروژه شبکهسازی در داخل مرزهای ایران، وی نبود.2 واضح است که وقتی طرحی جهانی همزمان از جانب وزارت خارجه آمریکا3 و مجموعهای از نهادهای بینالمللی4 به مردم جهان دیکته میشود بودجه مبسوطی نیز به جهت عملیاتی شدن آن در مناطق هدف تامین شود. خلاصه آش سازمانهای مردمنهاد در ایران به اندازهای شور شد که در ذیل گزارشات رسمی سالیانهشان در بخش تامین اعتبار از شرکتهای نفتی مثل شل و توتال گرفته تا مجموعهای از بنیادهای جهانی مثل آکسفام و سازمان ملل و بانک جهانی و انواع اندیشکدههای ضد ایرانی صهیونیستی نامبرده میشد.
حماقت ایرانی و هوشیاری صهیونیست ها
البته اغلب کشورها مثل دولت ایران در مقابل جریان نفوذ جهانی ایستادند. به طور مثال دولت رژیم غاصب صهیونیستی از فعالیت «آکسفام» و «بنیاد فورد» در حمایت از سازمانهای مردمنهاد صهیونیستی جلوگیری کرد چرا که اهداف این سازمانها را به اندازه کافی همراه با ارزشهای صهیونیسم نمیدانست. کار تا آنجا پیش رفت که هر دو سازمان ذکر شده از رژیم اشغالگر قدس عذرخواهی رسمی نمودند!
مشکل از همان ابتدا آشکار بود اما کسانی در داخل به عمد کوشیدند در ذیل شعار «همراهی با طرحهای بین المللی» و «جهانی شدن» مثل همیشه با آنچه توهم توطئه میخواندند مبارزه کنند.
در صفحه ویکیپدیای «NGO» میخوانیم: «بخش اعظمی از بودجه سازمانهای مردمنهاد از محل حق عضویت در سازمان، فروش محصولات، کالا و خدمات، کمکهای مالی اعطا شده توسط موسسات بینالمللی یا دولتها و کمکهای مردمی تامین میشود. هدایای اتحادیه اروپا نیز که بسیار زیاد اعطا میشود، میتواند تامینکننده بودجه سازمانهای مردمنهاد باشد.
اگرچه اصطلاح «سازمانهای مردمنهاد» تلویحاً بیانگر استقلال این سازمانها از دولت است، برخی از NGOها به منظور تامین بودجه مورد نظرشان وابستگی شدیدی به دولت دارند. یک چهارم از درآمد 162 میلیون دلاری موسسه خیریه آکسفام در سال 1998 از محل کمکهای دولت انگلیس و اتحادیه اروپا تامین شد. «ورلد ویژن» که سازمان امداد و توسعه مسیحیان آمریکا است، کالاهایی به ارزش 55 میلیون دلار از دولت آمریکا به عنوان کمک دریافت کرد. 46 درصد بودجه انجمن پزشکان بدون مرز که برنده جایزه نوبل نیز شده است، از محل منابع دولتی میباشد.»
همیاران پس از فارغ شدن از طرح توانمندسازی مالی شبکهای که تقریبا صد سازمان غیردولتی را شامل میشد به سرعت وارد فاز آموزش نیرو شد. اینجا بود که پروژه از فاز بیخطری وارد مرحله خطرناک فعالیتهای ضد امنیتی شد. با گذشت اندک زمانی پای سازمانهای جاسوسی رسمی در قالب اندیشکدههای خارجی، به لطف دولت اصلاحات با هدف آموزش همین سازمانهای غیردولتی به کشور باز شد. به طور مثال بنا بر گزارش وطن امروز، نایاک به عنوان مرکز رسمی تاثیرگذاری وزارت خارجه آمریکا بر جامعه ایرانیان به دعوت رسمی همیاران غدا در سال 2004 (1382) دو نفر از اعضای بلندپایه تیم حقوق بشر خود – دخی فصیحیان و هادی قائمی- با گرایش سیاسی نزدیک به منافقین و مذهب بهایی را در قالب مدیران اجرایی به ایران فرستاد.
همچنین بنیاد آلمانی فردریش ابرت در زمانی که اینترنت و حتی کامپیوتر هنوز در کشور فراگیر نشده بود طرح اختصاصی شبکه الکترونیک داخلی را با هدف اتصال امن مجموعه سازمانهای مرتبط در نشست
سالیانه NGOهای ایرانی و مصری برگزار کرد. این اولین همکاری رسمی تیم باقر نمازی و «ن.ج»، معاون نفوذی وزیر ارتباطات دولت یازدهم بود! با رشد تعداد اعضای شبکه، مدیران و طراحان آمریکایی نیز یکی پس از دیگری به کشور سفر کرده و از نزدیک با اقدامات زیرمجموعه خود آشنا میشدند. هاله اسفندیاری از بنیاد دموکراسی ملی (NED)، ویلیام میلر از سازمان جستجوی زمینههای مشترک، نمایندگان گری سیک از آژانس امنیت ملی آمریکا، فرح کریمی رابط نایاک و منافقین از پارلمان هلند، کیان تاجبخش از انستیتو جامعه باز جرج سوروس، زیبا میرحسینی از دانشگاه سوآس وابسته به MI6 و بسیاری از بزرگان عرصه انقلاب مخملی که امروز با مرور نامشان کلاه از سر هر سیاست نخواندهای میافتد برای «توانمندسازی نهادهای مدنی» به ایران سفر کردند! قابل ذکر است که همه بنیادها و نهادهای ذکر شده علیرغم مدیریت آشکار کودتای مخملی 88 در کشور بعضا با وقفهای یک یا دو ساله مجددا اقدامات و فعالیتهای خود را در پیش گرفتهاند؛ بدون اینکه با کوچکترین مزاحمت قانونی از سوی قوای مجریه، مقننه یا قضائیه در اجرای آنچه «توانمندسازی نهادهای مردمی در کشور» میخوانند، روبرو باشند!
رفاقت انگلیس و اصلاحات؟!
وخامت اوضاع زمانی آشکار میشود که اظهارات سعید ابوطالب نماینده مجلس هفتم را در سال 1383 در قالب طرح سوال از وزیر وقت ارشاد- احمد مسجد جامعی- مرور کنیم: «...«شل» دارد NGOهای بزرگ ما را مدیریت میکند ...«شل»، صدهزار دلار، به اینها کمک میکند و میگوید شما چکار کنید و آنها فعالیتهای فرهنگی انجام میدهند! همه جا هم هستند، در زابل، در بابل، در گلستان در روستاهای مرزی جنوب، هر جایی که یک محرومیتی است میبینیم که این NGOها هستند که در واقع دارند حمایت مالی از سمت شل میشوند.» اسناد تاریخی نشان میدهد اولین مرکز آموزشی زیرمجموعه باقر نمازی اعم از تریتا پارسی، علیرضا امیدوار و رضا مرعشی و غیره، نمایندگی شرکت شل در تهران بوده است.
* ابوطالب اقدامات شل را در ادامه این گونه برمیشمرد:
«- شناسایی ظرفیتهای فرهنگی و اجتماعی ما برای یافتن جای پای محکم خصوصاً در مناطق نفتخیز جنوب. این را خود «شل» اعتراف میکند. میگوید ما برگشتیم، (انگلیسیها میگویند) ما 20 سال را در ایران از دست دادیم حالا برگشتیم که جبران مافات کنیم. درست شد؟ میآورند در خوزستان، در مناطق محروم ما آنجا مدرسه میسازند، مدرسه ما داریم، در مجلات خود «شل» که الان نزد من است به جناب آقای مسجدجامعی حتماً میدهم مدرسه ساختند، آرم «شل» بالای آن است.
ـ فرهنگسازی به صورت در استخدام درآوردن آدمها و استعدادهای انسانی ما و حتی مدیران جزیی نفتی و غیر نفتی ما و از بین بردن حساسیت مردم و رسانهها و مسئولین نسبت به اهداف استعماری خود!
مجلس هفتمیها آن زمان چیزی از پروژه «شبکهسازی اجتماعی» وزارت خارجه آمریکا و انگلیس نمیدانستند اما با تمسک به تجربه تاریخی اعلام کردند: این کارهایی که شل میکند مشخصاً معنی جاسوسی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میدهد...من میگویم آقا چرا با وزارت ارشاد همکاری میکنند آنها میگویند ما با نهضت سواد آموزی هم همکاری میکنیم، اصلاً کسی به ما کاری ندارد!
ـ مشارکت در ساخت سه پژوهشکده فرهنگسرای خانه جوان اهواز به عاملیت یک بنیادی که اسمش را نمیآورم. حالا فکر نمیکنم صلاح باشد جناب آقای حداد فرمودند که اسم نیاورید. این از آن بنیادهایی است که در واقع معلوم نیست که کجا به ثبت رسیده؟
[ بنیادی که ابوطالب نامش را به یاد نمیآورد «بنیاد زیرکزاده» به سرپرستی مصطفی ترابیزاده بود که فرهنگسرای خانه جوان اهواز را با بودجه شرکت نفتی شل ساخت. ترابیزاده از اعضای هیئت مدیره همیاران غدا متعلق به باقر نمازی بود. موسس بنیاد زیرکزاده هم؛ احمد زیرکزاده از اعضای هیئت اولیه تشکیل جبهه ملی ایران و بنیانگذار حزب ایران بوده است. این بنیاد در سال 1999 هماهنگی سفر مدیر سازمان صهیونیستی جستجوی زمینههای مشترک- ویلیام میلر- و مجموعهای تیم اطلاعاتی همراه وی به کشور در پوشش طرح رصد آخرین کسوف قرن20 را برعهده داشت. در سال 2001، هشت نفر از ایران برای مذاکره درخصوص «طرح تبادل دانشجو» و در پاسخ به سفر هیئت آمریکایی به ایران، به کلرادوی آمریکا سفر کردند که سه نفر از آنها از بنیاد علمی زیرکزاده بودهاند. این سفر به میزبانی سازمان جستجو برای زمینههای مشترک، انجام گرفته است. از 25 آوریل تا 2 می 2004، تیمی از آمریکا به ایران سفر کرده و از دانشگاه اصفهان، و مراکز علمی وابسته به بنیاد زیرکزاده در تهران، اصفهان و اهواز دیدن کردند؛ این دیدار در راستای طرح تبادل دانشجو به میزبانی وزیر علوم و فناوری وقت، جعفر توفیقی انجام گرفت. تنها چند ماه پس از این دیدار، مدیر کل اداره بورس دانشجویان، بورسیه دولتی را قطع کرده و دانشجویان را به سوی دریافت بورسیه از دانشگاهها و دولتهای خارجی هدایت نمود.]
توانمندسازی انگلیسی که ادامه دارد!
- مشارکت در پروژه توانمندسازی زنان سرپرست خانواده در مناطق محروم ملاشیعی، ملاعربی و کوی ابوذر در اهواز، «شل» اصلاً آنجا چه کار میکند؟ «شل» چکار دارد به زنان سرپرست خانواده؟ ...
- پرداخت کمک هزینه به دانشجویان فوق لیسانس و بالاتر برای ادامه تحصیل در انگلستان تحت عنوان بنیان کمک هزینه تحصیلی شل و نیز پرداخت کمک هزینه و اعزام هشت تن از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف. البته آقای مسجدجامعی ممکن است بفرمایند که به ما مربوط نمیشود، به وزارت ارشاد مربوط میشود!
- حمایت مالی از NGOها در راهاندازی سایتهای اینترنتی و تجهیز کتابخانه و اهدای رایانه! ... مشارکت در تأسیس خانه بهداشت روستای محروم خوچه بپاغی در شهرستان کلاله. پس از سیل سال 82 طرح تبادل فرهنگی بچههای 6 تا 12 ساله ایران و هلند با برنامههایی همچون ارتباط اینترنتی، جشن شب یلدا، جشن میلاد مسیح، جشن نوروز، بازدید از بم، یک چنین حرفهایی...
- حمایت مالی از بنیاد دانش و هنر که در لندن به ثبت رسیده است و توسط یک استاد ایرانی دانشگاه امپریال کالج لندن اداره میشود و این بنیاد در فعالیتهای زیر شرکت دارد. ایجاد مرکز اطلاعرسانی در زاهدان به بهانه کارآفرینی در استان سیستان و بلوچستان و دریافت وام بلاعوض از بانک جهانی به بهانه همین طرح ...
[ در تکمیل اظهارات نماینده مجلس هفتم باید بگوییم: موسس بنیاد دانش و هنر «عباس عدالت» است. وی بنیانگذار شعبه لندن نایاک- کاسمی- است و به نام حمایت از صلح ایران و آمریکا ارتباطات گستردهای با برخی دیپلماتهای وزارت خارجه برقرار کرده است. یکی دیگر از چهرههای شاخص هیئت مدیره این بنیاد «بیژن خواجهپور» عضو اتاق بازرگانی ایران و انگلیس، داماد باقر نمازی و از محکومین فتنه 88 بود. وی هم اکنون ضمن مدیریت مجموعه بزرگی از شرکتهای نفتی ایرانی و سازمانهای مردمنهاد داخلی، در نایاک مشغول فتنهگری برضد جمهوری اسلامی ایران نیز میباشد! خواجهپور از بعد وقایع سال 88 در ژنو ساکن است.]
- ایجاد سختافزارها و نرمافزارهای آموزشی برای استانداردسازی خط و زبان فارسی در شبکه اینترنت و ارائه پلات فرم برای آموزش از راه دور و آموزش مجازی به زبان فارسی و انگلیسی، تجهیز (50) کتابخانه و مرکز فرهنگی از قبیل آموزشگاه معلولان، جمعیت زنان، یتیمخانههای تحت پوشش بهزیستی برای اتصال به اینترنت، پروژه درازمدت لباسهای محلی مردم ایران، راهاندازی شبکه اینترنتی مدارس خوزستان با هدف کاربری یارانه و امکان ارتباط دانشآموزان ایرانی از طریق اجرای پروژههای فنی - فرهنگی، برگزاری جشنواره بازیهای بومی و سنتی ایران در ارگ بم...»
پاسخ وزیر اصلاحات به نفوذ انگلیس
پاسخ مسجد جامعی به مجلس در همان جلسه: ...یکدفعه یک بزرگواری آمده، دست روی این همه جنایتی که در طول این سالها شده گذاشته، جلو آن را گرفته، بعد هم گفته وزیر ارشاد بگوید، چرا «شل» دارد جاسوسی میکند؟! چرا دارد برای زنان سیستان و بلوچستان این کار را میکند، چرا دارد مدرسه میسازد؟! چرا دارد...
اصلاً جاسوسی در نظام اجرایی مگر به این راحتی است؟! بنده وزیر ارشاد چگونه میتوانم پاسخگوی این باشم؟ میگویند، چرا نمایندگان شل هرجا دلشان میخواهد میروند؟ بابا! مملکت حساب و کتاب دارد، اطلاعات شما شاید ناقص است، شاید اطلاعات شما ناقص است، شاید شما عجولانه صحبت میکنید، به هرحال من میفهمم، مسئله رسانه، مسائل رقابت، مسئله دعواهای گروهی، اینها همه جای خود دارد ولی این طوری مملکت را زیر سؤال نبرید! انگار که در طول این مدت نه وزارت اطلاعاتی بوده، نه رئیس جمهوری بوده، نه مجلسی بوده، نه کسی توجه کرده، «شل» آمده اطلاعات... حضرت آقا هم اقتضاء میکند که همه این مراکز را در... اصلاً اینطوری نیست(!)
در سؤال شما سه مورد بود که من توضیح دادم. هر سه مورد آن هم مبنای قانونی دارد و همه آنها هم درست هستند. من تازه تردید دارم که خود این را «شل» دارد مطرح میکند یا دیگران دارند مطرح میکنند؟! (همهمه اعتراضی نمایندگان).
ایران، بهشت جاسوسان و مهندسان فرهنگی!
حقیقتا در تمام دوره 8 ساله اصلاحات، ایران تبدیل به بهشت جاسوسان و اجرای پایلوت پروژههای خاورمیانهای سازمانهای امنیتی کشورهایی همچون آمریکا و انگلیس شد. اوضاع به قدری مفتضح شد که هلند و فنلاند و ایرلند و آلمان نیز با هدف کمک به شکلگیری پایههای دموکراسی و حقوق بشر در ایران هزینه میکردند و در تمام این مدت سهراب رزاقی سوژه بود و باقر نمازی و سایر اعضای خانواده بزرگ وی در حاشیه امنیتی بینظیر، طرحهای دشمن را از نزدیک مدیریت میکردند و با مهدی هاشمی رفسنجانی و برخی کارگزاران دوره سازندگی پالوده نفتی نوش میکردند! باقر نمازی و پسرانش به عنوان «مشاور» در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، در قانوننویسی مشارکت میکردند و با آنها مشابه «دانشمندان جهانی نیکوکار» رفتار میشد که برای نانرسانی به الیگارشی اشراف، از آمریکا ظهور کردهاند!
کنشگران داوطلب و همیاران مجموعهای از جوانان جویای کار و زنان بیسرپرست یا بدسرپرست و دانشجویان اصلاحطلب را با اشتغالزایی در انواع بنگاههای به ظاهر مردمنهاد با رویکرد توانمندسازی، خیریه و بنگاههای خوداشتغالی جذب کردند و پرواضح است که در غیاب جهادگران وطنی، رای و نظر مردم و نسل آینده را به سمت خود میکشیدند. بخشی از جوانان جویای کار نیز توسط مجموعه شرکتهای تامین منابع انسانی متعلق به خانواده نمازی از جمله «گروه آتیه» در کشور مدیریت شدند.
شبکه حتی برای فمنیستها و فعالان حقوق بشر و حافظان محیط زیست نیز مراکزی را در نظر گرفته بود. علاوه بر آن با قدرت گرفتن مجموعه و بزرگ شدن نهادهای مالی حامی در خارج از کشور، نیروهای ناراضی و باقی مانده احزاب حذفشدهای همچون نهضت آزادی، مارکسیستها و باقی گروههای چپگرایی همچون منافقین و فدائیان خلق و بهائیان جذب این سیستم شدند. حال تصور کنید در چنین سیستم منظمی چه کسی حاضر است دست مدیر رزاق خود را که شهره به «خوشحسابی» هم هست گاز بگیرد؟!
امنیت فتنهسازان در دستگاه امنیت ملی!
در تمام این سالها تنها یک بار رزاقی در سال 1386 دستگیر شد و پس از یک ماه نیز به قید وثیقه با وکالت شیرین عبادی و عبدالفتاح سلطانی آزاد شد! با پایان دوره اصلاحات تنها دورههای آموزشی ضمن خدمت مدیران ارشد سازمانهای غیردولتی به خارج از کشور منتقل شد و هیچ مانع قابل ذکری در مسیر رشد شبکه ایجاد نشد. شبکهای که آغاز فعالیتش با اجرای طرح موفق تحدید نسل خانه به خانه ایرانیان شروع شده بود به واسطه وقوع زلزله بم در سال 1382 مانوری پیروزمندانه را به روی پرده برد.
بررسی اسناد رسمی منتشر شده در همیاران غدا نشان از بسیج مثالزدنی نیروها، مدیریت منابع انسانی از شهرستانهای مختلف در قالب تیمهای امدادرسان و پایهگذاری شعبه جدیدی از شبکه در قالب طرح ارتباطگیری با ضعیفترین اقشار جامعه را دارد. علاوه بر اینکه در مرحله پس از بحران نیز همین مدیریت واحد شبکه در قالب توزیع حسابشده منابع مالی جذبشده از مراکز خارجی موفق شد ایالتی نمونه را در جنوب کشور تشکیل دهد. بعد از عملیات بم بود که وزارت کشور تازه به قابلیتهای این شبکه بزرگ نوظهور پی برد و امروز پس از گذشت 6 سال از فتنه 88 تازه عدهای در داخل کشور به این موضوعات فکر میکنند که چگونه جمعیتی 3 میلیونی در 25 خرداد به خیابانها آمدند؟ کتانی نارنجیهایی که با حرکات از پیش تمرین شده جمعیت را هدایت میکردند چه کسانی بودند؟ کمیته صیانت از آرا متشکل از چه افرادی بود؟ وقتی در کشور حتی یک حزب با سابقه نیز وجود ندارد چطور تنها 250 هزار نفر هماهنگ بر سر صندوقهای رای با هدف صیانت از آرا حاضر میشوند؟ اصلا سیستم ارتباطگیری پیامکی در روز انتخابات کی و کجا به این تعداد نیرو آموزش داده شد؟ جزوه یارگیری جنبش سبز با ایده هر سرتیم صد رای به شیوه مارکتینگ چطور و کجا تهیه شده بود و اصولا ارتباطگیری با زیرمجموعه چگونه صورت میگرفت؟ شبکه «شما رسانه هستید» با سرتیمهای خبررسان معین چطور یکشبه در کشور شکل گرفت؟ میزان نفوذ یک ایده انتخاباتی چگونه به صورت ناگهانی به اندازه یک جنبش برانداز با شعار و هدف معین در هر شهر افزایش یافت؟
هزینه چندین دهه غفلت
همان طور که هر دیگرگونی همچون انقلاب اسلامی نیاز به شبکهسازی در طول سالیان (1357-1342) دارد بیشک به راه انداختن یک کودتای مخملی تمام عیار در همان کشور پهناور و یا براندازی حکومت مستضعفین از مسیر الیگارشی اشرافیت نیز زمان زیادی برده است.
دستگاههای نظارتی ما سالها عملیات آشکار دشمن در خاک خودی را ندیدند! مسئولین ما بعضا با شبکه دشمن همراه شدند. قطعا باید شاکر باشیم که دست قدرت خدا به یاری ملت مظلوم ایران آمد، اما آیا پس از اینکه تا آستانه شکست پیش رفتیم به ترمیم مواضع ضعیف قدیمی اقدام کردیم؟ سهراب رزاقی با حکم غیابی دادگاه به 20 سال زندان محکوم شد اما مجموعه لابی اقتصادی باقر نمازی و حتی تشکیلات کنشگران داوطلب5بدون تابلوی رسمی، کماکان پابرجاست! شبکه سازمانهای مردمنهاد همچنان به واسطه قانوننگاری خائنانه دولت اصلاحات6 در پایان دوره ریاست جمهوری وی، بدون هیچگونه نظارتی به جذب سرمایه از مخوفترین بنگاههای براندازی نرم در جهان مشغول است و تعداد این بنگاهها از 88 تاکنون به صورت تصاعدی رشد یافته است! شبکهسازی اجتماعی براساس طرح جدید وزارت خارجه آمریکا و انگلیس به شبکهسازی «اقتصادی- اجتماعی» تبدیل شده است. شتابدهندههای استارتاپی آمریکایی به دنبال بازگشت سرشاخههای جدید با سبقه سفید به کشور دقیقا پس از فتنه 88، کار را از نو این بار با هدف قرار دادن شهرستانها و روستاها آغاز کردهاند. معاونت امور زنان ریاست جمهوری نزار ذکا، سرپل آمریکایی پروژه شبکهسازی در خاورمیانه را برای پیشبرد هدف پوششی «توانمندسازی جامعه زنان» به کشور دعوت میکند و «ن.ج»، همچنان در مسیر تشکیل زیرساخت ملی اطلاعات کشور با هدف تکمیل شبکهسازی دشمن، کارشکنی میکند!
اینجا معادلهای یکمجهولی پیش روی نظام قرار دارد. اگر امروز مجموعهای از نهادهای وابسته به وزارت خارجه آمریکا براساس قانون جمهوری اسلامی(!) در قالب تشکیل خیریه و شتابدهنده و بنگاه پولی- مالی، دهها مرکز در نقاط مرزی کشور و دورافتادهترین روستاها به خرج سیا و MI6 دایر میکنند و تربیت کودکان معصوم و بیبضاعت و فعالسازی جوانان بیکار را رسما برعهده میگیرند، چه کسی مقصر است؟! آیا حقیقتا آمریکا نیز بهطور مثال به سازمان مردمنهادی همچون کمیته امداد امام خمینی اجازه میدهد در 18 ایالت خیریه و مهدکودک و کارگاه کارآفرینی و مرکز آمارگیری دایر کند؟ چه بسا همین کودکان و جوانانی که امروز توسط بنیادهای آمریکایی و مهدکودکهای آلمانی بورسیه تحصیلی دریافت میکنند فردا روز مدیریت طرحهای آینده غرب، مشابه فتنه 88 را عهدهدار شوند. کارآفرینی برای مردم ایران وظیفه حاکمیت است. خدمترسانی به روستاها و شهرستانها بر عهده نظام است. حاکمیتی که اجرای پروژههای توانمندسازی و آموزشی برای زنان و جوانان ایرانی را به دشمن واگذار کند، ذخیره آرمانی و پشتوانه مردمیاش را به تدریج از دست خواهد داد. به همین جهت است که هیچ حاکمیت مستقلی اجازه شبکهسازی اقتصادی و اجتماعی در داخل مرزهای خود را به بیگانه و نه حتی دشمن نمیدهد. آیا دستگاههای امنیتی و مدیران دولت به هوش خواهند آمد؟/998/102/ب3
منبع: روزنامه کیهان