ماجرای نفوذ در بیت امام
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، محمد حسن روزی طلب در آخرین شماره از نشریه رمز عبور که به تشریح و بررسی فعالیتهای سازمان مجاهدین میپردازد، مصاحبهای با ناصر رضوی، کارشناس مسائل سازمان مجاهدین خلق انجام داده که در این خبر آمده است.
در چند سالی که درباره جدال نیروهای امنیتی با سازمان مجاهدین خلق تحقیق می کنم با شخصیت های متعددی به گفت وگو نشسته ام؛ مبارزان قدیمی، مأموران امنیتی، اساتید دانشگاه و ... اما برایم ملاقات و گفت و گو با ناصر رضوی حلاوت خاصی داشت.
شجاعت و عدم محافظه کاری، به روز بودن، اطلاعات بی نظیر، انصاف و فن بیان بسیار عالی موجب شد تا در 7 جلسه گفت و گو با آقای رضوی، انبوهی از اطلاعات و تحلیل ها اراده شود که موجب شناخت بی پرده از سازمان مجاهدین خلق خواهد شد.
آقای رضوی پس از خرداد 1360 به بخش بررسی مجموعه مبارزه با التقاط واحد اطلاعات سپاه می رود و نزدیک به 30 سال شاهد تحولات امنیتی پیرامون منافقین بوده است.
در قسمتی از این مصاحبه درباره ماجرای نفوذ در بیت امام خمینی(ره) آمده است:
بعد از افرادی مثل کشمیری که در سطح بالا نفوذ می کردند، در سال های بعد در این سطح از سازمان نفوذ داشتیم؟ آیا چنین موردی کشف شد؟
بله دارم می گویم آدمی را کشف کردیم که می خواست حضرت امام را بزند.
اگر صلاح می دانید یک مقدار در این باره توضیح بدهید.
وقتی آدمی که با حضرت امام تنها می شود، قوی تر کار نکرده است تا کسی مثل کشمیری؟
کشمیری نتوانست هیچ وقت با امام تنها شود. آن دختر می توانست؛ جثه اش را دیده بودم که می توانست. گفت چرا منتظر باشم سازمان سلاح بفرستد تا او را بزنم. باید برای این کار پروسه ای طی می شد. بازرسی نمی شد، ولی منتظر سلاحش بود. کسی که بازرسی نمی شود، یعنی چه؟ یعنی اطمینان بالایی به او وجود داشت.
وقتی داشت تعریف می کرد بدن ما می لرزید. گفت یک لحظه به خودم گفتم این که (امام) دارد وضو می گیرد، کنار حوض است، تنها هم هست و یک پیرمرد است. راست هم می گفت. مگر چه جانی داشت؟ قول می دهم یک بچه دوازده ساله هم می توانست از پس ایشان بربیاید.
گفت دیدم حضرت امام دارد وضو می گیرد، من هم دیدم بهترین موقع است که کار را تمام کنم. درست لحظه ای که این فکر از ذهنم گذشت، حضرت امام برگشت و گفت: «سلام!» امام بر سلام کردن نسبت به مخاطبش متقدم بود. اکثر علما این جوری بودند و ایشان به طور خاص این گونه بود. گفت من هم جوابش را دادم و به محض این که سلام گفت رعب و وحشت بر من مستولی شد. ایشان وضو گرفت و به نماز ایستاد ما هم وضو گرفتیم و پشت سرشان نماز خواندیم!
بعد هم که دستگیر شد... ما بعدا ضربه زدیم و نه تنها دست ما، بلکه دست هیج کس نبود. اسم آن شخص هم عفت غنی پور بود./840/ت302/س