سربازی امام زمان فراتر از اجتهاد است
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، امروز یک طلبه باید دو هدف اساسي را دنبال کند که یکی از آن اصلاح خود و دیگری اصلاح جامعه است؛ طلبه يعني وارث انبيا و بايد همان راهي را برود كه انبيا رفتند؛ هدف فرد از تحصيل در حوزه علميه بايد كسب آگاهي به راه سعادت باشد كه توسط انبيا و ائمه معصومين تبيين شده است و نيز خودسازي و پرورش انگيزه خود برای عمل به آن باشد.
آیت الله هادوی تهرانی در روز اول درس خارج خود با پرداختند به وظیفه طلبه و حوزه علمیه در قبال هم گفت: من در سال گذشته روز دوم درس حوزه جلسۀ اصول این جمله را گفتم که «هدف تحصیلات حوزوی اجتهاد است.» میخواستم این جمله را یک کلمه اصلاح کنم که مقصود از این جمله این است که «هدف آموزشی تحصیلات حوزوی اجتهاد است.» چون حوزه ابعاد مختلفی دارد. حوزه اصلاً یک مرکز آموزشی صرف نیست. حوزه یک مجموعهای است که یکی از کارهایش کار آموزشی است. گاهی ما به این معنا توجه نمیکنیم و در قضاوتهای مان دربارۀ حوزه و در تصمیم گیری در حوزه اشتباه میکنیم.
این نوع هدف، هدفی است که در تعلیم و سیستم آموزشی حوزه مطرح میشود به این معنا که اگر بپرسند این سیستم آموزشی هدفش چیست، گفته میشود: اجتهاد. اما خود حوزه هدفش این نیست. من تعبیر مناسبتر از آن چیزی که خود ما به کار میبریم برای هدف حوزه پیدا نکردم. همین تعبیر «سربازی امام زمان(عج)». اینکه آماده باشی برای اینکه در خدمت اسلام باشی. آن بزرگوار به عنوان فرماندۀ کل جهان اسلام، بلکه جهان و ما به عنوان سربازان کوچک تحت امر او. وقتی میآییم در حوزه، باید خودمان را مثل کسی که میرود برای لشکری ثبت نام میکند، تلقی کنیم. ما آمدیم اینجا در خدمت باشیم. هر کاری که وظیفهمان است، باید انجام بدهیم و به عنوان سرباز این لشکر این را انجام بدهیم. این سربازی یکی از شرایطش تشخیص وظیفه است؛ اینکه چه باید بکنیم. برای اینکه این را بفهمیم، باید درس بخوانیم. درس خواندن که در حوزه مطرح است و به عنوان یک کار مهم هم مطرح است، از این باب است.
عوامل رسیدن به اجتهاد
اجتهاد یک ملکه است، یک حالتی است در انسان پیدا میشود، یک حالت ثابت که انسان این توان را پیدا میکند که با مراجعه به ادله، نظر شرع را در مسائل مختلف به دست بیاورد. رسیدن به این اجتهاد یک عواملی دارد یک بخش آن را تعبیر کردم به عوامل ظاهری و یک بخشش عامل واقعی است. اما عوامل ظاهری که بعضی از آنها به ما مربوط میشود و در اختیار ما است که آن را به دست بیاوریم و بعضی هم به ما مربوط نیست.
1-استعداد
یکی از این عوامل ظاهری استعداد است. هر کاری یک استعدادی میخواهد. هر کسی هر کاری را نمیتواند بکند و اینکه کسی توقع داشته باشد هر کاری را بتواند بکند، اشتباه است. خدا ضرورتاً به همه، همۀ استعدادها را نداده است. ممکن است بعضیها استعدادهای بیشتری داشته باشد؛ یعنی استعداد برای امور بیشتری و بعضی استعدادهای کمتری داشته باشند. عادتاً این طور نیست که آدم برای هر کاری استعداد داشته باشد. یکی درس خوب میخواند و راحت میخواند ولی خوب ورزش نمیتواند انجام بدهد. استعداد در افراد مختلف است و اینکه آدم یک استعدادی را نداشته باشد، عیب نیست. هر کس یک چیزهایی دارد و استعداد دست کسی نیست.
2. پشتکار
عامل ظاهری دیگر پشتکار است. خیلی از ما استعداد بعضی چیزها را نداریم ولی استعداد خیلی چیزها را داریم. اما این استعدادها در ما در بسیاری موارد شکوفا نمیشود. ما نمیتوانیم از استعداد خوب استفاده کنیم. اینکه هر کسی استعداد دارد پس حتماً موفق است، این طوری نیست. خیلی از افرادی که مستعد هستند، موفق نمیشوند؛ یعنی از استعدادشان استفاده نمیشود، داشتن استعداد معنایش موفقیت نیست. فکر نکنید اگر استعداد دارید، حتماً موفق هستید. چنین خبری نیست. اکثر افراد موفق آدمهای مستعد نیستند. اکثر افراد موفق آدمهایی هستند با استعدادهای متوسط؛ یعنی آدمهای مستعد نیستند نه اینکه اصلاً استعداد نداشتند ولی نابغه هم نبودهاند. اینها با این عامل دوم یعنی پشتکار توانستند به موفقیت برسند و اکثر نوابغ به دلیل اینکه آدمهایی با پشتکاری نیستند، به نتیجه نمیرسند. من در این پنجاه و پنج سال زندگیام دیدهام تعداد نوابغی که از بین رفتند، خیلی بیشتر بودند از آنهایی که موفق شدند. شاید کمتر از ده درصد از افراد نابغه به نتیجه میرسند. آدمهای با استعداد آدمهای صبوری نیستند، معمولاً عجول هستند و دوست دارند زود به نتیجهای برسند و این عجله که من الشیطان، باعث میشود اکثراً نمیرسند.
3. توشۀ علمی
عامل ظاهری سوم توشۀ علمی شما است. ببینید اجتهاد یک استعداد میخواهد و یک پشتکار میخواهد و اینکه شما چقدر دانش در اختیارتان هست. اینکه توان شما چه مقدار به فعلیت رسیده است، آن مقدار به فعلیت رسیدهاش، همان توشهای که شما به دست آوردهاید و این به شما کمک میکند تا بتوانید به مراحل بالاترش دست پیدا کنید. شما اگر الآن درس خارج بنشینی و نتوانی یک عبارت عادی کتاب را مثلاً مکاسب، رسائل، کفایه، لمعه یعنی کتابهای درسی خودتان را که خواندید، درست بخوانی و درست معنا کنی، دیگر توهم است که با همین وضع میتوانی یک مجتهد خوبی بشوی.
بالاخره انسان باید یک مقدماتی را طی کند و توشهای داشته باشد تا بتواند با این توشه به مرحلهای که قرار است، به آن اجتهاد، برسد. بنابراین اگر هر کدام از شما فکر میکند در درسهای قبلیاش ضعفی هست، سعی کند جبران کند. هر چقدر این جبران تأخیر بیافتد، هم مشکلتر میشود و هم آفت بیشتری به تحصیلات شما می زند. نمیگویم اگر دیدی ادبیاتت خوب نیست، بروی سیوطی بخوانی. مقصودم ضرورتاً این نیست. بله اگر واقعاً این قدر ضعیف است که مجبوری بخوانی، برو بخوان. عیب ندارد. بعضی از بزرگان بودند که در تحصیلاتشان آمدند بالا و بعد به نتیجه رسیدند که تحصیلات قبلیشان خوب نبوده است. دوباره از پایین شروع کردند و آدمهای موفقی هم شدند. اما ضرورتاً این کار لازم نیست. گاهی میتوانید مباحثه کنید، میتوانید تدریس کنید. بسته به اینکه چقدر ضعف یا ناتوانی در آن کار میبینید، با مباحثۀ مجدد یا تدریس مجدد ممکن است آن مقدار جبران شود.
یکی از مشکلاتی که ما امروز در حوزه داریم این است که ما سنتهای حوزوی را از دست دادیم. حضرت آقای جوادی آملی ـ حفظه الله ـ میفرمود ما همیشه سه جور درس داشتیم. یک درسهای جدید که پای درس استاد شرکت میکردیم. درسهایی که کمی قبل از آن خوانده بودیم و اینها را مباحثۀ مجدد میکردیم و درسهایی که قبل از اینها خوانده بودیم و آنها را تدریس میکردیم. وقتی طلبه در گذشته مکاسب میخواند، لمعه را مباحثۀ مجدد میکرد و ادبیات و منطق را تدریس میکرد و همین طور میآمد بالا. متأسفانه الآن برای بسیاری از این سنتهای حوزوی موانعی پیدا شده است و برای یک قسمتهایی هم انگیزهها و زمینههایش از بین رفته است و به یک شکل دیگری مانع پیدا شده است.
امروز اگر یک طلبه بنشیند در درس خارج و هنوز بلد نباشد یک عبارت کفایه، مکاسب، رسائل و لمعه را درست بخواند و درست ترجمه کند، نمیتواند با این درس خارج مجتهد شود. اگر شما مراحل قبل را ضعیف باشی، این مرحلۀ بعد هم عملاً ضعیف هستی و نمیتوانی به عمقش برسی. پس در تحصیلات اگر انسان خوب درس بخواند، هر چه بخواند، بیشتر خوشش میآید. اینکه ما از درس خواندن لذت نمیبریم و سختمان میآید، فشار میآید، میخواهیم بنشینم و کتاب باز کنیم، یک جورمان میشود، این به خاطر آن است که مطلب را نمیفهمیم چون مقدماتش را نمیفهمیم و لذت هم نمیبریم. اگر آدم میفهمید، خیلی لذت میبرد. درس خواندن خیلی کار لذت بخشی است. آنها که خوب درس میخوانند، خیلی لذت میبرند، فشاری احساس نمیکنند. همۀ اینها که گفتم عوامل ظاهری است؛ البته معنایش این نیست که چون عوامل ظاهری است، پس ولش کن.
4. توفیق الاهی
اما آنچه اصل است و عامل واقعی است، توفیق است. یک وادی دیگر است. که چه بسیار کسانند که خیلی با استعداد هستند، خیلی هم با پشتکار هستند، توشۀ عملی خوبی دارند ولی موفق نمیشوند؛ چون توفیق الاهی یک داستان دیگری است؛ البته خدا بخیل نیست. خدا با هیچ کس دشمن نیست، جاهل نیست، ضعیف نیست، خدا هم میداند و هم مهربان است و هم میتواند. بنابراین اگر کسی قابلیت داشت، خدا به او میدهد. این طور نیست که خدا از کسی دریغ کند. اما این توفیق الاهی چیزی است که اگر در هر امری رفیق ما نباشد، آن امر به سرانجام نمیرسد. در کوچکترین امور زندگی اگر توفیق الاهی رفیق آدم نباشد، کار سخت است، دیر به نتیجه میرسد و بسیاری موارد به نتیجه نمیرسد.
اگر مفهوم «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» را درک کرده بودیم، میفهمیدیم ما حتی در کارهای جزئیمان به خدا نیاز داریم. ما نمیفهمیم که حتی برای خریدن یک کیلو گوشت هم اگر پولش را داشته باشیم و قصابش هم داشته باشیم و همه چیز باشد، باز اینجا توفیق الاهی یک معنایی دارد. ما خیلی این ها را نمیفهمیم. اگر بفهمی، می بینیی که دست هم که تکان میخواهی بدهی، یک قدم میخواهی برداری، آنجا هم باید توفیق رفیقت باشد.
اجتهاد چیزی نیست که انسان بدون توفیق الاهی به حقیقت آن بتواند دست پیدا کند. ممکن است یک چیزی بگوید و ما الحمد الله درس نخوانده مجتهد هستیم! ولی آن اجتهادی که واقعاً ارزش پیدا کند و بتواند راهگشا باشد برای خود فرد و احیاناً برای دیگران، توفیق میخواهد که إن شاء الله انسان باید سعی کند در تمام مراحل زندگی از جمله اجتهاد از خدا بخواهد و مقدمۀ این توفیق همیشه گفتیم یک چیز خیلی سادهای است و آن این است که انسان سعی کند گناهان را ترک کند. اگر انسان سعی کند گناهان را ترک کند، بقیهاش را خدا درست میکند. خیلی خدا سخت نمیگیرد؛ البته ما در همین اولی میمانیم.
روش تحصیل در درس خارج
سال گذشته گفتیم، درس خارج معنایش این نیست که بیایی درس خارج حتماً مجتهد میشوید. چنین خبری نیست. بله می گویند فلان آقا ده سال درس مرحوم آقای خویی شرکت کرده است یا بیست سال درس فلانی شرکت کرده اما معنایش این نیست مجتهد شده است. اگر این بود که در و دیوار آن مسجدی که آقای خویی در آن درس میداده است، بیشتر از این آقا حضور داشته است! درس خارج راهنمای عملی اجتهاد است. در واقع مدرس خارج خودش اجتهاد میکند و اجتهاد خودش را عرضه میکند تا طلبه با دیدن اجتهاد او خودش به توان اجتهادی برسد. آن وقت کدام طلبه میرسد؟ آن طلبهای که بتواند پا به پای این استاد راه برود.
من بارها این جمله عرض کردم که اجتهاد مثل شنا کردن، مثل کوهنوردی است. یک آقایی شنا میکند و خیلی قشنگ میگوید به من نگاه کن که من چه طوری شنا میکنم، نگاه میکنی چقدر آسان است. بعد میپری در آب مثل سنگ میروی پایین، یا مثل خزهها میچسبی به دیوارۀ استخر! کسی با این مقدار، شنا کردن یاد نمیگیرد. باید شما این کار را تمرین کنی، قدم به قدم دستت را، پایت را، شناوری روی آب، نفس گرفتن همۀ اینها را تکه تکه تمرین کنی. بعد با همدیگر تلفیق کنی تا کم کم شنا را یاد بگیری. همین طور بنشینی سر درس مرحوم آقای خویی و درس امام(ره) سی سال بنشینی و به امام و ایشان نگاه کنی، خبری نمیشود. به این آقای طلبه می گویم شما باید بیایی در قم و درس بخوانی و استاد بشوی. میگوید حاج آقا من تقریرات آقایان را را خواندم. بیشتر از این که نیست! مثلاً من تقریرات درس حاج شیخ جواد تبریزی ـ رضوان الله علیه ـ خواندم. گفتم آقا اگر تقریرات شیخ جواد ـ رضوان الله علیه ـ بیست درجه در اجتهاد مؤثر باشد، خود درس شیخ جواد رضوان الله علیه صد درجه مؤثر است. فرق است بین تقریرات و درس. درس آشیخ جواد شاگردپرور و مجتهد پرور بود. فقط با مطالعه کردن کسی نمیتواند به این راحتی مجتهد شود، نمیگویم محال است ولی خیلی سخت است. حضرت آیت الله جوادی آملی ـ حفظه الله ـ در اولین جلسهای که من با ایشان آشنا شدم، ایشان این جمله را فرمود: طلبه خوب باید استاد خوب ببیند، زیاد هم ببیند. کیفیت و کمیت استاد مهم است./1325/ت302/س