طلبهای که به علم کلام آشنا نیست چگونه میتواند پاسخگوی نیازهای جوانان باشد؟
اشاره: دشمنان انقلاب اسلامی امروزه تمام ابزار خود را به کار گرفتهاند تا به طرق مختلف این تمدن اسلامی در حال شکل گرفتن را دچار تزلزل کنند. دشمنان به خوبی میدانند که انحراف جوانان این کشور و ایجاد شبهه اعتقادی برای آنها، راه نفوذشان را هموار میسازد و بیشک مقابله با این شبهه افکنیها وظیفه اصلی حوزویان است.
هر چند که ما در بعد نظامی دشمن را نا امید کردهایم، اما برخی کارشناسان بر این عقیدهاند که حوزه علمیه به عنوان پرچمدار انقلاب اسلامی، در امر رفع شبهات و انسداد راه نفوذ اعتقادی دشمن در دل و فکر جوانان مسلمان به هدف مطلوب حود نرسیده است.
خبرنگار سرویس اندیشه خبرگزاری رسا در پی دانستن چرایی این ضعف به سراغ حجتالاسلام صفدر الهی راد، عضو هیئت علمی گروه کلام و فلسفه دین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) رفته است.
متن این گفتوگو در ذیل به خوانندگان عزیز تقدیم میشود.
رسا - تفاوتهای کلام قدیم و کلام جدید در چیست؟
در این که چه نسبتی بین کلام جدید و کلام قدیم وجود دارد، بین محققان و بزرگان دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی معتقد هستند که چیزی به نام کلام جدید وجود ندارد. برخی هم گفتهاند که مراد از کلام قدیم قدمای از متکلمین و مراد از کلام جدید متأخران از متکلمین است.
عدهای نیز این نظر را دارند که مسائل کلام تغییر کرده و به همین جهت به این قبیل کلام جدید میگویند. روشنفکر مأبان هم دیدگاههای دیگری دارند. آنچیز که در بررسی به نظر درست میآید این است که کلام قدیم و جدید در موضوع، هدف و روش یکی هستند به طوری که موضوع، هدف و روش هیچ تغییری در علم کلام نیافته است.
موضوع علم کلام در هر دو علم قدیم و جدید سه عنصر بیشتر نیست. ذات خدا، صفات خدا یا افعال الهی؛ منتها افعال الهی با این حیثیت که برگردد به ذات و صفات و نه مطلق بحث از افعال الهی.
البته این بحث مفصلی هست که در این مجال نمیشود وارد آن شد. موضوعاتی که در کلام قدیم و جدید مطرح میشود بحثش این است که آیا خدا وجود دارد یا خیر؟ صفات خدا و استلزامات این ذات و صفات در افعال چیست؟ هدف هم تغییری نکرده است و هدف تبیین و اثبات آموزههای دینی و همچنین پاسخ به شبهات وارده است.
روشها هم که روش عقلی و روش نقلی هستند.
با توجه به وجود این اشتراک در کلام، به این سؤال میرسیم که چرا عنوان کلام جدید مطرح شد. در واقع کلام جدید به خاطر مسائل جدیدی است که از قرن ۱۹ به بعد مطرح میشود. منتها با صرف تجدد مسائل ما نمیگوییم علم جدیدی آمده است. زمانی که این مسائل به وجود آمدند بنیادها و زیرساختهای فکری علم کلام طوری به هم ریخت که شبهات و نظریههای جدید در حوزه بنیادهای فکری همچون معرفت شناختی، هستی شناختی، ارزش شناختی و انسان شناختی به وجود آمد.(آن زیرساختهای غلطی که غرب در فضای مدرنیته ایجاد کرد باعث شد که مسائل جدید مطرح شوند.)
در واقع میتوان گفت اساس اینکه میگویند کلام جدید، به دلیل همان مسائل جدید است که تحت تأثیر بنیانهای فکری جدید رقم خورد.
اگر توجه کنیم در حوزه معرفتشناختی دیدگاههایی در غرب مطرح شد، که این دیدگاهها کل مسائل اعتقادی ما را به چالش کشاند. اگر این دیدگاهها همانند نسبیت و شکاکیت در حوزه معرفتشناسی قبول میشد، دیگر چیزی به عنوان باور به وجود خدای متعال یا صفت خدا، باور به جاودانگی و معاد و باور به دین، نبوت و راهنمای الهی قابل اثبات و دفاع نبود.
پس میبینیم که اینها جنبه اصلی کلام جدید هستند. به همین دلایل میتوان نتیجه گرفت که کلام جدید، علم جدید نیست. در واقع تفکرات مدرنیتهای که از چند دهه پیش به کشور ما رسید، این مسائل و بنیانهای فکری جدید را ایجاد کردند و به همین دلیل کلام جدید شکل گرفت.
رسا - آیا هر دو کلام قادر بر پاسخگویی به شبهات هستند یا هر کدام باید به مسائل مربوط به خودشان پاسخگو باشند؟
با توجه به اینکه هر دو کلام مسائل خاص خودشان را دارند ما نمیتوانیم بگوییم به یکی از آنها نیاز نداریم. برای مثال مسئلهای به نام تجربهدینی داریم که جنبه معرفتشناختی، هستیشناختی و هم دینشناختی دارد.
این مورد اصلاً در کلام قدیم مطرح نبوده که قدرت پاسخگویی به آن را داشته باشد. یک بحثی به نام پلورالیسم یا کثرت گرایی دینی که این بحث در کلام قدیم و متون دینی ریشه ندارد. طبیعتاً ما به کلام جدید با ساختار و روش جدید برای پاسخگویی به این مسائل نیاز داریم. در سمت کلام قدیم امروزه شبهاتی مطرح میشود مثل بحث وجود خدا، عصمت، نبوت، ضرورت وجود امامت و غیره که در فضای کلام جدید نمیگنجد و هنوز هم کلام قدیم پاسخگوی آنها است.
رسا - آیا علم کلام بدون آشنایی با مبانی فلسفه شرق و حتی غرب به تنهایی میتواند پاسخگوی نهادهای علمی باشد یا خیر؟
این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که کلام امروز به شدت تحت تأثیر مبانی فلسفه شرق و غرب قرار گرفته است. یعنی شبهاتی که امروزه مطرح میشود، اینطور نیست که کلام در فضای انتزاعی خود بگوید من یک ساختار اعتقادی تعریف میکنم و این پاسخگوی نیاز اعتقادی ماست. وقتی ما با مبانی آنها آشنا نباشیم شبههای که وارد میشود را درک نخواهیم کرد.
ما به جهت سلبی حتماً باید با مبانی فلسفی آشنا باشیم. مخصوصا ًدر مباحث کلام جدید اینگونه است. اساساً در مبانی اعتقادی با توجه به شبهات جدیدکلامی که از همان مبانی فلسفی شرق و غرب شکل گرفته، بدون این آشنایی و درک فلسفی متوجه نخواهیم شد که مسئله چیست! برای مثال اگر کسی امروزه بخواهد مسئله عقل و ایمان، دین و عقل و تجربه دینی را خوب درک کند، ناگزیر است برود و معرفت شناسی، هستی شناسی و انسان شناسی غرب را فرا بگیرد. پس برای انیکه کلام امروز پویا باشد و به شبهات پاسخ مطلوبی بدهد ناگزیر است با این مبانی فلسفی غربی و شرقی آشنایی داشته باشد.
رسا - امروزه علم کلام جایگاه در خور شأنی ندارد؛ آیا این حرف را قبول دارید یا خیر؟ درباره جایگاه این علم در حوزه علمیه بیشتر توضیح دهید.
این حرف درستی است؛ زیرا امروزه در حوزه علمیه علم کلام جایگاه خود را ندارد و این باعث ضربه به حوزه علمیه شده است و در فضای کنونی جامعه هم این ضربه وارد شده؛ به طوری که اگر نگاهی بیاندازیم در چند دهه اخیر کلام در حوزه به عنوان یک درس جنبی شناخته شده است! یعنی همواره گفتهاند که درسهای اصلی ادبیات، فقه و اصول است و درسهای جنبی کلام، رجال و تفسیر است.
علم کلام پایه تمام دروس حوزوی است
در حالی که علم کلام پایه تمام دروس حوزوی ما از قبیل فقه و اصول و تفسیر است و تمام اینها ریشه در علم کلام دارند. عملاً این اتفاق افتاده و درسهای کلام به عنوان یک درس جنبی در حوزه تدریس میشود و عاملی است که باعث میشود این علم جایگاه درستی در حوزه نداشته باشد. نکته دوم این است که حوزه علمیه هنوز هم در ارتباط با جامعه و درک نیازهای اصلی آن مشکل دارد.
بر اساس آمارهای رسمی بسیاری از سؤالات مردم ناظر بر مسائل اعتقادی است. شما مشاهده کنید که اگر یک طلبه مسائل اعتقادی و کلامی را خوب کار نکند، چگونه میتواند پاسخگوی نیازهای جامعه باشد! این یک ضعف برای حوزه علمیه است، وقتی نمی تواند نیازها را تشخیص دهد پس اهتمامی نیز برای آن ندارد.
یادی کنیم از زمان شناسی علامه طباطبائی(ره) ایشان وقتی از تبریز به قم می روند، می فرمایند من رفتم و بررسی کردم که نیازهای مردم چه چیزی است و ثانیاً ظرفیت موجود حوزه چیست؟ دیدم به سه نیاز جامعه در حوزه بی توجهی شده است. مباحثی که پاسخگوی به شبهات اعتقادی باشند، مباحث اخلاقی و همچنین تفسیری. برای همین ایشان درس فلسفه می گذارند. وقتی می پرسند برای چه این کار را کردید، پاسخ می دهند نیاز جامعه و شبهات بسیار و عدم توان حوزه در پاسخگویی به آن شبهات من را ملزم ساخت که درس فلسفه بگذارم تا جواب شبهات وارده را بدهیم.
همین الان که در دهه چهارم انقلاب هستیم در دانشگاه ها و مدارس ما اگر ببینید، سطح و نوع سؤالاتی که مطرح میکنند عمدتاً سؤالات عمیق اعتقادی به ویژه در مسائل جدید است. حال با توجه به گسترش شبکه های اجتماعی، مجازی و حضور خانوادهها و افراد در این کانال ها که با حجم بسیاری از سؤالها و مباحث اعتقادی روبهرو هستند، چه کسی باید پاسخگوی آنها باشد؟ لذا حوزه علمیه نتوانسته آن نظام آموزشی را برای کلام و حتی انگیزه لازم را در طلاب ایجاد کند. این وضعیت به هیچ وجه قابل دفاع نیست.
رسا - اگر علم کلام جایگاه و شان مناسب نداشته باشد چه آسیبهایی را به دنبال دارد و در صورتی که به شان و جایگاه اصلی برسد چه ثمراتی در پی خواهد داشت؟
با توجه به اینکه ما خدمتکار دین هستیم و در حوزه علمیه طلاب باید در تمام سطوح خدمتکار دین باشند. اصلاً فلسفه شکل گیری حوزه علمیه، تببین و اثبات آموزه های دینی و دفاع از دین و پاسخگویی به تمام شبهات وارده بر دین است.
مهمترین آسیب عدم اهتمام به آموزههای کلامی این هست که ما دیگر قادر به دفاع از دین نخواهیم بود. طلبهای که حدود ده الی بیست سال در حوزه تحصیل میکند و حال وارد دانشگاه، مدرسه، مجامع علمی و به نوعی جامعه میشود، با توجه به نیازهای عقیدتی که در جامعه وجود دارد، روحانی بدون مسلح بودن به عقاید آیا میتواند در برابر شبهات وارده بر دین پاسخگو باشد؟ آیا میتواند خدمتکار دین باشد و در مقام مدافع حاضر شود؟! قطعاً نمیتواند. این مهمترین آسیب است و بقیه آسیبها نیز به همین برمیگردد. یک آسیب جدی در مورد خود فرد طلبه وجود دارد و آن این است که خودش نظام اعتقادی درستی ندارد و ممکن است از لحاظ آسیبپذیری اعتقادی خودش هم در خطر باشد.
حوزه علمیه آن نظام اعتقادی قوری را نداشته و از لحاظ کلامی دچار ضعف جدی است
بحث نفوذ سکولاریسم در حوزه علمیه که رهبر معظم انقلاب تأکید بر مراقبت از عدم نفوذ در این زمینه میکنند به این دلیل است که ما آن نظام اعتقادی که میبایست را نداریم. مبانی اعتقادی و معرفتی ما قوی نیست و لذا این ضعف باعث میشود که پیچهای اعتقادی ما شل شده و کار به جایی رسد که اینها نماینده سکولاریسم در حوزه و جامعه شوند.
پس آسیب فردی این به شمار میرود که طلبه چون نظام اعتقادی قوی ندارد، ممکن است سکولار شده و عقاید خود را از دست بدهد و بعد در جامعه این طلابی که در حوزه با عقائد قوی بار نیامدند، به خوبی نمیتوانند جواب مردم را پاسخ دهند یا جواب غلط و نادرستی ارائه میکنند و پاسخ نادرست هم باعث میشود دین به صورت نامناسب در جامعه مطرح شود.
رسا - راهکاری برای رفع ضعف اعتقادی و کلامی طلاب دارید؟
حوزه به یک خانه تکانی درون سازمانی جدی در نظام آموزشی خود، نیاز دارد. هم در تربیت استاد برای حوزه عقاید که ما در این زمینه مشکل داریم و هم در مورد تهیه متون مورد نیاز و مرتبط با نیازهای جامعه نیز این مشکل وجود دارد. امروزه مسائل و شبهاتی در دنیای جدید مطرح میشود که حتی یک پاسخ در متون حوزوی برای اینها وجود ندارد.
پس ابتدا یک بازخوانی در مورد متون داشته باشند. ثانیاً استادانی تربیت کند که بر طبق متون جدید بتوانند تدریس داشته باشند.
ثالثاً اهتمام جدیتر مدیران حوزه باید به مسائل اعتقادی، در کنار جدیت در سایر علوم حوزوی باشد. مدیران نباید طلبه را بدون گذراندن دروس اعتقادی در کلاسهای آموزشی و به صرف گرفتن نمره قبول کنند.
نمیشود صرف خواندن چکیده یک جزوه و امتحان دادن طلبه ملا و روحانی شود. این اتفاقات میبایست در درون سازمان حوزوی رخ دهد تا ما بتوانیم از مشکلات اعتقادی جامعه سربلند بیرون بیاییم.
رسا - آیا قرآن و روایات میتوانند اساس علم کلام باشند یا برای پاسخ به شبهه باید از جایی دیگر دلیل آورد؟
اگر منظور شما این باشد که ما در پاسخگویی، فقط به قرآن و روایات اکتفا کنیم حرف درستی نیست. زیرا اولین مسئله ای که مطرح می شود این هست که خود قرآن و روایات اعتبار خود را از کجا گرفته اند؟ شما فرض بگیرید که ما مبانی فلسفی نداشته باشیم، پس از کجا معلوم است که قرآن از طرف خدا و کلام اوست؟ از کجا مشخص می شود که آورنده این کتاب یک انسان قابل اعتماد و از سوی خداوند است؟
در درجه اول این است که ما اگر مبانی فلسفی و عقلی را نداشته باشیم، هیچ یک از مسائل علم کلام قابل اثبات نیست. شما تا به سراغ قرآن و روایات می روید، دانشجو سؤال می کند که اعتبار اینها از کجا هست؟ و آیا می خواهید با خود قرآن و روایات اعتبار آن را اثبات کنید؟ این امکان ندارد. این نشان می دهد که پایه و مبانی علومی که از دل قرآن می آید مباحث فلسفی است. نکته دیگر این است که حال که ما قرآن و روایات را فهمیدیم آیا تمام مسائل در قرآن و روایات مطرح شده است؟
بعضی مباحث به صورت کلی مطرح شده و عمق مبحث و دامنه وسیع آن را باید در مباحث عقلی جست. کلامی که از عقل استفاده نکند، قطعا کلام ناقصی خواهد بود. البته همانطور که اصولیون، فلاسفه و متکلمین اشاره کرده اند عقل در کنار قرآن و روایات از جنایات برخوردار است. شما اگر با عقل آغاز نکنید سراغ چه مبحثی می توانید بروید. اگر عقل حدوثا یعنی برای اثبات قرآن و سنت ضروری و معتبر است، در بقا چرا اعتبار نداشته باشد؟ مسائلی که هست و در قرآن و روایات مطرح نشده است، چه کسی باید برود و این را از دل آیات و روایات تنقیح کند؟! اگر شبهه ای مطرح شود که پاسخش در قرآن و سنت نباشد، آن وقت چه کاری باید انجام دهیم؟ بگوییم اسلام جوابی ندارد؟! اگر عقل بتواند پاسخ این شبهه را بدهد بگوییم نه عقل اعتباری ندارد؟
پس اینکه قرآن و روایت به عنوان اساس باشد و ما را از عقل بی نیاز کند، خود قرآن و روایات را زیر سوال می برد و در ادامه شبهاتی مطرح می شود که در قرآن و سنت جوابی به آنها داده نشده است.
رسا - جایگاه عقل صرف در کلام چیست؟
عقل صرف اگر منظور شما مستقلات عقلی باشد که در پاسخ سؤال قبل سعی کردم به آن بپردازم. در صورتی که عقل حجیت داشته باشد و مبنای پذیرفتن قرآن و سنت، عقل باشد و با دلیل و استدلال عقلی اثبات کرده که قرآن و سنت حق است.
پس در اینجا بدون استفاده از روایات بر اساس عقل صرف اثبات کرده ایم که قرآن و سنت برحق است در این صورت ما می توانیم از عقل صرف استفاده کنیم؛ اما اگر منظور این هست که عقل صرف برای مباحث اعتقادی کافی بوده باید بگوییم پاسخ منفی است.
ویژگی فلسفه اسلامی این هست که آغازگر است اما به جایی می رسد که می گوید در برخی مباحث کشش ندارم. فیلسوف عنوان می کند که اینجا چیزی نیست که عقل من قادر به درک آن باشد. حتما باید یک منبع که منشأ الهی یا منبع نقلی یا فراعقلی داشته باشد باید این را اثبات کند.
برای مثال در جزئیات احکام، عقل نمی تواند بگوید نماز چند رکعت، روزه چند روز و چگونه و یا طواف و حج چگونه باشد. در بحث جزئیات معاد نیز عقل به عالم دیگر دسترسی ندارد که بتواند بگوید چه اعمالی را انجام دهیم تا به سعادت برسیم. پس عقل و نقل در کنار یکدیگر می توانند منابع معرفتی برای اعتقادات ما به حساب بیایند. هر دو در کنار هم هستند. نه عقل ما را بی نیاز از نقل و نه نقل ما را از عقل بی نیاز می کند.
رسا - در پایان اگر مطلبی مانده بیان کنید.
فقط یک مطلب اینکه باید یک فرصت دیگری باشد که در مورد آن نظام اعتقادی که باید متناسب با نیازهای امروز باشد چیست. یعنی محتوایی که باید این نظام داشته باشد چه چیزی است. این از این جهت که دشمن در حال به وجود آوردن مؤلفههایی در ذهن جوانان است که در حوزه به آن پرداخته نشده است. چون حوزه نتوانسته نظام اعتقادی متناسب با نیازهای جامعه امروز را تبیین کند. این یک نقطه خلا جدی است که پرداختن به آن یک فرصت دیگر میطلبد.
با تشکر از دست اندرکاران عزیز رسا که این فرصت را در اختیار حقیر قرار دادید.
874/402/ر