۲۸ آذر ۱۳۹۵ - ۱۹:۱۹
کد خبر: ۴۶۸۲۲۳
بخش هجدهم؛

فقدان تدبیر نومحافظه‌کاران برای جهان دو قطبی

نومحافظه‌کاران ایرانی نمی‌خواهند از مفروض خویش درباره «ثبات نظام تک‌قطبی جهان با محوریت آمریکا» که آن را مسلّم گرفته‌اند عدول کنند. ادعا این نیست که در آینده نزدیک «قطعاً» نظام جدیدی متولد خواهد شد. اما نمی‌توان این تحولات را نادیده گرفت و به سادگی از کنار آن گذشت.
نومحافظه کاری

سرویس سیاسی خبرگزاری رسا با همکاری معاونت آموزش و پژوهش موسسه رسا، در قالب سلسه نوشتارهایی تحت عنوان نومحافظه کاران را مورد واکاوی و کنکاش قرار داده است که بخش هجدهم این نوشته با موضوع «فقدان تدبیر نومحافظه‌کاران برای جهان دوقطبی» تقدیم خوانندگان گرامی می شود؛ در ضمن علاقه مندان و کاربران گرامی برای دستیابی به یادداشت های پیشین اینجا کلیک کنند.


حدود بیست و پنج سال است که از تشکیل نظام تک‌قطبی در جهان می‌گذرد. نظامی که طی آن غرب با فروپاشی بلوک شرق و با محوریت ایالات متحده برای ایجاد نظم نوین بین‌الملل انواع سیاست‌ها و برنامه‌ها را بدون آنکه رقیبی جدی در مقابل خود ببیند به اجرا گذاشت.

در خاورمیانه هم چندین پروژه از جنگ اول خلیج فارس تا امروز برای محقق ساختن «خاورمیانه بزرگ» یا «خاورمیانه جدید» به اجرا درآمد. در این دوره با توجه به تک‌قطبی شدن جهان تصور دولت‌ها و سیاستمداران در نقاط مختلف جهان بر این بود که «مقاومت» در برابر سیاست‌های حاکمان نظام بین‌الملل نادرست است و منافع کشورها را به خطر می‌اندازد.

با این مفروض برخی دولتمردان ایرانی و نظریه‌پردازان سیاسی تلاش کرده‌اند در جهت توجیه و مشروعیت‌بخشی به حاکمیت نظام تک‌قطبی، جمهوری اسلامی را به پذیرش آن ترغیب سازند و خواستار کنار گذاشتن شعار «استقلال» از سوی جمهوری اسلامی شوند.

فارغ از هرگونه بحث و نقدی در این باره و در این نوشتار، پرسش مهمی که امروز بیش از هر زمان دیگر در دو دهه اخیر مطرح است این است که: آیا نظام تک‌قطبی جهان با توجه به تحولات اخیر در حال تبدیل به نظام دوقطبی است و قطب جدیدی در حال شکل‌گیری است؟ یا آنکه این تحولات در آن حد جدی نیستند که ساختار فعلی نظام بین‌الملل را دچار دگرگونی سازند؟ قطعاً برای سیاستمدارانی که چشم به آینده دارند و بر اساس تحلیل و پیش‌بینی آینده برنامه‌ریزی کرده و رفتار خود را تنظیم می‌کنند این پرسش نمی‌تواند کم‌اهمیت باشد تا به سادگی از کنار آن بگذرند.

طبق قاعده کل و جزء و اینکه جزء از کل متأثر است، آینده تمام اجزای جهانی از کل متأثر است. حتی آینده جوامعی که دارای استقلال هستند به طور مستقیم از نظام بین‌الملل تأثیر می‌پذیرد. اگر این نظام تک‌قطبی باشد سیاست‌هایی را ایجاب می‌کند و اگر دوقطبی باشد سیاست‌های دیگری را می‌طلبد. فهم تحولات بین‌الملل حتی برای افرادی که مسائل داخلی را پیگری می‌کنند مانند همان تحولات داخلی اهمیت دارد و بدون شناخت روابط و قواعد حاکم بر نظام بین‌الملل شناخت تحولات داخلی هم دشوار است. بازیگران داخلی کشورها در نقش‌هایی که برعهده می‌گیرند متناسب با همین ساختارها و فرایندها عمل می‌کنند.

گرچه در طول دو دهه گذشته همواره بحث‌هایی درباره آینده‌ای که نظام تک‌قطبی به پایان می‌رسد مطرح بوده، اما امروز بیش از هر زمان دیگری این احتمال قوت گرفته است. امروز به صراحت برخی نویسندگان آمریکایی از پیداشدن قطب جدیدی که در آن کشورهایی چون روسیه، چین، آلمان، هند و ایران در آن نقش دارند سخن می‌گویند.

در این میان بحران سوریه بزرگترین آزمون برای رقم خوردن تحولات جدید جهانی به شمار می‌آید و در این میان روسیه نقش مهمی بر عهده دارد. از سوی دیگر بعید است بتوان باور کرد ورود روسیه به این میدان مقطعی بوده است و احیاناً با کسب موفقیت در آنجا به دوران پیش از بحران سوریه بازمی‌گردد. روسیه‌ای که در سودای احیای قدرت از دست رفته خویش قرار داشته همواره نشان داده که در پی بازسازی آن قدرت است. درست است که این قدرت دیگر با ایدئولوژی گذشته به دست نخواهد آمد، اما به نظر می‌رسد که این کشور برای تولید ایدئولوژی جدید خود که مهمترین ضعف آن محسوب می‌شود به پروژه‌های جدیدی روی آورده است.

از بزرگترین آسیب‌هایی که امروز می‌توان در کشور و بویژه در میان نومحافظه‌کاران مشاهده کرد این است که آنها در اتاق‌های فکر خود به طور جدی به این پرسش نمی‌پردازند. در واقع اگر اندیشمندان و استراتژیست‌های ایرانی به طرح جدی این پرسش و مطالعه درباره آن نپردازند ممکن است فردا دیر باشد.

گویی نومحافظه‌کاران ایرانی نمی‌خواهند از مفروض خویش درباره «ثبات نظام تک‌قطبی جهان با محوریت آمریکا» که آن را مسلّم گرفته‌اند عدول کنند. ادعا این نیست که در آینده نزدیک «قطعاً» نظام جدیدی متولد خواهد شد. اما نمی‌توان این تحولات را نادیده گرفت و به سادگی از کنار آن گذشت. تجربه تلخ از عدم شناخت تحولات بین‌المللی را ایرانیان در زمان قاجار به این طرف فراوان داشته‌اند و از این جهت آسیب‌هایی هم به کشور وارد شده است. علت لطمات قاجار به ایران آن نبود که نخبگان سیاسی آن افراد بی‌سواد و نادانی بودند.

اتفاقاً الیگارشی زمان قاجار در عصر خویش در زمینه‌های مختلف افرادی آگاه بودند و نباید با آن نگرش قالبی رفتار قاجار را تحلیل کرد. آنچه به این نوشته مربوط می‌شود آن است که نخبگان سیاسی قاجار در شناخت نظام بین‌الملل ناتوان بودند و لاجرم از تولید سیاست خارجی مبتنی بر شناخت واقعی از زمان خویش بازماندند و حتی برخی از آنان به دو دسته «روسوفیل» و «انگلوفیل» تقسیم شدند. این تقسیمات سیاسی نتیجه همان نظام بین‌الملل و عدم سیاست خارجی قاجار بود که بوقوع پیوست.

این آسیب‌شناسی به ایرانیان و بویژه نومحافظه‌کاران هشدار می‌دهد که اگر انگاره‌ها و مفروضات خویش را مسلّم و قطعی در نظر بگیرند و در پی یافتن پاسخی مناسب برای پرسش مهم فوق برنیایند ممکن است از تحولات عقب بمانند. برای یافتن پاسخ این مسئله نمی‌توان از مشارکت جامعه علمی کشور در کنار نهادهای مربوط، در خصوص مطالعه دقیق درباره کشورهایی چون روسیه، چین، آلمان و... چشم پوشید.

در بخش‌های مختلف علوم انسانی باید مطالعه درباره آن کشورها به طور تخصصی صورت گیرد و با عمومی کردن بحث‌ها جامعه علمی کشور را هم در آن‌ها مشارکت داد. امروز متأسفانه سطح مباحث سیاسی بسیار تنزل‌یافته است و در این رقابت‌ها دانش سیاسی جامعه و نخبگان علمی کشور افزایش چندانی نمی‌یابد. این وضعیت را با پرداختن به موضوعاتی از این دست می‌توان بهبود داد./1325/پ203/ج

 

 

 

ارسال نظرات