بهاییت و الیگارشی وابسته
سرویس سیاسی خبرگزاری رسا با همکاری معاونت آموزش و پژوهش موسسه رسا، در قالب سلسه نوشتارهایی تحت عنوان «نومحافظه کاران» ابعاد مختلف این موضوع را مورد واکاوی و کنکاش قرار داده است که بخش سی و پنجم این نوشته با موضوع " بهاییت و الیگارشی وابسته " تقدیم خوانندگان گرامی می شود؛ در ضمن علاقه مندان و کاربران گرامی برای دستیابی به یادداشت های پیشین اینجا کلیک کنند.
چنانکه میدانیم امروز گروهی از صهیونیستها وجود دارند که یهودی نیستند. در این باره بیشتر به گروهی از سیاسیون مسیحی غربی اشاره شده است و کمتر به بهاییان صهیونیست توجه شده است. در حالی که فرقه بهاییت از نمونه مصادیق بهاییان صهیونیست هستند.
رابطه فرقه بهاییت، که مرکز آن در فلسطین اشغالی (اسراییل) قرار دارد، با صهیونیسم جهانی واضحتر از آن است که نیاز به توضیح برای خوانندگان باشد. این موضوع نه امروز که اسناد کافی از این رابطه وجود دارد بلکه از دههها پیش نیز معلوم بود بطوری که جمال عبدالناصر در جنگ اعراب و اسراییل بهاییان را جاسوسهای اسراییل می دانست. او این مطلب را از بهاییانی دریافته بود که در مصر زندگی می کردند.
سازمان سیاسی بهاییت که خود را در قالب آیینی مذهبی در جهان سوم و بعنوان گرایشی عرفانی! در بخشهایی از کشورهای شمال معرفی می کند بطور کامل روش سیاسی صهیونیستی را برای رشد خود برگزیده است که عبارت است از کسب گلوگاههای اقتصادی و رسانهای جهان. الیگارشی بهاییت که در واقع سرمایهدارانی هستند که با استحمار توده بهاییت از قِبَل آنان به نان و نوایی رسیدهاند امروز رهبری این سازمان سیاسی را بدست دارند.
بهاییت فارغ از تودههای استحمارشدهاش که نقش هیزم تنور الیگارشی بهاییان را دارند یک سازمان و حزب سیاسی نیمه مخفی است که همنوا با صهیونیسم، انگلیس، آمریکا و در اصل با زرسالارن این دولتها اقدام میکند. لذا گرچه موضوع بهاییت به دلیل قلت بیش از حد آنها موضوع مهمی به شمار نمیآید و حتی ممکن است جمعیت برخی فرق دیگر به مراتب بیشتر از بهاییان باشد اما به دلیل این ماهیت صهیونیستی و وابستگی به نظام سلطه جهانی است که این موضوع بطور مصنوعی توسط رسانههای مختلف خارجی برجسته می شود. البته الیگارشی بهاییت نیز با داشتن رسانههای مختلف بر آن میدمند.
لذا تنها علت پرداختن به بهاییت توسط امپراتوری رسانهای جهان این است که رهبران نظام سلطه، فرقه بهاییت را نه تنها از خود بلکه «خود» میدانند و در پی آن هستند که این اسب تراوای خود را با عناوینی مانند «حقوق بشر» در کشورهای طعمه فرو برند.
همانطور که در دوران حکومت پهلوی این اتفاق در ایران افتاد و الیگارشی بهاییت در بسیاری از ارکان قدرت ایران دست انداخت و اگر نبود نهضت با شکوه حضرت امام خمینی (ره) که از سال 1340 آغاز شد و از همان ابتدا نیز این کانون فتنه داخلی را هدف قرار داد معلوم نبود چه سرنوشت شومی دامن ایران را فراگیرد. انقلاب اسلامی با شکوه ایران نه تنها کشور را از دست حکومت پهلوی رهانید بلکه همچنین از سیاستهای بلندمدتی که صهیونیسم و اسراییل برای ایران درنظر گرفته بودند نیز نجات داد.
دهه 1340 و 1350 دوران رشد و نفوذ بهاییت در ساختار اجتماعی و سیاسی ایران بود. آنان تلاش کردند اقتصاد و رسانه کشور را در دست بگیرند و در حکومت نیز از ارتش تا سازمانهای امنیتی و آموزشی نفوذ کنند. آنها در هیئت دولت با داشتن نفرات زیادی از وزرا و بویژه نخست وزیر در پی تصاحب جریان اصلی بودند و حتی در دربار نیز همین رویه را پیش گرفتند.
در حقیقت این نفوذی که در مدت کمی و نزدیک به 20 سال رخ داد حتی میتوانست شاه را نیز نسبت به تهدیدات بالقوه آنان حساس کند. کمااینکه بدلیل روابط بهاییان با اسراییل حتی برخی از کارشناسان ساواک نیز نسبت به این خطر ضدامنیتی کشور حساس بودند. به هر حال بهاییان که جزیی از خود نظام سلطه صهیونیستی محسوب میشوند برای همه الیگارشهای دیگر و از جمله خاندان پهلوی میتوانستند خطرناک باشند و شاید دور نبود آن زمانی که یکی از این افراد همانطور که نخست وزیر شد به شخص اول کشور نیز بدل شود.
اکنون پرسش اینجاست که چرا به رغم این تهدیدات بهاییان در طول دوره پهلوی در یک شیب مشخص به سمت بالا حرکت کردند و الیگارشی پهلوی حتی سعی نکرد جلوی رشد الیگارشی و فرقه بهاییت را که دستکم برای خاندان او خطر بود بگیرد؟ مهمترین علت را در وابستگی الیگارشی پهلوی باید دانست.
در حقیقت الیگارشی پهلوی که در تصمیمات مهم سیاسی فاقد این توانایی بود که بطور مستقل تصمیم بگیرد درباره موضوعی که برای نظام سلطه صهیونیستی اهمیت داشت جز این نمیتوانست عمل کند. پهلوی اگر هم میخواست نمیتوانست در مقابل الیگارشی بهاییت بایستد. زیرا هر دو الیگارشی یک تابع مستقل نبودند و خود تحت تأثیر توابع دیگری قرار داشتند که باید متناسب با آن عمل میکردند. پهلوی حتی اگر الیگارشی بهاییت را هووی خود نیز میدانست باید «بفرموده» مراتب رشد آن را مهیا میکرد.
اما بلطف الهی و با انقلاب اسلامی این دور همراهی الیگارشی وابسته به پایان رسید و ایران اسلامی از جهات مختلف به رهایی رسید که یکی از آن موارد رهایی از دست الیگارشی شوم بهاییت بود که نه تنها توده استحمار شده بهاییت را به دام خود کشید بلکه به روشهای مختلف برای ایران نیز برنامههایی داشت.
اما در سالهای اخیر و در تقارن با برجام! دوباره زمزمهها و رفتارهایی از بخشهایی از الیگارشی نوین به گوش میرسد که یادآور همان دور باطل الیگارشی در دهههای قبل از انقلاب است. در حقیقت نومحافظهکاران (یا به تعبیر رهبر حکیم انقلاب همان ضدانقلاب داخلی) که خاستگاهی الیگارشی دارند برای تحکیم روابط قدرت خود در کشور تلاش دارند مدل شکست خورده پهلوی را دوباره تجربه کنند.
شاید آنها نیز که ممکن است تحت «نفود الیگارشیک» به الیگارشهای وابسته تبدیل شدهاند چارهای جز این برای خود نمیدانند و «تحت فرامینی» که باید به اجرا بگذارند مجبورند! آنها با عدول از اندیشه انقلابی برای بقای خود به همان روشهای پهلوی متوسل شدهاند در حالی که توجه ندارند که اگر آن روشها مفید بود که پهلوی خود سقوط نمیکرد یا اگر این فرقه بهاییت توانی داشت که در همان اوج قدرت خود برای جلوگیری از سقوط خویش اقدامی میکرد./1325/203/ص