رابطه تنقیح دیدگاه های مخالف و تقویت حوزه های علمیه
حوزه انقلابی را می توان از جهات مختف مورد بررسی قرار داد اما یکی از مهم ترین ابعاد بررسی حوزه انقلابی تبیین معنای آن است، انقلابی بودن به معنای تحول خواهی و زیر و رو کردن و به نوعی دگرگون کردن است و در خود معنای انقلاب به معنای دگرگونی دیدگاه های مختلفی دارد البته در تحول حوزه الزاما به دنبال اسقاط یک سیستم حوزوی نمی خواهیم بحث کنیم.
اما از زمانی که حوزه انقلابی بعد از انقلاب شروع به فعالیت کرد دیگر معنای اسقاط رژیم مطرح نیست بلکه همان معنای تحول خواهی در عین مطالبه برطرف شدن نقاط ضعف، چابک شدن و چالاک شدن و سریع شدن و نگه داشتن تام امور مثبتی است که حوزه سنتی آن را دارا است و در واقع حوزه سنتی میراث گران بهایی است که از علمای سلف بر جای مانده است.
این انقلابی بودن و تحول خواهی به نوعی مفهوم و معنای تخریب آن چه هست تبیین شده است گاهی مخالفت ها به نوعی ابراز می شود که گویی نوعی ساختار شکنی در میان است که تشکیلات خاصی را به دنبال دارد.
تحول خواهی امری بسیار مطلوب است اما برخی تحول خواهی در حوزه را در چند کتاب و مساله خاص محصور کرده اند ولی واقع امر آن است که مطالبی که علمای ما در فقه جدید گفته اند بسیار نیازمند چکش کاری دارد و به نوعی عریان است و خیلی جای کار دارد تا بتواند به پختگی متنی مانند مکاسب محرمه برسد و اگر قرار باشد آن مطالب را حذف کنیم و در مباحث جدید پیاده کنیم باید اقرار کنیم که متنی برای این امر نداریم و بعید است به این زودی متنی با این وزانت، طراز، استدلال، ورود و خروج به مباحث داشته باشیم.
تحول امری مطلوب است اما صرف تخریب متونی چون مکاسب به دلیل ناکارامدی در مباحث فقهی در اقتصاد امری اشتباه است چرا که با مقایسه میان کتاب هایی چون مکاسب و کتاب های فقهی که در زمینه اقتصاد در زمان حال نگاشته شده است، بسیاری از مسائل برطرف می شود. متن مکاسب با نوع استدلال و ورود و خروج در مباحث و شیوه اجتهادی غیر قابل مقایسه با متون امروزی است که برای آموزش تهیه شده است.
انقلابی بودن در حوزه به معنای تحول خواهی است و به معنای نفی آنچه از گذشته داریم نباید پنداشته شود که در واقع گام به جلوتر است و با حفظ گنجینه ای که داریم به سوی تغییرات و بهتر شدن پیش برویم اما در این میان چندین افت گریبان گیر حوزه های علمیه است که از جمله آنها می توان به کسانی اشاره کرد که انقلابی بودن را بستن دست و پای حوزه معنا می کنند.
این که حوزه را محدود به ادبیات خاصی می کنند؛ آفت و تهدید بزرگی برای حوزه محسوب می شود و یکی از تمایزات حوزه علمیه شیعه با حوزه اهل سنت این است که قدرت در عالم اهل سنت در اختیار حکام قرار گرفت و آن موقع چون به گونه ای بود که قدرت جدای از دیانت و شریعت نبود یعنی در زمان اموی ها و عباسی ها که ساختمان فقهی، کلامی، روانی و سیاسی سنی و شیعه در حال تکون است با وجود نارضایتی حکام از ورود در امور دینی، اما مشروعیت حکومت در ورود در عرصه های مذهبی تعریف می شود و این دو به هم تنیده شده است اما بعدها این ها از هم تفکیک شد.
زعامت دین و دخالت در امور دینی در اختیار حکام قرار گرفت و بعدها در زمان عباسیان که علما در این زمیه ورود کردند عالمان دین کسانی معرفی شدند که صرفا پاسخگوی مسائل شرعی هستند و یک فرد مساله گو است و بعدها این مشکل ریشه دار تر می شود و آن زمانی است که باب اجتهاد بسته و منسد می شود عملا به گونه ای می شود که فقهای اهل سنت عملا فتوای چندصد سال گذشته را حفظ کرده و به مردم خود منتقل می کنند لذا در شئونات اجتماعی هیچ نقشی ندارند و در دنیای امروز و در عالم اهل سنت کسی که جریان سازی و رهبری می کند علما نیستند یعنی یک نفر از فارغ التحصیلان جامعه الازهر یا جامعه مدینه در میان آنها دیده نمی شود و یک عالم دانه درشت در میان گروههای تکفیری و سلفی موجود نیست.
جهیمان العتیبی در عربستان پدر جریان سلفی جهادی است که امور مسجد الحرام را انجام می دهد پیش از این قاچاقچی سیگار بوده است و شکری مصطفی در مصر که مهندس کشاورزی است و در حال حاضر ایمن ظواهری که رییس القاعده است، پزشک است و یک نفر انسان تحصیل کرده در میان این افراد مشاهده نمی کنید چرا که افراد تحصیل کرده و متدین؛ تدینشان اقتضا می کند که در خدمت و تابع حکومت باشند و همه شئون اجتماعی در اختیار حاکم است و عالم فقط در حیطه مسائل دینی ورود دارد.
برخلاف اهل سنت در عالم شیعه امتیازی که وجود دارد این است که علما که نواب امام و نائبان امام هستند، همان گونه که کلام امام حجیت دارد کلام نواب یا همان مراجع هم حجیت دارد و طلاب معمولی حوزه علمیه اگر ناقل فتوا هستند ناقل فتوای مجتهد زنده ای هستند که در راس جامعه شیعی وجود دارد و صرفا یک مساله گو نیستند و مرجع ما یک نوع پدر معنوی در جامعه است و فقط در مسائل دینی منحصر نمی شود و مردم در امور سیاسی و اجتماعی خود و حتی امور خانوادگی خود علما را پشتوانه معنوی خود می دانند و این امتیاز حوزه شیعی بوده است که هیچ گاه قدرت را از جایگاه عالم جدا نکرده اند و اتفاقا ولایت فقیه بر این مبنا استوار است یعنی ولایت فقیه عصاره همین است که ولایت بر جامعه اولا برای علما است و اگر در زمانی پادشاهان بوده اند زمانی بوده است که فضایی برای ورود علما نبوده است اما وقتی که امکان آن وجود دارد که عالم دین زعامت حکومت را در دست بگیرد دیگر معنا ندارد که غیر عالم این کار را انجام دهد.
اگر این مبانی و سیر تاریخی را در نظر داشته باشیم و این جایگاه فاخر علمای شیعه را در نظر داشته باشیم حال اگر بخواهیم حوزه را به نوعی تایع قدرت قرار دهیم و بگوییم که حوزه باید تحت امر جریان قدرت باشد رفته رفته حوزه را غیر انقلابی خواهد کرد اگر ما چنین تلقی کنیم که حوزه باید توجیه کننده مسائلی باشد که دولت و حکومت آن را اجرا می کند یعنی زمانی که می گوید تحدید نسل حوزه هم آن را تایید کند و زمانی که حرف از تکثیر نسل می زند حوزه هم موید آن باشد در دراز مدت حوزه را از امتیاز خاص خود محروم و حوزه را از درون از بین خواهد برد.
حوزه باید این امکان را داشته باشد تا در فضای آزاد بیاندیشد؛ این که رهبر معظم انقلاب بر تقویت کرسی های ازاد اندیشی توجه دارند؛ تعارف نیست و در درون نباید با آزاد اندیشی برخورد کرد متاسفانه یکی از آسیب های حوزه امروز این است که برخی از طلاب بعد ار اتمام دروس سطح و ورود در رشته های دانشگاهی مانند فلسفه دین و... می بینیم که خیلی از اعتقادات عمومی یک فرد شیعه معمولی را هم ندارند و نه تنها طلبگی او تنزل می یابد بلکه مانند یک فرد عوام هم نیست و دلیل آن این است که حرف مخالف تاکنون نشنیده است و تا بحال به او اجازه داده نشده تا غیر از گفتمانی خاص اندیشه کند و به او اندیشیدن یاد داده نشده و فقط او اندیشه ها را حس کرده است و زمانی که با اندیشه جان هیک آشنا می شود چون با این مسائل آشنا نشده طی چند ماه از حیث ظاهر و باطن دچار تغییرات اساسی می شود.
امکان آزاد اندیشی و استقلال فکری بسیار مهم است اما با این حال باید بسیاری از مسائل مهم در حوزه سنتی حفظ شود و برخی نقائص آن برطرف شود اما باید اقتضائات دوران جدید را بدانیم و در کنار همه این ها باید اجازه دهیم که مسائل مختلف در حوزه بررسی شود حتی اگر در برخی زمینه مخالف میل ما باشد.
البته روشی مرسوم در حوزه است که حتی در مسائل توحیدی هم بحث و استدلال بر روی این که خداوند وجود دارد یا ندارد انجام می شود و این خللی به بحث وارد نمی کند و اگر طلاب در حوزه با این مسائل آشنا نشوند در برخورد با شبهات منفعلانه عمل خواهند کرد و نمی توان از آنها توقعی داشت.
آزاد اندیشیدن باید در حوزه ورود داشته باشد هر چند ممکن است در ابتدای کار سختی هایی را هم متحمل شویم اما سختی کار زمانی است که ما اساتید قدرتمند در این زمینه نداشته باشیم وقتی ما نتوانیم سوالی را جواب دهیم طبیعتا عصبانی می شویم و افرادی در بحث عصبانی می شوند که پاسخی نداشته باشند و اگر فرد پاسخ را بداند دیگر نیازی به عصبانی شدن وجود ندارد.
علت این که سلفی ها با شیعیان بحث نمی کنند و مدام شیعیان را تکفیر می کنند این است که نمی توانند بحث کنند و جوابی برای گفتن ندارند.
باید دانست که عصبی شدن و برخورد شاید سبب سکوت افراد شود اما سبب نمی شود که یک فرهیخته در جامعه تربیت شود و صرفا یک فرد معمولی است که برخی امور را حفظ کرده است و شهید مطهری وقتی به عنوان یک ایدئولوگ مطرح می شود این است که عقیده ای راباور داشته و به آن ایمان داشته اند و علما باید اقوال مخالف را تنقیح کنند و گفت و گوها می تواند موجب تقویت و تحکیم حوزه در دراز مدت می شود.
آنچه به حیات مستمر جاودانه ختم می شود این است که امکان بیان دیدگاه های مخالف ایجاد شود اگر دیدگاه مخالف وجود نداشته باشد به این معنا نیست که بقای حوزه تامین می شود بلکه در دراز مدت سبب تزلزل در نظام حوزه خواهد شد./979/ی۷۰۳/ج
حجت الاسلام مرتضی آقامحمدی