۱۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۲۵
کد خبر: ۵۰۲۳۷۰
خاطرات رمضان؛

شهیدی که با دست و پای زنجیر بسته دفن شد

شهید غلام‌حسین خزاعیدر وصیتنامه خود خطاب به پدر و مادرش می‌گوييد: وصیت می‌کنم که زنجیرهایی را که خریده‌ام به دست و پایم ببندید و در قبر قرار دهید.
شهید

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از دفاع پرس، شهید «غلامحسین خزاعی» در اردیبهشت‌ماه سال 1345 در شهرستان راور متولد شد. حسین همراه باخانواد‌ه‌اش مقیم کرمان شد، مهرماه سال 1351 تحصیلات ابتدایی را در دبستان سعید کرمان آغاز کرد. سال‌های تحصیل راهنمایی حسین با آغاز مبارزات مردم کرمان علیه رژیم پهلوی مقارن شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تابستان 1360 برای نخستین بار عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد.

 

غلامحسین بهمن‌ماه سال 1362 تحصیلات متوسطه را رها کرد و برای همیشه به جبهه رفت. شاید در سنگرهای دفاع مقدس به آرامش برسد. نهایتاً این آرامش را در عملیات والفجر 8 به دست آورد و برای همیشه ساکن بهشت الهی شد.

علیرضا برادر این شهید بزرگوار می‌گوید: غلامحسین و مجید احمدی با هم صحبت می‌کردند. غلامحسین گفت من یک ماه روزه قضا دارم. دلم می‌خواهد هر وقت شهید شدم یک نفر یک ماه برایم روزه بگیرد. مجید با خنده گفت اگر شهیـد شدی، خودم یک ماه را برایت روزه می‌گیرم.

 

مـدتی گـذشت. غلامحسین شهید شد. یک روز مجید به خانه‌ ما آمد و گفت من قول داده‌ام یک ماه برای غلامحسین روزه بگیرم. گفتم چون از وصیت ایشان مطلع بودیم از یک نفر خواسته‌ایم که یک ماه برایش روزه بگیرد مجید نپذیرفت و با اصرار ما را راضی کرد تا برایش روزه بگیرد.

 

یک ماه گذشت. شبی حسین به خواب یکی از دوستانش آمد و گفت بود به مادرم بگویید سجاده مرا به شخصی که یک ماه برایش روزه گرفته است، بدهد.

 

همان روز مجیدکه یک ماه روزه گرفته بود، به خانه ما آمد و مادرم سجاده‌ای را که از مکه برای حسین آورده بود به او داد. مجید احمدی بعداً شهید و مفقودالجسد شد.

فرازی از وصیتنامه شهید خزاعی:
 
پدر و مادرم، اگر من از پیش شما رفتم شما هم الگویی خوب برای پدران و مادران دیگر باشید، مثل شیر و مثل یک حزب‌اللهی واقعی در تشییع جنازه من شرکت کنید و ضعفی از خودتان نشان ندهید و با این عملتان مشت محکمی بر دهان منافقان و کافران بکوبید.
 
شما ای پدرجان، سرت را در جامعه بالا بگیر و سینه‌ات را سپر کن و چهره‌ات را باز کن و شاد باش و با زبانت بگو امانتی داشته‌ای از طرف خدا و اینک آن امانت در راه خداست.

مادر و پدرم، کوه باشید و چون کوه استقامت کنید، لحظه‌ای از نام و یاد خدا غافل نباشید.

و تو ای خواهرم، زینب‌وار با ناملایمات دست و پنجه نرم کنید. وسایلی که دارم در هر راهی که خود بهتر دانستید خرج کنید. برایم یک ماه روزه بگیرید، نمی‌دانم نمازهایم مورد قبول پروردگار واقع شده‌اند یا خیر، برایم تا می‌توانید نماز بخوانید. دیگر صحبتی ندارم به امید روزی که نامه عملمان را به دست راستمان بدهند.
 

در ضمن وصیت می‌کنم که زنجیرهایی را که خریده‌ام به دست و پایم ببندید و در قبر قرار دهید./۱۳۲۵//۱۰۲/خ

ارسال نظرات