لغو سند به معنای اتمام مباحثات در بدنه اجتماعی کشور نیست
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از روابط عمومی مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران، فریبا علاسوند، عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده ابعاد مختلف سند 2030 را تبیین کرد.
پس از بیانات رهبر معظم انقلاب در اردیبهشت ماه سال جاری درخصوص پذیرش سند 2030 توسط دولت یازدهم و اظهار نگرانی در این زمینه، واکنشهای بسیاری از ناحیه مخالفان و موافقان این سند مطرح شد. بهگونهای که حسن روحانی، رئیسجمهور در نشست خبری خود پس از اعلام نتایج دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، در این خصوص گفت: "راجع به سند 2030 وزرای علوم و خارجه و آموزش پرورش نامهای به رهبری نوشتند و گفتند که ما تحفظ خودمان را از ابتدا حفظ کرده و گفتهایم هرچه که بر خلاف ارزشهای ملی باشد به آن توجه نمیکنیم. علیالظاهر گزارشهایی به ایشان داده بودند که نگرانشان کرده بود. اما من در سخنرانیهایم به ایشان اطمینان دادم و الان هم به مردم این اطمینان را میدهم که اصلاً نگران خدشهدار شدن ارزشها نباشند". او همچنین در ادامه اعلام کرد که از دروغپردازی علیه این سند نمیگذرد. اما پس از آن، و در دیدار چند روز قبل رهبر انقلاب با دانشجویان در ماه مبارک رمضان، معظمله در خصوص ادعای گزارشهای غلط واکنش نشان دادند. ایشان مسأله «استقلال» را بسیار مهم و موضوع سند 2030 را در همین چارچوب قابل ارزیابی دانستند و خاطرنشان کردند: "برخی میگویند ما در این خصوص تحفظ دادهایم و گفتهایم فلان بخش آن را قبول نداریم، درحالیکه حتی اگر هیچ مورد واضحِ خلاف اسلام در آن وجود نداشت، باز هم نظام آموزشی نباید در بیرون از کشور نوشته شود، حال آنکه موارد خلاف اسلام نیز در آن سند وجود دارد و برداشت افرادی که خیال میکنند ما در این موضوع گزارشهای درستی نگرفتهایم، برداشت درستی نیست".
پس از این بیانات صریح بود که سند 2030 در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی در دو نوبت مورد بررسی قرار گرفت و سرانجام نیز ملغی اعلام شد. اما با وجود ملغیشدن این سند، با توجه به پررنگ شدن بحثهای مختلف کارشناسی، غیرکارشناسی و رسانهای درباره این سند و همچنین رویکرد غیرنقادانه دولت به عنوان نهاد پذیرنده آن در داخل، ضروری دیدیم زوایای مختلف این سند، انتقادات وارده بر آن و نیز نحوه مواجهه با آن را در داخل کشور در گفتوگو با دکتر فریبا علاسوند مورد بررسی قرار دهیم. فریبا علاسوند، استاد حوزه و دانشگاه و عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده است که با توجه به مطالعات و تجربیات خود، دانشی قابل توجه در زمینه اسناد بینالملل دارد. متن زیر مشروح گفتوگوی مهرخانه با ایشان است.
پس از اعلام موضع رهبر معظم انقلاب در مورد سند 2030 ارکان اصلی تصمیمگیر، پرونده این سند را مختومه کردند. با این شرایط بحث و گفتوگو درباره سند مجالی دارد یا خیر؟
من معتقدم این مجال وجود دارد چون سند 2030 جزو معدود اسناد بینالمللی است که به این کیفیت راجع به آن در فضای مجازی اطلاعرسانی شده و اصل سند به زبان انگلیسی و ترجمه فارسی آن در اختیار همه قرار گرفته است. در بدنه جامعه و جامعه نخبگانی دو موضع جدی درباره سند وجود دارد. دسته اول کسانی هستند که محتوای موجود را مطالعه میکنند اما از پیشینه و ادبیات حاکم بر این اسناد و جریانهای مسلط که این اسناد را در جوامع مختلف پیش میبرند، مطلع نیستند. برای این افراد این سؤال پیش میآید که دلیل این همه مخالفت با سند چیست؟ چون از نظر این دسته، سند حاوی پیامهای مثبت است و میخواهد به ما هم مثل همه کشورها کمک کند تا وضعیت آموزش و پرورش را اصلاح کنیم. دسته دوم کسانی هستند که به شدت با سند مخالفت میکنند. این افراد تفسیرهایی را از سند شنیدهاند یا مطالبی از سند را به آنها اطلاعرسانی کردهاند و این نگرانی در جامعه بهوجود آمده است.
معتقدم بحث و گفتوگو پیرامون سند 2030 به عنوان یک مسأله اجتماعی یا موضوعی که در معرض مسأله اجتماعی قرار دارد، حایز اهمیت است. عدم آگاهی درباره سند و تعمیق این اختلافنظر، میتواند به شکاف اجتماعی دامن بزند اما حفظ وحدت و همگرایی مهم است. همچنین، شنیدن صداهای متحد در مسایلی که نظام روی آنها حساسیت دارد، به جامعه بینالملل پیام میدهد و مهم است که بحث ویژهای روی آن صورت بگیرد.
لغو سند به معنای اتمام مباحثات در بدنه اجتماعی کشور نیست
به تعبیر رهبر معظم انقلاب، ما بهعنوان افسران جنگ نرم و کسانی که قصد خدمت به نظام و آرمانهای انقلاب اسلامی را داریم میتوانیم با بررسی و نقد کامل این سند، خدمت خود را به مدیریتهای کلان کشور انجام دهیم. ممکن است در جایگاه مدیریتی دستورالعمل لغو سند صادر شود اما این به معنای تمام شدن مباحثات در بدنه اجتماعی کشور نیست.
مقام معظم رهبری فرمودند موضوع ساخت داخلی قدرت، بحث بسیار حساس و مهمی است. یکی از اجزایی که ساخت داخلی را قدرتمند و حمایتی خوب و آرمانی برای انقلاب اسلامی ایجاد میکند، همین است که مردم واقعاً به سمت وحدت گفتمانی انقلاب بروند. رسیدن به این مرحله با زور و فشار ممکن نیست و حتماً باید ذهنیتها قانع شوند. مقام معظم رهبری هم در صحبتهای اخیر خود روی این وظیفه بیشتر تأکید کردند که هر اندازه ما گفتوگو و بحث داشته باشیم، بیشتر میتوانیم نقش خود را ایفا کنیم.
یکی از انتقادات رهبر انقلاب در رابطه با سند 2030 ناظر به بحث استقلال بود و ایشان فرمودند مسأله این نیست که سند خلاف اسلام مطلبی داشته باشد یا خیر، بلکه مسأله استقلال است. لطفاً توضیحاتی در این خصوص بفرمایید؟ به جز بحث استقلال، آیا تعارضات دیگری با مفاد سند داریم؛ مثلاً از حیث روح حاکم بر سند؟
من از تعبیر روح استفاده نمیکنم چون برخی از مسایل موجود، مسایل کلان سند هستند و ما قبل از ورود به بحث محتوا باید این مسایل کلان را ارزیابی کنیم. از دو ورودی و مبدأ میتوانیم وارد بحث مسایل کلان سند شویم. نکته اول این است که سند 2030 اولین سند سازمان ملل و سازمانهای وابسته مثل یونسکو نیست. این مقطع زمانی که در آن قرار گرفتهایم و بحث پیرامون سند آموزش فراگیر و با کیفیت مطرح میشود، بخشی از یک تاریخ حدوداً 70 ساله است که این سازمانها در بعد جهانی روی آن کار میکنند. هر چقدر که ما بیبرنامه هستیم، آنها برنامه دارند. آنها هدفگذاری کردند و برای آن هدفها، ریل تعیین کردند و از کشورها میخواهند روی آن ریل حرکت کنند تا به اهداف موردنظر برسند.
فهمیدن اینکه نظام سلطه چگونه میخواهد تفکر خود را از طریق اسناد به ما بقبولاند، یک امر تخصصی است
این سازمانها دو رو دارند. یک روی آنها مشارکت جهانی و مشارکت عمومی است که به نظر میرسد همه کشورها در آن فضا حرکت و ایفای نقش میکنند و یک روی آنها هم روی نظام سلطه است. ساختار سازمان ملل نشان میدهد که روی نظام سلطه در این نهاد تعبیه شده تا معلوم شود که دست بالاتر را چه کسانی دارند. این بحث صرفاً ناظر به شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل نیست. در اجلاسهای منطقهای و جهانی چند کشور توسعهیافته که خود را فرادست میدانند، طوری برنامهریزی میکنند که خودبهخود اهداف و منویات آنها به سایر کشورها دیکته شود و این کار را بهگونهای انجام میدهند که چندان فاش و برملا نیست. فهمیدن اینکه اینها چگونه میخواهند تفکر خودشان را از طریق اسناد وارد کنند و به ما بقبولانند، یک امر تخصصی است و نمیشود به راحتی در این مورد صحبت کرد و نیاز به کار کارشناسی دارد. البته، فهم این جریانهای مسلط و مدل کار آنها برای کسانی که خبره این کار هستند و به طور مرتب فضای موجود را رصد میکنند، کار سختی نیست.
یک مدل کار این است که ما سند را در یک پیوستار و جریان مداوم، و یونسکو را در یک ساختار بزرگ ببینیم و از پرونده و سابقه آنها و اجلاسهایی که قبل و بعد از نوشتن این سند برگزار شده است، آگاهی داشته باشیم و بدانیم به دنبال کدام معنای محوری هستند که ممکن است در این سند چندان جلوی چشم نباشد اما در عین حال بهعنوان هدف اصلی به دنبال آن هستند. مدل دیگر فهم این خطوط و نکات کلی، مطالعه دقیق سند است. هر سندی، دیباچه و مقدمهای دارد که در آن به صورت دقیق و آشکار میگوید به دنبال چیست، از کدام پازل است و میخواهد کدام پروژه را تکمیل کند. در خصوص این مسایل باید با دقت و کنکاش وارد شد.
مفهوم شهروندی جهانی در سند 2030
من در مورد هر دو مدل شواهدی را ذکر خواهم کرد اما میخواهم بیشتر مدل دوم را دنبال کنم چون خیلیها میگویند شما از خودتان حرف درمیآورید و این مسایل مطرح نیست. یکی از نکات بسیار مهم که سند روی آن مانور میدهد و در مقدمه هم به آن اشاره شده، مفهوم "شهروندی جهانی" است. این مفهوم، سند 2030 و بسیاری از اسناد دیگر را به جلو راهبری میکند. شهروندی جهانی یعنی هر کسی قبل از آن که شهروند کشور خودش باشد، شهروند جهان است و این به معنای بیاهمیت شدن مرزهای ملی و جغرافیایی و متأثر از فضای پستمدرن و جهانیشدن است.
مفهوم جهانیشدن به این معناست که هر کسی بهعنوان شهروند جهان، هویت، حقوق و وظایف و حیطه عمل جدیدی در ابعاد جهان دارد. یعنی شما تعهدات اخلاقی و حقوق و تکالیف مشخصی فراتر از تمامیت ملی خودتان دارید و برخی از فاکتورهای ارزشی، فرهنگی و مذهبی مربوط به تمامیت ملی شما، در مقابل تعهداتی که نسبت به جامعه جهانی دارید، بیاهمیت است. کسی هم که باید این حقوق و وظایف را تعیین کند، کشور و حاکمیت شما نیست.
اسناد بینالمللی نباید تمامیت ملی کشورها را مخدوش کند
افرادی مانند خانوادهگراها که تا حدودی با طراحان این اسناد زاویه دارند در نقدهای خود دقیقاً به همین مسأله اشاره میکنند و میگویند در گذشته اسنادی داشتیم که شرط میکردند وقتی سازمانهای مدنی جهانی مانند سازمان ملل متحد و ارکان وابسته به آن میخواهند برنامهریزی کنند و سندی را برای کشورها بیاورند، این اسناد نباید تمامیت ملی کشورها را مخدوش کنند. همچنین، نباید اسنادی را به سایر کشورها تحمیل کنند که ویژگیهای ملی کشورها و تمامیت و هویت آنها را مخدوش میکند.
در ماده 2.7 منشور ملل متحد آمده که سازمان ملل متحد مجاز نیست در اموری که در صلاحیت داخلی هر کشور هستند، دخالت کند. فرمایش مقام معظم رهبری ناظر به این مسأله است یعنی آموزش و پرورش هر کشور در صلاحیت داخلی آن کشور است و چون رگ حیاتی فرهنگ آن کشور محسوب میشود، سازمان ملل چگونه خود را در این مسأله محق میداند؟ بسیار واضح است که این امر استقلال کشورها را مخدوش میکند.
در دیباچه بیانیه اینچئون که آن را یک نقطه عطف میدانند، آمده است: "بیانیه اینچئون به منزله تعهدی تاریخی از سوی همه ماست که با ایجاد نگاهی نوین به آموزش، زندگی نوع بشر را دگرگون خواهد ساخت". من نمیدانم کسانی که با این اسناد مشکلی ندارند این حرف را در چه ابعادی فهمیدهاند چون باید این حرف را در مقیاسی که مطرح میشود فهم کرد. "دگرگون کردن جهان ما" اصطلاحی است که بارها در این سند تکرار شده و این سند میخواهد به تحقق ایده تربیت شهروندان جهانی دست یابد.
مدیریت کوچک شدن جهان و آموزشهای جهانی با اسناد یکسان
طبیعی است که ما با یک واقعیت و اتفاق مدیریتشده مواجه هستیم. واقعیت این است که ابعاد جهان به دلیل فناوریهای جهانی در حال کوچک شدن است و طبیعتاً مردم احساس میکنند همه جای جهان بسیار دردسترس است و عدهای هم بسیار زود جهانی میشوند. مثلاً کسی که در خانهاش را به روی ماهوارهها باز میکند، زودتر در این پروسه قرار میگیرد. اما اتفاق دیگری هم هست که این اسناد متکفل آن هستند و آن رهبری کردن و مدیریت کردن کوچک شدن جهان است. مثلاً اینکه چه مسایلی هست که همه باید آنها را بهعنوان مسایل مشترک بدانند؟ چه دانشهایی باید به مردم بدهیم و از دادن چه دانشهایی جلوگیری کنیم؟ چه تنوعهایی را در آیینههای رسانهها منعکس کنیم؟ همه این سؤالات در حیطه این موضوع قرار میگیرند.
در حال حاضر، در جهان گرایشهای خانوادهمحور جدی وجود دارد اما در مورد آنها اطلاعرسانی نمیشود؛ درحالیکه بهطور مداوم در مورد وجود رفتارهای جنسی متنوع صحبت میشود و کاملاً مشخص است که مدیریتی پشت این مسأله وجود دارد. درواقع، اینها با نادیده گرفتن مسایلی بومی، مذهبی، فرهنگی، اراده سیاسی یک ملت و مختصات خاص کشورها به سمت شهروندی جهانی میروند و قطعاً آموزشهای جهانی با اسناد یکسان، برای آنها کلیدی و حیاتی است.
برخوردهای دوگانه اسناد بینالملل جایی برای خوشبینی باقی نمیگذارد
سند 2030 هنجاری برای خود تعریف کرده و وظیفهای را برعهده کشورهای توسعهیافته گذاشته است. در موادی که راجع به بورسها و تربیت معلم است، طوری توضیح میدهد که گویی کشورهای توسعهنیافته نیاز به قیم دارند و کشورهای توسعهیافته باید از آنها حمایت کنند. درواقع، آنها پول و منابع را از خود کشورهای توسعهنیافته دریافت میکنند اما میگویند ما به شما میگوییم چه اطلاعاتی را از کشور ما بگیرید و در کشور خودتان به کار ببندید. میخواهند با روشهای مختلف برای کوچککردن جهان براساس ابعاد موردنظر خودشان آدم بسازند. بنابراین، کسانی شهروند این جهان هستند که با این هنجارها کنار میآیند. بر این اساس، افرادی مانند کودکان یمن، بحرین یا جریان مقاومت، حق شهروندی ندارند اما کسانی که میخواهند خانههای اینها را روی سرشان خراب کنند شهروند هستند یا همجنسگراها شهروند محسوب میشوند. این برخوردهای دوگانه عجیب است.
اینها نگرانی بزرگی تحت عنوان LGBTها دارند و تلاش میکنند که همجنسگرایان بهعنوان شهروندان جامعه فهمیده شوند اما اگر یک دختر مسلمان 16 ساله بخواهد ازدواج کند، میگویند این آدم حتماً حقوق شهروندی خود را نمیداند و باید به او آموزش دهیم. این برخوردهای دوگانه جایی برای خوشبینی باقی نمیگذارد.
مفاهیمی که ترجیعبند همه اسناد بینالمللی هستند
نکته دیگر این است که برخی مفاهیم، ترجیعبند این اسناد هستند. عدهای از مردم ما وقتی سند 2030 را دیدند خیلی نگران شدند و شاید بشود گفت تا حدودی با بیصبری با آن برخورد کرده و تصورشان این است که این سند بسیار عجیب است. در حالیکه بعضی از مسایل ترجیعبند همه اسناد بینالمللی هستند و اگر نگرانی وجود دارد باید بابت همه آنها باشد و روی همه آنها به این اندازه دقت کنیم. مباحثی مانند تنوع مذهبی، قومی و فرهنگی و تنوع میل که تحت عنوان برنامه فراگیر آموزش جنسی به آن اشاره میشود، در این اسناد بهرسمیت شناخته میشوند و شما نمیتوانید به راحتی سندی را پیدا کنید که خالی از این مباحث باشد.
توجه ویژه به LGBTها در اسناد بینالمللی
در سند 2030 اصطلاحی به نام comprehensive sexuality education یا "برنامه جامع آموزش جنسی" وجود دارد که معمولاً با علامت اختصاری CSE از آن صحبت میشود. این اصطلاح در بسیاری از مطالب به کار میرود و در مورد LGBTها یعنی همان لزبینها، گیها، بایسکچوالها و ترنسها که به نوعی دچار اختلال و انحراف جنسی هستند، حجم عظیمی از فعالیتها صورت میگیرد و این مفاهیم در این اسناد تکرار میشود.
سؤال من این است که چرا این مفاهیم تا این اندازه در جهان جدید اهمیت پیدا کرده و به نوعی آن را واجبتر از نان شب نشان میدهند؟! منظور آنها این است که همه مردم جهان باید ارزشهای خود مانند فرهنگ خانوادهگرایی، شاخصهای ویژه اخلاقی و... را کمرنگ کنند تا با آیتمهایی مانند برابری جنسیتی، تنوع قومی و مذهبی و آموزش جنسیتی که آنها میگویند هماهنگ شوند.
مطابق اظهارنظر یونسکو زمانی آموزش باکیفیت است که از همجنسگرایی نترسیم
مقالهای در سایت یونسکو وجود دارد که در آن اشاره شده اگر کشوری نتواند هموفوبیا، ترنسفوبیا یا جندرفوبیا (یعنی کسانی که جنسیتهراسی مرضی دارند و از همجنسگرایی میترسند و نگران هستند تفاوتهای بین مردان و زنان از بین برود) را از بین ببرد و رویکردهای این کشورها تغییر نکند، آموزش باکیفیت نمیشود. به این ترتیب، زمانی آموزش باکیفیت است که ما دیگر از همجنسگرایی نترسیم و هیچ دانشآموزی از اینکه میلهای مختلف دارد ناراحت نباشد. البته، تأکید میکنم که در سند 2030 به این مسأله اشاره نشده اما بهطور کلی، عبارت برنامه جامع یا فراگیر جنسی زیاد در این اسناد و اسناد مرتبط به کار میرود. آنها معتقدند این مسأله باید مانند اعتقادات بنیادین در تمامی اسناد تکرار شود. اگر یک ملتی بخواهد در پروژه شهروندی اجتماعی شرکت کند باید بداند که جهان، جهانِ رفتارهای متنوع است.
مفاهیم موجود در اهداف توسعه پایدار، چالشزا و تفسیرپذیر هستند
فهم اهداف سند هزاره یا برنامه توسعه پایدار در این سند بسیار مهم است. توسعه پایدار ظاهراً میگوید در توسعه و استفاده از منابع و امکانات باید حواستان به خودتان و آیندگان باشد و به نحوی از منابع استفاده کنید که آیندگان شما هم بتوانند از این منابع بهرهبرداری کنند. در اهداف 17گانه توسعه پایدار به مواردی مانند مبارزه با فقر، اصلاح الگوهای تولید و مصرف، توجه به مباحث زیرساختی مانند انرژی و... اشاره شده است و کسی که این اهداف را میخواند میگوید اینها که چیز بدی نیست. اما مفاهیمی که در این اهداف وجود دارد به شدت چالشی و تفسیرپذیر هستند و این اهداف به قدری برای سازمانهای جهانی مهم است که انسان در حسن نیت آنها تردید میکند.
الان برملا شده که در مذاکرات مربوط به تدوین اهداف توسعه پایدار، بسیار اصرار داشتند که یکی از اهداف فرعی سند توسعه پایدار حتماً به گونهای باشد که یکسری از حقوق جنسی مثل حق سقط جنین، حقوق LGBTها، حق آموزش جامعه جنسی بدون آگاهی و رضایت والدین و... در سند لحاظ شود و به دنبال این بودند که مطمئن شوند همه کشورها این مسایل را لحاظ میکنند. اما به دلیل اعلام مخالفت کشورهای مختلف، این مباحث بهصورت هدف فرعی و با این تفاسیر در سند قید نشده اما وقتی بحث آموزش جنسی مطرح میشود چون این مفهوم، مبهم و کشدار است، کمیتههای ناظر هنگام تفسیر آن از برنامه جامع آموزش جنسی استفاده میکنند.
من از جامعه نخبگانی تعجب میکنم که بدون در نظر گرفتن این پیشینهها و پیوستها چطور میگویند که این سند جای نگرانی ندارد. بله، ما هم در کشورمان مشکلات و نابرابریهایی داریم و شاید لازم باشد آموزشهایی به خانوادهها و جوانان بدهیم اما چیزی که این سند نام آن را آموزش جامع جنسی میگذارد، مشارالیه آن را خودش تعیین کرده است. ما باید حواسمان باشد که به این راحتیها نیست که این سند را بپذیریم و یک حق تحفظ کلی داشته باشیم و بگوییم مشکل را حل کردیم. به هر حال آنها بسیار هوشیار هستند.
برنامههای آموزش جنسی و حقوق LGBTها، جزیی از برنامههای حقوق بشر است
آنها در برنامه آموزش جنسی چند شاخص مهم دارند و میگویند برنامههای آموزش جنسی که کشورها اجرا میکنند باید ناظر به این شاخصها باشد. یکی از این شاخصها، اصلاح نگرش کودکان به موضوع LGBTهاست و معتقدند باید ذهنیت کودکان زیر 18 سال که در نظام آموزش و پرورش تحصیل میکنند نسبت به این افراد اصلاح شود و بدانند که مردم گرایشها و تمایلات متنوعی دارند. نکته دیگر، دسترسی به سقط جنین و خدمات بهداشت باروری برای کودکان بدون رضایت والدین است. در حال حاضر، در بسیاری از کشورها والدین میتوانند اجازه ندهند که فرزندشان به کلاس آموزش جنسی برود اما در برنامه جامع آموزش جنسی تأکید میشود که وسایل بهداشت جنسی و باروری، ولو بدون اطلاع و رضایت خانوادهها باید دردسترس بچهها باشد. از سوی دیگر، آنها معتقدند که برنامههای آموزش جنسی و حقوق LGBTها، جزیی از برنامههای حقوق بشر است. این حرف را ابتدا هیلاری کلینتون مطرح کرد بنابراین، وقتی از حقوق بشر صحبت میکنند، به این مسأله هم اشاره دارند و نباید ساده از کنار آن رد شد.
اسناد بینالمللی میخواهند جرمانگاری همجنسبازی در کشورها از بین برود
چقدر این مواردی که شما مطرح کردید با حق تحفظ قابل رفع است؟ چون یکی از مواردی که از ناحیه دولت گفته میشد این بود که حق تحفظ داریم و میتوانیم مواردی از سند را که با منافع دینی و ملی ما ناسازگاری دارد کنار بگذاریم. رویهای که در اسناد دیگر با آن مواجه بودیم و حق تحفظ داشتیم چقدر نشان دهنده این است که این حق میتواند کارآمد باشد؟ از سوی دیگر، اصلاً این موارد با حق تحفظ قابل رفع و رجوع است یا خیر؟
من راجع به تحفظ چند بحث دارم. این اسناد سازوکارهایی دارند و در هر کشوری کمیتههای ناظر بر حسن اجرا و دیدهبانهای حقوق بشری قرار میدهند و مداخله میکنند. در سند 2030 هم آمده که کشورها باید اطلاع دهند که برای ایجاد آموزش باکیفیت در چارچوب استانداردهای آنها چه کاری انجام دادهاند. یعنی ما باید مرتب به این کشورها اطلاعات بدهیم و اگر دیدهبان آنها بگوید مثلاً در بهرسمیت شناختن LGBTها کوتاهی میکنیم و در قوانینمان اینها را جرم میدانیم، برای آنها نکتهای منفی تلقی میشود. یکی از بحثهایی که دنبال آن هستند این است که جرمانگاری همجنسبازی در کشورها از بین برود.
کشورها حق تحفظ نامحدود ندارند
بنابراین، وقتی میدانیم به دنبال چه مباحثی هستند، خیلی خوشبینی است که فکر کنیم با دادن تحفظ میتوانیم مشکلات این اسناد را حل کنیم. آنها به دنبال مفهوم شهروندی جهانی و هژمونی کشورهای انگلیسی زبان بر سایر کشورها و پیادهسازی هنجارهای مورد نظر خودشان و از بین بردن مقاومت فرهنگی، ارزشی و مذهبی کشورها در مقابل این ایدهها هستند. البته، به ما حق تحفظ میدهند اما قیودی برای تحفظها وجود دارد که ما نمیتوانیم تحفظ نامحدود داشته باشیم.
آنها گام به گام حرکت میکنند و بهتدریج میبینید که اهداف مورد نظر خود را باختهاید. مثلاً در برنامه پیشنهادی برخی از کاندیداها ذکر شده بود که باید به دخترانمان آموزش سلامت جنسی بدهیم و دو خط بعد آمده بود که باید به خانوادهها راجع به خطرات ازدواج زودهنگام و بارداریهای زودهنگام آمادگی بدهیم. این چه ادبیاتی است که همه جا سرک میکشد؟ یعنی کاندیدای کشوری که حق تحفظ دارد، در برنامههای خود میگوید باید به خانوادهها بگوییم دخترانشان را زود شوهر ندهند و حتی سن 16 تا 18 سال برای ازدواج و 18 تا 20 سال برای بارداری زود است. این ادبیات، اصلاً ادبیات دینی و ارزشی نیست چون میگوید اگر فرد خواست رابطه برقرار کند اشکالی ندارد اما ازدواج برایش زود است یعنی از ازدواج غول میسازند و از روابط جنسی هنجارزدایی میکنند. این ادبیات بهگونهای تلقین شده که شما حتی اگر تحفظ داشته باشی، آدمِ این کار در داخل کشور ساخته شده و آن آدم ممکن است به دنبال برنامههای خود برود.
دادن تحفظ کلی به این معناست که این سند را نفهمیدهایم
من به صورت ترتبی بحث میکنم. این سند باید همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند نادیده گرفته شود و اصل این است که این اسناد پذیرفته نشوند اما اگر در جایی ناچار شدیم سندی را بپذیریم، باید بدانیم که تحفظهای کلی فایدهای ندارد و تحفظها باید بسیار خرد و جزئی باشند.
نقدی که خانم شارون اسلاتر، مدیرعامل مؤسسه بینالمللی دفاع از خانواده و عضو انجمن حقوق خانواده سازمان ملل بر سند 2030 نوشته، نقد بسیار خوبی است. ایشان در بحث تحفظها میگوید تحفظ باید واقعاً جهت داشته باشد و از عنوان "تحفظ برای حفاظت از زندگی، خانواده و کودکان" استفاده کرده است یا مثلاً میگوید برای حفاظت از حاکمیت ملی تحفظ داشته باشیم و چه کنیم که حاکمیت ملی ما در شهروندی جهانی هضم نشود؟ حالا ممکن است برای ما تحفظ بدوی مهم باشد یا روی یکسری از اصول اخلاقی و بزرگتری تأکید داشته باشیم اما به هر حال با توجه به سوءظنی که نسبت به اهداف پشت پرده داریم، باید تحفظ خرد میدادیم و اینکه تحفظ کلی دادیم به این معناست که این سند را نفهمیدهایم.
موادی که اشاره دارند کشورهای توسعهیافته به سایر کشورها بورسیه بدهند و دورههای تربیت معلم در این کشورها برگزار شود، دقیقاً تصریح میکنند که معلمان کشورهای محروم در کشورهای توسعهیافته تحت آموزشهای تربیت معلم قرار بگیرند و درواقع میخواهند از این طریق برای پروژههای خودشان آدم تربیت کنند. در چنین شرایطی ما چطور میتوانیم برای حاکمیت ملی خودمان تحفظ بدهیم؟ چطور میتوانیم ارزشهای فرهنگی و مذهبیمان را از دستور کار خارج کنیم و بگوییم اینها غیرقابل گفتوگو هستند؟!
مضمون برنامه جامع جنسی میگوید دولتها موظفند برای سقط جنین تأمین مالی کنند
ما هم میدانیم که نیاز به بهداشت جنسی و باروری داریم اما مواردی که در این اسناد مطرح میشود در چارچوبهای موردنظر آن کشورهاست مانند اینکه میگویند باید سقط جنین را قانونی کنید. مضمون برنامه جامع جنسی این است که هر دولتی موظف است برای سقط جنین تأمین مالی کند و قوانین داخلی خود را بر این اساس تغییر دهد. ما در چه چارچوبی میخواهیم اینها را اجرا کنیم؟
در گذشته وقتی در اسناد از مفهوم Gender صحبت میشد، منظورشان زن و مرد بیولوژیک بود اما امروزه منظور آنها از این کلمه مفهوم اجتماعی آن است. وزیری هم که اینگونه تحفظ میدهد متوجه تفاوت مفهوم جنس و جنسیت نشده است. در سند 2030 عباراتی مانند Gender، تساوی جنسیتی، فراگیری و حقوق برابر برای سایر وضعیتها آمده است که این عبارت "سایر وضعیتها" عبارت بسیار گیج و مبهمی است. این مفاهیم واقعاً چه معنایی دارند و چگونه میخواهند به آنها تحفظ بدهند؟!
این اصطلاحات جامعساز و مشترککننده، مشارالیه معین و معنای خاص دارند. یعنی وقتی جایی میبینید نوشته شده برنامه جامع، مطمئن باشید همیشه یکی از اجزای ثابت این برنامهها LGBTها هستند. تصویب کردهاند که وقتی میگوییم برنامه جامع جنسیتی، منظورمان این است که حواستان به کسانی که در سایه قرار دادهاید و مخفی کردهاید، باشد؛ باید آنها را بیرون بیاورید و جلوی ویترین بگذارید.
من از بچههای ایرانی در کانادا شنیدم که میگفتند به قدری اینجا میگویند جنسیت مبنای بیولوژیک ندارد و امر ثابتشدهای نیست، ما که مذهبی هم هستیم شک میکنیم که نکند فکر کردهایم دختر هستیم اما فیالواقع دختر نیستیم. وقتی این مسأله وارد آموزش میشود و از اول دبستان آموزش داده میشود که جنسیت امر فرهنگی است خودبهخود شخص با این ذهنیت رشد میکند که من شاید دختر باشم، شاید پسر باشم، امتحان کنم شاید تمایلاتم این نباشد که فکر میکنم.
مفهوم شهروندی جهانی، آگاهی و رضایت والدین را برای آموزشهای جنسی ضروری نمیداند
آیا افرادی که در اجلاسها شرکت میکنند و در داخل کشور سند ملی آموزش و پرورش را نوشتهاند انقدر موشکافانه این ادبیات را میشناسند؟ ما به برنامهریزی جنسی نوشتهشده در آنجا تعهد کلی دادیم اما کسی میداند که جزو برنامههای آموزش جنسی آنجا این است که والدین حق ندارند ارزشهای خود را به بچههایشان یاد بدهند؟ شهروندی اجتماعی میگوید والدین مهم نیستند و نظام بینالملل اهمیت دارد و بدون حمایت و خواست و اطلاع والدین میشود نه تنها اطلاعات بلکه خدمات بهداشت باروری را به بچهها ارایه داد. چگونه میخواهیم به اینها تحفظ دهیم؟ بسیار مهم است که ما چگونه میخواهیم از مفاهیمی مانند زندگی و خانواده و کودکان در مقابل این سندی که با هزار و یک مفهوم، آنها را به مخاطره میاندازد، محافظت کنیم.
بنده معتقدم سند آموزش و پرورش بسیار حیاتی است و تحت هیچ شرایطی نباید این سند از بیرون بیاید. از سوی دیگر، اگر کسی میخواهد به تحفظ فکر کند باید ببینیم اولویت او حوزه بینالملل است و از سر ناچاری تحفظ میدهد یا ملیت، مذهب و استقلال برایش اولویت دارد و با بدبینی سند را مطالعه میکند و میخواهد تحفظ دهد. این دیدگاهها منجر به دو نوع تحفظ میشوند. حق تحفظهای مشترک بسیار میتواند ما را قوی کند
یکی از مسایل مهمی که خانم اسلاتر مطرح کرده، دادن حق تحفظهای مشترک است. چون در این اسناد تکگویی شده و هنجارهای کشورهای توسعهیافته تحمیل میشود. حال، باید ببینیم چند درصد از مردم کشورهای دیگر مانند ما فکر میکنند تا بتوانیم با لابی با آن کشورها حق تحفظهای مشترک مثلاً در زمینه خانواده بگیریم. این ایده بسیار عالی است و حق تحفظهای مشترک بسیار میتواند ما را قوی کند.
یکی از کشورهایی که به شدت در مقابل برخی از این مفاهیم ایستادگی کرده، کشور لهستان است. بهگونهای که این کشور در شصت و هشتمین جلسه مجمع عمومی با هرگونه تفسیری از خدمات یا حقوق بهداشت باروری و جنسی در اسناد بینالمللی که مشمول سقط جنین شود مخالفت کرد. پس لهستان یکی از کشورهایی است که ما میتوانیم در رابطه با این موضوع روی آن حساب کنیم. در این زمینه بیانیههای تفسیری مشترک میتواند بسیار کمککننده باشد.
دیپلماسی فعال به این معناست که ظرفیتهای موجود در این جامعه چندصدایی را شناسایی کنیم و ببینیم چگونه میتوانیم قدرت لابی خودمان را بالا ببریم. باید ببینیم چطور میتوانیم به همان اندازه که روز جهانی زن در دنیا اکو میشود، روز جهانی خانواده را نیز اکو کنیم. باید بررسی کنیم که چقدر میتوانیم با نهادهای مختلف از جمله نهادهای خانوادهگرای سازمان ملل یا نهادهایی که به صورت مردمنهاد در کشورهای مختلف فعالیت میکنند ائتلاف داشته باشیم. ما برای بالا بردن قدرت تحفظ باید این اقدامات را انجام دهیم. در این صورت، با تحفظی که میدهیم درواقع مفاهیم تفسیرپذیر را از این تفسیرپذیری و کشداری خارج میکنیم اما تحفظ کلی اصلاً نمیتواند این رسالت و مأموریت را انجام دهد.
در وهله اول باید به ساخت داخلی قدرت فکر کنیم
با توجه با مطالبی که در خصوص رویه حاکم بر اسناد فرمودید که بسیاری از اوقات این رویهها با مبانی ما منافات جدی دارد و از سوی دیگر، قضیه حفظ استقلال که رهبر انقلاب روی آن تأکید داشتند، چگونه میتوانیم در حوزه زنان و خانواده، هم با نظام بینالملل تعامل داشته باشیم و هم این موارد را لحاظ کنیم؟
من معتقد به رفتارهای ترتبی هستم و منظورم از رفتارهای ترتبی در فضای بینالملل این است که در وهله اول باید به ساخت داخلی قدرت فکر کنیم یعنی به قدری در این عرصه در داخل پیشرفت کنیم که بتوانیم در این موضوع مربی جهان شویم و طرح ارایه دهیم. سند 2030 تعدادی اهداف اصلی و فرعی دارد که همه آنها در کلیت و ظاهر بد نیستند اما اگر ما در شاخصهای متعددی از این بحث توانمند بودیم، به نوع دیگری با جامعه بینالملل برخورد میکردیم. ابتدا باید نگرانیهایی که در داخل وجود دارد را برطرف میکردیم تا در اولین گام از موضع بالا و از موضع عدم پذیرش اسناد وارد میشدیم.
در حال حاضر در نظام آموزش و پرورش ما خلأهایی وجود دارد و گرایش پنهان عدهای به رفتارهای همجنسگرایانه در کشور ما قابل نفی نیست و مسایل جدی در حوزه رفتارهای پرخطر داریم. اما چگونه میخواهیم این مسایل را با الگوی خودمان حل کنیم؟ واقعاً فقط نظاره میکنیم و کاری در این عرصهها انجام نمیدهیم. سیستم آموزش و پرورش ما باید قدرتمند و پیشرو باشد و خروجی آن افراد خوشفکر، خوشاخلاق، متدین، فکور، خلاق و اجتماعی بشوند. اگر جامعه جهانی ببیند که خروجی نظام آموزش و پرورش ما این افراد هستند و سطح فهم اجتماعی، دانش، تعامل، اخلاق و دینداری از نظام آموزش و پرورش ما ریشه گرفته، طبیعی است که وضعیت بسیار متفاوت میشود.
وقتی میگوییم نظام آموزش و پرورش ما نیاز به تربیت معلم خارج از کشور ندارد، پس تربیت معلم داخل کشور باید کامل باشد و افراد باسواد و آگاه به تمام اصول و رموز تعلیم و تربیت را پرورش دهد. ما مدارس امنی داریم که خشونت در آنها اتفاق نمیافتد و پسرانی تربیت میکنیم که بیرون از مدرسه علیه دختران خشونتهای جنسی ندارند. زمانی که نسبت به برنامهریزیهای درونی خودمان رفتارهای درونزای مؤثر نداشته باشیم، با توجه به رویکرد سیاسی دولتها از بیرون تمنا میکنیم که این اتفاقها بیفتد.
باید با تیزهوشی سیاسی بدانیم که جامعه بینالملل پساپرده و نظام مسلط دارد
من در این خصوص ترتبی بحث میکنم و معتقدم یک مرحله قبل از پذیرش این اسناد این است که ما نیازی به پذیرش آنها نداریم. در حقوق و معاهدات وین آمده که اگر کشوری در موضوع یک معاهده دست بالا را داشته باشد، اصلاً لازم نیست به معاهدهای بپیوندد؛ چه برسد به اینکه ما به سندهای غیراسلامی ملحق شویم. ما باید در مقام عمل خود را قوی کنیم و بگوییم خودمان به درصد زیادی از نتایج پیرامون آن موضوع رسیدهایم و شواهد خود را نشان دهیم. پس این گام اول است اما متأسفانه دائماً از روی این گام عبور میکنیم.
از سوی دیگر، باید با تیزهوشی سیاسی بدانیم که جامعه بینالملل یک پساپرده و نظام مسلط دارد و دلش برای کشورهای آسیایی و آفریقایی نسوخته اما این کشورها را مانع بزرگی بر سر راه شهروندی جهانی میداند؛ لذا اصرار دارد این کشورها را دگرگون و همسو با غرب کند. پس باید برنامه ما در گام اول این باشد که این اسناد را نپذیریم اما بتوانیم قدرتمند محاجه کنیم که دلیل این کار چیست. یکی از مشکلاتی که تقریباً در همه دولتها با آن مواجه بودیم، نداشتن پنلیستهای قوی در این نشستها و اجلاسهاست. وقتی به جبههای میرویم که دشمن در آنجا متمرکز است و از کیلومترها دورتر از مرزها و کشور خود دفاع میکنیم، داخل امن میماند. وقتی افرادی که به عرصه بینالملل میروند واقعاً نسبت به این مسایل معتقد و آگاه باشند، درواقع مسأله را در نقطه دور حل میکنند و فشار را به داخل نمیآورند.
باید منطق عدم پذیرش اسناد را برای جهان بیان کنیم
پس مرحله دوم این است که باید منطق نپذیرفتن این اسناد را برای جهان بیان کنیم و یکی از راههای بیان کردن، این است که بتوانیم یارگیریهای بینالمللی و ائتلافهای قوی داشته باشیم تا صدای خودمان را در جهان بلند کنیم. همه کشورها اسلامی نیستند و همه کشورهای اسلامی هم مثل ما دغدغه ندارند اما برخی ارزشهای اخلاقی جهانی مانند خانوادهگرایی وجود دارد که هنوز از بین نرفتهاند و طرفدار دارند. تلاشهای زیادی هم که در مورد LGBTها انجام میگیرد نشان میدهد که چقدر دنیا در مقابل اینها مقاومت میکند و به اجبار سندهای جهانی میخواهند هنجارهای خود را به ملتها تحمیل کنند.
گاهی ممکن است بنابر مصالح تشخیصی سندی را بپذیریم و در بازی حضور داشته باشیم. اعتقاد من این است و تجربه نشان میدهد که وقتی سندی را نمیپذیریم، الزاماً به این معنا نیست که همه راههای تحمیل مفاهیم سند با نپذیرفتن ما بسته شده است. ممکن است ما سند 2030 را نپذیریم اما ارادهای پولادین به دنبال این است که این مفاهیم را در همه کشورها بیاورد و همه کشورها هم مثل ما قوی برخورد نمیکنند. بنابراین، لازم است که گاهی اوقات در قواعد بازی باشیم چون پیشبینی میکنیم که این سند دیر یا زود ادبیات خود را وارد کشورها میکند و حداقل بهعنوان صفی از صفوف مقاومت در عرصه دیپلماسی وقتی میخواهیم در این رابطه کار کنیم باید حواسمان باشد که تحفظها، بیانیههای تفسیری و لابیکردن با کشورهای مختلف بسیار مهم است.
تحفظ باید کنکاشگرایانه و از روی بدبینی به نظام بینالملل باشد
تحفظ باید کنکاشگرایانه و از روی بدبینی به نظام بینالملل باشد. تحفظ دادن به این معنا که سیاههای بنویسید تا در سند بماند که تحفظ دادهایم، کافی نیست چون شما خودتان هم متقاعد نیستید که راجع به چه چیزی میخواهید تحفظ بدهید. هر سندی باید به داخل کشور بیاید و در فهم نخبگانی جامعه تشریح و موارد تهدید و مفاهیم تفسیرپذیر آن بررسی شود. سپس با تمام قدرت سازمانهای دولتی و غیردولتی جلو برویم. مثلاً میگوییم دولت ما سندی را پذیرفته و تحفظهای دقیق و جزیی و خرد داده است اما همیشه جایگزینی برای دولتها وجود دارد. یکی از صداهایی که میتواند در عرصه بینالملل در این رابطه صحبت کند، صداهای NGOهاست. درواقع، NGOهای قدرتمند باید به مجامع بینالمللی بروند و بگویند درست است که کشور ما به این سند پیوسته و میخواهد در چارچوب عمل کند اما ما بهعنوان مردم این کشور این سند را نمیخواهیم و دلیل این نخواستن را هم توضیح دهند.
من معتقدم در صورت پذیرفتن یا نپذیرفتن این اسناد میتوانیم دلایل خود را در جامعه جهانی مطرح کنیم. چند وقت دیگر ممکن است این هیجانها بخوابد اما ما نیاز به یک برنامه بلندمدت داریم که منطق عدم پذیرش این اسناد را بیان کنیم اما متأسفانه در داخل کشور هم در این خصوص کار کافی انجام ندادهایم چه برسد به خارج از کشور.
در رابطه با اسناد، بحث LGBTها بسیار مهم است؛ بهطوری که دستورالعمل کنفرانس مارس 2017 در کمیسیون مقام زن ملل متحد نیز بحث LGBTها بود. آنها برای گنجاندن مسأله LGBTها در اهداف توسعه هم تلاش کردند که با مخالفت برخی کشورها از جمله ایران مواجه شدند.
ترویج حقوق LGBTها یکی از اولویتهای سیاست خارجی آمریکاست/ خوشبینی را کنار بگذاریم
نکته مهم این است که هیلاری کلینتون در جلسه بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر که ششم دسامبر 2011 در شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو برگزار شد، به صراحت اعلام کرد که ترویج حقوق LGBTها در سایر کشورها یعنی کشورهای اسلامی یکی از اولویتهای سیاست خارجی آمریکاست. پس ما باید خوشبینی را کنار بگذاریم.
بحث تساوی جنسیتی در هدف پنجم از اهداف توسعه پایدار و اهداف فرعی سند 2030 مطرح شده و در بحثهایی که در خصوص تساوی جنسیتی دارند اشاره میکنند که جنسیت باید بهگونهای تفسیر شود که حقوق تراجنسیها و سایر انواع جنسیت را دربرگیرد. در وبسایت برنامه توسعه سازمان ملل UNDP وقتی راجع به تساوی جنسیتی بحث میکنند، اشاره میشود که نمایندگان دولتها و همه تصمیمگیران درباره قانون فراگیر جنسیتی حتماً باید حقوق و نیازهای بهداشتی زنان همجنسباز را لحاظ کنند و بهگونهای برنامهریزی کنند که از حقوق زنان همجنسباز صیانت شود. پس یکسری از مباحث در نهادهای بینالمللی بسیار حیاتی است و نمیتوان درباره آنها چندان خوشبین بود./968/د۱۰۱/ی