جنگ بیصدا و تکلیف جبهه مؤمن انقلابی
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از کیهان، محمد ایمانی طی یادداشتی در این روزنامه نوشت: نه دلواپسی حکیمانه، با وسواس و ترس مترادف است و نه اطمینان قلب، با بیاحتیاطی و غفلت یکی است. پیامبر و ائمه معصومین علیهمالسلام، نفس مطمئنه و اسوه شجاعت بودند و در عین حال دلواپسیهای بزرگی برای سرنوشت امت و انقلاب نوپای اسلام داشتند. امیرمومنان (ع) در قلعه خیبر را از جا کند یا در جنگ احزاب، حریف عربدهکش را مقهور ضربت ذوالفقار کرد تا ندا آمد «لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار».
اما رادمردی چنین ، دلواپسیهای بزرگ در قبال آینده جامعه اسلامی داشت.یک بار به هشدار فرمود « یُسْتَدَلُّ عَلَی اِدبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ: تَضییعِ الاُصولِ وَ التمَسُّکِ بِالفُرُوعِ وَ َتقدیمِ الاَراذِلِ وَ تَاخیرِ الاَفاضِلِ. 4 چیز بر افول دولتها دلالت میکند؛ تباه کردن اصول، آویختن به مسائل فرعی ، مقدم داشتن فرومایگان، و عقب راندن صاحبان فضیلت» (غررالحکم، ص 342). آیا اگر انسان غیرتمندی با این وارونگیها مواجه شد، نباید نگران شود و اگر دلش شور زد و توسط همان وارونهها ملامت شد، باید زبان در کام بکشد؟!
امیرمومنان (ع) بار دیگر درباره حلول 4 پدیده ناگوار هشدار داد و آن، زمانی بود که جناب مالک را به امارت مصر میفرستاد . حضرت غیر از عهدنامه مفصل (نامه 53) نامه کوتاهی هم به مالک داد که نامه 62 نهجالبلاغه است. با فرض اینکه امام می دانست پای مالک به مصر نمیرسد و در میانه راه به شهادت میرسد، مخاطب اصلی این نامه، آیندگان هستند. امام ابتدا با اطمینان فرمود « به خدا قسم اگر به تنهایى با دشمنان روبرو شوم در حالى که تمام زمین را پر کرده باشند، مرا نه باک است و نه ترس. من بر گمراهى آنان و هدایتی که بر آن هستم، بصیرت و یقینی از جانب پروردگار دارم».
پس از آن درباره 4 عامل دلواپسی خود فرمود «همانا من آماده ملاقات پروردگارم و حسن پاداش او را امید و انتظار میکشم اما؛ اندوه و نگرانیام از این است که حکومت امت به دست سفیهان و فاجران افتد، پس، مال خدا را میان خود دست به دست کنند، و بندگان خدا را به بردگى گیرند، و با صالحان به جنگ برخیزند، و با فاسقان حزب تشکیل دهند ... اگر این نگرانی نبود، این مقدار شما را ترغیب و توبیخ نمىکردم، و در جمع و تحریک شما کوشش روا نمىداشتم، و زمانى که سر باز زدید و سستى نمودید، رهایتان مىکردم».
پایان این نامه، نهیب به هر کسی است که الی الابد دارای شرافت و غیرت است. حضرت فرمود « أَ لَا تَرَوْنَ إِلَى أَطْرَافِکُمْ قَدِ انْتَقَصَتْ ... انْفِرُوا رَحِمَکُمُ اللَهُ إِلَى قِتَالِ عَدُوِّکُمْ وَ لَا تَثَّاقَلُوا إِلَى الْأَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ وَ تَبُوءُوا بِالذُّلِّ وَ یَکُونَ نَصِیبُکُمُ الْأَخَسَّ وَ إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ. آیا نمىبینید قلمرو شما با حمله دشمن رو به نقصان گذاشته، و شهرهایتان تحت فرمان آنان در آمده و در آنها جنگ درگرفته است؟ خدا شما را بیامرزد! به جانب جنگ با دشمنانتان حرکت کنید، و بر زمین سنگینی نکنید که تن به خوارى بسپارید، و به ذلّت برگردید، و پستترینها نصیب شما شود. و مرد رزمنده، بیدار و هوشیار است، و هرکه از دشمن آسوده بخوابد، دشمن نسبت به او نخواهد خفت».
دلمشغولی سرنوشت کشور و انقلاب را داشتن، عین شرافت است. وقتی طمع دشمن به برخی روحیات مدیریتی معارض با فرهنگ انقلاب اسلامی را میبینیم، طبیعی است که دغدغه پیدا کنیم یا منزجر شویم؛ اگر که واجد علائم حیات انسانی و دینی باشیم. وگرنه انسانی که کمترین ارادهای برای نفی منکرات و صیانت از معروفها نداشته باشد، به شهادت امیرمومنان «میت الاحیاء» و «میّت بین الاحیاء» است. اتفاقا علامت حیات و ممات یک جامعه و نخبگانش این است که آیا دارای حساسیت بر سر اصول و اقدام و عمل مبتنی بر آن هستند یا خیر؟ شان نزول « اصولگرایی» راستین و «اصلاحطلبی» واقعی همین جاست.
در عرف و ادبیات سیاسی رایج، اصولگرایی و اصلاحطلبی دو قطب متضاد همند، همانگونه که زمانی چپ و راست این گونه بود. اما صرف نظر از تابلوهای سیاسی، واقعیت این است که اصلاحطلبی و اصولگرایی دو روی یک سکه اند. مگر میشود انسان به مفهوم واقعی قائل به اصول و آرمانهای مطلوب (به دست نیامده) باشد و معتقد به اصلاح و بهبود امور نباشد؟ یا از آن طرف، مگر ممکن است کسی بگوید من اصلاحطلب هستم اما اصول و آرمانهای ثابتی نداشته باشد؟!
واقعیت این است که بخش عمدهای از دل مشغولی عوام و خواص ما در طول سالیان، مصروف کشوقوس چپ و راست و سپس، دوقطبی گمراهکننده «اصلاح طلب/اصولگرا» شد. و در همین حیص و بیص ، محافل اشرافی تجدید نظر طلب به تدریج فرصت پیدا کردند به واسطه دو قطبیسازیهای سرگرمکننده خود را در حوزه قدرت و ثروت فربه کنند و با برخی ارکان نظام جهانی سلطه پیوند بخورند و پروژههای مشترک تعریف کنند. این پروژه از یک سو نفوذ و اخلال و اختلال و ایجاد فشلی در مراکز حاکمیتی را در دستور کار داشت و از طرف دیگر، مشغول ساخت و ساز در عرصه باورهای افکار عمومی بر خلاف اصول انقلاب اسلامی شد، چنان که راه اصلاح امور بر مبنای اصول حیاتبخش ، دچار انسداد و انحراف شود.
دشمن در جریان جنگی دامنهدار در طول 4 دهه گذشته، به کمک اشرافیت غربگرا کوشیده تا ارکان حاکمیت و پایههای مردمی آن را از فرهنگ اسلام و انقلاب که تنها ریشه تغذیه جمهوری اسلامی است، دور کند و بده بستان میان مردم و صاحب منصبان را از طریق انتخابات و ...، به سمت کاهندگی و ارتجاع پیش ببرد. باید در مقابل چنین جنگ پیچیدهای، در تراز حاکمیتی و مردمی بسیج شد، اتاق جنگ و ستاد فرماندهی میدانی داشت، نهضت روشنگری و مطالبه به راه انداخت و پای کار آمد. امروز هم مانند همیشه تاریخ انقلاب، وقت تشخیص و اقدام بهنگام _ و البته سنجیده _ است و نه روزگار تردید و تعلل و فشلی و اختلاف و یا واکنش های صرفا هیجانی کم عمق.
مفسدان اقتصادی-سیاسی چند کار را با هم میکنند. خریدن رسانه ها و برخی نمایندگان و مدیران یا لا اقل اخته و منفعل کردن آنها ، جبهه سازی و سربازگیری از میان مردم و صاحب منصبان، ایجاد اختلاف و انشقاق در حاکمیت برای سلب امکان واکنش بهنگام، و دامن زدن به حاشیه ها و دو قطبی های دروغین مانند آنچه در انتخابات کردند. آقای «غ - ک» دبیر کل مفسد یک حزب اشرافی، اوایل آذر 94 در مصاحبه با روزنامه شرق، ضمن نام بردن از برخی اصولگرایان غافل، خواستار «سربازگیری» از آنها شد و گفت « ما بعد از پیروزی در انتخابات 92 روش نامعقولی به کار نگرفتیم. دولت از طرف مقابل یارگیری کرده است مثلا در سیاست خارجی و برجام. در مجموع بازی طرفداران دولت در گروههای سیاسی به واسطه همین سربازگیری از جبهه مقابل بوده است و در مجلس هم می تواند اتفاق بیفتد».
او رئیس یک کارتل بزرگ رسانه با چندین روزنامه و هفته نامه و سایت است که در انتخابات شورای شهر تهران ، از سوی برخی نشریات اصلاح طلب متهم به باجگیری های میلیاردی از برخی نامزدها برای قرار گرفتن در فهرست امید شد و همین حالا هم پس از مهندسی فهرست مذکور، به همراه سخنگوی مفسد وبرخی اعضای حزب، برای فریب اصلاح طلبان و تحمیل شهردار به شورا تقلا میکند. قبل از پالس دبیر کل حزب اشرافی برای سربازگیری، «عباس - ع» عضو مرکزیت حزب منحله مشارکت 5 مهر 91 به عصر ایران درباره یکی از اصولگرایان ریزش کرده گفته بود «آقای ن ... اگر از جایگاه فعلیاش در جناح راست خارج شود و به اصلاحطلبان بپیوندد، چیزی به اصلاحطلبان اضافه نمیکند. اهمیت او در این است که در آن سو قرار دارد نه در این سو! آقای ن ... اگر به این سو بیاید، جایگاهش را در آن سو از دست میدهد. او باید در آن سو خوب بازی کند»!
بخش بعدی پازل را باید از لا به لای تحلیل نشریه صدا - ارگان حزب اشرافی مورد بحث که حتی مشارکتی ها را هم به استخدام و بازی گرفته – بیرون کشید. این نشریه 20شهریور 95 باز هم به قلم «عباس - ع» نوشت «مهمترین عاملی که در شرایط کنونی به عنوان پیشران برنامه ما عمل خواهد کرد، جلوگیری از وحدت میان اصولگرایان است. این هدف در 5 سال گذشته به نحو مطلوبی از سوی اصلاحطلبان پیشرفته است. نهایی کردن شکاف میان جناح حاکم، بسیار جدی و حتی به لحاظ تاریخی بسیار مهم است. اصلاحطلبان باید نقش «قوه»ای را بازی کنند که این شکاف را به مرز جدایی کامل برساند». ملاحظه می کنید که بحث ایجاد انشقاق در حاکمیت است و نه صرفا جناح مقابل.
مستندات فراوان و متواتر به ما یادآور می شود که جبهه مومن انقلابی و همه دلسوزان کشور با یک جنگ بی سر و صدا اما پر آسیب روبرو هستند و باید فراتر از دلخوری ها یا درگیر شدن و سائیدن و خراشیدن یکدیگر، پای این دفاع بزرگ بیایند. در اینجا سهم دو موقعیت مکمل هم را باید معلوم کرد. حتما رکن این جهاد کبیر، روشنگری و برانگیختگی (ایجاد موج مطالبه) اجتماعی است و در این زمینه باید اقدام را بر انفعال و لکنت و تزریق تحیر به بدنه ترجیح داد. اما گفته اند دو صد گفته چون نیم کردار نیست. آنجا که دستگاه های حاکمیتی و نظارتی مسئولیت دارند، جای سخنرانی و خطابه و نقد صرف نیست، بلکه باید با قاطعیت به میدان مبارزه آمد.
ما مامور به امر به معروف و نهی از منکرهستیم. « وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهًٌْ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». ما مکلف هستیم برای اجرای درست فرمان امر به معروف و نهی از منکر، «امت» (سازمان) تشکیل دهیم؛ به عبارت دیگر مقدمه واجب، واجب است. نباید تشکیلات و سازمان ما منحصر در مثلا انتخابات و به مثابه چادرهای نیم بندی باشد که فقط شب انتخابات برپا و فردای آن _ پیروز بشویم یا نشویم، در هر دو صورت _ برچیده میشود. منطقا باید مسیر طی شده در امر هماهنگی و سازمان آسیب شناسی شود اما باید توجه شود که اولا این آسیب شناسی نباید به معنای ماندن دلخوریهای کم مایه گذشته - مثلا انتخاباتی- باشد و ثانیا جای آسیب شناسی در زمین رسانهای آلوده به اغیار (و تبادل اتهام یا دلخوری در این فضا) نیست. چنین رفتاری نقض غرض و ضد «جمعیت»و «انسجام»است. برای اینکه منفعل نباشیم و از اصول و آرمان ها تخفیف ندهیم یا صرفا تصلب و هیجان کور به خرج ندهیم، نیازمند سازمان هستیم.
دل مشغولی این نوشتار را باید در مجال دیگری شرح و بسط داد. اما اجمالا باید گفت آنچه سوز سینه اولیای الهی نسبت به دست درازی دشمنان حق را فرو می نشاند، بصیرت و شجاعت حضور موثر در میدان است. در نبرد صفین هنگامی که دو سپاه درگیر شدند، میمنه سپاه امیر مومنان (ع) رو به هزیمت گذاشت. امام همراه حسنین (ع) وارد جنگ شدند. حضرت سپاهیان را به مقاومت فرا خواند . پس از آن، لشکر به سمت سپاه شام تاختند و شامیان را تاراندند. امام با مشاهده این رشادت فرمود: «و قد رایت جولتکم و انحیازکم عن صفوفکم... و لقد شفی و حاوح صدری ان رایتکم باخره تحوزنهم کما حازوکم، و تزیلونهم عن مواقفهم کما ازالوکم... همانا، از جای کنده شدن و بازگشت شما در صفها را دیدم. فرومایگان گمنام و بیاباننشینان از مردم شام، شما را پس می رانند، حالی که شما گزیدگان عرب، و جاندانه های شرف، و پیشقدم در بزرگواری، و بلند مرتبه و والامقام هستید. سرانجام سوزش سینه ام فرو نشست که در واپسین دم دیدم آنان را راندید، چنانکه شما را راندند، و از جایشان کندید، چنانکه از جایتان کندند». (خطبه 107 نهجالبلاغه)/۱۳۲۵//۱۰۲/خ