۰۷ مهر ۱۳۹۶ - ۱۳:۳۱
کد خبر: ۵۲۸۹۱۵
به مناسبت دهه نخست محرم؛ بخش دوم

امام حسین؛ منزل‌به‌منزل با قرآن

امام حسین(ع) براى هدف بزرگ احیای اسلام اصیل قيام كرد، اما پيش از اصل حادثه عاشورا بايد روشنگرى و خبررسانى كند تا جهان اسلام در جريان نهضت و قيام و فلسفه و چيستى و چرايى آن قرار گيرد.
عزاداری محرم

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در خراسان شمالی، در بخش نخست این نوشتار گام‌به‌گام حرکت و نهضت اباعبدالله (ع) را همراه با آیات قرآنی که آن حضرت تلاوت کرده را بررسی کردیم تا در پرتو حرکت قرآنی آن امام همام به نگاه‌های قرآنی آن امام شهید نیز آشنا شویم.

در بخش قبل مرحله پیش از نهضت در دوران معاویه (زمینه‌های قیام با بهره‌گیری از قرآن)، از زمان خلافت یزید تا آغاز حرکت از مدینه و از مدینه تا مکه را بررسی کردیم و در این بخش به ادامه حرکت امام حسین (ع) تا کربلا و شهادت می پردازیم.

اقامت در مكه‏

امام حسين (ع) پس از ورود به مكه مكرمه اين آيه را تلاوت فرمودند: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى رَبِّى اَنْ يَهْدِيَنى سَواءَ السَّبيلِ»(17)

از قرائت اين آيه در ورود به اين شهر - كه ام‏ القراى جهان اسلام است و از همه‏ جاى جهان اسلام مردم براى انجام مناسك حج هر ساله گرد هم جمع مى ‏شوند و همايش توحيدى را به نمايش مى‏ گذارند - استفاده مى‏شود كه اگر حضرت در مدينه مى ‏ماند تروريست‏هاى بنى ‏اميه او را آرام نمى‏ گذاشتند و احتمال درگيرى و سخت‏گيرى و حتى دستگيرى آن حضرت مى‏ رفت.

اما اباعبدالله (ع) براساس وظيفه و تكليف زير بار بيعت ذلت‏بار يزيد نرفت تا جهان اسلام از خواب غفلت بيدار شوند و رهبرى دينى را به كسانى بسپارند كه شايسته آنان است.

امام براى اين هدف بزرگ قيام كرد، لكن پيش از اصل حادثه عاشورا بايد روشنگرى و خبررسانى كند تا جهان اسلام در جريان نهضت و قيام و فلسفه و چيستى و چرايى آن قرار گيرد.

چه جايى بهتر از مكه كه مركز رفت و آمد مسلمانان از سراسر عالم اسلام است و اخبار و گزارش‏ها به سرعت پس از بازگشت حجاج به كشورهايشان مى ‏رسد؛ بنابراين هجرت از مدينه و اقامت در مكه از سوى امام حسين (ع) حركتى كاملاً حساب شده و با توجه به چشم‏انداز نهضت حسينى انتخاب شد و مى‏ خواست آن حقيقت فراموش شده را به جهان اسلام يادآورى كند كه «كعبه يك سنگ نشانى است كه ره گم نشود/ حاجى احرام دگر بند ببين يار كجاست‏»

گفت و گوهاى اباعبدالله (ع) در مكه با افراد گوناگون و شخصيت‏ها و به تعبير امروز كنفرانس‏هاى آن حضرت در فضاى آزاد مكه دهان به دهان مى‏گشت و فضاى سياسى و فرهنگى شفاف و روشنى را ايجاد مى‏ كرد.

 گفتگوى ابن عباس با امام حسين

عبدالله ابن عباس به آن حضرت عرض كرد: من از پيامبر شنيدم كه درباره يزيد فرمود: «مرا چه به يزيد، بركتى در يزيد نيست و او فرزند فرزند مرا خواهد كشت در جلو چشم مردمى كه بين دل‏ها و زبان‏هايشان فاصله است.»

آنگاه حسين (ع) و ابن عباس گريستند. امام فرمود: «يابن عباس تعلم انى ابن بنت رسول الله (ص)؛ ابن عباس مى‏دانى كه من فرزند دختر رسول خدايم.»

ابن عباس گفت: بلى و مى‏دانم كه در اين دنيا غير از تو فرزند دختر رسول الله نيست. يارى تو بر همگان واجب است، مانند وجوب نماز و روزه و هيچكدام از اين فرايض جايگزين يارى تو نمى‏ شود.

امام حسين (ع) فرمود: «پس چه مى‏گويى درباره گروهى كه فرزند دختر پيامبر را از خانه و كاشانه‏ اش بيرون كردند و از افتخار هم‏جوارى با قبر رسول خدا و مسجد او، او را محروم ساختند. او درحالى مدينه را ترك كرد كه هيچ پناهگاه و وطنى ندارد. دشمنان در پى كشتن او هستند و مى‏ خواهند خون او را بريزند و حال آن كه يك لحظه به خدا شرك نياورده و از سيره رسول خدا (ص) هم منحرف نشده است.»

ابن عباس در پاسخ آن حضرت آياتى از كلام الله مجيد را تلاوت كرد كه آن آيات مورد تأييد امام حسين (ع) نيز قرار گرفت: «اَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَاْتُونَ الصَّلاةَ اِلاَّ وَ هُمْ كُسالى»(18)، «يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللهَ اِلاَّ قَليلاً مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا اِلى هؤُلاءِ وَ لا اِلى هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلاً»(19)

اين آيات نشانگر آن است كه جريان نفاق در شرايط زمانى امام حسين (ع) به اوج خودش رسيده بود، حاكمان به ظاهر اسلامى با تمسك به دين و نماز و نمادهاى دينى، عوام‏ فريبى مى‏ كردند تا در پرتو اين ارزش‏ها اساس اسلام را سست كنند و اسلام اموى را به جاى اسلام ناب محمدى (ص) جايگزين سازند.

اين برداشت قرآنى ابن عباس را امام حسين (ع) تصديق كرد و فرمود: «اللهُمَّ اشْهَدْ؛ خدايا شاهد باش.»(20)

در ادامه اين گفت و گو ابن عمر رشته سخن را به دست گرفت و اوج سخن او اين بود كه قيام به صلاح نيست، شما به مدينه جدتان برگرديد و از راه صلح وارد شويد، كوتاه سخن آن كه با يزيد بيعت نكنيد تا از دنيا برود، امام حسين (ع) در جواب عبدالله عمر فرمود: «بد سخن گفتى و نفرين بر اين‏گونه سخن گفتن باد تا زمانى كه آسمان و زمين بر پاست. آيا مسيرى را كه من برگزيده‏ام اشتباه مى‏دانى؟ اگر خطا مى‏روم بگو تا گوش كنم و پيروى نمايم؟!»

ابن عمر گفت: «نه به خدا سوگند شما و اشتباه! جايگاه شما را ما مى‏ شناسيم. شما كجا و يزيد بن معاويه كه لعنت خدا بر او باد كجا، ولى آنچه مرا نگران كرده است اين است كه اين صورت زيباى شما هدف شمشيرهاى كينه‏ توزانه اين امت قرار گيرد!»

امام حسين (ع) ضمن پاسخگويى منطقى و مستدل و تشريح و تبيين اوضاع سياسى و اجتماعى جهان اسلام و اين كه وظيفه جز قيام چيز ديگرى نيست و در غير اين صورت نيز دشمنان خون او را به زمين خواهند ريخت به ابن عمر فرمود: از يارى من دست برندار قسم به رسول خدا (ص) اگر پدرت عمر در اين شرايط مى ‏زيست مرا مانند جدم يارى مى‏ كرد.

اگر اين تصميم برايت مشكل است، از دعايت مرا فراموش نكن و در بيعت با اين قوم شتاب منما تا امور برايت روشن شود.»

آنگاه رو به عبدالله بن عباس كرد و به او مأموريت داد تا به مدينه برگردد و حضرت را در جريان اخبار بگذارد. سپس اين آيه را تلاوت كرد: «حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ»(21)

از همان كلمه ‏اى كمك گرفت كه حضرت ابراهيم (ع) به هنگام افتادن در آتش از آن مدد گرفت و اين نشان‏دهنده لجاجت و عناد دشمنان اسلام است كه به هر وسيله ‏اى براى برداشتن امام از جلو راه اقدام خواهند كرد.

نامه‏نگارى‏ها و اعزام سفير به كوفه‏

كوفه، پايگاه خلافت امام على (ع) و امام حسن (ع) و برخوردار از شيفتگان ولايت و امامت با خبر شد كه امام حسين (ع) به قصد اعتراض و عدم بيعت با يزيد مدينه را به قصد مكه ترك كرده است، سيل نامه‏هاى دعوت از امام (ع) به كوفه روانه مكه شد. امام (ع) هم به پاسخ كتبى نامه‏ها اقدام كرد و همراه سفيران خويش آن‏ها را سوى كوفه و بصره و ديگر جاها فرستاد.

در اين نامه ‏ها حضرت به اوضاع اسلام و مسلمانان و سرنوشت سياسى و اجتماعى آنان اشاره كرده و فرموده است كه: «سنت از دست رفته و بدعت جان گرفته است. سخن مرا بشنويد و از من پيروى كنيد تا به راه رشد و هدايت شما را رهنمون سازم.»

قيس بن مسهّر و مسلم بن عقيل را به سوى كوفه فرستاد تا هم جواب دعوت مردم را داده باشد و هم نبض رخدادها و حوادث را به دست بگيرد و براى مراحل بعدى تصميم مقتضى را بگيرد.

حركت از مكه‏

همه حاجى‏ها تلاش مى ‏كنند كه تا روز هشتم به هرگونه كه شده خود را به مكه برسانند تا بتوانند اعمال و مناسك حج تمتع را به موقع انجام دهند؛ اما خبرى به گوش رسيد كه همگان را به شگفتى وا داشت و آن خبر اين بود كه امام حسين (ع) آهنگ حركت و خروج از مكه در روز هشتم ذى‏حجه و روز ترويه را دارد. اين خبر مانند توپ در فضاى مكه پيچيد و سؤال‏هاى زيادى ايجاد كرد! چه شده است؟ چه امر مهمى به وجود آمده است كه حسين بن على (ع) در اين شرايط قصد خروج از مكه و ترك اعمال و مناسك را دارد؟ كاروان آماده حركت است. بارها بسته شده‏اند و بچه و همراهان آماده‏اند.

دلسوزان و يا برخى كوته‏انديشان براى چندمين بار از امام (ع) خواستند كه مكه را ترك نكند، دشمنان در كمين او هستند و او را آرام نخواهند گذاشت؛ اما اين نصايح و پيشنهادات در عزم امام كه جزم شده بود اثرگذار نبود.

پسر عموى حضرت - ابن عباس - از همه بيشتر اصرار برنرفتن حضرت داشت و بر اين باور بود كه مردم عراق مردم فريبكار و مكارى هستند، هرچه اصرار كرد نتوانست امام را قانع كند، ناچار شد كه به قرآن تفأل بزند و اين آيه آمد كه: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ اِنَّما تُوَفَّوْنَ اُجُورَكُمْ‏؛ هر انسانى مرگ را خواهد چشيد و خداوند اجر كامل شما را خواهد داد.»(22)

امام حسين (ع) پس از اين، اين آيه را تلاوت كرد: «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ»(23)

اى ابن عباس! خدا و رسولش درست فرموده است، ديگر پس از اين اصرار نكن چون راه فرارى از قضا و قدر الهى وجود ندارد.

 - عمر بن عبدالرحمن‏

 - واقدى و زراره بن صالح‏

 - عبدالله بن زبير

 - عبدالله بن اوزاعى‏

 - عمر بن عبدالرحمن‏

 از كسانى بودند كه هريك به گونه ‏اى تصميم بر انصراف امام حسين (ع) از اين انتخاب داشتند كه موفق نشدند.

 لحظه‏ هاى آخرى كه حضرت قصد خروج از مكه را داشت خطبه‏اى ايراد كرد كه در آن از زيبايى مرگ و عشق به آن مانند عشق يعقوب به يوسف سخن مى‏گفت و آن را گردنبندى زيبا و گران‏قيمت بر گردن دختر جوان مى‏ دانست و آنگاه از عاقبت اين سفر خبر داده كه گرگ‏هاى بيابانى (يزيد و پيروانش و كوفيان بى‏وفا) به او حمله‏ ور خواهند شد و او را به شهادت خواهند رساند، هركس با اين شرايط آماده يارى است حركت كند چون اين كاروان صبحگاه عازم حركت است.

 در مسير كربلا

نخستين آيه‏اى كه حضرت در آغاز حركت به سوى كربلا تلاوت كرد اين بود:

«لى عَمَلى وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ اَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا اَعْمَلُ وَ اَنَا بَرى‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ»(24)

و اين زمانى بود كه مأمورين حكومتى از سوى عمرو بن سعيد حاكم مكه قصد بازگرداندن حضرت را داشتند و به ايشان گفتند: شما با اين اقدام بين امت تفرقه ايجاد مى‏كنيد و صلاح آن است كه برگرديد!

امام (ع) با قرائت اين آيه به آن‏ها ثابت كرد كه: خط و جريان اسلام ناب محمدى (ص) با اسلام اموى، سازگارى ندارد و بايد تاريخ ثبت كند كه در دفاع از اسلام ناب بايد هزينه‏ هاى گرانى پرداخت شود.

عبدالله جعفر (شوهر حضرت زينب س) پادرميانى كرد و با حاكم مكه عمرو بن سعيد بن عاص گفت و گو كرد تا مگر موضوع را به گونه مسالمت‏آميز حل كند، او هم طى نامه‏اى به امام حسين (ع) نوشت كه شما اگر در مكه بمانى در امان خواهى بود و از بذل احسان ما بهره‏مند خواهى شد؛ اما اين اقدام هم سودى نداشت و امام (ع) همچنان بر تصميم خود پاى مى‏فشرد و مى‏فرمود: «كه من پيامبر اسلام (ص) را در رؤيا ديده‏ام و مأموريت ويژه دارم و آن را به احدى نخواهم گفت تا اين كه به ملاقات پروردگارم بشتابم.»

كاروان منزل به منزل مسير مكه تا كربلا را طى مى‏كند: نخستين منزل «تنعيم» است و دومين آن «صفاح» سومين «عقيق» و منزل چهارم «ذات عرق». در اين منزل شخصى آمد، حضرت از او پرسيدند كه از كدام قبيله‏اى و از كجا مى‏آيى؟ جواب داد: از قبيله بنى‏اسد و از عراق، حضرت فرمودند: از عراق چه خبر؟ عرض كرد: «اى فرزند رسول خدا دل‏هايشان با شماست و شمشيرهايشان در خدمت بنى‏اميه» حضرت فرمودند: «درست گفتى ‏اى برادر عرب و خداوند انجام مى‏دهد آنچه را بخواهد.» آن‏گاه آن مرد از تفسير اين آيه از امام (ع) پرسشى كرد:

«يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ»(25)

 امام (ع) در پاسخ و در تفسير اين آيه فرمودند:

«نعم يا اخا بنى‏ اسد، هم امامان: امامٌ هديً دعا الى هدي و امامُ ضلاله دعا الى ضلاله، فهدي من اجابه الى الجنه و من اجابه الى الضلاله دخل النار

بلى‏اى برادر بنى اسد! دوگونه امام وجود دارد: امام هدايت و امام ضلالت. آن‏كه دعوت امام هدايت (و نور) را اجابت كند به‏سوى جنّت خواهد رفت و آن‏كه به دعوت امام ضلالت (و نار) پاسخ دهد به جهنم خواهد افتاد.»

و به نقل صدوق امام (ع) در پاسخ به آيه ديگرى براى تفسير اين آيه كمك گرفت.

«فَريقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِى السَّعيرِ»(26)

در منزل «حاجز» قيس بن مسهّر صيداوى را به عنوان سپاسگذارى از استقبال مردم كوفه از مسلم بن عقيل همراه با نامه‏اى گسيل داشت و يادآورى كرد كه از مكه حركت كرده و آهنگ كوفه دارد.

نامه‏ رسان و پيك ابا عبدالله (ع) در منزل قادسيه به وسيله مأموران عبيدالله دستگير شد. او را به قصر بردند، امير كوفه دستور داد دروغگو پسر دروغگو؟! را دشنام دهد (مقصودش امام حسين (ع) و امام على (ع) بود) قيس بن مسهّر آن راست‏قامت جوانمرد باوفا بر فراز منبر قرار گرفت و در حضور مردم گفت:

«اى مردم! حسين بن على (ع) بهترين مخلوق پروردگار در راه است و من نماينده و پيام‏رسان اويم براى شما، به دعوت او پاسخ دهيد. سپس ابن زياد و پدرش را لعنت كرد و امام على (ع) را ستود.»

عبيدالله بن زياد دستور داد او را از بالاى قصر پرتاب كنند و چنين كردند و او به شهادت رسيد. بدين ترتيب خون نخستين شهيد از كاروان امام حسين (ع) به زمين ريخته شد.

سپس كاروان به راه خود ادامه داد تا به منزل «بطن الرّمه» رسيد، مردى به نام «عبدالله بن مطيع» از حضرت پرسيد: پدرم فدايت‏اى پسر رسول خدا، چه عاملى سبب شده است كه از حرم رسول الله بيرون آمده‏اى؟

امام حسين (ع) فرمود: مردم كوفه براى احياى حق و نابودسازى بدعت مرا دعوت كرده‏اند تا به آن ديار بروم.

عبدالله گفت: تو را به خدا سوگند مى‏دهم به كوفه نرو، به خدا قسم تو را خواهند كشت.

امام حسين (ع) در پاسخ عبدالله بن مطيع اين آيه را تلاوت كرد: «لَنْ يُصيبَنا اِلاَّ ما كَتَبَ اللهُ لَنا؛ به ما نخواهد رسيد مگر آنچه كه نوشته و مقدّر شده است.»(29)

سپس امام (ع) از منزل «خزيميه» و «زرود» عبور كردند تا به منزل «ثعلبيه» رسيدند، در اين منزل‏ها حوادث شگفتى رقم خورد كه اشاره به آن لازم است. در خزيميه خواهر بزرگوارش، حضرت زينب كبرى (س) به امام عرض كرد: «ديشب ازهاتفى در اين بيابان شنيدم كه: اين كاروان را مرگ دنبال مى‏ كند و چه كسى بر شهداى اين كاروان خواهد گريست و...» امام (ع) فرمود: «يَا اُخْتَاهْ كُلُّ الَّذِى قُضِيَ فَهُوَ كَائِنٌ‏؛ خواهرم! آنچه مقدر شده انجام خواهد شد.»(30)

در منزل «زرود» به زهير بن قين كه از مكه عازم كوفه بود برخورد كردند. امام (ع) كسى را به سوى ايشان فرستادند كه خدمت امام بيايد و با يكديگر گفتگو كنند، زهير اين دعوت را نپذيرفت، همسرش به او نهيب زد كه‏اى زهير فرزند رسول خدا (ص) تو را دعوت كرده پاسخ نمى‏ گويى؟! زهير منقلب شد و به سوى امام (ع) رفت. اين ملاقات او را در حوزه جاذبه ولايت قرار داد و حسينى شد و حسينى ماند و حسينى به شهادت رسيد.

در منزل «ثعلبيه» خبر ناگوارى از كوفه رسيد و آن اين بود كه مسلم بن عقيل وهانى بن عروه به دست مزدوران يزيد به شهادت رسيده‏اند و بدن آن دو در خيابان‏هاى كوفه كشان‏كشان به تماشا گذاشته شده است. امام (ع) با شنيدن اين خبر اين آيه را بر زبان جارى كرد: «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ»(31)

اين آيه را چندين بار تكرار كرد و به روح آن دو شهيد درود و رحمت فرستاد. آنگاه عزم خود را بر ادامه راه جزم كرد و فرمود: «لَا خَيْرَ فِى الْعَيْشِ بَعْدَ هَؤُلَاء؛ پس از اين (حوادث) در زندگى خيرى وجود ندارد.»(32)

دستور داد از اين منزل آب بيشترى تهيه كنند و همراه ببرند، منزل‏هاى بعدى «بطان» و «شقوق» بود. از آن دو گذشتند تا به منزل «زباله» رسيدند. در آن جايگاه خبر شهادت «عبدالله يقطر» (برادر رضاعى حضرت) رسيد. امام (ع) براى تصفيه ياران و خالص‏سازى انگيزه‏ها فرمود:

«خبر ناگوار شهادت مسلم بن عقيل، هانى بن عروه و عبدالله يقطر به ما رسيده است، شيعيان در كوفه ما را رها كرده‏اند، هركس مى‏خواهد از اين مسير برگردد، برگردد بر او عهد و پيمانى نيست.»

در اين آزمايش گروهى ريزش كردند و از اطراف امام (ع) پراكنده شدند. امام (ع) در اين حركت يارانى را مى‏ خواست همراه خود ببرد كه قبله‏نما و جهت‏ نماى آن‏ها بصيرت باشد. از اين رو چندين بار آنان را آزمايش كرد تا خالص‏ها و مخلص‏ها بمانند و تاسيه‏روى شود هركه در اوغش باشد.

در همين منزل هلال بن نافع و «فرزدق» شاعر با امام (ع) ملاقات كردند و حضرت از كوفه و حوادث آن پرسيدند. آن‏ها گفتند: «زرمداران دلشان با ابن زياد است و ديگر مردم دل در گرو شما دارند.»

امام (ع) اشعارى را انشاء كردند كه در آن بوى خون و شهادت استشمام مى‏ شد. از آن منزل به منزل «قاع» و از آنجا به منزل «عقبه» كوچ كردند. در منزل عقبه فرود آمدند، پيرمردى از قبيله بنى‏عكرمه از امام پرسيد مسير شما كجاست؟ امام (ع) فرمود: كوفه. پيرمرد با اصرار از امام خواست منصرف شوند؛ ولى امام (ع) با همان نگاه الهى پاسخ داد كه مأموريت و تكليف الهى و خدايى دارد و بايد به آن عمل كند.

منزل بعدى «شراف» بود و پس از آن «ذوحسم»، در اين موقعيت با لشكر حر بن زياد رياحى برخورد كردند كه با فرماندهى حر و هزار نفر سواره‏ نظام از كوفه بيرون آمده بودند تا مسير امام حسين (ع) را از سمت كوفه به محل ديگرى منصرف و منحرف كنند.

برخورد زيباى امام (ع) با حر و لشكرش و آب‏دادن به آن‏ها و حيواناتشان يكى از رخدادهاى بى‏ نظير تاريخ بشرى است كه هم حقوق بشر و هم حقوق حيوانات در آن رعايت شده است.

ظهر نزديك شد. امام براى نماز آماده شدند و به حر فرمودند تو با لشكرت نماز بگذار؛ و من هم با يارانم نماز مى‏ خوانم ولى حر ادب كرد و گفت: ما با شما نماز مى‏ گذاريم. امام (ع) پس از نماز سخنان روشنگرى را ايراد كردند و دليل آمدنشان به آن سرزمين را توضيح دادند و به نامه‏ ها و دعوت‏هاى مردم كوفه اشارت نمودند. سپس فرمودند: «اگر نظر مردم كوفه برگشته است ما هم برمى‏گرديم.»

حر و يارانش از اين نامه‏ ها اظهار بى‏خبرى و بى‏اطلاعى كردند. امام دستور داد انبوه نامه‏ها را آوردند، حر گفت: ما در نگارش اين نامه‏ها نقشى نداشته‏ايم و مأموريم كه شما را به پيش امير ببريم.

امام (ع) لبخندى زدند و فرمودند: «الْمَوْتُ اَدْنَى اِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ‏؛ مرگ نزديك‏تر است به تو از انجام اين كار.»(33)

امام (ع) دستور حركت كاروان و ادامه مسير را دادند. لشكر كوفه به فرماندهى حر مانع شدند، امام (ع) دست به شمشير گذاشته و فرمودند: «اى حر مادرت به عزايت نشيند چه اراده كرده‏اى؟» حر در پاسخ سخنانى گفت و بين او و امام (ع) گفتگو ادامه يافت تا اين كه هر دو كاروان همراه يكديگر حركت كردند تا رسيدند به منزل «بيضه»./9314/ی۷۰۳/ب۱

منابع و مآخذ:

17. قصص، آيه 22.

18. توبه، آيه 54.

19. نساء، آيات 142 و 143.

20. كافى، ج 1، ص 291.

21. آل‏عمران، آيه 173.

22. آل‏عمران، آيه 185.

23. بقره، آيه 156.

24. يونس، آيه 41.

25. اسراء، آيه 71.

26. شورى، آيه 7.

27. توبه، آيه 51.

28. بحارالأنوار، ج 44، ص 372.

29. بقره، آيه 156.

30. بحارالأنوار، ج 44، ص 373.

31. بحارالأنوار، ج 44، ص 377.

32. فتح، آيه 10.

33. بحارالأنوار، ج 44، ص 383.

ارسال نظرات