۱۶ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۲
کد خبر: ۵۵۳۸۶۱

انقلاب اسلامی؛ انقلاب ایده و رهبری

اسلام و رهبری امام خمینی در انقلاب اسلامی ایران دو گزینه‌ای بودند که نقش عاملیت را احیا کردند. اسلام توانست به جماعت خواب، اجتماع خواب‌زده، جان ببخشد و این جز با رهبری هوشمندانه و مدبرانه‌ی امام (ره) خمینی رخ نمی‌داد.
انقلاب اسلامی

به گزارش خبرگزاری رسا، تا مدت‌ها نظریه‌های انقلاب تحت حاکمیت نظریات ساختارگرایی و سیطره‌ی حکم ساختارگرایانه‌ی تدا اسکاچپول قرار داشت که انقلاب‌ها رخ نمی‌دهند، بلکه ساخته می‌شوند. عامل انسانی و نقش کنشگرانی چون رهبران در این نظریات اهمیت چندانی ندارد. این امر سبب ظهور نسل جدیدی از نظریه‌‌پردازان همچون اریک سلبین، فورست کالبرن، جان فوران، جک گلدستون، جف گودوین و تیموتی ویکم کراولی شد که به نقش کارگزاری، ایدئولوژی و پیشرفت روند انقلابی توجه دارند. حتی ساختارگرایانی همچون اسکاچپول نیز به تغییر در نظریه‌ی خود پرداختند و نقش کنشگران را پررنگ‌تر کردند.

این دسته از پژوهشگران با درک خلأ واکنشهای مردم به ساختارها و حضور مردمی که انقلاب میکنند، به جایگاه انسانها و ایدههایشان و همچنین رهبری توجه خاصی کردند. شاید انقلاب اسلامی ایران، که برخی نظریات همچون نظریه‌ی اسکاچپول را در معرض چالشهای جدید قرار داد، آزمونی بود برای درستی این گزاره‌ها. نوشتار ذیل با مروری بر نظریات کنشگرایانه‌ی حاکم بر نقش رهبری و ایدئولوژی، به بررسی موردی انقلاب اسلامی ایران به مثابه‌ی گزینهای نقیضی (برای برخی نظریات) و گاه اثباتی (برخی نظریات دیگر) می‌پردازد.

رویکرد فراساختارگرایانه به انقلاب

رویکرد کارگزاری یا اراده‌گرایانه برآن بود که همه‌ی جنبه‌های یک انقلاب از قبل به واسطه‌ی عوامل اجتماعی کلان و ساختاری تعیین نمی‌شود و تصمیمات کنشگرانِ کلیدی بر امکان موفقیت و چگونگی تحول انقلابی، تأثیر می‌گذارد.[1] بنابراین نظریاتی که در این قالب به تحلیل چرایی انقلاب می‌پردازند به کنشگر و اراده‌ای فراتر از ساختار توجه دارند.

تقسیم‌‌بندی‌‌ دوگانه‌ی «ساختار و کارگزاری»، تقسیم‌بندی غیرمنعطف و متصلبی نیست؛ چنان‌‌که سیر فکری ویکام-کراولی به نگرش ساختاری نزدیک است، جف گودوین به تأثیر فرهنگ و حکومت در کنار یکدیگر اشاره می‌کند و لاکمن در رویکرد ساختاری خود به کارگزاری نزدیک می‌‌شود و جان فورن، مباحث فرهنگی را با اقتصاد سیاسی آمیخته است. اریک سلبین نیز بر نقش کارگزار و فرهنگ در انقلاب‌‌ها اشاره دارد.

از نظر سلبین، «میراث فعالیت انقلابی در آمریکای لاتین بیش از همه بیانگر مکان‌‌‌ها، تاریخ‌‌‌ها و مهم‌‌‌تر از همه قهرمانان است: توپاک آمارو، توسن لوورتوره، خوزه مارتی، امیلیانو زاپاتا و چگوارا از اولین مخالفان غاصبان اسپانیایی. نسل‌‌‌های بعدی انقلابیون در صدد بوده‌‌‌اند با توسل به این شخصیت‌‌‌ها و ایده‌‌‌آل‌‌‌ها، به مبارزه‌‌‌های انقلابی خود قدرت و احترام ببخشند. برعکس مردم به دنبال این بوده‌‌‌اند که مبارزات خود را از طریق اسطوره‌‌‌ای که حول این شخصیت‌‌‌ها ایجاد شده بود معنا و درک نمایند.»[2]سلبین از مفهومی تحت عنوان «کیش انقلابی قهرمان» یاد می‌کند که به ایجاد فرهنگ سیاسی عمومی مقاومت، شورش و انقلاب انجامیده است.

گزاره‌ای اصلی که او و دیگر مدافعان از کارگزار و فرهنگ دارند این است که اجزای انقلابی هر جمعیتی، اطلاع داشتن رهبران انقلابی از نوع ادراک مردم در خصوص گزینه‌‌‌‌های پیش روی‌‌‌‌شان است. این گزینه‌‌‌‌ها، منبع عمل جمعی یا جعبه‌ی ابزاری از سمبل‌‌‌‌ها، سرگذشت‌‌‌‌ها، آیین‌‌‌‌ها و جهان‌‌‌‌بینی‌‌‌‌ها را تشکیل می‌‌‌‌دهند. استدلال این دسته این است که در تحلیل هر انقلابی باید به نقش کارگزاران، جهان مخلوق و فرهنگ ایجادشده‌‌‌‌شان توجه شود.[3]

در مجموع، تئوری‏های تبیین‏کننده‌ی چرایی وقوع انقلاب، هر کدام از منظر و جنبه‏ای خاص به توضیح برخی از همین عوامل سوق‏دهنده‌‌‌‌‌ی جامعه به وضعیت انقلابی پرداخته‏اند. اما در کل، در پاسخ به چرایی انقلاب، باید به وجود ساختارها و هم کارگزاران اشاره کرد. در این میان، این نوشتار با مفروض گرفتن گزاره‌ی فوق، به بررسی نقش ایدئولوژی و رهبری در فرآیند انقلاب می‌‌‌‌‌پردازد؛ دو گزینه‌‌‌‌‌ای که در برخی تحلیل‌‌‌‌‌ها مغفول واقع شده‌‌‌‌‌اند.

ایدئولوژی و انقلاب

ایدئولوژی سیاسی گونه‌ای از اندیشه است که با تفسیر و تبیین وضع موجود، به توجیه یا تقبیح این وضع و ارائه‌ی تصویری آرمانی از وضعیت مطلوب برای جانشینی وضع موجود و در نهایت، ارائه‌ی راهکارهای لازم برای رسیدن به وضع آرمانی می‌پردازد. ایدئولوژی آن‌گاه که «انقلاب» را آرمان تاریخی رسیدن به وضع مطلوب برمی‌گزیند، ایدئولوژی انقلابی است.[4]

در مطالعه‌ی ایدئولوژی و رابطه‌‌‌‌‌‌اش با انقلاب، باید بر کلیه‌ی دیدگاه‌‌‌‌‌‌ها و مکاتب فکری که به انقلاب به عنوان یک آرمان تاریخی می‌‌‌‌‌‌نگرند و بین انقلاب و رهایی ارتباط ماهوی-تاریخی برقرار می‌‌‌‌‌‌سازند، تأکید کرد. در این میان، می‌‌‌‌‌‌توان به نقش سوسیالیسم در انقلاب‌‌‌‌‌‌های روسیه و چین و برخی انقلاب‌‌‌‌‌‌های آفریقایی و یا اسلام در انقلاب اسلامی ایران توجه داشت.

ایدئولوژی نقش عمده‌‌‌‌‌‌ای در بسیج انقلابی دارد. کرین برینتون، یکی از نظریه‌‌‌‌‌‌پردازان انقلابی، در این باره معتقد است اندیشه‌‌‌‌‌‌ها همواره بخشی از وضعیت پیش از انقلاب هستند که بدون آن‌‌‌‌‌‌ها انقلابی وجود نخواهد داشت. هرچند وی اندیشه‌‌‌‌‌‌ها را موجد انقلاب نمی‌‌‌‌‌‌داند، اما بر این باور است که اندیشه‌‌‌‌‌‌ها در تحلیل رفتار جمعی جزئی از متغیرها محسوب می‌‌‌‌‌‌شوند.[5]

این بدین معناست که ایدئولوژی برای تأثیرگذاری نیازمند هویت‌‌‌‌‌‌‌هایی است که مورد پذیرش و اجماع قرار بگیرند. بدین ترتیب، ایدئولوژی هنگامی که به صورت ایدئولوژی کل جامعه پذیرفته شود، توانایی بسیج همگانی می‌‌‌‌‌‌‌یابد و می‌‌‌‌‌‌‌تواند در فرآیند انقلابی مؤثر افتد. در این میان، نیاز به یک متغیر دیگر وجود دارد که بتواند پتانسیل ایدئولوژی را برای نفی وضع موجود، توصیف وضعیت آرمانی و ارائه‌ی مدینه‌ی فاضله و راهکار رسیدن به آن، به کار گیرد و آن را بالفعل نماید. این متغیر وجود رهبری است.

رهبری؛ کنشگر فرصت‌ساز

علاوه بر مشارکت توده‌‌‌‌‌‌‌ای مردم در انقلاب‌‌‌‌‌‌‌ها، درجات مختلفی از رهبری در سطوح متعدد از بالا تا درجات پایین و دوم، عضویت فعال، پشتیبان فعال و یا حمایت منفعلانه وجود دارد. اما بسیج انقلابی نیازمند رهبری است که تعیین‌کننده‌‌‌‌‌‌‌ی اهداف و شیوه‌ی برخورد با حکومت و تحلیل‌گر وضع موجود بر مبنای ایدئولوژی باشد و به ترسیم وضعیت آرمانی و متقاعد ساختن پیروان به پیروزی بپردازد. بدون رهبری، نارضایتی‌‌‌‌‌‌‌ها ممکن است به یک شورش بدل شود و سرانجامی نیابد.

در اینجا می‌‌‌‌‌‌‌توان به مهم‌ترین وظیفه‌‌‌‌‌‌‌ی رهبری، یعنی سازمان‌دهی و انسجام نیز اشاره کرد. تروتسکی پیرامون این امر می‌‌‌‌‌‌‌گوید بدون سازمان رهبری‌کننده‌، انرژی توده‌‌‌‌‌‌‌ها مانند بخاری که خارج از پیستون باشد، رها و پراکنده می‌‌‌‌‌‌‌گردد؛ در حالی که این بخار است که اشیاء را به حرکت وامی‌‌‌‌‌‌‌دارد و نه پیستون.[6]

تحلیل‌هایی که حول رهبران انقلابی صورت گرفته معمولاً با دو رویکرد روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه انجام شده است. در رویکرد نخست، بیشتر پژوهش‌ها بر مبنای مفاهیم فرویدی پیش رفته و روان‌کاوی رهبران سیاسی بر سه پایه‌ی انگیزه‌های شخصی، سیاسی کردن آن‌ها و توجیه آن‌ها برحسب مصالح عمومی ارزیابی شده است. هارولد لاسول و گوستاو بیچوفسکی در این باره نظریاتی ارائه کرده‌اند که نیازمند بحث و بررسی است.

لاسول ویژگی اساسی شخصیت سیاسی را علاقه به قدرت می‌دانست. آنچه از منظر وی ناشی از احساس بی‌کفایتی و حقارت و آرزوی احترامی است که در خانواده برآورده نشده و خرسندی خود را در جامعه جست‌وجو می‌نماید. وی رهبران سیاسی را به سه نوع تقسیم می‌کند: نخست شخصیت سیاسی آشوب‌گر که به نظر او رهبران انقلابی جزئی از این گروه هستند و سپس مدیرانی که علایق عاطفی آن‌ها در خانواده خرسند نشده، اما برخلاف آشوب‌گران انرژی عاطفی‌شان به بیرون متوجه می‌شود. گروه سوم نیز ایدئولوگ‌ها هستند که دارای شک درونی عمیقی نسبت به نفس خود هستند و در نتیجه، دنبال جزمیت و یقین هستند.[i]

این نظریه که بیشترین تمرکز را بر تأثیر عوامل بیرونی و محیطی بر شخصیت فرد دارد، تمام رفتارهای فرد را به این عوامل تقلیل داده و رهبران انقلابی را آشوب‌گر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند. این تحلیل به نظر ناقص است؛ چراکه نقش اراده و قدرت انتخاب فرد را نادیده انگاشته است.

افزون بر این، قدرت‌طلبی سیاسی در میان برخی از رهبران انقلابی همچون امام خمینی، به نظر امری مذموم و ناپسند است. همچنین امام خمینی پیش از رهبری انقلاب اسلامی و ورای کردارهای سیاسی خود، بیشتر عارف و روحانی بودند که کارنامه‌ی فکری، اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای و آثار تألیفاتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان شاهد این ادعاست. شخصیت آرام ایشان در برهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خاصی چون رحلت فرزندشان سید مصطفی، بازگشت به ایران، پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، حتی مورد توجه رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خارجی بوده است. اینکه ایشان را بر مبنای نظریه‌ی لاسول، شخصیتی دارای شک نسبت به خود بخوانیم، چراکه بر پایه‌ی ایدئولوژی انقلاب را پیش برده است، با رجوع به عرصه‌ی عملی و زندگی ایشان، باز هم نقض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛ چراکه شواهد بسیاری دال بر اعتمادبه‌نفس و قاطعیت ایشان وجود دارد که در شرایط سخت موجب تصمیم‌گیری‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دوران‌ساز شده است، مانند تصمیم ایشان برای پذیرش قطعنامه‌‌ی 598.

نظریه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دیگری که در این باره موجود است تحلیل روان‌شناسانه‌ی بیچوسکی است. وی نیز بر این باور است که جزمیت، قدرت‌طلبی و خودشیفتگی رهبران انقلابی از ناتوانی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در حل مشکلات دوران کودکی و نوجوانی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌خیزد.[8] این تحلیل‌های ساده‌انگارانه و تقلیل‌گرا نمی‌تواند در تحلیل نقش رهبران انقلابی همچون امام خمینی مؤثر افتد؛ چراکه در کل رفتار سیاسی رهبران انقلابی را تنها معلول زندگی روانی آن‌ها می‌داند.

در حالی که از منظر تحلیلی طبقاتی، برخی از گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و طبقات اجتماعی خاص، بیشتر به فعالیت سیاسی گرایش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یابند تا گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و طبقات دیگر که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان آن را به وسیله‌ی عوامل روان‌شناختی توضیح داد. افزون بر این، شاید رفتار سیاسی رهبری انقلابی در مقاطعی خاص واکنشی به بحران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های وقت باشد و ارتباطی به ویژگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روانی وی نداشته باشد. بنابراین بهتر است از دیدگاهی جامعه‌شناسانه به بررسی نقش رهبران انقلابی در فرآیند انقلاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پرداخته شود.

بر این مبنا، حسین بشیریه رهبران انقلابی را در سه دسته‌ی فکری یا ایدئولوژی‌پرداز، بسیج‌گر یا کاریزمایی و سیاست‌گذار یا مدیر، تقسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. بر این مبنا، هر کدام از این نوع رهبری با مرحله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از انقلاب همخوانی دارد. رهبران فکری اصول و زمینه‌ی عقیدتی پیدایش جنبش انقلابی را فراهم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازند و رهبران بسیج‌گر با راه انداختن جنبش انقلابی، قدرت را به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند و رهبران مدیر، مبانی قدرت انقلابی را تحکیم می‌نمایند. در عرصه‌ی عمل اما رهبران انقلابی به درجات مختلفی، هم نظریه‌پرداز، هم بسیج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گر و هم مدیر بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.[9] با کمی تأنی می‌توان این نظریه را پیرامون رهبری امام خمینی قابل اعمال دانست.

ایدئولوژی و رهبری در انقلاب اسلامی ایران

دو رکنی که در قالب نظریه‌های انقلابی نادیده گرفته شده شاید مهم‌ترین ابعاد انقلاب اسلامی ایران باشند. اسلام و رهبری امام خمینی دو رکنی هستند که به انقلاب اسلامی ایران خاصیتی متمایز بخشیده‌اند.

ایدئولوژی انقلاب اسلامی

ایدئولوژی انقلاب اسلامی برخاسته از آموزه­های اسلامی بود. اسلام‌ به‌ مدد مقوله‌های‌ نوین، از حالت‌ فرهنگ‌ صرف‌ به‌ حالت‌ اسلام‌ ایدئولوژیک‌ تغییر چهره‌ داده‌ است؛ چهره‌ای‌ که‌ در آن‌ باورها و پندارهای‌ دینی‌ شکلی‌ حرکت‌آفرین‌ می‌یابند و عناصر و تعاریفی‌ تعبیه‌ می‌شود که‌ همگی‌ انقلابی‌ و برانگیزاننده است. بدین معنا نوعی‌ پیکره‌‌‌ی اندیشگی‌ و یوتوپیایی‌ از تلقی‌های‌ یک‌ دین‌ مبارز و ستیزه‌خو طراحی‌ می‌شود[10] و بدین‌ ترتیب‌ در فرآیند انقلاب‌ مذهب‌ به‌ مثابه‌ی‌ واژگان‌، آیینی جلوه‌گر شد که‌ نمایش‌ تاریخی‌ یک‌ ملت‌ را، که‌ هستی‌شان‌ را در مقابل‌ هستی‌ پادشاهان‌ قرار داده‌ بودند، در درون‌ خود جای‌ می‌داد.

انقلاب‌ ایران ‌بر مدار ارائه‌‌ی تفسیر تازه‌ای‌ از یک‌ سلسله‌ مفاهیم‌ اصلی‌ شیعه‌ می‌گردید «که‌ هدف‌ آن‌ ایجاد نوعی‌ تحرک‌ سیاسی‌ و ظلم‌ستیزی‌ بود و مسلماً بدون‌ برداشت‌ تازه‌ی‌ تشیع‌ نمی‌توانست‌ نقشی‌ را که‌ در حوادث ‌سال‌های‌ 1356-1357 بازی‌ می‌کرد برعهده‌ گیرد.»[11] بدین ترتیب، اسلام‌ شیعی‌ ثابت‌ کرد که‌ ابزار ریشه‌دار بومی و مانایی برای‌ بسیج‌ یک‌ نهضت‌ فراگیر و‌ مؤثر است‌ و قادر است‌ مفهوم‌ هویت‌ و تاریخ‌، نمادها و ارزش­های‌ مشترک‌ را برای‌ رهبری‌ قدرتمند مذهبی-سیاسی‌ و مراکز سازمانی‌ نهضت‌ فراهم‌ آورد.

این‌ ایدئولوژی‌ که‌ ایدئولوگ‌های‌ اولیه‌‌ی انقلاب‌ اسلامی‌ ایران،‌ امام‌ خمینی‌ و دکتر علی‌ شریعتی،‌ آن‌ را طرح‌ کرده‌ بودند، بر چند اصل‌ تکیه‌ می‌کرد:

1. تأکید مجدد بر اسلام‌ به‌ مثابه‌ی‌ شیوه‌ی‌ زندگی‌ تمام‌عیار؛

2. نفی‌ الگوی‌ غیردینی‌ و غربی‌ جدایی‌ دین‌ از دولت‌؛

3. اعتقاد راسخ‌ به‌ بازگشت‌ قدرت‌ و موفقیت‌های‌ مسلمانان‌ با برگشت ‌به‌ اسلام و حاکمیت‌ دین‌ الهی‌ به‌ جای‌ سرمایه‌داری‌ غربی‌ و روسیه‌‌ی ملهم‌ از مارکسیسم‌ و سوسیالیسم‌؛

4. معرفی‌ دوباره‌ی‌ شریعت‌ به‌ مثابه‌ی‌ طرح اسلامی‌ جامعه‌ای‌ مطلوب‌ دارای ‌اجتماعی‌ عادلانه‌ و اخلاقی‌ از مؤمنان؛

‌5. تمایل‌ به‌ نبرد (جهاد) علیه‌ تمام‌ ناراستی‌ها (حتی‌ اگر لازمه‌ی‌ آن‌ تحمل‌ سختی‌ها و در صورت‌ لزوم‌ به‌ شهادت‌ رسیدن‌ در راه‌ خدا باشد).[12]

رهبری انقلاب اسلامی

امام خمینی (ره) رهبری فکری، مدیریتی و بسیج‌گرانه‌ی انقلاب را به عهده داشت. با توجه‌ به‌ وجهه‌ی‌ روحانی و جذاب امام، که می‌توان آن را تحت قالب مفهومی «کاریزما» قرار داد،‌ ایشان توانست این ویژگی‌های بالقوه را (که شاید برخی از آن‌ها نزد افراد و گروه‌های مبارز دیگر نیز بود) بالفعل سازد.

امام خمینی در ابتدا به نقد حکومت موجود و نفی آن بر مبنای آموزه‌های اسلام پرداخت. سپس با نومیدی از اصلاح حکومت وقت، راه مبارزه را انقلاب علیه نظام سیاسی موجود تشخیص داد. ترسیم وضعیت آرمانی نیز با نظریه‌ی ولایت فقیه ایشان صورتی نظری به خود گرفت. نظریه‌ی ولایت فقیه امام، که در اواخر دهه‌ی چهل عنوان شد، نمود اندیشه‌ای است که خود زمینه‌ساز حکومت اسلامی در ایران شد. این نظریه که در طی جلسات درس امام در نجف اشرف عنوان شد، جنبه‌ی ایجابی مبارزه‌ی امام در مقابل شاه بود که در تبعید ارائه شد. هرچند سابقه‌ی این نظریه به «عوائدالایام» ملا احمد نراقی بازمی‌گشت که برای نخستین بار به آن صبغه‌ای سیاسی-حکومتی بخشیده بود، اما امام نخستین فقیهی بود که نه تنها لزوم حکومت اسلامی، بلکه راهکار اجرایی آن را نیز لازم می‌دانست.

فقیهان دیگر تمهید مقدمات حکومت را به مثابه‌ی شرط وجوب می‌دانستند (همچنان که اگر استطاعت حاصل شود، حج واجب می‌شود.) اما امام در حکم شرط واجب، از قبیل وضو برای نماز، تمهید مقدمات و آماده کردن شرایط انقلاب را برای اقامه‌ی حکومت اسلامی واجب دانست و انقلاب کرد. بدین ترتیب، امام‌ رسالت‌ تشکیل‌ مدینه‌ی‌ فاضله‌ای‌ داشت‌ که‌ حکومت‌ جهانی‌ اسلام‌ بود. آن‌ زمان‌ مخاطبان‌ می‌انگاشتند اکنون که‌ امام‌ خمینی‌ رهبر انقلاب‌ است‌ هم‌ طرح‌ کلی‌ و اجمالی ‌آینده‌ی‌ حکومت‌ را بیان‌ می‌کند و هم‌ در حوادث‌ روزمره‌‌ راهنمای‌ قوم‌ است.[13]

افزون بر این، ایشان با تأکید بر هم‌بستگی و وحدت بین همه‌ی اقشار و ذکر نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بسیاری از بزرگان و علمای دینی، به تقویت اعتماد جامعه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرداخت. از آنجا که مردم ایران خود دارای علقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مذهبی بودند و مذهب به عنوان یک جنبه‌ی هویتی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مطرح بود، امام با تأکید بر حفظ و تقویت این هنجارها، به خصوص با تأکید بر آموزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مذهبی و اجرای آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از یک سو، یکی از جنبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مهم هویتی ایرانیان را برجسته کرد و از دیگر سو، سلب اعتماد آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از منابع هنجارساز رسمی پهلوی و عدم اجرای قوانین آن را موجب شد.

پس از پیروزی انقلاب و زمانی که امام در رأس حکومتی انقلابی و اسلامی قرار گرفت، شأن ایجابی و تأسیسی آموزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دینی خود را نشان داد و باعث تقویت اعتماد مردم به حکومت گردید. همین امر باعث می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد تا مردم هم‌بسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر گردند و از آنجا که امام را به عنوان کسی می‌شناختند که منافع دنیوی و اخروی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را در نظر دارد، به هم نزدیک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر شدند. در واقع اطلاعات و آگاهی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که امام از طریق سخنرانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و بیانیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خود در اختیار مردم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد، در راستای تأکید بر هم‌بستگی و وحدت بین همه‌ی اقشار و دعوت نمودن از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و استفاده از نمادها و شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مذهبی بود که موجبات تقویت اعتماد اجتماعی را فراهم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمود.

در واقع اهمیت نقش و جایگاه مذهب در اندیشه‌ی امام باعث شده بود تا راهبردهای مبارزاتی ایشان آمیخته با نگرش مذهبی باشد. بدین ترتیب، «گفتاری که امام خمینی به عنوان یک رهبر انقلابی برگزیده بود، چنان کلی، جامع و شامل بود که همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مبارز، خود را در آن متبلور و مجسم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یافتند. به عنوان نمونه، همگان در این شعار که «شاه باید برود» و «سلطنت از اساس غیرقانونی است» آن‌چنان به باورهای مشترک دست یافته بودند که در آن شک و تردیدی روا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشتند.[14]

فرجام سخن

به نظر می‌رسد وقوع انقلاب اسلامی در ایران توانست به عنوان نقیضی برای مطالعات ساختارگرایی و مثالی از اهمیت عواملی خارج از ساختارها و یا به نظر نگارنده، نمودی از تعامل ساختار-کارگزار در وقوع انقلاب‌ها باشد. بدین ترتیب، می‌توان وجود و قابلیت اثرگذاری کارگزاران را به مانند ساختارها پذیرفت؛ به خصوص ایجاد تحولات تکنولوژیک و افزایش سرعت اطلاعات بر قابلیت‌ کارگزاران همانند ساختارها افزوده است. تأکید این نوشتار بر رهبری و ایدئولوژی بر مبنای انکار نقش ساختارها در ایجاد انقلاب‌ها نیست، بلکه تنها مروری است بر احیای نقش کنشگران. بدین معنا که ایدئولوژی­ها، خود بر بستر ایده‌ها و فرهنگ‌ها به ساخت هویت انقلابیون و عاملان انقلابی می‌پردازند.

در این میان، رهبران انقلابی نقش مؤثری دارند؛ چراکه آموزه‌‌های ایدئولوژیک را از اذهان به اعیان می‌آورند و صفوف مردمی را که شاید معترض، اما منفعل باشند، به توده‌ی انقلابی بدل می‌سازند. در این میان، انقلاب اسلامی مثالی برجسته است. اسلام و رهبری امام خمینی در انقلاب ایران دو گزینه‌ای بودند که نقش عاملیت را احیا کردند. اسلام توانست به جماعت خواب، اجتماع خواب‌زده و جامعه‌ی چرتی[15] جان ببخشد و این جز با رهبری هوشمندانه و مدبرانه امام خمینی رخ نمی‌داد. بنابراین انقلاب‌ها وقتی رخ خواهند داد که کنشگران انقلابی، ساختارها را چون ابزاری برای تسهیل فرصت‌ها به کار گیرند و موانع را به حاشیه بفرستند./۸۷۶/د۱۰۳/س

منابع

[1] جک گلدستون، مطالعاتی نظری، تطبیقی و تاریخی در باب انقلاب­ها، ویراستار: جک گلدستون، ترجمه‌ی محمدتقی دلفروز، تهران، انتشارات کویر، 1387، ص 28.

[2] اریک سلبین، نقش کارگزار و فرهنگ در انقلاب­ها: مطالعاتی نظری، تطبیقی و تاریخی در باب انقلاب­ها، ویراستار: جک گلدستون، ترجمه‌ی محمدتقی دلفروز، ص 121.

[3]همان، ص 122.

[4]عباس منوچهری، نظریه­های انقلاب، تهران، انتشارات سمت، 1388، ص 82.

[5]حسین بشیریه، انقلاب و بسیج سیاسی، تهران، دانشگاه تهران، 1379، ص 82.

[6]همان، ص 88.

[7]همان، ص 88 و 89.

[8]همان، ص 89.

[9] همان، ص 92.

[10]محسن خلیلی، پیدایی و پایایی تئوریک انقلاب اسلامی، آسیب‌شناسی انقلاب اسلامی، مشهد، نشر سنبله، 1385،ص 74.

[11]حمید عنایت‌، «انقلاب اسلامی» مذهب در قالب ایدئولوژی سیاسی، سعید الهی، امیر، فصلنامه‌ی اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره‌ی 137 و 138، بهمن و اسفند 1377، ص 137 و 138.

[12]جان اسپوزیتو، انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، تهران، انتشارات باز، 1382، ص 49.

[13] رضا داوری،‌ انقلاب اسلامی و وضع کنونی آن، تهران، مرکز فرهنگی علامه طباطبایی، 1361، ص 98.

[14] محسن خلیلی، پیدایی و پایایی تئوریک انقلاب اسلامی، ص 99.

[15] بخشی از دیالوگ مفتش تأمینات در سریال «هزاردستان»، اثر ماندگار مرحوم علی حاتمی.

منبع: برهان

 

ارسال نظرات