دلارهای آمیخته به خون و باروت
به گزارش خبرگزاری رسا، اعتراف قبیله قاتل سعودی به کشته شدن «جمال خاشقجی»، این پرونده را وارد فاز جدیدی کرده است. رئیسجمهور آمریکا که سعی میکرد در این ماجرا، ژستی مطابق با شعارهای دروغ واشنگتن در حمایت از حقوق بشر بگیرد، در اولین واکنش به اعلام رسمی این خبر، آن را معتبر دانست و عربستان سعودی را متحدی «فوقالعاده» توصیف کرد! این در حالی است که اعتراف دیرهنگام رژیم آل سعود به قتل روزنامهنگار عربستانی در کنسولگری این کشور در ترکیه، اقراری مضحک و بیپایه است که افکار عمومی را پیرامون ابعاد این جنایت قانع نکرده است. حتی مقامات برخی کشورها مثل صدراعظم آلمان که با فروش سلاح، رسماً با سعودیها عقد اخوت خوانده نیز این گزارش را رد کردهاند.
نکته اینجاست که این سناریو در پی سفر اخیر «مایک پمپئو»، وزیر خارجه آمریکا به ریاض و آنکارا، از سوی کاخ سفید طراحی شد و هدف آن، مجاب کردن و اقناع رسانهای افکار عمومی نسبت به عدم دخالت مستقیم هیئت حاکمه عربستان در قتل این منتقد سعودی بود. به همین دلیل، این اعتراف «دیرهنگام» و «نمایشی»، درحالیکه بیش از دو هفته از ناپدید شدن و قتل خاشقجی میگذرد، سؤالات متعددی را مطرح کرده است که چرا آل سعود، پس از 15 روز به این موضوع اذعان کرده است؟ جسد وی کجاست؟ تیم 15 نفرهای که قبل از قتل خاشقجی وارد کنسولگری عربستان در ترکیه شدند، چه مأموریتی داشتند؟ چه کسی مباشر اصلی قتل بود و دهها سؤال ازایندست که در اذهان جامعه جهانی و ملتهای دنیا بیپاسخ، باقیمانده است.
بنابراین، سناریویی که روز گذشته، عربستان و آمریکا برای لاپوشانی این فاجعه کلید زدند، نه قانعکننده بود و نه حتی منطقی و این امر نشان میدهد که نگاه آمریکا و شخص دونالد ترامپ به مسئله حقوق بشر، کاملاً ابزاری است. ازنظر کلیددار کاخ سفید، عربستان کشوری ثروتمند است که میتواند ماشین جنگی فرسوده آمریکا را با دلارهای نفتی خود به حرکت درآورد. لذا، شقهشقه شدن جمال خاشقجی بههیچوجه در اولویت دغدغههای آمریکا نیست و مقامات این کشور تنها به این میاندیشند که چگونه از این موضوع، برای پر کردن جیبهای خود استفاده کنند و این گاو شیرده را بیشتر بدوشند.
بر این مبنا، آنچه برای واشنگتن از اهمیت بسزایی برخوردار است، عبارت است از تعمیق و تداوم روابط اقتصادی – بخوانید فروش تسلیحات بیشتر – و تلکه کردن مضاعف سعودیها.
از طرفی، ترامپ، طبق سیاق همیشگی خود در دشمنی با ایران اسلامی، اعلام کرده است که کشورش برای مهار ایران به عربستان سعودی نیاز دارد. در این خصوص نیز باید گفت که صرف همین ادعا ثابت میکند آمریکا با حمایت از رژیمی که نه پارلمان دارد و نه قانون اساسی، فقط منافع اقتصادی خود را مدنظر دارد وگرنه حکومتی که به گفته ترامپ، بدون حمایتهای واشنگتن، طی کمتر از دو هفته سقوط میکند، چگونه قادر است که با ابرحریفی مثل ایران که هر تجاوزی را با پاسخی پشیمان کننده میدهد و در هر بحرانی در منطقه واردشده، پیروز از آن خارجشده است، مقابله کرده و عرضاندام کند؟! سعودیها که ادعا میکردند جنگ یمن را در مدت کمتر از سه هفته به پایان میبرند، اکنون بیش از سه سال است که از سرپنجههای شیر مردان انصارالله در امان نیستند و مناطق راهبردی خود را زیر آتش پهپادها و موشکهای بالستیک یمنیها میبینند؛ حال چگونه آمریکا روی چنین ارتش ضعیفی برای مقابله با ایران مقتدر حساب بازکرده است؟!
این در حالی است که کاخ سفید برای حفظ وجهه دروغین خود در بحث حقوق بشر، زیر سایه سنگین انتقادهای بینالمللی در خصوص نحوه برخورد با عربستان و القای این تصویر که به مواضع روزهای نخست انتشار خبر ناپدید شدن خاشقجی پایبند است، احتمالاً به دنبال برکناری محمد بن سلمان خواهد بود. ولیعهد جاهطلب سعودی به دلیل سیاستهای غیراصولی و غیرمنطقی، هزینههای سنگینی هم برای ریاض و هم برای واشنگتن تراشیده است. تجاوز به یمن و کشتار فجیع غیرنظامیان، دخالت در امور داخلی کشورهای منطقه ازجمله لبنان، سوریه، قطر و همچنین دستهگلی که در جریان قتل خاشقجی به آب داد، موجب شد که هزینههای هنگفتی به لحاظ سیاسی برای کاخ سفید ایجاد شود.
به نظر میرسد که قبیله سعودی در آستانه یک تحول سیاسی جدید قرار دارند که تبعات گستردهای چه در داخل و چه در خارج این کشور به همراه خواهد داشت. عربستان پس از رژیم صهیونیستی، دومین رژیم منفور در جهان به شمار میآید و این سابقه سیاه در کنار رسوایی قتل خاشقجی، این احتمال را افزایش میدهد که تصمیم گیران و تصمیم سازان آمریکایی برای تغییر در هرم قدرت آل سعود، دست بکار شوند. ازاینرو، با چراغ سبز واشنگتن، هیئت بیعتی که متشکل از شاهزادگان سعودی است، وارد عمل شده و درصدد هستند تا فرد دیگری را بهعنوان ولیعهد انتخاب کنند. این جلسه درصورتیکه تشکیل شود، نهتنها با رضایت آمریکا خواهد بود، بلکه انتظار میرود که نماینده یا نمایندگانی از کاخ سفید در آن حضورداشته باشند و مستقیماً بر فرایند تصمیمگیریها نظارت کنند؛ بهویژه اینکه برخی سناتورها و شخصیتهای تأثیرگذار بینالمللی، واشنگتن را برای اتخاذ موضع سختتر علیه آل سعود، تحتفشار قرار دادهاند.
از سوی دیگر، ترکیه نیز برای فشار آوردن به عربستان از انگیزه لازم برخوردار است. خاشقجی دارای تفکرات اخوانی بود و سخنرانیها، دوئیتها، یادداشتها و مقالات وی بهصراحت در حمایت از جنبش اخوان المسلمین ایراد میشد و به رشته تحریر درمیآمد. آنکارا در جریان کودتای نظامی علیه «محمد مرسی»، نخستوزیر معزول مصر توسط ارتش این کشور، انتقادات شدیدی به ریاض وارد کرد، چراکه عربستان، مخالف ایدئولوژی اخوانی مرسی بود و از «عبدالفتاح السیسی»، رئیسجمهور فعلی این کشور حمایت کرده بود.
لذا ترکیه به دنبال نوعی تلافی در ماجرای خاشقجی است و اینکه اردوغان پس از اذعان سعودیها به قتل خاشقجی، صراحتاً اعلام کرده که این مسئله را نیمهکاره رها نمیکند، مهر تأییدی بر این انگاره به شمار میآید. علاوه بر این، خاشقجی در اصل، اهل ترکیه بود و در زمان حکومت عثمانیان بر حجاز و کوچ خانوادهاش به مدینه، تابعیت سعودی گرفت. پس، ازنظر مقامهای ترکیه، وی اصالتاً ترک است و با توجه به اینکه نامزد وی هم ترک بود، پیگیری این موضوع برای مقامات آنکارا به مسئلهای هویتی و حیثیتی تبدیلشده است و اگر آن را به سرانجام نرسانند، مورد اعتراض و شماتت افکار عمومی قرار خواهند گرفت.
افزون بر این، ترکیه، عربستان را عامل فشار بر متحد منطقهای خود، یعنی قطر میداند و ریاض را مقصر تحمیل هزینههای نظامی برای استقرار نیروهایش در دوحه قلمداد میکند. بنابراین، این فرصت را برای تحتفشار قرار دادن ریاض و کاهش فشار بر قطر، مغتنم خواهد شمرد.
و بالاخره اینکه، خوابی که عربستان برای ایران و جبهه مقاومت در منطقه دیده بود و قصد داشت از این طریق، نفوذ خود را با دلارهای آمیخته به خون و باروت گسترش دهد، تعبیر نشد و مهمتر اینکه، کوس رسوایی آمریکا در حمایت از این رژیم قاتل و قرونوسطایی را بلندتر از هر زمان دیگر، به صدا درآورد./۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: حمایت