یادداشت؛
الگوی پایه اسلامی- ایرانی پیشرفت؛ آنچه هست، آنچه باید
متن الگوی پایه، محصول یک تعریف ساده، سطحی و ناقص از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است و آن را در حد یک چشمانداز تنزل داده است.
به گزارش خبرگزاری رسا، متن زیر یادداشتی از حجتالاسلاموالمسلمین رضا غلامی است که در شماره ۲۶ و ۲۷ فصلنامه صدرا منتشر شده است.
از اهمیت الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت هرچه گفته شود، کم است. کشور ما به برکت انقلاب اسلامی سالهاست در مسیر پیشرفت گام برمیدارد و بدون تردید، آن پیشرفتی ارزشمند و سعادتبخش است که نهفقط مشروعیتش از طریق ابتنا بر جهانبینی و احکام اسلامی حاصل شده باشد، بلکه از گنجینه عظیم و منحصربهفرد تعالیم مترقی اسلام که دربردارنده منظومه فکری روشن برای پیشرفتِ توأمان مادی و معنوی است، به نحو صحیح، عمیق و روشمند بهره برده باشد.
طی سده گذشته، یعنی از نهضت مشروطه، با تلاش جریان روشنفکری غربگرا، و البته با سرکوب افکار منتقد، تقلید از الگوهای توسعه غربی در ایران به یک ارزش تبدیل شد و اینگونه القا گردید که پیشرفت و توسعه ایران جز با غربی شدن از فرق سر تا ناخن پا حاصل نمیشود. برایناساس طی دهههای متوالی، بهخصوص در دوران منحوس پهلوی، الگوهای غربی بر کشور مسلط شد و هرگونه صحبت از درک و بهکارگیری الگوی اسلامی ترقی و پیشرفت، به جرمی نابخشودنی تبدیل گردید.
با همه اینها، الگوهای غربی، نهتنها فاقد مشروعیت مورد نیاز جامعه اسلامی بود، بلکه از جهت کارآمدی نیز با مشکلات جدی روبهرو گردید. درواقع سالهای متمادی از سلطه الگوهای توسعه غربی سپری شده بود، بدون اینکه جامعه ایرانی طعم پیشرفت حقیقی را چشیده باشد. حقیقت این است که روشنفکران غربگرا نتوانستند مزیتهای توسعه مادی غربی را به ایران انتقال دهند و سهم ملت ایران از توسعه، تنها به رنگ و لعابی فریبنده، آن هم در چند شهر بزرگ مانند تهران منحصر شد که آن هم بدون صحنهگردانی تحقیرآمیز دهها هزار مستشار خارجی و فتح باب تاراج سرمایههای ملی، زمینه استمرار نداشت.
با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و احیای اندیشه پیشرفت اسلامی، نگاهها به سمت متفکران مسلمان چرخید و این توقع ایجاد شد که نهفقط پیشرفت ملت ایران مبتنی بر جهانبینی، احکام و ارزشهای الهی باشد و باب بهرهگیری نظاممند از اندیشه اسلامی در ساحت پیشرفت گشوده شود، بلکه میدانهای عمل و نظامهای اجرایی کشور نیز به روی پیشرفت اسلامی باز شود. در طول چهار دهه گذشته، به برکت هدایتهای هوشمندانه ولایت فقیه، جهتگیری کلان کشور مبتنی بر تعالیم الهی بوده و اجازه انحرافات عمده از خطوط فکری اسلام داده نشده، اما روشن است که هنوز فرصت احاطه الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت و کنار رفتن نُرمهای غربی برای کشور فراهم نشده است.
در سالهای اخیر به دستور رهبر بزرگوار انقلاب، بسترهای لازم برای دستیابی به این الگو مهیا گردید و مرکزی نیز به نام مرکز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت برای عینیتبخشی به چنین الگویی تأسیس شد. به لطف الهی طی چند سال اخیر، کوششهای مهمی برای بحث و گفتگو درباره اجزای گوناگون الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت صورت گرفته است که تولید سند الگوی پایه، محصول این کوششهاست. من با قدردانی از زحمات عزیزانمان در مرکز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت و تبریک به آنها که نتیجه تلاششان نهفقط مورد عنایت رهبر معظم انقلاب قرار گرفته، بلکه منشأ شکلگیری جریانی مبارک در کشور در جهت ترسیم افق پنجاه ساله شده، در شرایط فعلی، پاسخگویی شایسته به فراخوان رهبر عزیز انقلاب مبنی بر ورود نخبگان به صحنه، در جهت تکمیل و ارتقای این سند را ضروری میدانم.
نباید فراموش کرد که این الگو به فراخور طرازی که رهبر انقلاب برای آن تعیین کرده، از ارزشی مضاعف برخوردار است و نباید در کسب جایگاه علمی محکم، موجه و قابل دفاع برای آن، کوتاهی شود. من معتقدم این الگوی پایه، از کلمات درستی تشکیل شده، اما ترکیب و مفصلبندی این کلمات باهم، فرسنگها با سند پایه الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت فاصله دارد و حتی بخشهایی از این سند، تا سطح انشانویسی و کلیات کمخاصیت، تنزل یافته است. برای درک این معنا، در ادامه، اهمّ اشکالات این الگو را عرض میکنم و امیدوارم برادران و خواهران گرامی در مرکز الگو، به این اشکالات در فرایند تکمیل و ارتقای سند، توجه صحیح و عالمانهای مبذول دارند.
یکم. الگوی پایه از بطن یک نظریه مادر در باب «پیشرفت اسلامی» متولد نشده و اساساً معلوم نیست نویسندگان این متن، با چه تفکر و نظم علمیِ مدون و آزمونشدهای درزمینه پیشرفت اسلامی، به طراحی الگوی پایه مبادرت کردهاند؟ جا داشت به عنوان مقدمه، ابتدا تصویری از نظریات موجود ارائه گردد و سپس ساختمان یک نظریه ممتاز و کارآمد که الگوی پایه به آن تکیه کرده، معرفی شود؛ هرچند من معتقدم چنین نظریه ممتازی هنوز وجود ندارد و در این سالها بهرغم توصیه دلسوزان، سرمایهگذاری لازم برای رسیدن به آن صورت نگرفته است.
دوم. متن الگوی پایه، محصول یک تعریف ساده، سطحی و ناقص از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است و آن را در حد یک چشمانداز و مجموعهای از شاخصها و توصیههای کلی تنزل داده است.
سوم. بخشی از متن الگوی پایه، بدیهیات جمهوری اسلامی و توضیح واضحاتی است که بهتر از آن در متون مادر مانند قانون اساسی، وصیتنامه امام راحل (ره)، بیانات رهبر بزرگوار انقلاب، و سیاستهای کلی نظام بهوفور یافت میشود و درج ساده این جنس مطالب، ارزشی برای الگوی پایه ایجاد نکرده است.
چهارم. مسئله الگو این نیست که مجموعهای از مطلوبهای بعضاً کلی و واضح را فهرست کنیم...، بلکه مسئله این است که چگونگی رسیدن به این مطلوبها را (آن هم بهصورت جزئی و دقیق) در قامت یک مدل و سیستم بیان کنیم. به عبارت دیگر، ما به الگویی نیاز داریم که نهتنها «مسیر» رسیدن به مقاصد، بلکه «روشها»، «ابزارها» و «فناوریهای مورد نیاز»، اعم نرم و سخت در آن، با نظم علمی مشخص بیان شده باشد. ضمناً در این الگو نشانهای از اشراف علمی نویسندگان به شرایط فعلی کشور و آیندهنگری آنها وجود ندارد؛ حداقل میتوان گفت که «ایرانیت» الگو، مولود یک توصیف، تحلیل و آیندهپژوهی مدون و نقدشده نیست.
پنجم. در الگوی پایه، «نقاط تمرکز» و «تحولآفرین» معرفی نشده است؛ یعنی معلوم نیست گرانیگاه و سکو یا سکوهای پرتاب در این الگو چیست. درواقع الگوی پایه، فاقد ارزش استراتژیک است و قادر نیست لوکوموتیو پیشرفت را بر روی ریل گذاشته، به مقصد برساند.
ششم. متن الگوی پایه نهفقط از «صورتبندی علمی» دقیقی تبعیت نمیکند، بلکه «نامنسجم» است و درباره بسیاری از واژههای آن، ابهامات یا تفاسیر متنوع و بعضاً متعارضی به چشم میخورد. درواقع از سند پایه این توقع وجود دارد که تفرقه و تشتت را به وحدت تبدیل کند؛ اما الگوی پایه کمکی در این زمینه نمیکند، بلکه برعکس، باب تفاسیر متنوع و متکثر را باز نگه میدارد.
هفتم. در الگوی پایه نباید به صرف تعیین مرزهای کلیِ دو جهانبینی الهی و جهانبینی الحادی اکتفا کرد؛ بلکه مهم، تعیین تفاوتهای کلی و حتی در مواردی جزئی دو «دستگاه» پیشرفت اسلامی و غربی است؛ چیزی که در متن الگو رد پایی از آن دیده نمیشود.
هشتم. الگوی پایه پیش از هرچیز باید یک دستگاه فکری «پویا» در کشور ایجاد کند که بتواند پاسخ صدها پرسش و مسئله ریز و درشت را در اختیار مدیران کشور قرار دهد؛ اما این الگو هیچ شباهتی به یک دستگاه فکری پویا و پاسخگو ندارد و صدها سؤال جدی را بیپاسخ خواهد گذاشت.
نهم. امروز یک پرسش اساسی از نویسندگان متن الگوی پایه وجود دارد و آن این است که این سند دقیقاً چه مشکلی را در حرکت کشور حل میکند و چه نیازهایی را مرتفع میسازد؟ به نظر میرسد این الگوی پایه با چنین مختصاتی، قادر به ایجاد تغییری در حرکت پیچیده و چندلایهای کشور، و حل هزاران معادله سخت در عرصه پیشرفت همهجانبه، نیست.
دهم. مسئله اصلی، تبدیل مفاد کلیدی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به یک گفتمان مسلط است. اگر کل اسناد فکری غرب وارسی شود، چیزی به نام سند الگوی توسعه غربی یافت نمیشود و آنچه با عنوان الگوی توسعه غربی وجود دارد، گفتمانی قدرتمند و تقریباً بلامنازع و البته نامرئی است که منویات نظام دموکراسی لیبرال را در جهان و در یک «پروسه» محقق میکند و کسی در عالم غرب، توان حرکت فعال در برابر آن را ندارد؛ بنابراین هنر نویسندگان الگو این است که فناوری تبدیل الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به گفتمان مسلط و فراگیر یا جریان قوی و خروشنده را به مثابه تضمین تحقق این الگو، عرضه کنند. /۱۰۱/۹۶۹/م
از اهمیت الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت هرچه گفته شود، کم است. کشور ما به برکت انقلاب اسلامی سالهاست در مسیر پیشرفت گام برمیدارد و بدون تردید، آن پیشرفتی ارزشمند و سعادتبخش است که نهفقط مشروعیتش از طریق ابتنا بر جهانبینی و احکام اسلامی حاصل شده باشد، بلکه از گنجینه عظیم و منحصربهفرد تعالیم مترقی اسلام که دربردارنده منظومه فکری روشن برای پیشرفتِ توأمان مادی و معنوی است، به نحو صحیح، عمیق و روشمند بهره برده باشد.
طی سده گذشته، یعنی از نهضت مشروطه، با تلاش جریان روشنفکری غربگرا، و البته با سرکوب افکار منتقد، تقلید از الگوهای توسعه غربی در ایران به یک ارزش تبدیل شد و اینگونه القا گردید که پیشرفت و توسعه ایران جز با غربی شدن از فرق سر تا ناخن پا حاصل نمیشود. برایناساس طی دهههای متوالی، بهخصوص در دوران منحوس پهلوی، الگوهای غربی بر کشور مسلط شد و هرگونه صحبت از درک و بهکارگیری الگوی اسلامی ترقی و پیشرفت، به جرمی نابخشودنی تبدیل گردید.
با همه اینها، الگوهای غربی، نهتنها فاقد مشروعیت مورد نیاز جامعه اسلامی بود، بلکه از جهت کارآمدی نیز با مشکلات جدی روبهرو گردید. درواقع سالهای متمادی از سلطه الگوهای توسعه غربی سپری شده بود، بدون اینکه جامعه ایرانی طعم پیشرفت حقیقی را چشیده باشد. حقیقت این است که روشنفکران غربگرا نتوانستند مزیتهای توسعه مادی غربی را به ایران انتقال دهند و سهم ملت ایران از توسعه، تنها به رنگ و لعابی فریبنده، آن هم در چند شهر بزرگ مانند تهران منحصر شد که آن هم بدون صحنهگردانی تحقیرآمیز دهها هزار مستشار خارجی و فتح باب تاراج سرمایههای ملی، زمینه استمرار نداشت.
با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و احیای اندیشه پیشرفت اسلامی، نگاهها به سمت متفکران مسلمان چرخید و این توقع ایجاد شد که نهفقط پیشرفت ملت ایران مبتنی بر جهانبینی، احکام و ارزشهای الهی باشد و باب بهرهگیری نظاممند از اندیشه اسلامی در ساحت پیشرفت گشوده شود، بلکه میدانهای عمل و نظامهای اجرایی کشور نیز به روی پیشرفت اسلامی باز شود. در طول چهار دهه گذشته، به برکت هدایتهای هوشمندانه ولایت فقیه، جهتگیری کلان کشور مبتنی بر تعالیم الهی بوده و اجازه انحرافات عمده از خطوط فکری اسلام داده نشده، اما روشن است که هنوز فرصت احاطه الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت و کنار رفتن نُرمهای غربی برای کشور فراهم نشده است.
در سالهای اخیر به دستور رهبر بزرگوار انقلاب، بسترهای لازم برای دستیابی به این الگو مهیا گردید و مرکزی نیز به نام مرکز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت برای عینیتبخشی به چنین الگویی تأسیس شد. به لطف الهی طی چند سال اخیر، کوششهای مهمی برای بحث و گفتگو درباره اجزای گوناگون الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت صورت گرفته است که تولید سند الگوی پایه، محصول این کوششهاست. من با قدردانی از زحمات عزیزانمان در مرکز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت و تبریک به آنها که نتیجه تلاششان نهفقط مورد عنایت رهبر معظم انقلاب قرار گرفته، بلکه منشأ شکلگیری جریانی مبارک در کشور در جهت ترسیم افق پنجاه ساله شده، در شرایط فعلی، پاسخگویی شایسته به فراخوان رهبر عزیز انقلاب مبنی بر ورود نخبگان به صحنه، در جهت تکمیل و ارتقای این سند را ضروری میدانم.
نباید فراموش کرد که این الگو به فراخور طرازی که رهبر انقلاب برای آن تعیین کرده، از ارزشی مضاعف برخوردار است و نباید در کسب جایگاه علمی محکم، موجه و قابل دفاع برای آن، کوتاهی شود. من معتقدم این الگوی پایه، از کلمات درستی تشکیل شده، اما ترکیب و مفصلبندی این کلمات باهم، فرسنگها با سند پایه الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت فاصله دارد و حتی بخشهایی از این سند، تا سطح انشانویسی و کلیات کمخاصیت، تنزل یافته است. برای درک این معنا، در ادامه، اهمّ اشکالات این الگو را عرض میکنم و امیدوارم برادران و خواهران گرامی در مرکز الگو، به این اشکالات در فرایند تکمیل و ارتقای سند، توجه صحیح و عالمانهای مبذول دارند.
یکم. الگوی پایه از بطن یک نظریه مادر در باب «پیشرفت اسلامی» متولد نشده و اساساً معلوم نیست نویسندگان این متن، با چه تفکر و نظم علمیِ مدون و آزمونشدهای درزمینه پیشرفت اسلامی، به طراحی الگوی پایه مبادرت کردهاند؟ جا داشت به عنوان مقدمه، ابتدا تصویری از نظریات موجود ارائه گردد و سپس ساختمان یک نظریه ممتاز و کارآمد که الگوی پایه به آن تکیه کرده، معرفی شود؛ هرچند من معتقدم چنین نظریه ممتازی هنوز وجود ندارد و در این سالها بهرغم توصیه دلسوزان، سرمایهگذاری لازم برای رسیدن به آن صورت نگرفته است.
دوم. متن الگوی پایه، محصول یک تعریف ساده، سطحی و ناقص از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است و آن را در حد یک چشمانداز و مجموعهای از شاخصها و توصیههای کلی تنزل داده است.
سوم. بخشی از متن الگوی پایه، بدیهیات جمهوری اسلامی و توضیح واضحاتی است که بهتر از آن در متون مادر مانند قانون اساسی، وصیتنامه امام راحل (ره)، بیانات رهبر بزرگوار انقلاب، و سیاستهای کلی نظام بهوفور یافت میشود و درج ساده این جنس مطالب، ارزشی برای الگوی پایه ایجاد نکرده است.
چهارم. مسئله الگو این نیست که مجموعهای از مطلوبهای بعضاً کلی و واضح را فهرست کنیم...، بلکه مسئله این است که چگونگی رسیدن به این مطلوبها را (آن هم بهصورت جزئی و دقیق) در قامت یک مدل و سیستم بیان کنیم. به عبارت دیگر، ما به الگویی نیاز داریم که نهتنها «مسیر» رسیدن به مقاصد، بلکه «روشها»، «ابزارها» و «فناوریهای مورد نیاز»، اعم نرم و سخت در آن، با نظم علمی مشخص بیان شده باشد. ضمناً در این الگو نشانهای از اشراف علمی نویسندگان به شرایط فعلی کشور و آیندهنگری آنها وجود ندارد؛ حداقل میتوان گفت که «ایرانیت» الگو، مولود یک توصیف، تحلیل و آیندهپژوهی مدون و نقدشده نیست.
پنجم. در الگوی پایه، «نقاط تمرکز» و «تحولآفرین» معرفی نشده است؛ یعنی معلوم نیست گرانیگاه و سکو یا سکوهای پرتاب در این الگو چیست. درواقع الگوی پایه، فاقد ارزش استراتژیک است و قادر نیست لوکوموتیو پیشرفت را بر روی ریل گذاشته، به مقصد برساند.
ششم. متن الگوی پایه نهفقط از «صورتبندی علمی» دقیقی تبعیت نمیکند، بلکه «نامنسجم» است و درباره بسیاری از واژههای آن، ابهامات یا تفاسیر متنوع و بعضاً متعارضی به چشم میخورد. درواقع از سند پایه این توقع وجود دارد که تفرقه و تشتت را به وحدت تبدیل کند؛ اما الگوی پایه کمکی در این زمینه نمیکند، بلکه برعکس، باب تفاسیر متنوع و متکثر را باز نگه میدارد.
هفتم. در الگوی پایه نباید به صرف تعیین مرزهای کلیِ دو جهانبینی الهی و جهانبینی الحادی اکتفا کرد؛ بلکه مهم، تعیین تفاوتهای کلی و حتی در مواردی جزئی دو «دستگاه» پیشرفت اسلامی و غربی است؛ چیزی که در متن الگو رد پایی از آن دیده نمیشود.
هشتم. الگوی پایه پیش از هرچیز باید یک دستگاه فکری «پویا» در کشور ایجاد کند که بتواند پاسخ صدها پرسش و مسئله ریز و درشت را در اختیار مدیران کشور قرار دهد؛ اما این الگو هیچ شباهتی به یک دستگاه فکری پویا و پاسخگو ندارد و صدها سؤال جدی را بیپاسخ خواهد گذاشت.
نهم. امروز یک پرسش اساسی از نویسندگان متن الگوی پایه وجود دارد و آن این است که این سند دقیقاً چه مشکلی را در حرکت کشور حل میکند و چه نیازهایی را مرتفع میسازد؟ به نظر میرسد این الگوی پایه با چنین مختصاتی، قادر به ایجاد تغییری در حرکت پیچیده و چندلایهای کشور، و حل هزاران معادله سخت در عرصه پیشرفت همهجانبه، نیست.
دهم. مسئله اصلی، تبدیل مفاد کلیدی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به یک گفتمان مسلط است. اگر کل اسناد فکری غرب وارسی شود، چیزی به نام سند الگوی توسعه غربی یافت نمیشود و آنچه با عنوان الگوی توسعه غربی وجود دارد، گفتمانی قدرتمند و تقریباً بلامنازع و البته نامرئی است که منویات نظام دموکراسی لیبرال را در جهان و در یک «پروسه» محقق میکند و کسی در عالم غرب، توان حرکت فعال در برابر آن را ندارد؛ بنابراین هنر نویسندگان الگو این است که فناوری تبدیل الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به گفتمان مسلط و فراگیر یا جریان قوی و خروشنده را به مثابه تضمین تحقق این الگو، عرضه کنند. /۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: خبرگزاری مهر
ارسال نظرات