هیس! دخترها زندهبهگور نمیشوند
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا | مجید پاکنیت
چند قدم عقبتر؛ صدای تاریخ
داستان مظلومیت دختران و زنان را شنیدهای! هیس! کمی گوش کن! صدایش را میشوی!؟ من صدای دختر بچهای را میشونم! گریه میکند، ولی مادرش در خواب ناز است؛ به امید فردایی بهتر برای دخترک چهار ساله. او بابایی است! نوبت بابا بود که آیندهساز او شود. در سیاهی دل شب، دور از چشم مادر بیدارش کرد و به نزدیکی نخلستان برد. پدر حفرهای را کند و دخترک کمکش کرد. کار کندن حفره که پایان یافت، پدر زیر بغلهای دختر کوچولوی ناز را گرفت و او را در وسط حفره گذاشت. دست چپش را روی شانۀ دخترک گذاشت و با دست راست آرام، آرام دور دخترک را خاک ریخت. دخترک از خاک بازی با پدر در آن پاس از شب تعجب میکرد. کمی بعد نالههای دختر بلند شد. دیگر تاب بازی کردن نداشت و نمیتوانست دست و پا بزند؛ خاک سرد است و او نیز نمیتواند نفس بکشد. دست به دامن تنها کسی شد که در حال پر کردن حفره بود؛ با التماس و زاری و شیون. پدرش کَر بود؟! نالههایش را نمیشنید؟! هنگامی که خاکهای صورت بابایی را پاک میکرد چه؟! بابایش حس لامسه نیز نداشت و فقط مشغول کارش بود؟! چندی گذشت ... سکوت حکمفرما شد. صدای دخترک قطع شد، خیال باباجان هم آسوده. دختر راحت شد، پدر هم؛ او را به آغوش شوهر ابدیاش سپرد.
هنگامیکه پیامبر اسلام(ص)، این داستان را از بابای دختر شنید، با چشمانی اشکبار فرمود: «اگر رحمت خدا بر غضبش پیشی نداشت، انتقام دخترت را که زندهبهگور کردی میگرفت».
این داستانی واقعی از سرگذشت انسانهایی مظلوم بود که هیچگاه حق ساختن آینده خود را پیدا نمیکردند. شاید نشنیدهای، ولی در زمانهای خیلی دور، دختری مثل تو اگر خوشبخت بود فروخته یا تعویض میشد؛ با شتر و گوسفند، اگر هم بدبخت بود، زندهبهگور. موجودی منفور بودی. حق انتخاب همسر نداشتی؛ پيش از چشم به جهان گشودن به عقد مردی یا پسری در میآمدی.
دختران در جوامع دیگر
دلت میخواهد با یونانیان باستان میزیستی؟ زن را نیروی اهریمنی و غیر قابل تربیت میدانستند که به هیچ دردی نمیخورد جز تولید مثل. با سر زدن به منزلگاه مردمان آن سامان، درمییابی که از دید «سیمونیدِس» نویسنده یونانی، زنان حیواناتی انساننما و منشأ آشوبند، جنسی که سرچشمۀ همۀ پلیدیهاست. «اوریپیدِس»، نمایشنامهنویس یونانی، در کتابش موسوم به «مِدا» مینویسد: «اگر بچه را میشد از طریق دیگری جز جنس مادینه پدید آورد و اگر زن وجود نداشت، انسان از همه بدبختیهایش نجات مییافت».
اگر در چین کهن چشم به جهان میگشودی، پدر و احتمالاً مادرت از به دنیا آمدنت اشک غم میریختند و فروخته میشدی. هرگونه اظهار محبت به جنس تو نکوهش میشد، زیرا به گمان چینیان، آفرینندۀ مرد خداست و زن آفریدۀ شیطان.
بگذار کمی منصف باشم و از خوبیها هم بگویم! زنان اسپارتی گاهی بر مردها مقدم میشدند؛ فقط در تشییع جنازه و شرابافشانی.
تاریخ به تو میگوید که دوشیزگان اهل «بابِل»، پیش از رفتن به خانۀ شوهر، میبایست شبی را در معبد سپری کنند؛ با تقدیم زیورهایشان و برهنه، هنگام ورود به پرستشگاه خدایگان.
قانون چهلم آشوریان پیش از میلاد مسیح را بنگر! میگوید که زنان برده یا خودفروش نباید روبند بپوشند. اگر مردی زن روبندداری را ببیند که مجاز به پوشیدن روبند نبوده است، باید او را دستگیر کند، به قصر بیاورد و علیه او شهادت دهد.
پوشش، بایستۀ شاهزاداگان ایرانی و زنان فرادست بود، زنان فرودست یا هرجایی نیز سزاور کشف آن.
زنان شبه جزیرۀ عربستان نیز پیش از اسلام، معمولاً جامههایی نیمهعریان میپوشیدند؛ موها، گردن و سینۀشان تماشاگاه کوردلان بود. گاهی به جز یک شوهر، یک دوست هم داشتند، برخی نیز پرچم گسترش لذت بر سر در خانۀ خویش میافراشتند و سرایشان چراگاه خوکدلان بود!
اگر خوب دقت کنی، درمییابی نگاه جنیستزده به جنس مؤنث، همیشه و در همه جای این کرۀ خاکی سکۀ بازار بوده است. قرآن این سیره را، فرهنگ جاهلیت مینامد. فرهنگی که یکی از ویژگیهایش نگاه لذتطلبانه به دوشیزگان و بانوان بود؛ نه فقط از طرف مردان، بلکه حتی از سوی خود زنان. بسیار روشن است که به گمان فرهنگیان جاهلیت، زنده نگه داشتن موجودی نفرتانگیز، پلید و شیطانی منتی بزرگ بر سر اوست. از سرش هم زیاد است. خب، حالا که او زنده است به چه دردی میخورد، جز نفعی مادی که از ظاهر او میبرند؟ برایشان کلفتی میکند و دلبری. هنر بانوی جاهلیت، کدبانویی و پاکدامیاش نبود، بردگیاش بود و بهرهوریاش. از این رو جایگاه او در بین سران نادانی، جایگاه عروسکی چرخان و خوشخوان بود.
کجراههای که مردان و زنان جاهلیصفت هموار کردند، مقصدی جز شرمساری نداشت، اما با گسترش اسلام، این بیراهه جای خود را به مأوایی امن داد و شرمندگی را نیز از چهرۀ گمراهان زدود. تعالیم غیرتمندانۀ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، سرپناه بانوان و دختران و نقشۀ راه مردانگی شد. خودنماییِ خود خواستۀ حاصل از فضای جاهلی، جای خود را به خداخواهیِ بیماردلانِ شفایافته داد. این اسلام بود که بانوان را به اصل خود بازگرداند. شرابافشانی، بهرههای جنسی، خلخالهای خالیکنندۀ تهِ دل هوسبازان، برهنگی و زندهبهگور کردن دختر و گریه از مصیبتِ زاده شدن او کجا؟ دستور به مهربانی با زنان و دختران، دادن حق انتخاب به آنها، سروری خانه و خانواده، تشویق مردان به کمک کردن در کارهای منزل و مهمتر از همه عفت عمومی، کسب علم و مدارج معنوی کجا؟
این طور شد که آرایش و زینتنمایی برای مرد بیگانه، دیگر هنر زنانه نبود، پس تبرج جاهلی رخت بربست و بدرود گفت؛ اما در کمینگاه به نظاره نشست. در کنج عزلت خود را آماده و آمادهتر کرد. او که سرزمینهای اسلامی را ترک کرده بود و هنوز مجال نفس کشیدن داشت، پس از رحلت پیامبر رحمت دوباره بازگشت. دوباره دخترکُشی، دوباره بهرهکِشی از جنس مؤنث، نگاه ابزاری و لذتجویانه به او. دوباره فرهنگ جاهلیت؛ نسخۀ جدید.
بازگشت سیاهی
طنز تلخ این است که در جاهلیت پیشین، زنان و دختران در پی یافتن حق زندگی بودند، اما در جاهلیت نوین، بعضی خواهان باختن حق هستی خویشند؛ با عزمی راسخ. آیا بشر دوباره گرفتار جاهلیت نشده است؟ آخرین آمار سال 1397 به تو میگوید که حداقل 212 نفر در سن هفده سالگی یا کمتر، دست به خودکشی زدهاند. میتوانی به من بگویی چرا دختران کم سنوسال و دانشآموزان مدارس دخترانه، با تیغ تیز، رگهایشان را میبُرند؟ با خوردن قرصهای خوابآور یا روانگردان، اُوِردُز میکنند؟ چنین با انگیزه و عاشقانه جسم لطیف خود را از روی پل هوایی، نثار آسفالت سخت کف خیابان و جاده میکنند؟ میدانی تعدادشان چقدر است؟ چرا سن خودکشی دختران در بعضی مناطق به زیر هفده سال رسیده است؟ میتوانی به من بگویی علت این خودکُشیها چیست؟ در عصر مدرن، مردن عمدی، چه علتی دارد به جز بازگشت انسان به جاهلیت؟ اگر اسم این کار جاهلیت مدرن نیست، پس چه نام دارد؟
میدانی چه شده است؟ در جاهلان مدرن، نه تنها جسم، بلکه روح انسانی به فنا رفته است. طوری روحت را میچلانند که چاه را به راه ترجیح دهی. بعدش هم کی مُرده، کی زنده؟ استفادهشان را که بردند، خودت با دست خود روحت را چرخ میکنی؛ روحی که فقط به محبت و دوستی فکر میکرد، سرشار از نفرت از خویشتن میگردد و زندهبهگور میشود.
تبرج جاهلی دیگر با چهرۀ خشنش گور تو را نمیکَند، اما کاری میکند که تو خود را به سوی گور بفرستی. تبرج جاهلی همان بینشی است که دختران را گدای توجه مردان بیگانه میداند، برایش عفت و حیا مسخره و ابلهانه است، زن را کالایی مصرفی میداند که پس از استفاده، زبالهای بیش نیست. دختران جوان، در پی جلب محبت، دست دوستی به دستان پسر یا نامردی غریبه میسپارند و به ناکجا آبادی میروند که جاهلیت و تبرج جاهلی نام دارد.
خطر در حوالی تو
چند دختر المپیادی را میشناسی؟ به تازگی از یکی از دوستانم که مشاور خانواده است، داستان دختر المپیادی را شنیدم. او در پی محبت بود. با پسری دوست شد. مدتی گذشت. به دعوت آن پسر جوان، برای اولین بار به پارتی رفت. در آنجا همه جوان و شادمان بودند، ولی در هپروت. بدپوششی حاضران، دختر را به چشمپوشی از حضور فراخواند، ولی دوست پسر جوانش او را به ماندن بازخواند. او به خاطر دلِ پسر، رسم عشق را به جای آورد و تحمل کرد. دقایقی بعد نوبت بلعیدن قرص رسید و به فضا رفتن. آگاهانه دختر را چیزخور کردند؛ به او قرص «love» دادند تا آن را بخورد و احساساتش سر به فلک بکشد. همانطور هم شد؛ احساساتش سر به فلک و عقلش تَه کشید. به خود که آمد، فهمید بیعفتیاش سر به فلک و عفتش نیز ته کشیده است. حالا او که همگان نظارهگر موفقیتهای علمیاش بودند، چشمانتظار رسیدن مرگ ناشی از ایدز است. دیگر نه خبر از موفقیتهای علمی سابق است، نه امیدی به زندگی بهتر. ازدواجش چه میشود؟ خانوادۀ آیندهاش؟! زحمات پدر و مادرش؟! و سؤالهایی دیگر ... به همین سادگی! به همین دردناکی!
بار دیگر همان کارها تکرار میشوند؛ تبرج جاهلی، خودنمایی، خودآرایی و خودستایی. دخترکُشی این بار در حفرهای از خاک نیست. دیگر مظلومیت، معصومیت، حیا و نجابت را زیر خاک دفن نمیکنند، بلکه شخصیت حقیقیات را زیر خروارها رنگ و کِرِم، لِهولَوَرده میکنند. چه فرقی میکند که تو را زیر خاک دفن کنند، یا زیر انواع و اقسام رنگها و عطرهای گوناگون سرطانزا؟ چه فرقی میکند زیر یک متر خاک باشی، یا زیر انبوهی از محصولات آرایشی لورآل اسرائیلی؟ راستی! پولی که میدهی را هزینۀ پر کردن باک هواپیماهای جنگنده یا ساخت بمبهای ویرانگر میکنند، و دختر یا پسر بچهای فلسطینی را زیر ساختمان چند طبقه زندهبهگور! گوارای وجودت، بفرما یک لیوان خون داغ!
در اسارت مغلطهها؛ به دنبال لحظههای سفید
صداهایی به گوش میرسد؛ ترسناک و دلهرهآور! دیو بدترکیب و شوم تبرج جاهلی، بر طبل چهارشنبههای سفید میکوبد، ولی کدام سفیدی؟! کدام روشنایی؟! روشنی را روشندلان به تو ارزانی میکنند، نه دلالان بیغیرتی و خاموشسازان شمع غیرت. با سفید کردن لحظاتی از چهارشنبهها، سفیدبخت نمیشوی! تشویقکنندگان به چهارشنبههای سفید، سیاهت میکنند، جیبشان را هم پر از چرک کف دست. اصلاً چرا فقط چهارشنبههایت را سفید کنی؟! تمام عمرت را سفید کن! هر سال، هر ماه، هر هفته و هر روزت را؛ با سفیدی آزادی و آزادگی، نه با سیاهی جاهلی و لذتپرستی. نه با فرمانبرداری از پرچمداران فرصتطلبی.
زنان و مردانی هستند که چشمانی حسود، ذهنهایی قضاوتگر و دل هایی مقایسهگر دارند؛ پس تو را فقط با رنگها ظاهری میسنجند. در ترازوی داوریشان هیچگاه راستگویی نیست. نشانۀ بیصداقتیشان مقایسه کردن تو با دیگران است، مقایسهای که گاهی به ثانیه هم نمیکشد. به خود که بیایی خود را زندهبهگور قضاوت دیگران میبینی. تو را انگشتنمای دل خودشان میکنند و شمع صفای دلت خاموش. تو را به رنگها و عطرها میشناسند، نه به دل مهربان و باصفایت. اگر رنگی زیباتر به چشمشان بیاید و عطری دلنشینتر به مشامشان برسد لحظهای تردید نمیکنند. تو را به کمترین بها میفروشند چون بیبها و بدون ارزشند. خودت میدانی چه میگویم. خدا کند که چنین تجربهای نکرده باشی! دعا میکنم هیچکس، هیچوقت چنین رخدادی را نبیند.
بعضی دل تو را میشکنند؟ با دیگران مقایسهات میکنند؟ باید دلشان را با جاذبۀ جنسیات به دست آوری؟ اگر این راه را برگزیدهای بدان که از خودراضیها به دنبال رضایت تو نیستند و «دست بالای دست بسیار است». تو مجبوری برای دیگران، زیبایی، جوانی و مهمتر از همه، دل پاکت را خرج کنی؛ جواهراتی که با هیچ طلا و نقرهای به دست نمیآیند. از دلت بپرس چرا آنها را خرج میکند و میفروشد؟ اصلاً برای چه کسی؟! قیمت چهرۀ تو چقدر است؟ جسمت چقدر میارزد؟ میدانی؟ بگذار تا برایت بگویم. نه! از من هم نشو! قیمت داشتههای تو را فقط آقا امیر مؤمنان علیهالسلام میداند. از مولایت علی علیهالسلام بشنو که عمری را در اوج عشق به همسرش زهرا سلام الله علیها سپری کرد! او میگوید: «تو قیمتی نداری، جز بهشت خدا، پس خود را به بهایی کمتر از آن نفروش!».
تو برای به دست آوردن دل بعضی زنان و مردان غریبه یا آشنا، همیشه سرنوشت دلت را به دست آینهها و رنگهای مردمپسند میسپاری؟ اگر رویشان بشود میگویند هر لحظه تغییر کن؛ خودت را رنگارنگ و عطرآگین کن و دلها را مجذوب، در حالی که کسی کاری به دل تو ندارد. از دلت بپرس چرا ساعتها تو را جلوی آییه خسته میکند، چهرۀ حقیقیات را زیر لایههای دروغین رنگی زندهبهگور میکند؟ نهایت، جذابیتت چشم عدهای را به روی آزادیت و آزادیشان میبندد. پس آزادی چه میشود؟!
موجود ممکن الخطا
البته من میدانم که دلت این طور نمیخواهد. دل تو همانی را میخواهد که مولا علی علیهالسلام فرمود. تو آزادی و آزادیخواه، ولی بدان، رسیدن به آزادی، آزادگی هم میخواهد. هر انسان آزادی که آزاده نیست! هست؟ هیچ سکهای یک رو ندارد، آزادی سکهای است که روی دیگرش آزادگی است.
باری، آزادی بهدستآوردنی است، نگذار تو را روانۀ گور خودنمایی و خفهات کنند. تو بهتر از هر کس میتوانی برای خودت تصمیم بگیری. تو زندانی شدن را انتخاب نمیکنی، چون دوستش نداری. آنچه که سرشت پاکت دوست دارد برگزین. تو باید آنهایی را که تو را زندانی حصار سیاهیها میدانند ناکام و روسیاه کنی تا زندانیشان نشوی. خودت را از شر نامردمان خلاص کن. کاری کن که تو را به خاطر خودت بخواهند. چاپلوسیهای ظاهری، کم ارزش و بی ارزش دنیایی ارزانی خودشان.
گاهی مرتکب کاری شدی که نمیخواستی. جوانی را که با دیدنت به «اعتیاد جنسی» دچار شد، میشناسی؟ یک نفر نیست، تو و امثال تو، خواسته و ناخواسته دهها نفر مثل را بیمار کردید. تو نمیخواستی در هوای دیدنت، مَردی هوایی و از همسرش دلزده شود. خودنمایی کردی و او فکر میکرد تو از همسرش زیباتری. تو نمیدانستی که بعدها آن مرد بر سر همسرش فریاد میکشد و وقتی آنچه تو داری در او نیافت، طلاقش میدهد. پاره کردن رشتۀ محبت در سرشت تو نبود، آن را از کجا آوردی و چنین نامهربان شدی؟ گیرم با خدایت نامهربانی کنی، با خودت هم، پس با بچههای طلاق چه میکنی که زمینهساز گریههایشان شدی و از والدینشان جدایشان کردی؟
نکند از سر لجبازی با خود و خدایت نامهربانی کنی! این خدا بود که تو را آزاد و آزاده آفرید. بعضیها آن را از تو گرفتهاند؟ دوستانت؟ عزیزترین کسانت؟ دختر یا زنی مثل خودت؟ شاید هم خودت؟! از سر نادانی، حسادت، دشمنی و ...؟ قبلاً هم در زمانهای دور و نزدیک این بلا را به سر همنوعانت آوردهاند؛ طوری که افتخار دخترانه و هنر زنانه، شد «تبرج جاهلی». آرایش، به آنها آرامش نداد. آراستگی ظاهری، پیراستگی آنها از هوسرانی را زدود؛ ربایندۀ چشمها و دلها شدند، ولی گروگان چشمها و دلهای نادان بودند. زنان جاهلی خودشان خواستند بهروز باشند ولی به شبِ تاریک جاهلی، روزگارشان سیاه شد. اما تو بهروز بودن را برگزین! نه روز جاهلیت را، بلکه روزگار حریت را.
میخواهی زیبا، جذاب و دوستداشتنی باشی، مثل ملکۀ زیبایی؟ ملکه شدن هم مزه دارد، مخصوصاً ملکۀ آزادگی شدن. پس تا میتوانی آزاد و رها شو! آزادی مثل هواست، آن را تنفس کن! شمیم دلانگیزش مثل بوی گلهای محمدی روحافزاست. هنگامی که آزاد و آزادهای، از خودت راضی میشوی، از شکل و قیافهات، از محبتی که دریافت میکنی و از گُل عشقی که در دل میپرورانی. آرزو دارم که بتوانی عطر آزادی و آزادگی را دمادم در درونت استشمام کنی، بوی بد زبالهدان تبرج جاهلی را به نااهلان واگذار کنی!
تو تنها می توانی یک دل را شاد کنی؛ یا دل نامردمان جاهلی پسند را شاد کن، یا دل امام زمانت را. مطمئنم که تو کافر و مشرک و مرتد نیستی. تو هم امام زمانت را دوست داری؛ چون او پسر کسی است که گوشهای از دوستیاش را دل داری. او فرزند رحمت زمین و زمان، و امین و امان عالمیان است. محبتها، عشقها و صمیمیتهایی که چشیدی، در مقابل محبت او به تو، به پر کاهی میماند، بلکه کمتر. امامت زمانت فرزند همان علی علیهالسلام است، که در شبهای قدر دستبهدامنش میشوی. او گفته است «با بیماری دوستانمان بیمار میشویم، اگر دردی بکشند، درد میکشیم و اگر غصهدار شوند، غصهدار میشویم». علی و فرزندانش غمخوار تو هستند، گرچه کسیکه علی و اولادش را دارد، غمی ندارد! لبخند فرزند امام حسین علیهالسلام را بخر، که آزاد زندگی کرد و آزاده. دل کسیراکه برایش میگریی و سیاهپوشش میشوی شاد کن!
بسیاری از دختران و پسران جوان، دوستانی دارند، از میان آزادگانی که در خون غلطیدند، تا هزاران دختر و پسر آزاد و آزاده بمانند. مزۀ دوستی با شهیدان را چشیدهای؟ به وصف در نمیآید! پاکترین احساساتت را به شهیدی بگو که دوستش داری! دستت را میگیرد و روحت را بالا میبرد، تا جایی که دوستیهای دنیای برایت مسخره و تکراری خواهند شد. آنها تو را به خدای خود وصل میکنند.
شاهراه نجات؛ خودت را دریاب
با عنایت شهدا، رشتههای دوستی قلبت را به دست کسی بسپار که سازندۀ آشیانۀ مهرورزی است! اگر یادش کنی یارت میشود، اگر یارش شوی قرارت میدهد. با او از بند سلیقهها نجات مییابی و جانت در «جَنَّاتُ عَدْن» جاودان میگردد؛ نه تنها در آخرت، که در دنیا. او را تنها برای خودش بخواه، چون او تو را فقط برای خودت میخواهد؛ به رنگ رخسار و مُد لباست کاری ندارد، تو را با لهجه، شغل، تحصیلات، محل زندگی یا تولد، میزان ثروت و ملاکهای دنیوی ارزشگذاری نمیکند. ملاک او آزادی و آزادگی توست. برای او صورت زیبای ظاهر هیچ نیست، پس برایش سیرت زیبا بیارای! برای او حجابت را بردار! چنانکه خواجۀ شیراز گفت: «میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست، تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز!». پس آنچه بر سر داری و به تن میکنی دردسر نیست؛ حجاب نفست بردار که مزاحم و لباس تنت را بگذار که مُراحم است.
سیرت تو به شادمانی کسی زیبا میشود که محاسبات مادی لذتگرایان را در هم ریخت. او کسی بود که نام دخترش را «کوثر» گذاشت، یعنی خیر کثیر. طوری به کوثرش احترام میگذاشت که مردم شفگتزده میشدند. با آن که فرستادۀ خدا بود، دست دخترش را میبوسید. خاتم پیامبران، هنگام عزیمت به سفر آخرین کسی را که میدید فاطمه بود، و پس از بازگشت نیز نخست به دیدار او میرفت. به پدران سفارش میکرد که وقتی برای اعضای خانواه از بازار چیزی را میخرند، تقسیم آن را از دختران آغاز کنند. هر کس دخترش را اینچنین شاد کند، گویی فرزندان حضرت اسماعیل علیهالسلام را آزاد کرده است.
او کسی بود که فرمود: «آنکه دخترى ندارد مصيبت زده است». او کسی بود که به مردان دختردار وعدۀ بهشت داد، و دختر را مایۀ فزونی برکت برشمرد. او فرموده است: «خداوند بر زنان بيشتر از مردان مهربان است. هيچ مردى نيست كه يكى از زنان محرم خود را شاد كند، مگر آنكه خداوند در روز قيامت دشواریاش را آسان سازد». او و فرزندانش دربارۀ مقام و منزلت تو، که به تعبیر مولا علی علیهالسلام ریحانهای، سخنان بسیاری گفتهاند، اما یادت باشد! سوز سرمای بیوفایی، بیصداقتی و تبرج جاهلی، شکوفۀ عشق خدا و یارانش را در دلت میسوزاند و میخشکاند. پس پیرو راه آزادگان را باش، نه رهرو آوارگان فرهنگ جاهلی!/918/ی701/س
حاج خانم! بزنیم به تخته، ولی خداییش دیگه هر جوری هم حساب کنیم آدم با داشتن ۴۵ سال سن و یه فرزند ۲۱ ساله و شوهر دوم، دختر محسوب نمیشه!
نه به چهارشنبه های سفید
مقام معظم رهبری
این چادر تا برسد بدست تو
هم از کوچه های مدینه گذشته
هم از کربلا
هم از بازار شام...!
چادرت را در آغوش،بگیر و بگو برایت روضه بخواند
همه را از نزدیک دیده است...
السلام علیک یا فاطمه الزهرا....
1_کره زمین دارای پوشش است...
2_ میوه های تر وتازه دارای پوشش است...
3_ شمشیر نیز داخل غلافش حفظ میشود...
4_ قلم بدون پوشش جوهرش خشک میشود و فایده اش از بین میرود و زیر پا انداخته میشود برای اینکه پوشش آن از بین رفته
5_ سیب هم اگر پوسته اش گرفته شود و رها شود فاسد میشود...
و......
در تعجبم از مردی که ماشینش را از ترس خط و خش افتادن چادر می پوشاند؛
اما دختر یا همسر و یا خواهر خود را بدون پوشش رها میکند!!!
شاید ۲۰ سال پیش کسی به مخیلهاش هم نمی رسید روزی در خیابانهای شهر، دخترانی را مشاهده کند که آن سالها مردم شاید آنها را در سالن های عروسی هم نمی دیدند... دخترانی بزک کرده با موهای پف کرده و بیرون ریخته و مانتوهایی کوتاه و تنگ و شلوارهایی تنگتر این روند ۲۰ سال طول کشید تا به اینجا رسید. استعمار و استکبار صبر و حوصله زیادی دارد، بر عکس بعضی از ماها...
اولین کار، گرفتن چادر بود از زنان ما... گفتند چادر حجاب برتر است و میشود برتر نبود! بین خوب و خوب تر، خوب را هم انتخاب کنی به جایی بر نمیخورد .میشود مانتوی گشاد و مقنعه بزرگ پوشید و با حجاب بود... حرف قابل قبولی بود؛ کسی نمیتواست به این حرف اعتراض کند، حتی اهالی مذهب.
گام دوم، گرفتن مقنعه بود... میشود روسری بزرگ سر کرد! هم تنوّع دارد هم حجاب است. یادم می آید روسریهایی بود با ضلع بیشتر از یک متر که تا کمر خانمها هم میرسید... خوب البته روسری مثل مقنعه نبود گاهی مو بیرون میزد.
در فیلمهای سینمایی هی مدل گذاشتن، زن های هنرپیشه مدل شدن و به تبع آن دختران جوان هم از آن ها یاد میگرفتند.
چشم های ما متوجّه این آب رفتن نمی شد و آنقدر کم کم این کار را کردند که چشم ما عادت میکرد...
مانند بچهای که جلوی چشم پدر و مادرش بزرگ میشود و قد میکشد و والدینش حس نمیکنند اما دیگران که کمتر او را میبینند و چشمانشان عادت نکرده، متوجه رشد هفتگی او میشوند... ما عادت کردیم به روسریهایی که هر روز آب میرفت و تبدیل شد به نواری باریک و بعضا توری... مانتوهایی که شاید بهتر باشد بلوز و پیراهن راحت نامیدشان تا مانتو...
به هر حال کم کم کار به این جا کشید و مدام گفتند بیحجابی معضل فرهنگی است، برای حل آن باید کار فرهنگی کرد... سال ها گذشت و لباس ها آب رفت و کار فرهنگی در زمینه عفت و حجاب مشاهده نشد. برعکسش، فراوان کارهای ضد فرهنگ در کوبیدن حجاب و عفت و حیا و غیرت در فیلمهای سینمایی و مجلات و برنامههای عمومی یافت میشد...
امسال هم مد پوشش خانمها تغییر کرده است، پوشیدن ساق شلواری (ساپورت) به جای شلوار... یعنی دیگر شلوار جین تنگ هم نه! ساق شلواری! و بدون تردید در یکی دو سال آینده این کنار می رود و برخی را ..........
یعنی پس از آنکه چادر، مقنعه، مانتو و روسری از زنان گرفته شد، حالا رفتهاند سراغ شلوار! چشمهای ما هنوز عادت نکردهاند... اگر به این هم عادت کنیم سرنوشت چادر و مانتو و روسری در انتظار این ساپورت هم هست... خدایی نکرده اینها هم روز به روز نازکتر و کوتاهتر میشود و ما عادت میکنیم.... آن وقت... نمیدانم بعدش سراغ چه خواهند رفت...
تیرِ خلاص رئیس دادگاه انقلاب در مورد کسانی که در داخل کشور اقدام به تهیه محتوا(فیلم و عکس) برای "مسیح علینژاد" میکنند
گشت ارشاد تا امروز چه کسی را باحجاب کرده است؟ چرا اصرار به اجرا داریم؟
پاسخ شبهه:
گفته شده است قوه قهریه در موضوع برخورد با بدحجابی بی تاثیر است. بی تاثیر در چه چیز؟
برخی تصور می کنند با گشت ارشاد قرار است بی حجاب ، باحجاب شود. غلط فاحشی است.
برخی تصور می کنند با گشت ارشاد قرار است حجاب در جامعه رشد کند. این نیز غلط فاحشی است.
پس گشت ارشاد چیست
گشت ارشاد دفاع از حق الناس است؛ چیزی فراتر از حق الله. حجاب فردی، تکلیف شرعی و حق الله است ولی وظیفه نظام، دفاع از حق الناس است.
اشتباه سوال کننده این است که تصور می کند رفتار قهری برای اصلاح بدحجاب است. آن نیز هست ولی اولویت اول نیست. برخورد قهری برای صیانت از جامعه دینی است.
قوانین حکومت باید به نحوی باشد که نه تنها اهل #حجاب احساس غربت نکنند، بلکه فضای اجتماعی نیز به خودی خود مشوق آنها باشد. قانونی شدن حجاب یکی از روشهایی است که فضای اجتماعی را با خواست درونی اهل حجاب، هماهنگ میکند.
کسانی که معتقدند حجاب باید اختیاری باشد که هرکس هرطور تمایل داشت به خیابان بیاید احتمالا حاضر نیستند عواقب این حرف شان را بپذیرند. اگر حجاب محدودیت نداشته باشد، آنگاه نباید انتظار داشته باشند خانواده به سبک شرقی و اسلامی اش حریم و حرمت داشته باشد. رهاسازی جامعه و اباحه گری روی دیگرش روابط نامشروع زن و مرد و به هم خوردن کانون خانواده و... است. آنچنان که امروز در غرب شاهدیم. حجاب اختیاری یک زنجیره است که روی دیگرش ابزاری شدن زن در جامعه است. پای عوارض این زنجیره می مانیم؟
پس قوه قهریه صیانت از جامعه ایست که قرار است بستر ذکر و معنویت و تدین باشد نه الزاما باحجاب کرد.
آن که روسری خود را بر سر چوب می کند، با قرآن مخالف نیست بلکه با شرایط کشور مخالف است.
کشوری که مشکل مالی داشته باشد، دینش در خطر است.
کیست که نداند امروز در مغرب زمین ، زیبایی زن، جاذبه جنسی زن، آواز زن، هنر و ابتکار زن، روح و بدن زن و بالاخره شخصیت زن وسیله حقیر و ناچیزی در خدمت سرمایهداری اروپا و آمریکاست؟
آیا اسلام که جلوی مردان را از این گونه بهرهبرداریها از زن گرفته است و خود زن را به این اسارت آگاه و او را از تن دادن به آن و ارتزاق از آن منع کرده است، مقام زن را پایین آورده است یا اروپای نیمه دوم قرن بیستم؟
اگر روزی زن به درستی آگاه و بیدار شود و دامهایی که مرد قرن بیستم در سر راه او گذاشته و مخفی کرده بشناسد، علیه تمام این فریبها قیام خواهد کرد و آن وقت تصدیق خواهد کرد یگانه پناهگاه و حامی جدی و راستگوی او قرآن است، و البته چنین روزی دور نیست.
نظام حقوق زن در اسلام، ص۵۷
این درحالی است که در این شاهراه کشوری؛ مابقی بیلبوردها به تبلیغ شامپوها، رنگموها و لوازم آرایشی، کالاهای لوکس، بانکها و بیمهها و انواع و اقسام کیک و بیسکویت و پفیلا اختصاص داده شده که زنان زیبارو نقش محوری را در این تبلیغات دارند ...
این درحالی است که در این شاهراه کشوری؛ مابقی بیلبوردها به تبلیغ شامپوها، رنگموها و لوازم آرایشی، کالاهای لوکس، بانکها و بیمهها و انواع و اقسام کیک و بیسکویت و پفیلا اختصاص داده شده که زنان زیبارو نقش محوری را در این تبلیغات دارند ...
به گزارش تلگراف، صدها دانشآموز دختر 11 تا 18 ساله انگلیسی، به دلیل عدم پوشش مناسب، به خانه فرستاده شدند تا با لباس مناسب در مدرسه حضور پیدا کنند.
مسئولان این مدرسه از والدین دانشآموزان خواستند که به فرزندان خود آموزش دهند تا با دامن کوتاه یا شلوار تنگ به مدرسه نیایند.
هدف از این اقدام، تمرکز بر دروس و عدم انحراف ذهنی دانش آموزان عنوان شده؛ درحالی که به نظر میرسد دلیل اصلی، تلاش برای افزایش امنیت دانش آموزان باشد.
انگلیس از کشورهای رکورددار در آزار جنسی کودکان و نوجوانان است. خبرگزاری سی ان ان در سپتامبر 2018 گزارش داده بود که سوءاستفاده جنسی از کودکان و نوجوانان انگلیسی در پنج سال گذشته تا ۷۰۰درصد افزایش یافته است