چرا مقامات رژیم صهیونیستی حسنی مبارک را «گنج استراتژیک» میدانستند؟
به گزارش خبرگزاري رسا، «حسنی مبارک»، رئیس جمهوری مخلوع مصر دیروز سهشنبه ۶ اسفند درگذشت، فردی که در طول حاکمیت سهدههای خود در مصر سعی کرد که ضمن نزدیکی به غرب حافظ منافع اسرائیل در منطقه باشد. پس از مرگ دیکتاتور مصر، بنیامین نتانیاهو از اولین مقامات رژیم صهیونیستی بود که مرگ وی را تسلیت گفت و مبارک را دوست شخصی خود توصیف کرد که بهزعم وی، مردم مصر را بهسوی تحقق صلح و امنیت و صلح با اسرائیل هدایت کرد.
به همین مناسبت در اینجا نگاهی داریم به موضع اسرائیل در قبال انقلاب مصر و تلاش این رژیم برای حفظ مبارک در قدرت.
انقلاب ۲۵ ژانویه سال ۲۰۱۱ در ابتدا از طریق راهپیماییها، اعتراضات و نافرمانیهای مدنی آغاز و سرانجام به سقوط حسنی مبارک در ۱۱ فوریه ۲۰۱۱ و ایجاد حکومتی نظامی در کشور منجر شد.
اسرائیل برای تحولات انقلاب مردمی رویداده در جهان عرب اهمیت بسزایی قائل شد. انقلاب مصر بهخصوص در صدر توجههای اسرائیل قرار گرفت و این مسئله بعد از سرنگونی نظام مبارک دوچندان شد، چرا که وی با تلآویو روابط مسالمتآمیز داشت و این وضعیت از زمان امضای توافقنامه کمپ دیوید در سال ۱۹۷۹ برقرار بود.
توافقنامه کمپ دیوید توانسته بود سطح خوبی از روابط را بین تلآویو و قاهره تضمین کند، ولو اینکه این روابط تنها در سطح رسمی وجود داشت، اما به این دلیل این رابطه برای اسرائیل ارزشمند بود، چرا که توانسته بود تلآویو را از انزوایی که پیرامون عربی بر آن تحمیل کرده بود، خارج سازد و روابط دشمنانه را به روابطی مسالمتآمیز مبدل سازد، از این رو اسرائیل از سرنوشت توافقنامه کمپ دیوید بعد از حصول تحولات در مصر نگران بود، چرا که تأثیر بر این توافقنامه باعث میشد در روابط دیپلماتیک بین تلآویو و قاهره تأثیر منفی بگذارد و همین مسئله موجب میشد اسرائیل بار دیگر به عقب بازگردد، زیرا بیتوجهی به این توافقنامه میتوانست منجر به لغو تمام دستآوردهای اسرائیل در طول سه دهه گذشته شود، یعنی دستآوردهای تلآویو ــ از زمان خروج از انزوایی را که عربها در طول سالیان بعد از نکبت [فاجعه تشکیل موجودیت اسرائیل]بر آن تحمیل کرده بودند ــ همه بهیکباره از دست میرفت و ادامه تحقق منافع غرب هم با مشکل روبهرو میشد، با توجه به اینکه اسرائیل از همان زمان تا به امروز سعی در تحقق منافع غربی در منطقه دارد، که در این بین منافع آمریکایی در رأس این تلاشها قرار داشته است.
همین امر نشان میدهد نقش اسرائیل بهعنوان محققکننده این منافع و همچنین بهخدمت گرفتن توان خود برای ریشهدار کردن فرهنگ استعماری که براساس آن بخش اعظم کشورهای غربی توانستهاند روابط خود را با عربها برقرار کنند، بهچهمیزان مهم است، همچنین نباید فراموش کنیم که خود اسرائیل نیز براساس اندیشهای استعماری در سال ۱۹۴۸ در این منطقه تأسیس شده و بهوجود آمده است.
جهان غرب، جهان عرب را بهمثابه نظامی میشناسد که فاقد ارزشها و معیارهای مربوط به اصول دموکراتیک و دولت مدنی است و در مقابل همین جهان غرب معتقد است تلآویو تنها نظام دموکراتیک در منطقه است.
از این رو شاید تحولات دموکراتیک صورتگرفته در دولتها و نظامهای عربی، باعث شده است تا طرز نگاهها به عربها دگرگون شود و نیز باعث شده است تا دولتهای آنها تا حدودی به حقوق بشر احترام بگزارند و کمی برای تحقق خواستههای ملتها و اهداف آنها گام بردارند.
هراس اسرائیل از لغو توافقنامه معاهده کمپ دیوید
به همین دلیل میتوان گفت، تحولات دموکراتیک صورتگرفته در مصر و پایان یافتن دوران مبارک و به قدرت رسیدن جنبشهای اسلامی به کرسی قدرت، باعث ایجاد نگرانی در اسرائیل شد و سطح و میزان نگرانیها و اضطراب را نزد اسرائیلیها از بیم لغو توافق سازش بالا برد.
همچنین اسرائیل از این نگرانی داشت که تغییرات جدید حاصل در مصر باعث نزدیکی با ایران شود و از مسئله فلسطین هم حمایت بهعمل آید و آشتی فلسطینی ــ فلسطینی را محقق سازد و این امر بهمثابه احتمال خروج دو طرف مهم از محور اعتدال خواهد بود و این دو طرف مهم مصر و فلسطینیان هستند و این امر به روند ادامه روابط با رژیم صهیونیستی صدمه میزد.
از این رو اسرائیل تلاشهای خود را برای منحرف کردن مسیر انقلاب مصر آغاز کرد، همچنین تلاشهای خود را برای منحرف کردن مسیر دیگر انقلابهای عربی شروع کرد و در این زمینه تلآویو سعی کرد جامعه بینالمللی را متقاعد سازد تا در موفقیت یا به ثمر رسیدن این انقلابها دخالت و حمایت نکند و به همین دلیل بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در این زمینه گفته بود که این انقلابهای عربی میتوانند باعث تشویق جنبشهای اسلامی و ترغیب تندروی شوند، وی این مطلب را در تلاش برای جلوگیری از مداخله غرب بهمنظور سمت و سو دادن به انقلابها و بهخصوص انقلاب مصر بیان و سعی کرد روند مسیر حرکت این انقلابها را بهگونهای سوق دهد تا به منافع غربی و اسرائیلی خدمت کنند.
درخواست نتانیاهو از عمر سلیمان
از این رو "نتانیاهو" به عمر سلیمان سفارش کرد تا با هدف شکست دادن انقلابهای مردمی دست به اقدامات ویژهای بزند، همان گونه که پس از آن نیز اسرائیل نقش بسزای خود را برای به قدرت رسیدن عمر سلیمان که تا پیش از این وزیر سابق اطلاعات مصر و معاون رئیس جمهوری این کشور بود، بهعمل آورد، سران رژیم صهیونیستی از این طریق تلاش کردند تا عمر سلیمان را که در زمان مبارک روابط خوبی با اسرائیل داشت، بعد از سرنگون شدن نظام مبارک جایگزین وی سازند و ادامه روابط مصر با اسرائیل را تضمین کنند، اسرائیلیها حتی سعی کردند برای پیروزی "احمد شفیق" نامزد سابق ریاست جمهوری مصر دخالت کنند، چرا که وی را امتداد و ادامه سیاستهای نظام حسنی مبارک میدانستند.
اسرائیل همواره کوشیده است تا ظاهر منطقه را دگرگون سازد، تا از این طریق تلآویو بتواند خاورمیانهای جدید را ترسیم کند، خاورمیانهای که براساس معیارهای اسرائیلی باشد و این رژیم بتواند با استفاده از این معیارها اهدافش را محقق نماید، بهخصوص سعی دارد امنیت و بقای خود را تضمین کند؛ بنابراین پیروزی مرسی در انتخابات مصر بهمثابه خطری بر ادامه روابط اسرائیل و مصر تلقی میشد، چون جنبشهای اسلامی دیگر به داشتن مواضعی در مخالفت با برقراری روابط با اسرائیلیها معروف و شناختهشده بودند، چرا که این جنبشها براساس اسلامی بودنشان، اسلامی بودن مسئله فلسطین و قداست آن را مورد تأکید قرار میدادند، علاوه بر اینْ ادبیات این جنبشها با هرگونه مذاکره یا سازش در قبال حقوق مشروع سازگاری نداشتند.
مبارک گنج استراتژیک اسرائیل
از این رو اسرائیل یکی از رژیمهایی بهشمار میآید که بیشترین تلاشها را بهکار بست تا از نظام حسنی مبارک حمایت و آن نظام را ابقا کند، بهگونهای که "فؤاد بن الیعیزر" یکی از وزرای اسرائیلی در توصیف نظام مبارک برای تلآویو وی را "گنج ارزشمند" اسرائیل توصیف کرده بود، تلآویو بسیار سعی کرد آمریکا و غرب را متقاعد سازد نظام حاکم بر مصر را نجات دهند، زیرا اسرائیل بهدرستی میدانست و میتوانست پیشبینی کند سرنگونی نظامی دوست برای اسرائیل همچون نظام حسنی مبارک چه پیامدهایی میتواند برای توافقنامه کمپ دیوید بهدنبال داشته باشد، چون تلآویو به این باور رسیده بود که به قدرت رسیدن جنبشهای اسلامگرا در مصر میتواند باعث پیچیده شدن روابط دوجانبه گردد.
سردرگمی اسرائیل در قبال انقلاب مصر
اسرائیل نتوانست در خصوص آغاز انقلابهای عربی پیش از وقوعشان پیشگویی کند و حتی نتوانست در خصوص افزایش روند آنها و تشدیدشان و نتایج پیشآمده بعد از حصول این انقلابها پیشبینی خود را مطرح سازد و نتوانست درخصوص سرعت شکلگیری و امتداد آنها که به کشورهای دیگر هم کشیده شدند چیزی بگوید.
اسرائیل به قدرت رژیم حسنی مبارک برای کنترل حوادث و خاتمه دادن به این تحولات اطمینان بسیار بالایی داشت حتی تحلیلگران اسرائیلی بر این باور بودند که سقوط رژیم مبارک ــ که دهههای پیدرپی در ثبات بوده ــ ممکن نخواهد بود.
البته علت این مسئله نیز به حالت سکوت و ترسی که بر ملت مصر در طول این سالیان متمادی حاکم بوده بازمیگردد، این ملت در این مدت هیچ نشانهای که بخواهد گویای احتمال دست زدن به قیام باشد، که نشان دهد این ظلم را خواهند برداشت و بر نظام استبدادی حاکم بر ملت قیام خواهند کرد و خواهان تحول دموکراتیک میشوند، از خود بروز نداده بود.
حتی بخشهای متعددی در اسرائیل حاضر نبودند از اصطلاح "انقلاب" برای توصیف آنچه در مصر روی میداد استفاده کنند، و برای بیان آن از اصطلاحات دیگری از قبیل: ناآرامیها و تظاهرات و درگیریها و غوغا و مسائلی از این دست استفاده کردند.
اما با پیشرفت اوضاع در مصر و شدت یافتن این تحولات و پیمودن مسیرهای تأثیرگذاری بر معادلات سیاسی و نظامی رفته رفته استفاده از عبارت انقلاب برای رویدادهای مردمی جاری در مصر از سوی اسرائیل بهکار گرفته شد و اسرائیل شروع به هشدار دادن در قبال پیامدهای ناشی از انقلاب مصر کرد.
بعد از اینکه اسرائیل حجم بالای انتفاضههای شکلگرفته در کشورهای عربی را بهدرستی درک کرد، نگرانی و ترس سراسر آن را بهدلیل اضطراب از پیامدهایش فراگرفت و بهخصوص از انقلاب مصر به وحشت افتاد، چرا که این انقلاب میتوانست پیامدهایی بر امنیت و ثبات اسرائیل بهدنبال داشته باشد.
اسرائیل با در پیش گرفتن این سیاست ــ از طریق ارائه کردن این دیدگاه به جهانیان ــ سعی کرد نگاه ملتهای عربی و سازمانهای انقلابی جدید را از تحولات مربوط به نزاع عربی ــ اسرائیلی دور سازد، بهخصوص تلاش کرد این نگاهها را از مسئله فلسطین منحرف کند و از این طریق تلاش کرد تا از انتقال امتداد انقلابهای عربی به میادین فلسطین جلوگیری کند، زیرا از این واهمه داشت که این تحولات بهیکباره به انتفاضه سومی تبدیل شود، همانگونه که در سال ۱۹۸۷ انتفاضه نخست شکل گرفت و همانطور که در سال ۲۰۰۰ انتفاضه دوم یا همان انتفاضه الاقصی شروع شده بود، که در هر صورت این قبیل رخدادها میتوانست باعث برهم زدن ثبات در رژیم اسرائیل شود، سوای آن این مسئله میتوانست باعث راکد ماندن مذاکرات و تلاشها برای عادیسازی روابط گردد، حتی اسرائیل از این واهمه داشت که این مسئله میتواند تأثیری منفی بر روابط اسرائیل با مصر داشته باشد و نهایتاً این مسئله بهزیان موضع در قبال مسئله فلسطین منجر گردد.
همواره اسرائیل تلاش کرده تصویری خوب و مثبت از خود نشان دهد و همواره کوشیده است خود را تنها نظام (رژیم) دموکراتیک منطقه خاورمیانه جا بزند، از این رو تلاش کرده تا جهان غرب را متقاعد نماید که دیگر کشورها در منطقه خاورمیانه همه نظامهای دیکتاتور هستند، که نمیتوانند به سطح دولتهای مدنی و دموکراتیک ارتقا یابند، بنابراین نمیتوانند به ارزشهای این رژیم برسند.
همین مسئله بهنوبه خود این بخش قابل توجه از تلاشهای صورتگرفته از سوی تلآویو برای شکست تحولات دموکراتیک در کشورهای بهار عربی را نشان میدهد، از این رو این رژیم با روی آوردن به بیان و بازتاب خطرها و تهدیدهای ناشی از این انقلابها برای دیگر مناطق و سعی در کوبیدن اهداف والای این انقلابها، بار دیگر روی به دعوت برای بازگشت به نظامهای سیاسی عربی مستبد کرد، نظامهای عربی مستبدی که هر یک بهگونهای در جهت حفظ ثبات و امنیت رژیم اسرائیل در طول شش دهه گذشته سهیم بودند.
اسرائیل بهدرستی میداند حصول تحولاتی دموکراتیک در منطقه عربی هرگز بهنفع این رژیم نخواهد بود، چرا که موفقیت این انقلابها بهمثابه شکلگیری نظامهای سیاسی همسو با ملتهای عربی خواهد بود و به ملتهای عربی حجم وسیعی از آزادیها خواهد داد، و از جمله این آزادیها میتوان به آزادی سیاسی اشاره کرد، که این مسئله دربرگیرنده تضمین مشارکت شهروندان در تصمیمگیریهای سیاسی و تدوین قوانین خواهد بود، که تبیین سیاست خارجی را هم شامل میشود و این امر میتواند به موضوع [مخالفت با]عادیسازی روابط با اسرائیل هم بپردازد، از پایان دهه هفتاد میلادی اسرائیل توانست با نظامهای عربی خواستههای خود را محقق سازد، اما همین اسرائیل میداند تحقق اهدافش در سطح ملتهای عربی امری انجامنشدنی و غیرممکن است.
اسرائیل به تحولات جاری در کشورهای عربی مرتبط به بهار عربی توجه خود را معطوف داشت، بهخصوص زمانی که این تحولات در این کشورها فزونی یافت، در آن زمان میزان توجه اسرائیل به این مسائل بهشدت افزایش نشان داد، بهویژه زمانی که سطح اعتراضهای خیابانی به قاهره رسید و بهسرعت ناآرامیها به دیگر بخشهای مصر هم کشیده شد.
اگرچه در آن زمان تلآویو برای نجات نظام حسنی مبارک دست به تلاشهای متعددی زد و برای جلوگیری از سرنگونی نظام وی کوشش نمود، بهخصوص در آن زمان که عمر سلیمان را بهعنوان جایگزین مبارک پیشنهاد کرد تا انقلاب را ناموفق گرداند، بلافاصله به برخی از کشورهای غربی تلگرام زد که برای نجات مبارک و نظامش وارد عمل شوند، اما این تلاشهای اسرائیل به ثمر ننشست چرا که ملت مصر بر تحقق خواستههای خود اصرار داشت.
بعد از سقوط نظام حسنی مبارک در قاهره، اسرائیل رفته رفته با حالتی از نگرانی و اضطراب شدید روبهرو شد، چرا که تلآویو بهدرستی میدانست که این رویداد آثار منفی و بازتابهایی را بر توافق سازش بین دو طرف بهجای خواهد گذاشت، چونکه در افق سیاسی مصر جدید، نشانهها همه از پیشروی و پیروزی اسلام سیاسی در این کشور حکایت داشت و اسلام سیاسی راه خود را بهسمت هرم قدرت در مصر باز میکرد، و تا تصدی قدرت در این کشور به پیشروی خود ادامه خواهد داد، از این رو نظامی مغایر با نظام قبلی در حال شکلگیری بود، بسیار طبیعی بود که تحولات و سیاست خارجی در نظام جدید هم تأثیر میپذیرفت و روابط با اسرائیل هم از این امر مستثنی نمیشد، زیرا گروه جدید حاکم، با اسرائیل رابطه خوبی نداشتهاند.
یکی از بخشهای جزئی در این بین مربوط به توافقنامه کمپ دیوید میشد، که مسئلهای محوری و مهمترین امر برای اسرائیل بود، چرا که همین توافقنامه و پیمان بود که تلآویو توانست دستآوردهای فراوانی را در عرصههای مختلف به دست آورد و از سویی دیگر این توافقنامه به دههها دشمنی بین مصر و اسرائیل پایان داد و روابط فیمابین را به حالت سازش تبدیل کرد، ولو اینکه این سازش یک سازش سرد بود و روابط تنها در حد رسمی خوب بود، اما همین مسئله موجب شده بود مرزهای جنوبی فلسطین اشغالی با مصر آرامش و ثبات را به خود ببیند، حال اینکه تا پیش از این همواره جای نگرانی و تهدید ادامهدار برای اسرائیل تلقی میشد و رژیم صهیونیستی از بدو تشکیل در سال ۱۹۴۸ همواره از این بابت احساس نگرانی و ناامنی داشت.
از سوی دیگر اسرائیل توانست با این توافقنامه و پیمان مصر را از چارچوب کشورهای عربی که برای مدت سه دهه با این رژیم دشمن بودند خارج کند، و نوعی از پراکندگی و گسست را بین این کشورها با خارج کردن مصر از میان آنان محقق سازد، اسرائیل توانسته بود از تهدید کشور بزرگ عربی خود را راحت سازد و آن کشور را به دوستی برای خود در طول این مدت تبدیل کرده بود.
از سوی دیگر هم میتوان گفت توافقنامه و پیمان کمپ دیوید توانسته بود کشورهای دیگر عربی را هم بهسمت سازش و صلح با اسرائیل سوق دهد، و میتوان در این باره به اردن و فلسطینیان اشاره کرد، آنها از طریق امضای دو توافقنامه اسلو در سال ۱۹۹۳ و توافقنامه وادی عربه (دره عربه) در سال ۱۹۹۴ به این مهم دست یابند.
علاوه بر این دستآوردها اسرائیل توانسته بود در سطح اقتصادی هم دستآوردهایی داشته باشد، بهخصوص در بخش مربوط به دستیابی تلآویو به انرژی از مصر آن هم با نازلترین قیمتها، بعد از امضای توافق اعطای گاز مصر به اسرائیل در سال ۲۰۰۵. همچنین میتوان به اجازه دادن مصر به اسرائیل برای استفاده تلآویو از کانال سوئز برای موارد نظامی علاوه بر استفاده از آن در قالب صنعت حملونقل دریایی اشاره کرد.
نگرانی اسرائیل از نزدیکی مصر به ایران
در همین راستا البته باید گفت که برای نخستین بار ــ بعد از انقلاب ــ مصر به ایران اجازه داد دو فروند کشتی نظامی از این کانال عبور کنند، این رخداد بهمثابه مایه نگرانی جدی از سوی اسرائیل تلقی شد، چرا که این مسئله از پیشرفت گسترده در روابط مصری ــ ایرانی حکایت داشت، بهگونهای که در مرحله قبل هرگز چنین نبوده است.
از این زمان بود که توجه و اهتمام اسرائیل به تحولات جاری در مصر پدیدار گشت و تلآویو از نزدیک تحولات جاری در این کشور را زیر نظر قرار داد، این توجه و مراقبت اوضاع جاری مصر تنها مربوط به بخش رسمی اسرائیل نمیشود، بلکه حتی احزاب سیاسی و مراکز مطالعاتی و پژوهشی این رژیم را هم در بر گرفته است، و رسانههای خبری هم به این موضوع توجه خاصی نشان میدهند.
در راستای تمام آنچه تاکنون گفته شده است، باید گفت اسرائیل تلاش میکند به هر وسیله ممکن بر جریان توافقنامه و معاهده کمپ دیوید ادامه دهد و در نتیجه میخواهد روابط مصری ــ اسرائیلی ادامه پیدا کند، زیرا تأثیر بر این توافقنامه بهدلیل تحولات ناشی از بهار عربی میتواند باعث تهدید امنیت اسرائیل گردد و این همان چیزی است که اسرائیل همواره تلاش کرده از زمان پیدایش در سال ۱۹۴۸ جلوی آن را بگیرد و از خود محافظت کند.
مواضع رسمی اسرائیل در قبال انقلاب مصر چه بود؟
در روزهای نخست آغاز انقلاب مصر موفق به رصد و رهگیری هیچ موضعی از سوی مقامات اسرائیلی درباره هرآنچه در مصر آن زمان در جریان بود، نشدیم، چرا که در آن روزها مقامات این رژیم ترجیح میدادند سکوت نمایند، چرا که آنها از این مسئله واهمه داشتند اگر در این خصوص اظهارنظری کنند، این اظهار نظر میتواند بهزیان آنها تمام شود و ضد این رژیم بازتاب داشته باشد.
اما فرار شماری از بازداشتشدگان از زندانهای مصر ــ که بین آنها گروهی از فلسطینیان بودند و موفق به بازگشت به نوار غزه از طریق تونلهای موجود میان مرز نوار غزه و مصر شده بودند و این امر هم بهدلیل عدم حضور شمار کافی از نیروهای امنیتی مصری و عدم توانایی آنها در کنترل مرزها صورت گرفت ــ باعث شد اسرائیل به سکوت خود پایان دهد و موضع اسرائیل رفته رفته واضحتر شد، بنابراین مواضع در داخل اسرائیل درباره تحولات مصری بیان شدند.
در هفته نخست از شروع انقلاب مصر و زمانی که هنوز دولت و نظام مصری سرنگون نشده بود و با توسعه یافتن تحولات جاری در مصر بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل بر لزوم و اهمیت ادامه همکاریها و هماهنگیهای امنیتی میان تلآویو و قاهره تأکید کرد، وی همچنین خواستار حفاظت و رعایت مفاد توافقنامه کمپ دیوید با مصر شد، از این رو به شرح مزایا و فواید این توافقنامه در طول مدت سه دهه گذشته پرداخت و به تحولات و تغییرات حاصل از آن توافقنامه در کل منطقه اشاره کرد. وی در این باره در جریان کنفرانس خبری مشترک خطاب به آنگلا مرکل صدراعظم آلمان چنین گفت: "مصر بزرگترین کشور عربی است که جنگهایی را ضد اسرائیل داشته است، ولی این کشور با اسرائیل صلح را هم رقم زد، از این رو این توافقنامه صلح توانست فرصتهای بزرگی را برای ما و مصر بهوجود آورد"؛ بنابراین نتانیاهو و دیگر مقامات اسرائیلی تلاش کردند، بههرصورت ممکن، نظام حسنی مبارک را از خطر سقوط نجات دهند و تلاش کردند از پیروزی و به ثمر نشستن این انقلاب جلوگیری کنند، از این رو نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در بیش از یک مناسبت و از جمله در همین دیدارش با صدراعظم آلمان خواست از حسنی مبارک حمایت کنند و اجازه ندهند نظامش از هم فروپاشد، وی میدانست بقای نظام (مبارک) تا چهاندازه بهنفع اسرائیل و بهنفع غرب خواهد بود، بدین علت برای حفاظت از منافع غرب و اسرائیل در منطقه خاورمیانه بر حمایت از رژیم مصر تأکید داشت، نتانیاهو درک کرده بود که تنها نظام حسنی مبارک است که میتواند از صلح بهوجودآمده بین قاهره و تلآویو حمایت کند، بنابراین (بعد از امضای توافقنامه کمپ دیوید در دوره سادات) اسرائیل بعد از گذشت یک دوره از نبردها با مصر، با کمپ دیوید توانسته بود بین کشورهای بزرگ عربی جایگاهی برای خود داشته باشد و از این طریق میتوانست منافع غربی را در منطقه حفظ کند.
اکنون با سرنگونی نظام مبارک در مصر، اسرائیل میدانست سرنوشت توافقنامه کمپ دیوید هم از آن متأثر خواهد شد، توافقنامهای که باعث حصول تغییرات اساسی در منطقه شده بود، تغییراتی که همه بهنفع اسرائیل بود، بهویژه که بعد از امضای این توافقنامه جبهههای جنوبی اسرائیل آرامش بیسابقهای را تجربه کرد، جبهههایی که برای سالیانی طولانی تا پیش از امضای کمپ دیوید مکان پرتنش بود.
همچنین باید گفت که این توافقنامه با اقدامات دشمنانه و خصمانه اسرائیل و تلاش این رژیم برای توسعهطلبی در طول سالیان بعد از امضای این توافقنامه هم دستخوش تغییر و تأثیر نشده است و در دوره حاکمیت حسنی مبارک بر مصر این توافقنامه بهقوت خود ادامه داشت، حال اینکه تجاوزهای اسرائیلی هم ادامه داشت، اما اکنون با تغییر نظام در مصر سرنوشت این توافقنامه هم ممکن بود دستخوش تغییر شود.
همین مسئله و مسائلی از این قبیل بودند که نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل را بر آن داشت تا نزد غرب برای نجات نظام مبارک تلاش و در مقابل سعی کند انقلاب در مصر به ثمر ننشیند.
دستورالعمل اسرائیل به سفرای خود در خارج
در راستای سعی و تلاش بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل برای نجات نظام مصر، وی به عمر سلیمان ــ معاون رئیس جمهوری مصر در دوران رژیم حسنی مبارک ــ پیشنهاد کرد اقدامات ویژهای را برای شکست انقلاب انجام دهد، و از این طریق از نظام مصر حمایت صورت گیرد، از این رو اسرائیل به سفرای خود در شماری از کشورهای غربی پیام داد تا نزد سران آن کشورها بروند و از سران کشورهای غربی بخواهند برای فرونشاندن انقلاب و نجات نظام مبارک وارد عمل شوند.
بعد از شکست اسرائیل در حمایت و نجات نظام مبارک از خطر سرنگونی، در برابر قدرت جنبش اعتراضی ملت مصر که خواستار سرنگونی وی (یعنی نظام مصر) شده بودند، اسرائیل تلاشهای دیگری را نزد جامعه بینالمللی آغاز کرد تا با دریافت ضمانتهای لازم در این خصوص برای محافظت از توافقنامه کمپ دیوید اطمینان لازم را به دست آورد، چرا که در طول سالیان گذشته اسرائیل این توافقنامه را ضامن برقراری ثبات و آرامش در منطقه دانسته بود، بدین علت بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل علناً در این باره اعلام کرد: "اسرائیل بر این باور است که جامعه بینالمللی باید از هر دولتی که در مصر جدید میخواهد به قدرت برسد، بخواهد تا توافقنامه صلح با اسرائیل را محترم بداند".
بر این اساس زمانی که شورایعالی نظامی مصر در این کشور زمام امور را بهدست گرفت و این شورا اعلام کرد که تمام توافقنامهها و پیماننامههایی را که در دوره نظام گذشته به امضا رسیده بهرسمیت میشناسد، اسرائیل هم نفس راحتی در این باره کشید.
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل اعلام کرد تلآویو تحولات دموکراتیک صورتگرفته در منطقه را تشویق میکند، البته مشروط به اینکه این تحولات باعث به قدرت رسیدن اسلامگرایان نشود، از این رو وی همه را از اینکه بخواهند تحولات مصر به روی کار آمدن دولت اسلامی در این کشور منجر شود، برحذر داشت و گفت که این مسئله میتواند بهزیان روند سازش در خاورمیانه باشد، و بر روند دموکراسی هم لطمه میزند، همانگونه که در ایران روی داد، بنابراین وی چنین گفت: "اگر این {تحولات دموکراتیک} منجر به قدرت یافتن نیروهای تندرو و توسعه اهداف غیردموکراتیک آنها همانگونه که در ایران و جاهای دیگر دیدیم شود، نتایج حاصل از این تحولات بهزیان صلح و دموکراسی خواهد بود".
بعد از سرنگونی رژیم مبارک در مصر، نتانیاهو شروع به ترویج این اندیشه نمود که انقلابهای عربی که بخواهند به تشویق جنبشهای اسلامگرا و تندرو منجر شوند، باید از نام "زمستان عربی" بهجای "بهار عربی" استفاده کرد، از این رو این تحولات در پایان کار ــ بهعقیده نتانیاهو ــ منجر به درپیش گرفته شدن مواضعی در ستیز با غرب و اسرائیل خواهند شد.
بنیامین نتانیاهو بسیار تلاش کرد تا غرب را برای دخالت در تغییر مسیر انقلابهای عربی تشویق نماید، بهخصوص وی خواهان تغییر مسیر انقلاب در مصر بود، او خواهان روی کار آمدن نظامهای سیاسی عربی مشابه نظامهای فروریخته شد، چرا که چنین نظامهایی بهعقیده وی میتوانستند از منافع غرب و از منافع اسرائیل در منطقه حمایت کنند، همانگونه که در سالیان گذشته نیز چنین میکردند.
وی همچنین اعلام کرد اجازه دادن به جریانهای اسلامگرا برای رسیدن به رأس هرم قدرت سیاسی، منجر به تهدید منافع غرب و اسرائیل خواهد شد، بدین خاطر برای جلوگیری از حصول این امر باید دست به هرکاری زد، تا مانع از شکلگیری چنین نظامهایی شد که رأس قدرت در آنها جریانهای اسلامگرا هستند، بنابراین باید در چنین شرایطی گفت که دیگر بهار عربی نمیتواند به تحولات اخیر اطلاق شود، بلکه در آن شرایط این زمستان عربی است که شکل گرفته است، و نباید اجازه داد تا جریانهای اسلامگرا بتوانند در حیات سیاسی مشارکت داشته باشند. این نظریه و ایده مقامات اسرائیلی فاش میکند که رژیم اسرائیلی از انقلابهای عربی سخت در واهمه و ترس بود و از اینکه جریانهای اسلامگرا به قدرت سیاسی برسند، میترسید.
بعد از پیروزی محمد مرسی در انتخابات ریاست جمهوری مصر در سال ۲۰۱۲ رژیم اسرائیل تلاش کرد خشم و ناراحتی خود را در این خصوص پنهان کند، چرا که مقامات اسرائیلی ترجیح میدادند دیگر نامزد ریاست جمهوری مصر یعنی احمد شفیق پیروز شود، تلآویو شفیق را ادامهدهنده راه رژیم حسنی مبارک میدید، از این رو پیروزی احمد شفیق برای اسرائیل بهمثابه ادامه همان شکل و سیاق گذشتهای است که در دوره مبارک با مصر داشتند، اما با اعلام نتایج انتخابات دموکراتیک بهنفع محمد مرسی، اسرائیل ناگزیر به قبول و پذیرش این نتیجه شد.
کابینه اسرائیل بعد از این پیروی مرسی با صدور بیانیهای رسمی چنین اعلام کرد: "اسرائیل انتظار دارد ادامه همکاریها با دولت مصر صورت گیرد، آن هم براساس توافقنامه صلح امضاشده بین دو کشور، توافقنامهای که بهسود دو ملت است و باعث ادامه ثبات منطقهای میشود".
بسیاری از مقامات اسرائیلی خواهان پیروزی شفیق در انتخابات ریاست جمهوری مصر بودند، چرا که آنها پیروزی شفیق را بهمثابه ادامه یافتن روابط بین دو کشور میدانستند، از جمله موشه یعالون معاون رئیس کابینه اسرائیل بر این عقیده بود: "پیروزی احمد شفیق بهمعنی بازیابی مشارکت راهبردی بین ما و مصر است، از این رو جهانیان باید تمام توان خود را بهکار گیرند تا شانس وی برای پیروزی در انتخابات مرحله دوم افزایش یابد".
"عاموس یادلین" رئیس سابق سرویس اطلاعات اسرائیلی نسبت به احتمال پیروزی محمد مرسی در انتخابات ابراز نگرانی کرده و در این باره گفته بود: "ما بسیار از این نگران هستیم که مصر بعد از انقلاب یک گروه از دشمنان را ضد ما پدید آورد، اما در صورت پیروزی احمد شفیق در این انتخابات دیگر جایی برای تحقق چنین احتمالی وجود نخواهد داشت".
با ملاحظه تمام سخنان و مواضع بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل درباره انقلاب مصر درمییابیم که تنها توجه اساسی وی به موضوع توافقنامه کمپ دیوید بوده است، او خواستار حفاظت از این توافقنامه و ادامه عمل بهموجب آن توافقنامه بود، چرا که این توافقنامه را ضامن ادامه روابط بین مصر و اسرائیل میدانست و باعث محافظت از ثبات و امنیت در منطقه میدید، بنابراین باید گفت که توافق از نظر اسرائیل بهمثابه سنگبنای برقراری روابط بین تلآویو و قاهره است و اساس آرامش موجود در منطقه خاورمیانه بهدلیل وجود همین توافقنامه کمپ دیوید است.
پیگیری سخنان و دنبالکردن مواضع مقامات اسرائیلی در این خصوص متوجه حجم نگرانی و اضطراب آنها در اسرائیل خواهیم بود، نگرانیهایی که در بیش از یک مناسبت باعث شد تا آنها بهصراحت از میزان آن نگرانیها که ناشی از احتمال روی کار آمدن جریانهای اسلامگرا در عرصه قدرت سیاسی منطقه بود، بهوضوح سخن بگویند.
شیمون پرز رئیس رژیم اسرائیل بهصورت تلویحی از خوبی جریان روند روابط بین تلآویو و قاهره در زمان حکومت حسنی مبارک پرده برداشت، وی گفت: حسنی مبارک بهصورت بسیار جدی برای حفظ ثبات در منطقه تلاش میکرد و وی از روند سازش بین اسرائیل و اعراب بهصورت کلی و فلسطینیان بهصورتی ویژه حمایت میکرد، از این رو باید در این خصوص گفت؛ "مهم نیست آنها چه میگویند، مهم این است که واقعیت امر ما یک تشکر واقعی به حسنی مبارک مدیون هستیم چرا که وی بهمثابه یک صخره بود، وی برای تحقق سازش و ثبات در منطقه خاورمیانه تلاش کرد".
وی همچنین معتقد بود که نظام سرنگونشده از نظام جدید بهمراتب بهتر بود، وی در توصیف نظام کنونی گفت: "نظام جدید شاید دموکراتیک باشد، و شاید این نظام خواهان تحقق ارزشهای دموکراتیک باشد، اما این نظام از ثبات در منطقه خاورمیانه حفاظت نمیکند".
منبع: کتاب "الموقف الاسرائیلی من التحول الثوری فی جمهوریة مصر العربیة"؛ موضع اسرائیل نسبت به تحولات انقلابی در جمهوری عربی مصر
/1360/
منبع: تسنیم