۱۸ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۴:۱۸
کد خبر: ۶۴۷۰۷۴
کرونا روند ضدیت با جهانی‌شدن را تقویت می‌کند؛

در دنیای پساکرونا چین پشت‌سر آمریکا قرار نمی‌گیرد

در دنیای پساکرونا چین پشت‌سر آمریکا قرار نمی‌گیرد
کارشناس مسائل آمریکا گفت: شاید بتوان گفت پیروز جنگ جهانی علیه کرونا، قدرت آینده است. در حال حاضر چینی‌ها نشان دادند این قابلیت را دارند؛ آنها در حال ترمیم خرابی‌های ایجادشده توسط کرونا هستند.

به گزارش خبرگزاري رسا، کویید 19 یا همان ویروس کورنا، همچنان صدرنشین اخبار است و زندگی را در جهان مختل کرده. مدعیان رهبری دنیا نیز این روزها به ماسک دزدی روی آورده اند. قاره سبز نیز دیگر اتحادی به خود نمی بیند و از این رو چند روز پیش شاهد بودیم که فابیو رمپلی، نایب رئیس پارلمان ایتالیا، ترجیح داد با انتشار ویدئویی به صراحت خشم خود از اتحادیه اروپا نشان دهد و پرچم کشورش را جایگزین پرچم این اتحادیه کند. تغییرات چنان سریع اتفاق می افتد که بوریس جانسون روزی از ضرورت مواجهه با کرونا می گوید و ابتلای 70 درصدی را تنها راه مبارزه میخواند و روز دیگر خود مجبور به قرنطینه میشود. از این رو برخی اثرات کورنا بر جهان را به سقوط دیوار برلین در دوران جنگ سرد تشبیه میکنند و برخی دیگر کورنا را یک نقطه عطف برای تغییر شاکله نظام بین الملل می‌خوانند. برای بررسی ابعاد مختلف اثرات شیوع کورنا برعرصه سیاست و جهان پسا کورنا با تحلیلگران این حوزه به بحث و گفت و گو نشستیم.

امیرعلی ابوالفتح، کارشناس مسائل بین الملل، معتقد است با ادامه دار شدن شیوع کرونا الگوهای مخاصمات بین‌المللی هم تغییر می‌یابد و کرونا می‌تواند روند ملی‌گرایی و ضدیت با جهانی شدن را تقویت کند. این تحلیلگر مسائل آمریکا همچنین تأکید دارد خروجی این ماجرا این است که امریکا توان خود را دارد از دست می‌دهد برای این که همواره بخش عمده‌ای از جهان به این کشور اتکا داشت و تصور می‌کرد که امریکا نجات دهنده از مشکلات است و هر جایی مشکلی ایجاد شود امریکا می‌تواند به داد جهان برسد. در حالی که الان امریکا بیش از همه نیازمند به امکانات بسیار پیش‌پاافتاده است.

ابوالفتح پیروز جنگ علیه کرونا را  قدرت آینده جهان می داند و معتقد است در حال حاضر چینی ها نشان داند چنین قابلیتی را دارند و به همین دلیل قابل تصور نیست که در دنیای پس از کرونا ایالات متحده امریکا قدرت اول باشد و چین پشت سر امریکا قرار گیرد. پیش از این پیش بینی شده بود که طی 5 تا 10 سال آینده چین بتواند خود را به عنوان قدرت اول به جهان بشناسد، وی با یادآوری این پیش بینی تأکید کرد که شاید این مسئله بعد از کرونا و حتی در زمانی کوتاهتر تحقق یابد.

این کارشناس مسائل بین الملل به هرج مرج اروپا نیز اشاره داشت و معتقد است که اروپا بیش از پیش تضعیف شده و احتمالا سالها درگیر بازسازی خواهد بود به گونه ای که برخی معتقدند اروپا به طرح مارشال دیگری نیاز خواهد داشت و شاید اینبار سرمایه چینی ها به داد اروپا برسد.   آنچه در ادامه می آید مشروح گفتگوی فرهیختگان با امیرعلی ابوالفتح، کارشناس مسائل بین الملل است.

 به نظر شما کرونا چه تاثیرات سیاسی را به دنیا متحمل خواهد کرد و جهان پس از کرونا با چه تغییراتی مواجه است؟  

این را باید در نظر داشت که تازه وارد بحران ویروس کرونا شده‌ایم؛ جدای از اینکه یکی دو ماه چین درگیر این ویروس بود، در حال حاضر حدود یک ماه یا 45 روز است که این ویروس خارج از چین گسترش یافته و مشکلاتی را ایجاد کرده است، بنابراین قدری زود است بخواهیم درباره آینده این وضعیت صحبت کنیم. نکته بعدی این است که ابعاد این موضوع هنوز مشخص نیست؛ به این معنا که معلوم نیست این ویروس تا چه زمانی بخواهد پایدار بماند و تا چه اندازه بر عرصه سیاست و اقتصاد جهان تاثیرگذار باشد. یک سناریو می‌تواند این باشد که شیوع این ویروس ظرف چند ماه آینده به عنوان مثال تا تابستان فروکش کند، در این حالت ممکن است خسارات وارده ترمیم شود و جهان شرایط عادی خود را از سر بگیرد. سناریوی دیگر این است که این ویروس طولانی‌مدت با شیوع گسترده‌ای تاثیرگذار باشد، به گونه‌ای که فضای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهان تغییر کند، بنابراین از الان خیلی نمی‌توان پیش‌بینی کرد. بستگی به روند گسترش ویروس، میزات خسارات وارده و نحوه مدیریت دولت‌ها برای مقابله با این ویروس دارد. سناریوی بدبینانه‌ای هم وجود دارد مبنی بر اینکه جهان در یک نقطه عطفی قرار گرفته است، به‌ طوری که وضعیت جهان بعد از کرونا با دوران پیش از کرونا تغییرات چشمگیری دارد و می‌توان تاریخ را به پیش و بعد از کرونا تقسیم کرد، ولی در حال حاضر چون در کوران شیوع این بیماری هستیم، خیلی نمی‌توان پیش‌بینی دقیقی داشت. شاید مدت بیشتری باید بگذرد تا بتوان ارزیابی بهتری ارائه داد.

در همین مدت هم به نظر می‌رسد کرونا باعث شده خیلی از مبانی نظام‌های سیاسی لیبرال و غربی دچار خدشه شود و به‌نوعی به نظر می‌رسد در عمل تاریخ انقضای یک‌سری از تئوری‌های لیبرالیسم رسیده است. به‌عنوان مثال بحث‌هایی که در خصوص دولت حداقلی مطرح می‌شد یا فارغ از آن مبانی تئوریک، زمزمه‌های فروپاشی اتحادیه اروپا که با ماجرای برگزیت بروز و ظهور ویژه‌ای داشت، امروز با شیوع کرونا در اروپا تبلور تازه‌ای یافته و حتی ایالات متحده آمریکا هم به قول یکی از فرماندارانش درگیر رقابت درونی شده است.  

بله. فرآیند شکست جهانی شدن یا بین‌الملل‌گرایی از چند سال پیش از اینکه جهان دچار ویروس کرونا شود شروع شده بود و نشانه‌های آشکاری از شکست جهانی شدن دیده می‌شد. به ویژه اینکه پیامدهای جهانی شدن زمانی که در کشورهای توسعه‌یافته نمایان شد و کشورهای توسعه‌یافته بهایی بابت روند جهانی شدن پرداخت کردند، تحرکات ضدجهانی شدن تقویت شد؛ ابتدا در قالب برگزیت و خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا خود را نشان داد. سپس انتخابات سال2016 که در ایالات متحده رخ داد، روند جهانی شدن را معکوس کرد و بین‌الملل‌گرایی به‌تدریج جای خود را به ملی‌گرایی یا میهن‌پرستی که آقای ترامپ از آن یاد می‌کند، داد.

نکته قابل‌توجه این است که بحران کرونا این روند را تشدید کرده است، یعنی بنا به اقتضائات جدید، کشورها سیاست‌های ملی‌گرایانه را پیش گرفتند؛ اولویت، تامین منافع ملی خودشان و تامین مصالح شهروندان است که مصداق‌های مختلفی دارد. این روزها از جنگ ماسک‌ها یاد می‌کنند. شاهد هستیم که حتی دولت‌های متحد بر سر تصاحب ماسک و دیگر تجهیزات ضدکرونا با هم به رقابت پرداختند و حتی با تعابیری همانند دزدی دریایی هم از آن یاد می‌شود، بنابراین لطمه‌ای که کرونا می‌تواند بزند این است که روند ملی‌گرایی و ضدیت با جهانی شدن را تقویت می‌کند.

اتفاق دیگری که ممکن است رخ دهد این است که دولت‌ها به‌تدریج به خصوص لیبرال‌دموکراسی‌های نوع غربی به‌سمت اقتدارگرایی حرکت می‌کنند، چراکه به‌هرحال یک بحران موجودیتی متوجه کشورهای غربی شده که مکانیزم‌های دموکراتیک دیگر جوابگو نیست. قدرت دولت ملی افزایش می‌یابد و در امور روزمره مردم به‌خصوص در حوزه اقتصادی دخالت می‌کند و تصمیماتی که اتخاذ می‌کند به‌دلیل وضعیت اضطرار  مبتنی بر مکانیزم‌های اجماع و خرد جمعی نیست. نمونه‌های این را مساله را هم شاهد هستیم؛ طرح‌هایی که دولت‌ها برای نجات جان شهروندان به اجرا می‌گذارند. به‌عنوان نمونه قرنطینه اعمال می‌شود، آزادی‌های اجتماعی را محدود و رفت‌وآمدها را کنترل می‌کنند، در اقتصاد دخالت می‌کنند تا جایی که از مصادره اموال استفاده می‌شود، بخش خصوصی تضعیف می‌شود و دولت‌های ملی مجبورند از طریق پرداخت‌ کمک‌های دولتی به نجات بخش خصوصی بشتابند. اینها همه   این است که به‌تدریج قدرت دولت‌های ملی افزایش می‌یابد.

اگر کرونا استمرار یابد، الگوهای رفتاری یا سبک زندگی جهانی را تغییر می‌دهد، حالا این سبک زندگی در عرصه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تحولات عمده‌ای را ایجاد می‌کند. من فکر می‌کنم با ادامه این وضعیت شاهد کوچک شدن بخش خصوصی و در مقابل تقویت بخش‌های دولتی باشیم.

در عرصه نظام بین‌الملل، ما شاهد الگوهای جدید منازعات خواهیم بود. اگر پیش از کرونا جنگ بر سر منابع انرژی یا بر سر آب یا سرزمین بود، از این به بعد جنگ بر سر کالاهای سلامت‌محور خواهد بود. کالاهایی که قبل از کرونا بسیار پیش‌پاافتاده و کم‌ارزش به نظر می‌رسید، ولی بعد از کرونا موضوعاتی است که می‌تواند حافظ جان شهروندان باشد، از این جهت احتمالا الگوهای مخاصمات بین‌المللی هم تغییر می‌یابد. یک احتمال دیگر این است که در نهایت اگر این بحران به قدری گسترش یابد که از توان حل بحران توسط دولت‌های ملی خارج باشد و بازیگران ملی نتوانند با این خطر مقابله کنند، به‌تدریج یک قدرت فرادولتی یا فراملی ایجاد ‌شود؛ تعابیری همانند دولت جهانی یا عهده‌دار شدن اداره امور جهانی توسط نهادهای فراملی. البته این در وضعیت بسیار بسیار بحرانی و با پیش‌بینی‌های بسیار بدبینانه است و در صورتی محتمل است که شاهد زوال دولت‌ها در مدیریت جوامع ملی باشیم. اینکه این سناریو تحقق یابد، بستگی به این دارد که چه مدت جهان شاهد ادامه این اتفاقاتی باشد که کرونا به وجود آورده است.

تغییر در قطب‌بندی‌های قدرت جهانی هم به نظر شما محتمل است؟

می‌تواند این اتفاق رخ دهد و باز این موضوع نیز بستگی به توان مدیریتی دارد. الان از این کشمکشی که کرونا با بشر ایجاد کرده، چین تا حدودی موفق بیرون آمده است. البته کشورهای غربی معتقدند چین پنهانکاری می‌کند و اینکه جشن پیروزی گرفته، غیرواقعی بوده و همچنان چین درگیر کرونا است. اگر فرض را بر این بگذاریم که چین این بحران را از سرگذرانده و توانسته مدیریت کند، موفقیت بزرگی برای چین است. اینکه ایالات متحده به عنوان عمده‌ترین بازیگر سیاسی در سطح نظام بین‌الملل از این آزمون موفق بیرون آید، بتواند تعداد تلفات انسانی این موضوع را کاهش دهد و اقتصاد خود را حفظ و ارزش‌های آمریکایی را پاسداری کند، عامل مهمی است. شاید بتوان گفت پیروز جنگ جهانی علیه کرونا، قدرت آینده است. در حال حاضر چینی‌ها نشان دادند این قابلیت را دارند؛ آنها در حال ترمیم خرابی‌های ایجادشده توسط کرونا هستند. اروپا به شدت تضعیف شده است و احتمالاً شاهد هرج و مرج در اروپا خواهیم بود و تا سال‌ها اروپا درگیر بازسازی خود خواهد بود. حتی برخی عنوان می‌کنند اروپا طرح مارشال دیگری نیاز دارد که شاید این بار سرمایه‌های چینی‌ها به داد اروپایی‌ها برسد. همان طور که سرمایه آمریکایی‌ها بعد از جنگ جهانی دوم باعث بازسازی اروپا شد، احتمال دارد این بار چینی‌ها این نقش را ایفا کنند. آنچه مسلم است اینکه اروپا لطمات بسیار سنگینی خورده و بیش از پیش تضعیف شده است.

آمریکا چطور؟

ایالات متحده از ظرفیت و قابلیت بالایی برخوردار است که بتواند خود را در این بحران حفظ کند، ولی خیلی قابل‌تصور نیست که در دنیای پس از کرونا ایالات متحده آمریکا قدرت اول باشد و چین پشت سر آمریکا قرار گیرد. شاید تحولات به‌گونه‌ای رقم بخورد که پیش‌بینی می‌شد سال 2025 یا 2030 یا 2035 جمهوری خلق چین به عنوان قدرت اول جهانی شناخته می‌شود و از ایالات متحده آمریکا پیشی می‌گیرد بعد از کرونا تحقق یابد یا زمان آن  حتی کوتاه‌تر شود.

با توجه به دسترسی‌های گسترده آمریکا به تکنولوژی‌های مختلف، به نظر شما این آشفتگی گسترده که بعد از کرونا در این کشور شاهد هستیم و بسیار افسارگسیخته‌تر از سایر کشورهاست، از چه چیزی ناشی می‌شود؟

شاید به این دلیل باشد که ساختارهای سیاسی- اقتصادی آمریکا برای مواجهه با دشمن ناشناخته که به شکل بی‌رحمانه‌ای دارد حمله می‌کند، طراحی نشده است. ایالات متحده در جنگ با قدرت‌های دیگر از امکانات بسیار بالایی برخوردار است؛ بزرگ‌ترین ارتش کل تاریخ بشر را به وجود آورده است، سالی یک تریلیون دلار هزینه نظامی می‌کند، اراده تخریب داشته باشد می‌تواند چندین بار کره زمین را نابود کند، اما همین کشور در برابر ویروسی بسیار ریز ناتوان است، چراکه نظام تصمیم‌گیری و ساختار قدرت در آمریکا برای چنین خطراتی طراحی نشده است. از مدت‌ها قبل هشدار داده می‌شد که تهدیدات قرن 21 همانند جنگ‌های کلاسیک نیست و تهدیدها از بیماری‌های همه‌گیر یا تغییرات آب و هوایی می‌تواند نشات بگیرد. ولی متناسب با این تهدیدها ساختار سیاسی در آمریکا تغییر نکرده است. برای همین آمریکا دچار سردرگمی شده و به عنوان یک هژمون برای حفظ موقعیت خود مجبور است هزینه‌های سنگینی بپردازد، در حالی‌که ابزار و امکانات کافی برای مواجهه با چنین قدرتی را ندارد. اینکه در ایتالیا یا اسپانیا چنین وضعیتی رخ دهد، جامعه جهانی انتظار ندارد، چون به هر حال وزن ایتالیا یا اسپانیا یا بریتانیا وزن مشخصی است، اما از یک ابرقدرت انتظار نمی‌رود با این همه امکانات این میزان ناتوان باشد. اینکه چرا در آمریکا ابتلا زیاد بود و میزان جانباختگان و میزان مرگ و میر بالا است، اطلاع ندارم و باید متخصص علم پزشکی یا کسانی که موضوعات تخصصی ویروس را بررسی می‌کنند، پاسخ دهند. اما خروجی این ماجرا این است که آمریکا در حال از دست دادن توان خود است، برای اینکه همواره بخش عمده‌ای از جهان به این کشور اتکا داشت و تصور می‌کرد آمریکا نجات‌دهنده از مشکلات است و هر جایی مشکلی ایجاد شود، آمریکا می‌تواند به داد جهان برسد، در حالی‌که الان آمریکا بیش از همه نیازمند امکانات بسیار پیش‌پاافتاده است. آن ساختار غیرمتمرکزی که در آمریکا وجود دارد و فدرال‌بودن نظام سیاسی در آمریکا و اینکه فرمانداران و ایالت‌ها الزاما از دولت فدرال تبعیت نمی‌کنند و می‌توانند تکروی کنند و اقدامات خنثی‌کننده هم انجام دهند، می‌تواند مزید بر علت ‌شود. به همین دلیل به نظر می‌رسد کشورهای اقتدارگرا شاید از توان بالاتری برای مقابله با پیامدهای کرونا برخوردار باشند. یکی از دلایلی که چینی‌ها توانستند راحت‌تر موضوع را کنترل کنند این است که نظام سیاسی اقتدارگرایی دارند و سیستم از راس به سطح، قدرت را توزیع می‌کند و هرچه راس تصمیم بگیرد، بدنه ملزم به تبعیت است و هزینه سنگینی می‌توانند بپردازند بدون اینکه با انتقادات و فشارهای داخلی مواجه شوند. در صورتی‌که این موضوع برای کشورهایی که فرآیند لیبرال- دموکراتیک غربی دارند، قدری دشوار است و به‌راحتی نمی‌توانند منابع را توزیع و مدیریت کرده و در برابر فشار افکار عمومی مجبور هستند؛ سیاست‌های متفاوتی را اتخاذ کنند و این باعث سردرگمی و آشفتگی در مواجهه با ویروس کرونا می‌شود.

این ناکارآمدی در اداره و مدیریت بحران کرونا در نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اثرگذار خواهد بود؟

فعلا زود است، چون هنوز نمی‌دانیم توان دولت مستقر، دولت ترامپ، برای مدیریت بحران چقدر است. بحران تازه شروع شده و روزبه‌روز شرایط برای رئیس‌جمهور دشوارتر می‌شود، اما شاید با استفاده از ابزارهایی که در اختیار دولت است، بتواند بحران را مدیریت و از فروپاشی اقتصاد جلوگیری کند، ولی اگر این اتفاق رخ ندهد، شانس رئیس‌جمهور برای پیروزی در انتخابات به‌شدت کاهش می‌یابد. با این حال اینکه دموکرات‌ها قرار است بعد از اینکه نامزد نهایی مشخص شد، چه کمپینی راه‌اندازی کنند، مهم خواهد بود. اگر دموکرات‌ها بتوانند ایجاد امید کنند و طرح‌های جذاب‌تری برای مواجهه با بحران و دوران پس از بحران ارائه دهند، می‌توانند رای‌دهندگان را به سمت خود جلب کنند، اما اگر آنها ناموفق باقی بمانند، شاید در نهایت رای‌دهندگان آمریکایی به این نتیجه برسند که در کوران یک بحران عجیب دولت را حفظ کنند و فرماندهی مقابله با بحران تغییر نکند تا شرایط به قول معروف باثبات شود و بعد از آن دوران تصمیم به جابه‌جایی سیاسی در کاخ سفید بگیرند.  این اتفاق در زمان جنگ جهانی دوم هم رخ داد؛ با اینکه فرانکلین دلانو روزولت، دو بار رئیس‌جمهور شده بود، وقتی برای دفعه سوم سنت‌شکنی کرد و نامزد شد، مردم آمریکا ترجیح دادند در وسط یک جنگ بزرگ، فرمانده نیروهای کل مسلح را تغییر ندهند و روزولت برای دفعه سوم و بعد از آن برای چهارمین مرتبه در انتخابات پیروز شد. آن هم به این دلیل بود که در اساس معتقد بودند در زمان جنگ نباید تغییرات اساسی در کاخ سفید رخ دهد. این الگو می‌تواند برای دوران جنگ با کرونا هم رخ دهد؛ یعنی الزاماً بدین معنی نیست اگر دولت در مواجهه با کرونا ناتوان باقی ماند، حتما در انتخابات شکست می‌خورد. شاید جامعه به‌قدری تضعیف و نگران شده که بحث حیات و موجودیت برای آن ارجح باشد تا اینکه چه کسی و چه حزبی بخواهد در کاخ سفید قدرت را در دست داشته باشد./1360/

ارسال نظرات