امامی که ایستادن را بر نشستن ترجیح داد
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، قلم بر کاغذ خزید و نگاشت: تولد این امام جشن گرفتن دارد. خورشیدی که هر چه بزرگتر شد بیشتر افروخت، رشد کرد و به کمال روشنایی رسید. همین که تیرگان جبار زمانش نپسندیدند و چشم تنگ کرده و عناد ورزیدند، رو به سوی شرق کرد و طلوعی مطبوع رقم زد. خورشید حجتی که پرتویش را در مسیر هجرت، حتی بر کوره دِههای متعصبنشین نیز افشاند تا شاید ساکنانشان، از تاریکی بیزاری جویند و در پیاش طی طریق نمایند.
تولدش و وجودش روحی بود که به عضلات سنگین تمدن عظیم اسلامی دمیده شد. تمدنی که صاحب حقیقیاش همو بود. طبیعی است که دل بسوزاند و هر چند به قنات کرسی حکومت دسترسی ندارد، اما با کوزهای، آب به ریشههای فقیرش برساند. البته که دلش رضا بود که با خمرۀ ولایتعهدی ظاهری و تلهخیز مأمون، کمی لبان فرهنگ و فکر امّت جدّش را نَم بدهد.
امام رضا (علیهالسلام) وقتی که به شرق تابید، محل سکنایش مسجد بود. او انبار غلات را به عنوان منزل برگزید. علی بن موسی(علیه السلام) از آن معدن غنی، به ذهن فقیر مردم بخشش میکرد. بله! او از گندم دانش، از جو آگاهی، از آرد بصیرت و نان فرهنگ اصیل اسلامی به جامعۀ قحطیزده از آفات فکری انفاق مینمود. کسانی به نزدش التجاء مینمودند که قارچ جاهلیت، کرم بدعت یا ملخ شبهات حاصل از عدم هدایت نهضت ترجمه، دار و ندار و هستیشان را خراب یا تهدید میکرد. آنها که هیچ رهبری جز او نداشتند.
نور حیرت به سراپرده گشود
شعاع دیگر نور امام رضا(علیهالسلام) بر دربار مأمون و مناظرات علمی او افتاد. حضور و سخنان متقن و کوبندۀ ایشان، اخگر بر تمام بساط بزرگان ادیان و فرق میانداخت و آنان را «کَعَصفٍ مَأکول» روانۀ دیارشان میساخت.
بدین گونه شهرت امام در تمام بلاد پیچید و افراد و شیعیانی که طالب علم بودند را به مرو کشانید. در بین شیعیان، ایرانیان نیز حضور داشتند. ایرانیان، کسی را میدیدند که خود نیز مورد ظلم عباسیان است؛ اما بر خلاف برخی مدعیان خلافت، حرفش حرف حساب است و خویَش عصبی نیست. همین بود که علم و مهر امام رضا، در چشمان آنان اشک شوق دیدار میآفرید.
ایشان در کوچهها، در دکّانها، در مدارس و در خانههای خراسان سر میزد و با مردم گفت و گو میکرد. کهکشانی بود که بر پردۀ شب، میچرخید و به هر کس، به اندازۀ نیازش ستارهای هدیه میکرد. کهکشانی حریص به ستارهمند شدن همۀ مردم شهر. او در کنج اذهان هر کدام، یک ستاره کاشت. دیری نپایید که مرو شد کهکشانی با یک مرکز نور و بازوانی نقرهفام از اخترانی کوچک و بزرگ.
امام بصیرت مردم را میخواست
امام رضا (علیهالسلام) فقط در مرو فعالیت نداشت. بلکه پرتو قدرتمند خود را سوار بر کاغذ و جوهر، با پیک به اقصا نقاط جهان اسلام میفرستاد. اصل کلی نامههای ایشان، افزایش بصیرت اجتماع بود. اجتماعی که اگر خردمند میشد، حق سیاستگذاری و ادارۀ ملک را به ائمه میداد.
ایشان برای چشمه شدن مردم، و جوشش آنها برای احقاق حق، از ابر شاعران شیعه و باران ابیات بهترین بهره را میبرد. چه وقتی زمین جامعه از آب زلال حکمت سیراب بشود، دیگر گنداب طاغوت را در خود رسوخ نمیدهد. و بالاتر آن که سرزمین اسلامی و حتی جهان را از وجود این اوباش میشوید.
همین ترس از نابودی بود که مأمون، امام را به گروگان گرفت. البته ایشان را به مقامی رساند تا او به کار و پول و تجارت و خزانه مشغول شود. کم کم هم غرق گشته و در گذر ایام، فکرش بوی فساد بگیرد. اما علی بن موسی الرضا(علیه السلام) به تجارت و شمارش پول ننشست. بلکه از اقتصاد، برای آن هدف تبلیغی خود استفاده کرد. وقتی که دست مهربانش حمام و یخدان و کاروانسرا، خانه و بازار و شغل به مردم تحویل میداد، دست دیگرش توشهای از فرهنگ اسلامی را به آنان اهدا مینمود. کارهای عامالمنفعه، منشوری بود برای تفکیک الوان و نشان دادن رنگارنگی و زیباییهای اسلام حقیقی.
این سلسله جنبشهای امام رضا، دمیدن قدرت و قوت بود در بدن مردۀ جهان اسلام. قدرتی که در زمان خودشان، فقط توانست پلکهای این جسد را باز کند. اما 1300 سال بعد، این جسد را بلند کرد و در راهی انداخت که نام انقلاب اسلامی به خود گرفت. راهی که خود امام رضا، بر آن قدم کوبیده و تابیده و همچنان میفروغد. پس تولد این امام جشن گرفتن دارد./822/ی703/ب1
نویسنده: مسلم عارف