محمود امجد؛ از تکیه بر کرسی درس اخلاق تا مردودی در امتحان
ورود حضرت آدم(ع) به این دنیای خاکی نتیجه یک آزمون الهی بود و در پی این حادثه بزرگ، پای او و همه ابناء بشر به دنیایی پر از ابتلاء و امتحان باز شد. از آن روز به بعد هر کسی که چشم به جهان میگشاید تا لحظه آخری که در اینجا نفس میکشد در معرض این امتحانات است.
چه بسیار افرادی که در طول عمر خود امتحانات سختی را با نمره قبولی پشت سر گذاشتند اما در انتهای کار با امتحانی کوچک سرنوشتشان تغییر کرد، همچنین کم نیستند افرادی که در مقابل این گروه مسیر زندگی را دگرگونه طی کردند. هنر آدمی در این است که تا پایان این سفر در صراط مستقیم حرکت کند. شاید به همین دلیل است که بسیاری از بزرگان و اهل معنا مهمترین دعا را «عاقبت به خیری» میدانستند و همگان را نسبت به اهمیت این مسأله توجه میدادند.
فتنه سال 88 یکی از آن گردنههای صعب العبور زندگی در دوران معاصر بود؛ برخی از افرادی که در دوران مبارزه با طاغوت سوابق درخشانی داشتند و از فتنههای رنگ به رنگی که در سالهای آغازین انقلاب وجود داشت، نیز به سلامت عبور کردند، در دام این فتنه جدید گرفتار شدند و ظاهر سرسبز آن فریبشان داد.
آقای محمود امجد نیز از جمله افرادی بود که تحت تأثیر فرزندش مسیر خود را در این پیچ تاریخی تغییر داد. آن روزی که عارف روشن ضمیر مرحوم آیت الله خوشوقت طلاب را از حضور در درس اخلاق وی نهی میکرد بسیاری متوجه چرایی آن نشدند و زمانی که مرحوم آیت الله ممدوحی سخنان صریح تری را درباره او به کار برد هنوز خطر انحراف آقای امجد برای بسیاری مکشوف نشده بود.
او که به شاگردی علما و عرفای بزرگی شهرت داشت و خود را همواره یار و یاور انقلاب، امام(ره) و رهبر معظم انقلاب نشان میداد، کم کم روحیه ولایتمداریاش رنگ باخت و راه دگر در پیش گرفت.
کسی که به گفته اطرافیانش به منظور حمایت از حضرت آیت الله خامنهای از قم به تهران هجرت کرد و در مسجد کوی دانشگاه مشغول تربیت دانشجویان خط ولایت شد، به یکباره جلسات درس اخلاق خود را به نشانه اعتراض تعطیل کرد و با فتنهگران هم نوا شد.
از آنجا که باور این مطلب بر یاران و دوستان وی گران بود، برخی سعی کردند که عملکرد او را توجیه کنند و همه این وقایع را جو رسانهای و سوء استفاده تبلیغاتی میدانستند و این رویداد را در راستای پروژه مشروعیت بخشی به جریان فتنه، تحلیل میکردند.
البته طبیعی بود که باور تلون مزاج شخصیتی همچون آقای امجد برای بسیاری سخت بود. کسی که میگفت «من بدخواه آیتالله خامنهای را لعن میکنم» و بارها و بارها نظرات و تأییدات بزرگانی همچون آیت الله بهاءالدینی درباره رهبری را برای مردم نقل میکرد.
برخی از شاگردان آقای امجد میگویند که در جلسات متعدد میگفت «باید این سید (آیتالله خامنهای) را دعا کنیم که بار به دوش اوست» و تأکید داشت که «ما هر وقت مشکلی داریم، برای این سید دعا میکنیم».
شاید هنوز نزدیکان او این توصیهاش را فراموش نکرده باشند که«ما سه چیز را هرگز نباید رها کنیم؛ نظام اسلامی، مقام رهبری و وحدت کلمه» اما ای کاش کسی که معترف بود که«کارشناس سیاست نیست و این وادی هزاران بطن دارد پس در اظهارنظرها باید با احتیاط وارد شد» خود عامل به آن بود؛ نه قائل.
پیامبر اکرم(ص) میفرماید «اِنَّ العِلمَ يَهْتِفُ بِالعَمَلِ فَاِن اَجَابَهُ وَ اِلَّا اِرتَحَلَ عَنهُ» علم، عمل را ندا مى كند اگر جواب نداد از وجود عالم كوچ مى كند. ای کاش آقای امجد حداقل این حدیث شریف را نصب العین خویش میکرد تا امروز شاهد طرفداری چشم و گوش بسته او از نیما زم نبودیم.
آقای امجد؛ با چه توجیهی کسی که دستش تا مرفق به خون بیگناهان آلوده و به ملتش خیانت ها کرده را «مظلوم» میخوانید؟! و خود را عزادار کسی میدانید که اعتراف به ارتباط با سرویسهای جاسوسی دشمن کرده است و حتی ابایی نداشت که بگوید محل تردد حاج قاسم عزیز را به آنها گزارش میداد.
شما که روزی کعبه آمال بسیاری جوانان پر شور انقلابی و ولایی بودید، چرا جلاّد را با شهید اشتباه گرفتید؟!
از شما انتظار نداریم که مثل گذشته سنگربان جبهه ولایت باشید اما لااقل انتظار میرفت که بیش از این لب به هتاکی و تهمت علیه رهبر عزیزمان نگشایید. شاید شهید سلیمانی عزیز این روزها را میدید که در وصیتنامه خود خطاب به علما و مراجع معظم نوشت که «من حضرت آیت الله العظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم».
البته پای علم ولایت ماندن سخت و پرهزینه است و تنها کسانی میتوانند تا آخر در این راه باشند که همچون سردار دلها یک عمر مجاهدت را به جان بخرد و این میثاقنامه را با خون خود امضاء کند.
حسین فلاح
شهدا شرمندهایم
خدا را شکر که به کوری چشم منافقین و ضد انقلاب؛ خبرگزاری رسا در خدمت حوزه های علمیه می باشد
تضعیف رهبری به هر شکل و شیوه و در هر اندازه و در سمت دیگر حمایت از براندازان انقلاب همان انقلابی که ذره ذره آن با اهدای خون پاک هزاران شهید آذین شده دقیقا زمینه ساز تکرار تاریخ است همان زمانی که ابوتراب به دلیل نشر اینگونه اکاذیب خانه نشین شد . حقیقتا که تضعیف رهبری گناه کبیره است.و در صورتی که جلوی آن به شدت گرفته نشود کربلای دیگری در راه است....