نواندیش استعمارستیز
به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، امروز 18 اسفندماه روز بزرگداشت سید جمال الدین اسدآبادی است برای شناخت هر چه بیشتر این عالم نواندیش به معرفی شخصیت وی می پردازیم.
آخرین روزهای زمستان مصادف است با خاموش شدن شمعی فروزان، در دل سیاهی استبداد و استعمار. این شمع فروزان کسی نیست جز سید جمال الدین اسدآبادی؛ شخصیتی که متأسفانه آنچنان که باید به او پرداخته نشده و زوایای پنهان شخصیت و افکارش آشکار نگردیده. شاید بتوان گفت علت کم توجهی به شخصیت بزرگی مثل سید جمال الدین به جهت اختلافاتی است که درباره او وجود دارد.
سید جمال الدین در شعبان ۱۲۵۴ق (آبان ۱۲۱۷ ش) در اسدآباد به دنیا آمد. پدرش سید صفدر و مادرش سکینه بیگم از نوادگان امام سجاد(ع) بودند. برخی وی را افغانی و اهل اسعدآباد کنر افغانستان میدانند که در کابل تحصیل کرده و برخی دیگر او را ایرانی میدانند. کسانی که رأی به افغانی بودن وی دادند، ادعای خود سید جمال بر افغانی بودنش را مهمترین دلیل دانستهاند و این اولین اختلاف مربوط به او درآغازین روز حیاتش است.
در این موضوع شاید بیان دو نفر که خود نه ایرانی هستند و نه افغانی خالی از لطف نباشد؛ اولین نفر نیکی کدی، پژوهشگر و خاورشناس مشهور آمریکایی است که سابقه ۳۵ سال تدریس در دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس را داراست.او معتقد است که سید جمال الدین در روستای اسدآباد، نزدیک همدان، در خانواده محلی سادات به دنیا آمدهاست. واما نفر دوم محمد عبده مصری است که از مهمترین شاگردان و یاران سید جمال الدین به شمار می رود. او که مترجم کتاب نیچریهٔ، وی به زبان عربی است، در مقدمه ترجمه کتاب مینویسد، سید جمال الدین به دو علت در دولت افغانستان به مقامهای وزارت رسید (نه در ایران): اول اینکه بتواند در کشورهای عربی خود را سنی معرفی کند و به هدفهایش برسد. دوم اینکه خود را از دست مقررات سختی که دولت ایران برای اتباعش در خارج قرار داده بود، برهاند.
در انتهای بحث زادگاه سید جمال الدین به نظر یرواند آبراهامیان که هماکنون در کالج باروک دانشگاه نیویورک به تدریس تاریخ جهان و خاورمیانه مشغول است، اکتفا می کنیم؛ او معتقد است سید جمال الدین پس از مهاجرت به استانبول برای مخفی کردن زمینه شیعه بودن خود، نام افغان را برگزید.۱
سید جمال الدین اسدآبادی در سفر به ایران و در جمع یاران در منزل حاج امین الضرب
سید جمال الدین از پنج سالگی آموزش قرآن و مقدمات عربی را در نزد پدر و مادرش که زنی با سواد و صاحب کمال بود، آغاز کرد. پدر با مشاهده نبوغ سرشار فرزند، تصمیم می گیرد او را به یکی از مراکز علمی ببرد تا ادامه تحصیل دهد. پس از این واقعه، او را به حوزه قزوین می آورد. در این شهر سید جمال حتی روزهای تعطیل هم به تحصیل می پردازد. پس از دو سال اقامت در حوزه قزوین، به اتفاق پدر به تهران می رود. پس از ورود به تهران در درس عالم بزرگ سید صادق طباطبائی شرکت می کند.
پس از چندی سید جمال عازم عتبات می شود. در نجف اشرف در درس شیخ مرتضی انصاری، که سرپرستی حوزه نجف را عهده دار بود، شرکت می کند. شیخ هم با دیدن سید جمال و آگاه شدن از نبوغ و استعداد فوق العاده او عهده دار هزینه تحصیل وی می شود. او در طی چهار سال، علاوه بر شرکت در درس های شیخ انصاری از محضر استاد اخلاق و عرفان به نام آن عصر، ملاحسینقلی همدانی بهره می برد، و در مدت زمان کوتاهی به مراتب والای علمی نایل می آید و به اخذ درجه اجتهاد از استادش شیخ انصاری موفق می شود.
به توصیه استاد بزرگش، مرحوم شیخ انصاری در سال ۱۲۷۰ ق (برخی ۱۲۸۰ق گزارش کرده اند) روانه شهر بمبئی در هندوستان شد و این آغاز حیات سیاسی اجتماعی سید جمال الدین اسدآبادی بود.
ولی از آن جایی که بمبئی بیشتر یک بندر تجاری بود تا یک شهر علمی، سید پس از مدتی به طرف ایالات مرکزی هند حرکت کرد و خود را به مرزهای شرقی هند (کلکته) رسانید. وی در مدت دو سال اقامت در آنجا و ضمن ملاقات با عالمان و روشنفکران و مشاهده زندگی مردم بهخوبی دریافت که هندوستان یکسره در اختیار دولت انگلیس است و کشور بریتانیا گرچه بهاندازه یک ایالت هندوستان نیست و جمعیتش در مقایسه با جمعیت هندوستان ناچیز بهشمار میرود، اما توانسته است به آسانی این کشور پهناور را زیر سلطه درآورد و تمامی منابع ملی و محصولات با ارزش و حتی جان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد.
از این زمان بود که فعالیتهای سیاسی و اصلاحی سید جمالالدین شتاب گرفت. او در ضمن شناسایی استعدادهای دشمنِ استعمارگر و بررسی جنبههای قوت و رمز موفقیتشان، به تجزیه و تحلیل علل و منشا ضعف و انحطاط مسلمین برآمد و در پی یافتن راهحلهای اساسی، شب و روز تلاش کرد.
از این رو مسافرت های متعددی به بیش از ده ها کشور داشت و اقدامات مختلف و تاثیرات بسزایی از خود به یادگار گذاشت.
از جمله آن موارد می توان به انتشار اولین روزنامه در افغانستان با عنوان شمس النهار اشاره کرد. سپس کتاب تتمة البیان فی تاریخ الافغان توسط سید جمالالدین در افغانستان نوشته شد.۲
دیگر اقدامات او درحیدرآباد صورت گرفت که مرکز همه تبعیدیان هندی بود. او به آنجا رفت و در این شهر مجلهای با عنوان معلم شفیق به دو زبان اردو و فارسی منتشر کرد. از کارهای دیگر سید جمال در هند شامل مواردی مانند سخنرانی برای جوانان، همکاری با مطبوعات، تشکیل جمعیت سری به نام العروه بود.
سید جمال در مدت اقامت خود در هند، متوجه افکار نادرست و مادیگرایانه سرسید احمدخان شد و به مبارزه با آن پرداخت. در آثار سرسید احمدخان، هواداری از وهابیان سنتگرا هویدا بود. او پس از شورش معروف ۱۲۷۳ه.ق/۱۸۵۷م در جهت تقریب مسلمانان و انگلیسیان فعالانه دست به کار شد و مذهبی التقاطی از اسلام پدید آورد که در اساس، با مسیحیت تفاوتی نداشت. از نظر او شباهت ذاتی این دو دین به یک اخلاق طبیعی قابل تحویل بود که عنصر مافوق طبیعی از آن زدوده شده باشد. این موضوع انگیزه سید جمال الدین اسدآبادی برای نوشتن کتاب نیچریه بود. این کتاب به زبان فارسی نوشته شد و سپس به اردو ترجمه گردید و بعدها محمد عبده آن را به کمک عارف ابوتراب به فرانسه ترجمه کرد. سید جمال در این رساله، به رد مادیگرایی و نقش آن در انحطاط انسان و جوامع بشری و اثبات دین و نقش آن در ارتقای فضایل بشری میپردازد و اندیشههای شبه مادی سرسید احمدخان و اتباعش را به باد انتقاد میگیرد. سید جمال پس از رد فلسفههای مادی و دهری، به بیان سهم ارزشمند دین در ایجاد تمدن و ترقی میپردازد.۳
سید جمالالدین در مصر، در دانشگاه الأزهر کرسی تدریس داشت. همچنین جلسات علمی و دروس رسمی را آغاز کرد که با شرکت علمای برجستهای همچون شیخ محمد عبده، شیخ عبدالکریم سلمان، شیخ ابراهیم اللقانی، شیخ سعید زغلول و شیخ ابراهیم الهلباوی برگزار میشد.
از جمله اقدامات دیگر سید جمالالدین در مصر، تأسیس «حزب الوطنی» بود. این حزب با تلاش و پایداری سید و شاگردانش موفقیت بسیاری به دست آورد. بنابر گزارش لرد کرومر مستشار انگلیسی در مصر، با اقدامات این حزب، ۴۵ درصد از نفوذ انگلیس در مصر کاسته شد، و ۳۵ درصد تجارت و داد و ستد انگلیس کاهش یافت.
نفوذ و موفقیت این حزب به قدری گسترده بود که کرومر در گزارشی به لندن نوشت: «اگر انجمن حزب الوطنی یک سال دیگر برقرار باشد و سلسلهجنبان امروز آسیای غربی مرکزی و آفریقای شرقی و شمالی، سید جمال همدانی، مرفهالبال و آسوده خاطر در مصر زیست کند، گذشته از اینکه تجارت و سیاست بریتانیا در قاره افریقا بالمرة معدوم گردد که سهل است، ترس آن است که سیادت قاطبه اروپا از هیمنه این انجمن عجیب، به تاریخ پیوسته و اثری از او در صفحه عالم باقی نماند.»وی در گزارش دیگری وحشتزده خواستار نابودی حزب الوطنی شد.۴
او همچنین در لندن و پاریس مورد توجه مقامات سیاسی اروپا بود. در لندن موفق به انتشار روزنامه ضیاء الخافقین گشت و در پاریس با همکاری شیخ محمد عبده به انتشار روزنامه عروه الوثقی مبادرت نمود؛ که فقط ۱۸ شماره از آن منتشر شد.
سید جمال الدین علی رقم سفرهای متعدد خود و مبارزه با استعمار، از استبداد ناصرالدین شاه در ایران نیز غافل نبود وقتی ناصرالدین شاه امتیاز تنباکو را به یک شرکت انگلیسی واگذار کرد، با مخالفت علمای شیعه روبه رو شد. در این بین، سید جمال الدین اسدآبادی و به تبع وی، میرزا رضای کرمانی، مرید خاص سید جمال، از سرسختترین مخالفان امتیاز تنباکو بودند و با آنکه سید را از ایران تبعید کردند، ولی او در خارج نیز از هیچ کوششی برای لغو امتیاز تنباکو کوتاهی نمیکرد. او نامهای در خصوص مظالم ناصرالدین شاه به مرحوم میرزای شیرازی نوشت و او را به اقدام برای لغو امتیاز دخانیات تشویق کرد. علاوه بر آن، با نوشتن نامه به علمای ایران، آنان را به مخالفت با شاه تشویق میکرد. و از آنها میخواست که از فرصت به وجود آمده برای واژگون ساختن رژیم استبداد استفاده کنند.۵
در مورد مبانی اندیشه سیدجمال الدین اسد آبادی ذکر دو نکته حائز اهمیت است: ۱. خصوصیات فردی سیدجمال ۲. شرایط زمانی عصر ایشان
۱.در باب خصوصیات فردی او باید به نواندیشی او اشاره کرد و در واقع باید او را اولین نو اندیش دینی در حوزههای علمیه و تاثیرگذار در عالم اسلام دانست آن هم در حوزه آن روزگار نجف که شاید بعضی افراد در آن دچار نگاه افراطی بودند.
۲. اما نکته مهم دیگر شرایط عصر سیدجمالالدین است زمان تولد ایشان حدوداً مصادف است با پایان دوران انقلاب اول صنعتی و آغاز انقلاب دوم صنعتی در اروپا و دوران جوانی ایشان مصادف با اوج شکوفایی انقلاب دوم صنعتی در اروپاست و از طرفی دوران پسرفت و عقب ماندگی جوامع مسلمان و وادادگی آنهاست؛
در این دوران اروپا نیازمند به کارگران بیشتر و همچنین مواد اولیه برای کارخانههای خود بود، از این رو بیشترین استعمار را در حق کشورهای فرودست روا می داشت؛ به لحاظ داخلی هم چه ایران و چه کشورهای مسلمان دیگر تحت حکام ظالم نالایق و به شدت واداده اداره میشد در چنین شرایطی سیدجمال الدین برای رهایی از این وضعیت، یعنی استبداد داخلی و استعمار خارجی دارای اندیشه هایی بود، که از مهمترین آنها بازگشت به اسلام نخستین و حاکمیت اسلام را می توان اشاره کرد؛ و رکن اصلی این بازگشت در پرتو وحدت اسلامی جوامع مسلمان محقق می شد فارغ از نگاه شیعی و سنی.
شاید بتوان گفت آنچه برای سیدجمال اهمیت فراوان داشت و در واقع هدف اصلي او شمرده می شد، مبارزه با استبداد و استعمار بود. اما این مبارزه بدون وحدت اسلامی هرگز محقق نمی شد از این رو وی همواره بدنبال وحدت مسلمین بود. البته شاید در نگاه سید جمال وحدت اسلامی به ما هو وحدت دارای ارزش نبود بلکه وحدتی مراد او بود که بتواند ریشه استبداد و استعمار را برکند و حاکمیت اسلامی را بر پا کند و این را به وضوح می توان در نامه نگاری های او جستجو کرد.
درباره آثار علمی او باید گفت سید جمال الدین زندگی پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشت و بیشتر عمر خود را در سفر به اقصی نقاط دنیا گذراند ولی علیرغم همه این مشغلههای فکری و روحی، از خود آثاری علمی به جای گذاشت که میتوان به موارد ذیل اشاره کرد.
۱) تتمة البیان فی تاریخ الافغان.
۲) القضا و القدر.
۳) اسلام و علم.
۴) نیچریه یا ناتورالیسم.
۵) الوحدة الاسلامیه.
۶) الواردات فی سرالتجلیات.
۷) انتشار روزنامه عروة الوثقی در پاریس.
۸) انتشار روزنامه ضیاء الخافقین در لندن.
۹) همکاری با روزنامههای اختر، قانون، حبلالمتین.
۱۰) تدریس فلسفه ابن سینا در الازهر مصر.
۱۱) سخنرانی در دانشگاه پاریس با نام «اسلام و علم» که پاسخی به ارنست رنان فیلسوف فرانسوی بود که مدعی ناسازگاری اسلام و اندیشه علمی شده بود.
۱۲) تدریس در افغانستان.
اما مهمترین اشکال و اختلافی که درباره سید جمال الدین وجود دارد درباره عضویت او در جمعیت فراماسونری است. مرحوم آیتالله خسرو شاهی در این باره می گوید:
مسأله عضویت سید در جمعیت فراماسونری مصر بیشتر پس از پیدا شدن یک دستخط مشکوک منسوب به سید که گویا در میان اسناد باقیمانده از او در خانه حاج امینالضرب در تهران بهدست آمده، شایع گردید و عجیب آن است که این شایعه را کسانی نشر دادند که خود عضو لژهای فراماسونری در ایران و مصر بودهاند. نشر این امر از طرف آنها برای بزرگداشت سید نبود، بلکه آنها میخواستند با متهم ساختن سیدجمالالدین به فراماسونر بودن، زمینه متهم ساختن دیگر رجال و علما و بزرگان مبارز معاصر را آماده و مساعد نمایند درحالیکه باید پرسید اگر سید عضو جمعیت فراماسونری مصر بوده، چرا از مصر توسط خدیوی پاشای فراماسونر اخراج گردید و چرا به هر کشور و سرزمینی که رفت توسط فراماسونرها طرد شد؟
درحالیکه میدانیم فراماسونرها در یکی دو قرن اخیر، در همه بلاد با قدرت کامل، کارها و مشاغل کلیدی را در اختیار داشتند و اصولا پرسیدنی است که ورقه تقاضای عضویت سید از لژ «کوکب الشرق» قاهره، چرا در بین اسناد خانه حاج امینالضرب پیدا میشود؟ قاعدتا این سند باید در بین اسناد لژ فراماسونریها در قاهره پیدا میشد. آیا میشود داخل آن جمعیت شد، ولی در محفل آنها ضد سیاستهای استعماری انگلیس موضع آزادی مردم مصر را بهدست آورد؟ البته مدعیان این مسئله در ادامه میگویند پس از سخنرانی تندی در انتقاد از این روش، دیگر در آن محفل حضور نیافت یا او را بهاصطلاح اخراج نمودند! به هر حال حتی اگر سید عضویت آن جمعیت را هم در برههای بپذیرد و بعد از آشنایی با اندیشه و هدف واقعی آنها، از آن جمعیت استعفا بدهد، این امر نه تنها هیچ اشکال منطقی نخواهد داشت، بلکه خود موید استقلال رای و آزاداندیشی سید محسوب میگردد.۶
و اما در پایان نظر چند تن از بزرگان در ارتباط با سید جمال الدین اسدآبادی بدین شرح است.
شیخ محمد عبده، مفتی دیار مصر که خود شاگرد سید هم بوده، در مقدمه ترجمه عربی رساله «نیچریه یا ناتورالیسم» که در قاهره و تحت عنوان «الرد علی الدهریین» چاپ شده، شرح حال سید را مینویسد و در آخر همان مقدمه مینویسد: «اگر بگویم خداوند از نیروی ذهن و وسعت عقل، اندیشه و بصیرت نافذ به او به آن مقدار داده است که از همه مردمان، به غیر از پیامبران برتر است، سخن به گزاف نگفتهام و ذلک فضلالله یوتیه من یشاء».
شهید آیتالله مرتضی مطهری هم در کتاب نهضتهای اسلامی صد ساله مینویسد: «بدون تردید سلسلهجنبان نهضتهای اصلاحی صد ساله اخیر، سید جمالالدین اسدآبادی است. او بود که بیدارسازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقعبینی خاصی بازگو نمود، راه اصلاح و چارهجویی را نشان داد... نهضت سید جمال، هم فکری بود و هم اجتماعی... سید جمال در نتیجه تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی که داعیه علاج آنها را داشت، دقیقا آشنا شد. سید جمال مهمترین و مزمنترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو بهشدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد.»۷
رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای در ارتباط با سید جمال الدین اسد آبادی می فرمایند: «سید جمال کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد. کسی بود که مسئله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین بار در فضای عالم به وجود آورد... او مطرحکننده، بهوجودآورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است. این را نمیشود دستکم گرفت و سید جمال را نمیشود با کس دیگری مقایسه کرد. در عالم مبارزات سیاسی، او اولین کسی است که سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد... مبارزات سیاسی سید جمال چیزی است که قابل مقایسه با هیچ یک از مبارزات سیاسی افرادی که حولوحوش کار سید جمال حرکت کردند، نیست.»۸
ارنست رنان فیلسوف معروف فرانسوی که دارای آثار ارزشمندی درباره مسائل فلسفی است، پس از دیدار با سیدجمالالدین در پاریس و در دانشگاه سوربن، به ایراد سخنرانی درباره اسلام و علم پرداخت که بخشی از آن موجب بحث و جدل شد و سیدجمال هم توضیحی درباره این سخنرانی رنان، در ژورنالی که چاپ پاریس بود منتشر ساخت. طبق نوشته محقق مصری استاد احمد امین در کتاب زعماءالاصلاح، رنان درباره سید میگوید: «من در وقت مباحثه با سید، هنگام دیدن آزادی فکر و دانش وسیع و صراحت لهجه او به فکرم رسید با یکی از دانشمندان بزرگ قدیمی گفتوگو میکنم. با ابنسینا و ابنرشد روبهرو هستم یا با یکی از آزادگانی که در قرن گذشته برای آزادی انسانیت از اسارت کوشش کردهاند، سخن میگویم».۹ این اعتراف یک محقق و فیلسوف معروف فرانسوی، نشاندهنده عظمت علمی، فکری و روحی سید است.
سرانجام شمع فروزان وجودش در ۱۸ اسفندماه سال۱۲۷۵ش /مارس ۱۸۹۷م در ۵۸سالگی پس از عمری مجاهدت و مبارزه با استبداد و استعمار در استانبول خاموش گشت. وبه عبارت دقیق تر به شهادت رسید. در برخی گزارشها آمده که او سرطان فک داشت. اما آنچه که بیشتر بدان اشاره شده این است که اورا مسموم کرده اند. از جمله خان ملک ساسانی، در کتاب سیاستگران دوره قاجار، مرگ او را با دخالت سلطان عثمانی و به دست طبیب مخصوص وی و با دوای دندان نوشته است:
“یکی از مریدان وفادار سید موسوم به عبدالحسین همدانی که از ایران همراه سید به استانبول رفته بود و تا روز اخر با او بود و در هنگام توقف من در استانبول دلالی قالی میکرد، گفت که سیدجمال تا روز آخر صحیح و سلامت بود. شب آخر عمرش درد دندان گرفت و صبح به من گفت که یک طبیب دندانساز بیاورم. یکی از نوکرها که از طرف سرای سلطان مامور خدمتش بود دوید رفت و جمیل پاشا طبیب مخصوص سلطان را خبر کرد. جمیل پاشا که وارد شد، سید همان طرف دندانش که درد میکرد با دست گرفته، در اتاق راه میرفت. با جمیل پاشا نشستند سید از درد دندان، شکایت کرد. جمیل پاشا از نوکر خودش کیف دوا خواست او هم بلافاصله آورد. آنوقت دوایی درآورده به دندان سید زد. هنوز جمیل پاشا از در خانه بیرون نرفته بود که فریاد سید بلند شد و لختی نگذشت که دهان و حلق سید بقدری ورم کرد که خفه شد.“
این مورخ همچنین اعتقاد دارد که از مدتی قبل از طرف دربار عثمانی شهرت داده شده بود که سید به سرطان فک مبتلا شده، و سپس به دست طبیب مخصوص سلطان او را مسموم کرده و به قتل رسانده بودند.۱۰
آرامگاه سید جمال الدین اسدآبادی
پیکر مطهر سید جمال پس از تشییع در استانبول دفن شد.
بنا به درخواست دولت افغانستان مبنی بر انتقال کالبد او، این درخواست از سوی دولت عثمانی مورد قبول واقع شد و در سال ۱۲۸۴/ه.ش پیکر سید جمالالدین از استانبول به کابل منتقل شد و در دانشگاه کابل دفن شد. که با دفن تابوت او در این محل، نام «دارالفنون» را بر آنجا گذاشتند و در زمان سلطنت «محمد ظاهرشاه» در سال ۱۳۱۱، سازه بلندی از سنگ آبنوس سیاه بر بالای آن نصب شد.
نویسنده: حاج آخوند
پی نوشت ها:
۱. آبراهامیان، یرواند ۱۳۸۰ ایران بین دو انقلاب ترجمه احمد گل محمدی.
۲. آهنگ، سیر ژورنالیزم در افغانستان، ۱۳۴۹، ج۱، ص۸.
۳. فخری، فخری، سیر فلسفه در جهان اسلام، ص۳۷۳
۴. محلاتی، گفتار خوش یارقلی، تهران، ص ۷۴- ۷۵/ص ۷۷
۵. تیموری، ابراهیم، تحریم تنباکو، ص ۵۲
۶. مصاحبه با آیت الله سید هادی خسروشاهی ، خبرگزاری تسنیم، هفتم بهمن ماه ۱۳۹۲
۷. مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ۱۳۸۷، ص۱۷
۸. مصاحبهٔ آیتالله خامنهای با روزنامه جمهوری اسلامی در تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰
۹. زعماءالاصلاح چاپ قاهره ص62
۱۰. سیاستگران دوره قاجار، خان ملک ساسانی، انتشارات بابک، چاپ اول ۱۳۵۴، صفحه ۲۲۲