یادداشت؛
باند، جایگزین تحزب!
حزب اگر بد عمل کند همه اعضایش از نظر سیاسی نابود میشوند و حاکمیت نیز میتواند کلیت حزب (نه فرد) را به قوه قهریه بسپارد. اما در باند هیچکس پاسخگو نیست و هیچ کس هزینه پرداخت نمیکند.
به گزارش خبرگزاری رسا،
به گزارش خبرگزاری رسا، عبدالله گنجی در سرمقاله روزنامه جوان نوشت: گرچه تحزب در قانون اساسی ما به رسمیت شناخته شده است، اما مخالفت با تحزب در میدان سیاستورزی و تحلیل، نوعی پرستیژ سیاسی و اجتماعی محسوب میشود. گویی هرکس با حزب است با مردم نیست، هرکس با مردم است با حزب نمیتواند باشد. این فرهنگ بهصورتی است که رئیسجمهور (سابق) که باید مجری قانون باشد، رسماً علیه تحزب سخن میگفت و احساس میکرد برای جذب مخاطب (برای خود نه نظام) مخالفت با تحزب مؤثر است. علمای سیاست دلایلی را برای عدم تأثیرگذاری تحزب در ایران ذکر میکنند، از جمله عدم پوستاندازی، شفاف نبودن منابع مالی، موسمی بودن و شخصمحوری. اما نگارنده نبود نگاه مثبت به تحزب در ایران را فراتر از این میدانم. چون فلسفه ایجاد تحزب در غرب قدرتخواهی با تابلو و شناسنامه است، ایران نیز اینگونه شده است. آنچه عامل ضعف تحزب است، منفور بودن قدرتخواهی در فرهنگ عامه ایرانیان است. فردی حزب ایجاد میکند همه میدانند دنبال قدرت است، دنبال قدرت بودن شخصیت و جایگاه دینی-اجتماعی فرد را تقلیل میدهد. درست یا اشتباه این واقعیت جامعه ما است و شاید اگر احزاب علاوه بر قدرتخواهی به تربیت کادر نظام و تربیت دینی نیز میپرداختند جذابیت بهتری داشتند یا زیر فشار کمتری بودند.
اما چون رقابت و مشارکت نیاز به دوگانگی یا چندگانگی سیاسی دارد و از سوی دیگر تحزب در کشور ما پا نمیگیرد، لاجرم باندها جایگزین احزاب شدهاند و این روند بسیار خسارتبار است. چرا؟ شاید این عبارتها را زیاد شنیدهاید که: «ایشون آدم فلانی است»، «این با کیه؟»، «چه کسانی دور ایشان جمعاند؟» باندها درهمتنیدهتر از احزاب هستند و کار تشکیلاتی به ارتباطات صرفاً عاطفی و شاید کاریزماتیک تقلیل یافته است که نمونه آن رابطه رئیسجمهور سابق با دوستانش در درون قدرت بود که همه را شوکه کرده بود. وقتی کلونیهای شخصمحور جایگزین احزاب شناسنامهدار میشوند، عدم شفافیت بدتر از احزاب است و پاسخگویی به صفر میرسد. در ایران امروز در کنار هر جناح و حزب، شخصیتهایی وجود دارند که قرابت فکری با جریان دارند، اما تعلق حقوقی به آن ندارند. بعد از تنظیم لیستها در درون یک جریان به جای مشاهده ترکیب نخبگان حزبی در برایند یک جناح، میشنویم که فلانی و فلانی آدم فلانی هستند که در لیست آمدهاند، زید سهمیه عمرو است.
حزب اگر بد عمل کند همه اعضایش از نظر سیاسی نابود میشوند و حاکمیت نیز میتواند کلیت حزب (نه فرد) را به قوه قهریه بسپارد. اما در باند هیچکس پاسخگو نیست و هیچ کس هزینه پرداخت نمیکند. حزب با شناسنامه وارد قدرت میشود و باند از روابط پنهان و نیمهپنهان قدرتخواهان با همدیگر شکل میگیرد. باندها میتوانند مبارزه علیه تحزب را شروع و آن را عامل بدبختی مردم معرفی کنند، حال آنکه خود ممکن است بدتر عمل کنند، اما چون تابلو و شناسنامه ندارند، هزینه نمیپردازند. حزب اساسنامه و مرامنامه دارد و میتوان آن را شنید، تحلیل کرد و با عملکرد انطباق داد. به طور مثال وقتی حزب مشارکت سابق عبور از جمهوری اسلامی به سمت سکولاریسم و جمهوریخواهی و دموکراسیخواهی را کلید زد میتوان با مراجعه به اساسنامهاش علت را درک کرد. در اساسنامه این حزب یک بار واژه ولایت فقیه نیامده بود و این گویای نوع عمل آنان بود و نخبگان نیز میتوانستند رفتار سیاسی آنان را درک کنند. باندها، ساختارهای سیاسی کشور را به هم ریختهاند، مانند دستفروشهایی میمانند که جلوی مغازههای رسمی و قانونی بار میفروشند و بازار کسی را که مالیات، اجاره و آب و برق میدهد، کساد کردهاند. از قضا جامعه نسبتاً گریزان از تحزب، بازار این جماعت را گرم میکند.
جامعه متوجه این است که این فرد حزبی به حزب تعهد دارد و فردای انتخابات اعضای آن برای ورود به قدرت در اولویت هستند، در باند این موضوع بدتر و پیچیدهتر و در عین حال بدون سر و صدا اتفاق میافتد. سیاستورزی تودهای اساس مشی سیاستورزی باندهاست. نداشتن چارچوب ملموس و شناخته شده برای عمل و پاسخگویی از دیگر خصلتهای باندهای سیاسی است. میتوان به آنان «قاچاقچی سیاسی» اطلاق نمود، چرا که راههای رسیدن به قدرت را از درون تونلهای زیرزمینی طی میکنند (منظور تأیید و رد صلاحیت نیست). آن که رهبر حزب است اگر به شهرستانی برود و سخنرانی کند همه میدانند که در حال عمل انتخاباتی است، اما باند میتواند مسیر خود را در ذهن اجتماع تحریف کند و منجی و نقاد معرفی شود. باندها روحیه منجیگری را القا میکنند. حزب، چون باید فردا پاسخگو باشد و حیات سیاسی داشته باشد، احتیاط میکند.
نتیجه اینکه اگر قرار است باندها و کلونیهای غیررسمی سیاسی یا قومی هدایتگر چرخش نخبگان باشند، بهتر است به تحزب برگردیم، تحزب را تفسیر بومی کنیم و قدرتخواهی را نه همه هدف بلکه بهعنوان بخشی از دلایل ایجاد آن، به رسمت بشناسیم. الان که به سمت انتخابات میرویم میتوان تفاوتهای تحزب/جمعیت را با باندهای بدون شناسنامه بررسی و مطالعه کرد و محققان جامعهشناسی سیاسی میتوانند از دل این رفتارها و تفاوتهای آن، مدلی قابل دفاع تولید کنند.
ارسال نظرات