انتقام از کمیته انقلاب در فیلیمو
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، آیت الله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی، بارها در سخنرانیهای مختلفی از دهه شصت به عنوان دهه پر افتخار انقلاب نام بردند و طی یک دهه اخیر، بارها بر افتخارات بزرگ انقلاب در دهه شصت همواره تاکید داشتند. ایشان در مراسم بیست و هشتمین سالگرد رحلت امام در خرداد ۱۳۹۶ با اشاره به «دههی شصت»، دهه اول پیروزی انقلاب اسلامی و دهه حیات پربرکت امام گفتند: «دهه شصت» یک دهه مظلوم و درعینحال بسیار مهم و سرنوشتساز در تاریخ انقلاب اسلامی است که متأسفانه ناشناخته مانده و اخیراً هم بهوسیلهی برخی بلندگوها و صاحبان آنها مورد تهاجم قرار گرفته است.
رهبر انقلاب دهه شصت را دهه هشت سال جنگ تحمیلی و دهه سختترین تحریمها خواندند و تأکید کردند: البته دهه شصت، دههی افتخارات بزرگ و دهه مبارزه با تجزیهطلبی است که ملت ایران بهویژه جوانان با ایستادگی محکم خود در این دهه، توانستند بر همهی توطئهها و دشمنیها پیروز شوند. ایشان، اهل فکر را به تأمل در حقایق و واقعیتهای دههی شصت فراخواندند و گفتند: مراقب باشیم تا در دههی شصت، جای شهید و جلاد عوض نشود. تاکید ایشان بر بیست سال اخیر بر افتخارات دهه شصت بر اقشار مختلف مردم و رسانههای پوشیده نیست.
با تاکیدات هر چه بیشتر رهبر انقلاب بر برجسته سازی دهه شصت و باشکوه روایت کردن آن دوران، تولیدات نمایشی مجوز گرفته از سوی وزارت ارشاد، سویه تحریف و هدف قرار دادن دهه شصت را مبنا قرار دادهاند.
اغلب آثار هنری که با هدف فوق موفق به دریافت مجوز شدهاند، محتواهایی کاملا تحریف شده، با نمایش رخدادهایی حول اقلیتها و نادیده گرفتن روند خواست اکثریت جامعه (در آن دهه) پدید آمدهاند.
وارونهسازی دهه شصت پس از سخنان آیتالله خامنهای افزایش مییابد و به کار ویژههای بیشماری در حوزه تئاتر و کتاب (با تم نقد دهه شصت) تبدیل میشود. یکی از این نمایشنامههایی که با جنجال فراوانی مواجه میشود، نمایش جوادیه (بیست متری) به کارگردانی رضا بهرامی و در حوزه کتاب، رمان «خون خورده» مهدی یزدانی خرم و فیلم «ناگهان درخت» (صفی یزدانیان) است که میتوان به عنوان چند اثر ویژه شاخص در راستای پروژه وارونه سازی دهه شصت معرفی کرد.
با افزایش تاکیدات رهبر انقلاب بر برجسته سازی دهه شصت، اتاق فکرهای سینما و تولیدات نمایشی، آثار خود را در مسیر معکوس این راهبرد تنظیم میکنند. فیلمهایی نظیر نهنگ عنبر ۱ و ۲، هزارپا، مطرب با نمادی همچون رضا عطاران، با دستمایه کمدی و طنز، پروژه وارونه سازی دهه شصت را پیش میبرند.
در این پروژه ملاک و معیار اصلی نمایشی، هجو شرایط و نمایشی از فضای پیچیده جنگی و امنیتی درمتن زندگی مردم است. این رویه در تولیدات نمایشی سریالهای شبکه نمایش خانگی، به صورت یک الگوی نمایشی هدفمند مورد استفاده قرار گرفته است.
به عنوان مثال یکی از قسمتهای اولیه سریال قورباغه، از زمان حال به دهه شصت بازمیگردد و پدرِ شخصیت اصلی سریال، وقتی که انگشت همسرش در اثر یک اتفاق ساده زیر کاپوت ماشین میماند و قطع میشود، قصد دارد با طی مراحل اداری، از مزیتهای ویژه جانبازی برای همسرش استفاده کند و تم هجو آمیزی چاشنی این لحظات سریال است.
تمسخر و هجو دهه شصت و اصرار بر این خط القایی در سریال قورباغه به این دلیل است که سازنده ثابت کند بر خلاف تاثیرات و تحولات اجتماعی منتج از جنگ و دفاع و تحولات سیاسی، اکثریت مردم سبک زندگی قبل از انقلاب خود را همچنان به صورت زیرزمینی دنبال میکنند. تماشای این قسمت از سریال قورباغه، زمینه این تحلیل را تقویت میکند.
در هفتههای اخیر، فیلیمو، سریالی را تحت عنوان «میخواهم زنده بمانم» را توزیع کرد و در اقدامی بیسابقه و عجیب، تبلیغاتی میدانی غیرمتعارفی را برای دیده شدن این سریال تدارک دید. از سوی کاربران فضای مجازی و توییتر به این شیوه تبلیغ، عنوان «بردهبرداری» انسانی نسبت داده شد. البته نباید فراموش کرد که تبلیغ انسانی سریال بیسابقه بوده و استفاده گسترده از بیلبوردهای فراوان شهری بسیار تعجببرانگیز است. چرا فیلیمو اینقدر اصرار به دیده شدن این سریال دارد؟
روایت سریال و دقت بر هجمههای دراماتیک سریال
در ابتدای سریال با «هماحقی» (سحر دولتشاهی) فرزند «همایون حقی» (بابک کریمی) آشنا میشویم که قصد دارد با نادر سرمد (پدرام شریفی) یک معلم ساده «حرفه و فن» در دهه شصت ازدواج کند. وقایع روایت سریال با توجه به اطلاعاتی که دشتی (مهران احمدی)، یک مقام بالادستی کمیته، ارائه میدهد، پس از جنگ تحمیلی در حال وقوع است. با توجه به اینکه نیروی انتظامی در سال ۱۳۷۰ با تجمیع شهربانی، ژاندارمری و کمیته انقلاب اسلامی تشکیل شد، میتوان به صورت دقیقتری حدس زد، خط زمانی سریال مشمول بازه زمانی ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۰ است.
سریال با قصد نقد و به چالش کشیدن کمیته انقلاب اسلامی، بازوی مهم امنیت شهری در دهه شصت آغاز میشود. در یک ایست بازرسی «نادر» و «هما» در داخل خوردویی نشستهاند و در ایستگاه بازرسی خودروی آنان توسط نیروهای کمیته متوقف میشود.
آنان در پاسخ به سئوال مامور ایست بازرسی مبنی بر زن و شوهر بودند پاسخ مثبت میدهد، اما چون شناسنامه به همراه ندارند، هر یک به صورت جداگانه باید سئوالاتی را پاسخ دهند تا اثبات شود که این دو زن و وشوهر هستند. کاوه را از خودرو پیاده میشود و به مکانی با فاصله بیشتری از نامزدش باید سئوالاتی را پاسخ دهد و الزاما جوابهایش با هما یکسان باشد تا زن و شوهر بودن آنان اثبات شود. «کاوه» و «هما» چون رابطه صمیمانهای دارند، این آزمون را موفق پشت سر میگذارند وگرنه با برخورد قهری کمیته مواجه میشوند.
سکانس ابتدایی سریال تصویر اغراق آمیزی از کمیته سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۰ ارائه میدهد. کمیتهای که به زعم بنیانگذارانش، شاید برخی نفوذیها در آن رخنه کرده بودند اما تا سال ۱۳۶۵ هسته تشکیل دهنده، اقدام به خلع نفوذیها کردند و در برخی موارد نفوذیها دادگاهی شدند.
نکته مهمتری که باید نسل جوان به آن آگاه باشد، درباره برخورد کمیته با دختران و پسران جوان است. پرسش داشتن یا نداشتن رابطه توسط ماموران کمیته در ابتدای دهه شصت، برای دخالت در امور شخصی افراد نبود. سازمان مجاهدین خلق تا عمق سازمانها و نهادهای استراتژیک کشور نفوذ کرده بود و بسیاری از دختران و پسران جوان وابسته به این سازمان در خانههای تیمی متصل به این گروهک تروریستی زندگی میکردند.
پرسش درباره پیوند زناشویی توسط اعضای کمیته انقلاب اسلامی یک روش استراتژیک امنیتی برای دختران و پسرانی بود که در خانههای تیمی زندگی میکردند و هر کدام از این خانههای تیمی پتانسیل انجام اقدام مسلحانه علیه منافع شهروندان را دارا بود.
سازندگان سریال، بررسی روابط محرم و نامحرم را به صورت اغراق شده به عنوان دستاویزی بزرگ در طول سریال برای بدنام کردن کمیته پس از سال ۱۳۶۵ بکار میبرند. کمیتهای که کاملا سیستماتیک و روشمند بر اساس حقوق شهروندی عمل میکرد و رویکردهای سالهای آغازین تاسیسش، بر اساس تصمیمات فردی، برای گسترش امنیت شهری شهروندان را اصلاح کرد.
بر اساس اسنادتاریخی، بسیاری از تندروها با محوریت جداسازی دختران -پسران، توسط هستهای گزینشی، قبل از سال ۱۳۶۵ تعدیل شدند و در یک اقدام انقلابی، عناصر تندرو که نفوذیهای وابسته به سازمانهای معارض بودند، از کمیته انقلاب اسلامی پاکسازی شدند. این روایت از کمیته در متن سریال میخواهم زنده بمانم، قبل از ادغام در قالب نیروهای انتظامی، بسیار اغراق آمیز و باورنکردنی است.
در ادامه روایت ما با داستانی مواجه هستیم که همان خط ابتدایی را دنبال میکند. در خودروی همایون حقی راننده یک تریلری باربری، ۵ کیلو تریاک کشف میشود. این مقدار مخدر توسط فرزند برادرش در همکاری با یک باند موادمخدر در خودروی او جاسازی شده است. در شب جشن تولد همایون، پس از آنکه وارد خانهاش میشود و مدت زمان کوتاهی را در این مراسم میگذراند، افراد کمیته وارد خانه همایون شده و او را دستگیر میکند. در فرآیند دستگیری همایون، خشونتی که از سوی برخی عناصر کمیتهای اعمال میشود، در ادامه همان خط تحریف سریال لحاظ شده است.
دستگیری همایون حقی با توجه به سابقه قبلی در حمل مواد مخدر، گناهکار بودنش را محتمل میکند و او با این ۵ کیلو تریاک قطعا اعدام خواهد شد. دختر حقی به دنبال راه حلی برای نجات پدرش میگردد تا اینکه «بهمن دشتی» افسر بالادستی پرونده در کمیته، دخترک مستاصل را به امیر شایگان متصل میکند.
امیر شایگان همان شخصیت همیشگی سریالهای فیلیمو است. شایگان از هماحقی میخواهد به جای ازدواج با نادر سرمد، با او ازدواج کند تا به واسطه ارتباطی که در کمیته و دستگاه قضائی دارد، حکم اعدام او را با حبس دوساله تعویض کند.
نفوذ و سیطرهای که شایگان بر سیستم دارد، در سریال آقازاده در قاب شخصیت حاجحسن خودنمایی کرد و در سریال نهنگآبی، در قالب کاراکتر بهمن آژند(حسین یاری) یکی از مهرههای یافتن جرائم اقتصادی نمایان شد. ا در سریال آقازاده کاراکتر حاج حسن(جمشید هاشمپور) تداعی کننده بهمن آژند و «امیر شایگان» سریال «میخواهم زنده بمانم»، گذشتهای از همین کاراکترهای فاسد درون سیستم است که میتواند تعادل روانی، زیستی، اقتصادی سایر شهروندان را دچار مخاطره کند.
چنین کاراکترهای فاسدی درون سیستم از ویژگی سریالهای شبکه نمایش خانگی است. این سریالها برای توجیهات بعدی و عبور از ممیزی، یک کاراکتر حقیقتیاب هم دارند که بر فساد سیستمی نمیتوانند غلبه کند اما بر افراد فاسد فائق میآید.
هر چند در ادامه سریال کاراکتر حقیقتیاب (مهدی نوروزی) بخشی از فساد را مهار میکند، اما در چند قسمت ابتدایی به قدر کافی تماشاگر بمباران دراماتیک میشود و از همان ابتدا به سازمان مردم نهاد کمیته بدبین میشود.
مهم این است که در مقدمه قبل از رسوایی آنتاگونیستها، تعادل زندگی کاراکترهایی نظیر هما و نادر برهم میریزد و از منظر مخاطب سیستم امنیت شهری و دامنه گسترده نفوذ در آن مقصر شناخته میشود.
دستگاه حافظ امنیت شهری ابزاری برای معشوقه دزدی بود؟
در «میخواهم زنده بمانم» نسبت به سیستم امنیت شهری و قضائی کشور اتهاماتی مثل وجود افرادی نظیر امیر شایگان نسبت داده میشود و کمیته انقلاب اسلامی و دستگاه قضائی به چالش کشیده میشوند. در سریال میبینیم ضابطان کمیته دختران و پسران جوان بسیاری را با محوریت محرم و نامحرم دستگیر کردهاند اما امیرشایگان در آن نفوذ دارد که میتواند سرنوشت یک پرونده قضائی مهم را تغییر دهد و در روند دادرسی وکیل و احقاق حقوق قضائی و شهروندی محلی از اعراب ندارد.
این سریال دهه شصت را بر خلاف روایت رهبری، دهه نفوذ توصیف میکند و پرسش مهم این است که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا نهاد نظارتی ساترا چه میزان در اعطای مجوزها نقش داشتهاند؟ در حالیکه «میخواهم زنده بمانم» نهاد کمیته را متهم به فساد میکند رهبر انقلاب پس از وقایع آبان ۱۳۹۸ در دیدار با بسیجیان از آنان میخواهند مثل کمیته عمل کنند.