کم توجهی سینمای ایران به زندگی مردم
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، در دوران حیات پربرکت شهید سیدمرتضی آوینی، وقتی از ایشان درباره بی مخاطبی و کم مخاطبی فیلم هایی که دوست دارد و آن ها را با فطرت انسانی یکی می داند، می پرسند، نکته جالبی بیان می دارد:"سینما جزو فرهنگ ما نشده است."
اینک که حدود سه دهه از آن جمله می گذرد به نظر می رسد که همچنان سینما وارد فرهنگ زندگی مردم ما نشده ،هر چند نشانه هایی از آن را می توان در کلان مقوله سبک زندگی مشاهده کرد، بدین معنا که گرچه عامه مردم ما، ارتباط مستحکمی با هنر- صنعتی چون سینما ندارند اما کمابیش متأثر از محصولات تولیدی آن هستند.
بخشی از این مساله به این برمی گردد که هنوز سینما و فیلم های آن در کشور ما نسبت چندانی با واقعیت زندگی مردم ندارند، هر چند که به اذعان و تأکید اساتید و صاحب نظران، سینما در میان هنرها و رسانه های مدرن، شبیه ترین و نزدیک ترین چیز به زندگی مردم است.
از سوی دیگر سینمای ما هنوز به لحاظ داستان گویی با مشکل جدی روبروست و به همین خاطر است که همچنان ضعف فیلمنامه، پاشنه آشیل سینمای ما و ایضاً تلویزیون و شبکه نمایش خانگی است.
در این رابطه البته در سال های اخیر بسیار صحبت و قلم فرسایی شده اما مشکل کماکان وجود دارد و نمی توان آن را کتمان کرد.
از دیگر سو و به اعتقاد مسعود فراستی، منتقد نام آشنا ، کاربلد اما معمولاً جنجالی، مسأله تکنیک و فرم ارتباط با مخاطب دارد و مهم این است که فیلمساز به شیوه مناسبِ ارتباط با مخاطب دست یابد و گرنه یا دچار فرم زدگی می شود و یا پیام زدگی که هر دو هم البته مذموم است.
همچنین ناگفته نماند که در بازنمایی سینمای ایران به نقش مخاطب کم توجهی شده و شاید به همین خاطر است که درصد بسیار کمی از خانواده های ایرانی مخاطب جدی سینمای کشور به شمار می روند.
بی تردید این واقعیت تلخ، نیازمند واکاوی دقیق و تحلیل همه جانبه است اما به هر حال نمی توان نوع رویکرد فیلمسازان و تهیه کنندگان به مسایل جامعه را در این قضیه نادیده گرفت.
توضیح بیشتر این که؛ فیلم های سال های اخیر که عمدتاً بر مدار تلخی، سیاه بختی ، تنگنا، اضطراب و تنش قرار گرفته اند، گواه بر این است که نگاه به مشکلات و مسایل مردم نیز در عین تظاهر به واقع گرایی، واقع بینانه و همه جانبه نیست.
از یک منظر دیگر و به تعبیر یکی از منتقدین، سینمای ایران هنوز به بلوغ مشخص و هویت تثبیت شده ای نرسیده است. توجه چنین سینمای نابالغی به عرصه های بین المللی منجر به این شده است که به جای آن که سینماگران در فکر شکل دهی یک سینمای ملی باشندکه با مردم ارتباط برقرار کند، به دنبال سینمای جشنواره ای هستند که ثمره آن گاه سینمای گلخانه ای است.
البته در سینمایی که به گفته برخی از تهیه کنندگان مطرح، چیزی در حدود ۷۰ درصد بودجه تولید یک فیلم صرف بازیگران میشود، شاید چندان نتوان انتظار معجزه از منظر تحول کیفی و مضمونی و نوع قصه پردازی را داشت اما به هر حال باید این دغدغه ها را مطرح کرد بلکه در دولت سیزدهم و با تغییر رویکردها و برنامه ریزی ها، شاهد حرکت تدریجی به سمت نقطه مطلوب باشیم.
سیدطاها علوی