تأملی در سیاستگذاری پذیرش دانشجو
به گزارش خبرگزاری رسا، یکی از مهمترین ورودیهای نظام آموزش عالی، دانشجویان میباشند که از طریق فرایند پذیرش دانشجو گزینش میشوند. اگر در مرحله پذیرش دانشجو، پذیرش به درستی صورت گیرد و افراد مستعد و دارای تواناییهای بیشتر جذب شوند، مسلماً دستیابی به اهداف آموزش عالی در مراحل بعدی آسانتر میگردد؛ اما در صورتی که شیوه پذیرش از شناسایی افراد مستعد و توانا عاجز باشد موجب بروز اختلالاتی در نظام آموزش عالی میگردد. بنابراین شیوه پذیرش دانشجو و سیاستهایی که در این رابطه تدوین میشوند از اهمیت بالایی برخوردار هستند. با این وجود، متأسفانه سیاستهایی که در کشور ما در خصوص پذیرش دانشجو تدوین میشوند از کیفیت لازم برخوردار نیستند که از جمله دلایل آن میتوان به تعریف نادرست مسأله، نزدیکبینی سیاستی، کمرنگ بودن عقلانیت حرفهای، عدم پایش مستمر اجرای سیاست و عدم یادگیری و درس آموزی از سیاستها اشاره نمود.
تعریف نادرست مسأله موجب میشود که راهحلهایی که برای پاسخ به آن مسأله تدوین میشوند خود باعث بروز مسائل دیگر گردند و به عبارت دیگر یک نوع نزدیکبینی ایجاد میشود. در سیاستگذاری پذیرش دانشجو اغلب اوقات، مسأله به درستی و جامع تعریف نمیشود. به عبارت دیگر، با وجود اینکه گفته میشود سیستم پذیرش داشجو، اما در عمل، پذیرش دانشجو به صورت سیستمی و جامع در نظر گرفته نمیشود و پذیرش دانشجو محدود به کنکور میشود. سیستم پذیرش دانشجو شامل ورودی، فرایند، خروجی (output)، پیامد (outcome) و تأثیرات (impact) است؛ همچنین یک سری مسائل محیطی نیز وجود دارد که در بحث پذیرش دانشجو تأثیرگذار میباشند.
مسائلی که در بخش ورودی مطرح میشوند عمدتاً مربوط به حوزه آموزش و پرورش میباشند؛ مسائلی مانند: دسترسی نابرابر به امکانات آموزشی (مدرسه، معلم و ...)؛ تنوع مدارس و آسیبهای آن؛ فقدان نظام هدایت تحصیلی مناسب؛ کیفیت پایین کتب درسی و برنامهریزی درسی؛ کیفیت پایین آموزش و غیره. مسائلی که در بخش فرایند وجود دارند عبارتند از: نسنجیدن همه تواناییها و استعدادهای داوطلبین؛ وجود سهمیههای بسیار برای پذیرش دانشجو؛ تعیین نادرست ظرفیتهای رشتهها؛ عدم ارائه مشاورههای کافی برای انتخاب رشته؛ استاندارد نبودن امتحانات نهایی آموزش و پرورش؛ و غیره.
مسائلی که در سطح خروجی مدنظر قرار میگیرند عبارتند از: توزیع نامتوازن رتبههای برتر بین استانهای مختلف؛ توزیع نامتوازن رتبههای برتر بین انواع مدارس؛ توزیع نامتوازن دانشآموزان برتر و مستعد بین گروهها و رشتههای مختلف؛ عدم ورود برخی داوطلبان با رتبههای خوب به دانشگاهها و رشتههای پرطرفدار؛ و غیره. مسائلی که میتوانند به عنوان پیامد مطرح شوند عبارتند از: افت تحصیلی دانشجویان؛ کیفیت پایین آموزش؛ عدم تطابق توانمندیها و علایق دانشجویان با برنامه درسی دانشگاهها؛ و غیره. مسائل مطرح در سطح تأثیرات نیز شامل: آماده نبودن دانشآموختگان برای کار (نداشتن مهارتهای کافی)؛ بیکاری دانشآموختگان؛ فرار مغزها؛ تأثیرات سوء بر سایر مقاطع تحصیلی و سایر حوزهها؛ و غیره..
همچنین مسائلی نیز در بیرون و در سطح محیط قرار دارند که در بحث پذیرش دانشجو تأثیرگذارند مانند: فرهنگ مدرکگرایی در ایران؛ پایگاههای اقتصادی و اجتماعی مختلف خانوادههای داوطلبان؛ محرومیت بسیاری از استانها؛ خدمت سربازی؛ وضعیت اشتغال و بازار کار و غیره. بنابراین وقتی به صورت جامع به پذیرش دانشجو نگاه شود و مسأله به درستی و جامع تعریف شود و علت و معلولها از یکدیگر متمایز گردند، آن موقع میتوان سیاستی تدوین کرد که مسأله پذیرش دانشجو را حل نماید. بعد از تدوین سیاست، هنگام اجرای آن نیز باید به صورت پیوسته آن سیاست را پایش کرد تا از اینکه اجرا، در راستای اهداف سیاست است اطمینان حاصل نمود و همچنین بتوان اصلاحات لازم را به موقع انجام داد.
به عنوان مثال در سیستم پذیرش دانشجو می توان مواردی که در جدول زیر آمده است را مد نظر قرار داد. در نهایت لازم است که آن سیاست، مورد ارزشیابی قرار گیرد و آنچه اتفاق افتاد و بدست آمد با آنچه که پیشبینی شده بود مقایسه گردند و درسآموزیها و یادگیریهایی کرد. به طور خلاصه میتوان گفت زمانی سیاستهای پذیرش دانشجو از عقلانیت کافی برخوردار خواهند بود که مسأله به درستی تعریف گردد، سیاستهای تدوین شده مبنای علمی داشته باشند؛ به صورت مستمر پایش گردند و در نهایت از آنها درسآموزی و یادگیری کرد.
امین قنبری- دانشجوی دکتری دانشگاه تهران