از گندم ری نخواهید خورد
به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، «از گندم ری نخواهی خورد» کلام امام حسین(ع) بود، وقتی عمرسعد در اوج پیروزی پوشالی خود، غرق در رویای حکومت ری بود. ابنسعد سرهای عزیزترین خلق خدا را به نیزه کرد، هرچه در توان داشت خوشخدمتی کرد، اما به ری نرسید.
حال و هوای برخی غربزدهها در جامعه ما همینگونه است، هرچه دارند از بیهنری رو میکنند، تا شاید مقبول افتد و چراغ سبزی از آن طرف دریافت کنند، برای زندگی به ظاهر بهتر و مرفهتر. برای مرگ یک زن با دلیل نامشخص سینه سپر میکنند و هشتگ میسازند و کشور را تا مرز تکهتکهشدن جلو میبرند، آنقدر خوب خوشرقصی میکنند که همه دنیا دایه عزیزترازمادر میشود.
اما سود آنها از این زحماتی که برای اربابان خود میکشند چیست؟ مثلاً ویزای فلان کشور، یا فلان مبلغ پول، یا فلان سرمایهگذاری تجاری و یا هر کوفت دیگری که من بلد نیستم. چقدر میارزد؟
آبروی کشورت را با چه معاوضه میکنی؟ برای چندصباح زندگی بهتر، که اگر بهتر باشد، که اگر به آن برسی، خودت را چند میفروشی؟ شاید از جنس سلبریتیها باشی، یا شاید از جنس سیاسیهای تمامشده، شاید هم دنبالکننده کور بدون هدف، هرکدام باشی، خوب معامله نکردی!
من نگرانم برای صداهای شما که در گلو حناق شد و درنیامد، صدایی که باید یک روز هم بهدرد مردمانتان بخورَد و نخورد. صدای مردم مظلوم نمازگزار شاهچراغ، صدای زنی که در کنار فرزندش شهید میشود، صدای آرتین یتیمشده از هشتگهای ابنالوقت شما. کجایید الآن، اینها که در حرم امن احمدی در خون خود غلتیدند ایرانی نبودند؟ یا مظنه بازار چیز دیگریاست؟! قیمت انسانیت چند است؟ چند تا هشتگ؟ چند کا فالور؟ ویزای کدام کشور؟ که آنوقت برایش سینه چاک کنید.
مگر ایرانیها با هم فرق دارند؟ مگر زنان با هم فرقی دارند؟ به دین کدام پیامبر دروغین هستید که برای بشر چرتکه میاندازید؟! من پیامبری میشناسم که عرب و عجم را برادر میدانست، سیاه و سفید مقابل چشمانش زیبا بود.
جواب بدهید، به من نه! اما به خودتان جواب دهید، چه ارزشی دارد این مدل زندگی شما؟
تاریخ درس میدهد، برای کسی که بخواهد ببیند و درس بگیرد. شما هم از گندم ری خود نخواهید خورد. همانگونه که ابنسعدها نخوردند. این قاعده خداست برای ستمکاران، این قاعده خداست برای ستمپذیران تاریخ. تا وقت هست کاری کنید، صدایی از خودتان دربیاورید، برگردید به آغوش مردمکشورتان، برگردید!
برای بوسیدن به وقت ترسیدن شما، دشمن شجاع شد و تا قلب کشور آمد، برای سنگینی روسریهای شما چه چادرهایی که خونین شد؛ سهم حرفهای شما برای این خونهای ریختهشده، چقدر است؟ سهم سکوتتان چی؟
من کسانی را میشناسم که در اوج زیبایی، در اوج هوش، در قلب آمریکا، ترسی نداشتند هنگام بوسیدن، هنگام بوسیدن دنیا و کنار گذاشتنش، آنوقت آغوش باز کردند برای خود خدا. چمران اینگونه بود، بابایی هم، فریبرز کرمی هم، هدایتالله طیب هم و... چقدر جایشان خالیاست...
فاطمه میریطایفهفرد