۱۲ دی ۱۴۰۱ - ۱۲:۰۵
کد خبر: ۷۲۶۸۲۶

ژنرالی که تا ابد سرباز ماند/ وقتی سیم‌خاردارهای نفس از هم می‌پاشند

ژنرالی که تا ابد سرباز ماند/ وقتی سیم‌خاردارهای نفس از هم می‌پاشند
سردار قاسم سلیمانی، او که خود را سرباز ولایت می‌دانست و بس، وقتی فرمان ولایت را به ثمر نشاند و منطقه را از لوث وجود داعش پاک کرد، خودش را آماده ساخت، حتی محل دفنش را مشخص کرد و از پنجره شهادت به دیار باقی شتافت.

دقیقاً سه سال و ۶ ماه و ۱۹ روز از کودتای انگلیسی- آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یا به قول امریکایی‌ها «آژاکس» می‌گذشت که فرزند سوم حسن‌آقا و فاطمه خانم پس از یک دختر و یک پسر، در «قنات ملک» شهرستان رابر استان کرمان و در جمع ایل عشایر سلیمانی متولد شد. شاید آن روز حسن‌آقا گمان می‌کرد پسر تازه‌متولد شده‌اش یک کشاورز ساده یا دامدار شود و کمک‌حال پدر در نان‌آوری خانواده. حسن‌آقا و فاطمه‌خانم از سر ارادت نامش را «قاسم» نهادند و شاید نمی‌دانستند با این نام او به کجا خواهد رفت.

پیمانکار سازمان آب

قاسم تحصیلات ابتدایی را تمام کرد و برای دریافت دیپلم راهی کرمان شد. او سال ۱۳۵۳ مدرک تحصیلی‌اش را گرفت و در سازمان آب کرمان به عنوان پیمانکار مشغول به کار شد، اما این برایش کافی نبود؛ درونش آتشی زبانه می‌زد که از سنخ شور و حال جوانی نبود؛ از همان زمان کیاست و درایت در او نمایان و به جسارت و شهامت شهره بود. بنایی می‌کرد، درس می‌خواند و البته به ورزش‌های رزمی می‌پرداخت.

پرورش اندام پیکری آهنین از او ساخته بود و مداومتش در این حوزه او را مربی نیز کرده بود. چرخ روزگار قاسم را با روحانیت مأنوس می‌کند، او با روحانی مبارز، خوش‌سخن، مدبر و باسوادی آشنا می‌شود و از همان روزها با مرادش آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای دمخور می‌شود. حالا قاسم می‌شود از عناصر اصلی گردانندگان راهپیمایی‌ها و فعالیت‌های انقلابی کرمان. حالا همه انقلابی‌ها قصه رشادت‌هایش را از بر هستند تا پیرجماران با توکل به خدا و پشتیبانی مردم موفق می‌شود کشتی انقلاب اسلامی را به ساحل امن برساند و پایان طاغوت در ایران را اعلام نماید.

وقتی نام قدس با حاج قاسم عجین می‌شود

قاسم با بدنی ورزیده و بازوانی سترگ که از زیر آستین‌های کوتاه پیراهنش خودنمایی می‌کند با سینه‌های ستبر و کمربند پهن به سپاه می‌رود تا عضو این سازمان انقلابی شود. قاسم سال ۵۹ در حالی که ۲۴ سال بیشتر ندارد، به عضویت سپاه درمی‌آید و راهی کردستان می‌شود؛ وقتی مرزهای ایران تهدید می‌شوند قاسم آرام و قرار ندارد تا آن تهدید برطرف می‌شود و او و همرزمانش نخستین تیرهای ناامیدی را به سمت دشمن پرتاب می‌کنند. قاسم با هوش و ذکاوت که حالا تجربه مقابله با شورش کردستان را هم دارد به کرمان بازمی‌گردد و فرمانده پادگان قدس کرمان می‌شود تا از همان ابتدا نام قدس با نامش عجین شود.

تیپ ثارالله خط شکن می‌شود

۳۱ شهریور ۱۳۵۹ از راه می‌رسد و قاسم آموزش‌دیده که در کردستان آبدیده شده، گردان‌های سپاه کرمان را آماده نبرد می‌کند و راهی جبهه‌های جنوب می‌شود. آقامحسن به خصوصیات او پی می‌برد و به عنوان فرمانده تیپ ۴۱ ثارالله منصوب می‌کند که شامل نیروهای کرمان و سیستان و بلوچستان می‌شود. هشت سال جهاد می‌کند و از تیر و ترکش بی‌نصیب نمی‌ماند اما این طوفان جسم تنومند قاسم را نمی‌لرزاند؛ او تیپ ثارالله را به «خط شکن» معروف می‌کند.

از افغانستان تا مدیترانه

با پایان جنگ تحمیلی و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در تیرماه ۱۳۶۷ قاسم که ۳۲ سال دارد و اساسی در کوره انقلاب پخته شده به کرمان بازمی‌گردد، اما این پایان به معنای پایانی برای حاج قاسم نیست، او حالا مالامال از تجربه است که در کنار هوش بی‌پایانش به فرماندهی آینده‌نگر و توانمند بدل شده و آماده است تا آرامش را به مرزهای شرقی و جاده‌های ناامن بازگرداند.

لباس سربازی را لحظه‌ای از تن خارج نمی‌کند و از تایباد تا زابل و زاهدان گز می‌کند و بالاخره آرامش و امنیت بر منطقه مستولی می‌شود. فرمانده از ۴۱ سال عمری که تاکنون پشت سر گذاشته ۲۳ سال برای ولایت سربازی کرده است و حالا شایسته اعتماد اوست تا به حکم فرمانده کل قوا سکان هدایت نیروی قدس سپاه را در سال ۱۳۷۶ به دست گیرد و مأموریت‌های مولایش را یکی پس از دیگری با سربلندی به انجام برساند.

از مرزهای شرقی به ورای مرزهای غربی می‌رود و فوراً خود را به مدیترانه می‌رساند، معادلات جنگ ۳۳ روزه لبنان و ۲۲ روزه غزه را به نفع جبهه مقاومت به اتمام می‌رساند تا «ژنرال سلیمانی» به دشمن شماره یک مستکبران در منطقه بدل شود و هیچ کس از نگاه نافذش در امان نماند. ولی دست از تلاش برنمی‌دارند و اسلام آمریکایی را در قامت داعش علم می‌کنند، سردار، پوتین از پا نکنده تکریت، جرف، موصل و الصخر را آزاد می‌کند و نمی‌گذارد دست دشمن به سامرا و کربلا برسد.

آخرین عکس یادگاری

یار دیرینه‌اش حاج حسین همدانی، در سوریه حرم عمه سادات را به همت بسیجیان محور مقاومت حفظ کرده است و دست ناپاکشان را دور نگاه داشته. حاج حسین سوریه را رو به روال انداخته و فرمان ولایت را انجام؛ اما دلش بدجور هوایی شده است. حاج قاسم ۱۶ مهر ۱۳۹۴ خود را به سوریه می‌رساند و با «حبیب حرم» دیدار می‌کند جلسه‌ای از جنس همان‌هایی که روزی حاج حسین با حاج محمود شهبازی و احمد متوسلیان و ابراهیم همت و بروجردی برگزار می‌کنند، برپا می‌شود و حاج حسین اصرار می‌کند عکسی با حاج قاسم بگیرد، شاید آخرین عکسشان باشد.

حاج قاسم ۵۹ ساله تکانی می‌خورد، این حسین صبور همیشگی نیست، خبری از سنگ صبور حاج محمود شهبازی نیست. سکوت خاص همیشگی‌اش شکسته شده. حاج قاسم که سنگ صبور را چنین پرتلاطم می‌بیند با خود زمزمه می‌کند «رقص و جولان بر سر میدان می‌کنند/ رقص اندر خون خود مردان می‌کنند/ چون رهند از دست خود، دستی زنند/ چون جهند از نقص خود رقصی کنند».

حاج‌حسین پر درآورده و می‌رود که به دریا بپیوندد، حاج قاسم می‌آید بگوید که از آن راه نرو، اما لبانش یاری نمی‌دهند و حاج حسین می‌رود تا آن عکس آخرین عکس دو سردار شهید باشد.

پایان مأموریت

نمی‌دانیم در آن لحظه حاج قاسم چه فکری می‌کند و با خدایش چه می‌گوید شاید گله‌ای هم می‌کند، آخر او هم زمینی نیست، اما مأموریتی ناتمام دارد. مأموریت حاج حسین تمام شده بود؛ او ارتش مردمی سوریه را سامان داده، فرمان ولایت را به سرانجام رسانده و کار دیگری ندارد، اما برای حاج قاسم هنوز کار نیمه‌تمام دیگری باقی مانده و باید به اسلام امریکایی پایان دهد و چنین نیز می‌کند او در نامه‌ای به مولا و مقتدایش پایان مأموریت را چنین اعلام می‌کند: «حقیر به عنوان سرباز مکلف شده از جانب حضرتعالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی ابوکمال آخرین قلعه داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی – صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره این شجره خبیثه ملعونه را اعلام می‌کنم».

حاج قاسم مأموریت را انجام می‌دهد و اسفند ۱۳۹۷ وقتی ۶۲ سال دارد نشان عالی ذوالفقار از دست ولایت می‌گیرد. سردار از سیم خاردارهای نفسش گذشته بود و بزرگترین کودتاگر تاریخ، آن قمارباز بدسیرت را به مبارزه خواند و قبل از آنکه شهید بشود، شهید شده بود.

او آخرین کلام را به همسرش می‎نویسد: «همسرم من جای قبرم را در مزار شهدای کرمان مشخص کرده‌ام، محمود می‌داند قبر من ساده باشد، مثل دوستان شهیدم. بر آن کلمه سرباز قاسم سلیمانی بنویسید، نه عبارت‌های عنوان‌دار.»

و او که همه چیز را آماده کرده، توسل‌هایش به خانم فاطمه زهرا(س) پاسخ می‌دهد و ۱۳ دی ۱۳۹۸  در سن ۶۳ سالگی با سبکبالی و از پنجره شهادت به دیدار معبود می‌شتابد. یادش گرامی، راهش پررهرو.

احسان قنبری نسب
منبع: فارس
ارسال نظرات