نگاهی به حق رأی و کنش سیاسی زنان در عصر پهلوی
رژیم پهلوی علاوه بر اینکه به حق رأی زنان اهمیتی نمیداد؛ بلکه این رژیم تنها به زنانی اجازهی حضور در مجلس میداد كه با سیاستهای حاكم انطباقِ كامل داشتند، یا به دلیل ارتباط با دربار و یا با سفارش یكی از درباریان وارد سیاست میشدند.
حق رأی
در دورهی سلطنت «رضاشاه»، زنان حق شركت در انتخابات را نداشتند، زیرا مادهی 15 قانون انتخابات، زنان را در كنار كسانی كه به سن قانونی نرسیدهاند یا منع قانونی دارند و تحت حضانت دیگران میباشند، همچنین ورشكستگان به تقصیر، محجورین، متكدیان حرفهای، محكومین دادگستری، دزدان و دیگر خلافكاران ناقض قانون اسلام، از حق رأی محروم نموده بود. در دوران سلطنت رضاشاه هرگز نمیتوان نمونهی خاصی را از مشاركت زنان در سطح توده، حتی به صورت غیررسمی، ذكر نمود. اساساً در مدت حكومت وی هیچگاه زنان امكان مشاركت سیاسی و حضور در انتخابات به دست نیاورند. با وجود این، برخی از نویسندگان غربی كوشیدهاند اینگونه وانمود سازند كه در دورهی رضاخان حضور روزافزون زنان در فعالیتهای ملی باعث شد با وجود اینكه فاقد حق رأی بودند، بهتدریج احترام خاصی را در مقام اعضای جامعه كسب كنند؛[1] اما بعضی صاحبنظران به دلیل اینكه اعمال آزاردهنده و شبه مدرنیستی یك مستبد و معدودی متعصب بیریشه [2] راـ كه سبب خانهنشینی و سلب آزادیهای اولیه بخش عظیمی از زنان ایران شدـ در تعارض با ادعای دموكراسی دیدهاند، این گونه به توجیه این عمل پرداختهاند:
«در این تلاش ملی (قصد رضاخان برای توسعه) همیاری و شركت زنان نیز ضروری مینمود كه فقط در صورتی این كار میسر میشد كه آنان را از قید و بند بعضی از مسائل سنتی نظیر حجاب، رهایی بخشند.»[3]
با این حال حتی این گونه نویسندگان غربی نیز كه برخی از اقدامات رضاشاه را به حساب پیشرفت زنان گذاشتهاند، اذعان نمودهاند كه این پیشرفتها بیشتر زنان طبقهی بالا و متوسط را در برمیگرفت.[4] صد البته هنگامی كه معدودی از زنان طبقات بالا براساس الگوی توسعهی غربی به پیشرفت دست مییافتند، بسیاری از زنان مسلمان یا محبوس در كنج خانهها، محروم از ابتداییترین حقوق خود بودند، یا در معابر با قزاقها دست به گریبان بودند.
پس از سقوط رضا پهلوی، در دورهی سلطنت محمدرضا پهلوی نیز قانون انتخابات تا سال 1341ش معتبر بود و تا آن سال، زنان از حضور در انتخابات محروم بودند.
در واقع رژیم پهلوی، همواره سعی مینمود از زنان به صورت نمادی از نوگرایی استفاده نماید.[5] رضاشاه از كشف حجاب زنان برای همین منظور بهره میجست و محمدرضا نیز بدون اعطای حق مشاركت سیاسی به زنان نمیتوانست از آنان بهرهبرداری سیاسی نماید. از این رو هر چند زنان از سال 1341 حق شركت در انتخابات و همچنین انتخاب شدن برای مجلس شورای ملی و سنا را به دست آوردند، اما این امر، تنها باعث شد كه برخی از زنان طبقات بالا و خاص جامعه به برخی مناصب و پستهای سیاسی دست یابند و رژیم نیز از حضور همین تعداد زن در مقامهای سیاسی، فرصت مناسبی برای تبلیغات عوام فریبانه و ادعای برابری حقوق زن و مرد، به دست آورد؛ ولی منظور اصلی اعطای حق رأی به زنان، كه فراهم ساختن بستر مناسب برای مشاركت عموم زنان است، هیچگاه برآورده نشد و میتوان گفت: «مشاركت در سطح توده (زنان) هیچگاه به معنای واقعی اتفاق نیفتاد».[6]
بهتدریج بر اثر افشاگریهای متعدد، ماهیت نهانی این ترفند حكومت آشكار گردید به گونهای كه این اقدام رژیم برای تحلیلگران خارجی نیز قابل قبول نبود. «فرد هالیدی»كه در سالهای آخر رژیم پهلوی، مطالعات گستردهای را در ایران انجام داده است، در این باره به این نتیجه رسیده بود كه: «اعطای حق رأی به زنان و ایجاد شوراهای روستاییـ محلی در كشوری كه دولت با زندگی سیاسی مردم بازی میكند هیچ ارزش و نتیجهی عملی ندارد.»[7]
همچنین یكی از كارمندان زن دفتر مخصوص فرح نیز در خاطرات خود مینویسد: «موقعی كه میشنیدم ما در كشور از آزادی حق رأی برای انتخاب وكلای مجلس برخورداریم و یا میگفتند زنان با استفاده از آزادی اعطا شده، میتوانند در انتخابات شركت كنند، بلافاصله این سؤال به ذهنم میآمد كه اصولاً وقتی ساواك همهی نمایندگان مجلس را برمیگزیند، چگونه امكان دارد كسی مسئلهی وجود آزادی حق رأی را باور داشته باشد؟»[8]
حضور زنان در مناصب مدیریتی جامعه
در دورهی سلطنت «رضاشاه» هیچ زنی را نمیتوان یافت كه دارای منصب سیاسی باشد و در دورهی حكومت محمدرضا نیز تا 12 اردیبهشت سال 1342ـ كه برای نخستین بار در تاریخ امور اداری ایران «فرخ رو پارسا» به سمت معاونت وزارت آموزش و پرورش منصوب شد[9] و چند سال بعد نیز در 7 شهریور 1347 نخستین وزیر زن ایران گردیدـ[10] نمیتوان از حضور زنان در مدیریت سیاسی جامعه نشانی یافت؛ اما پس از آن تاریخ، زنان كم و بیش برخی از مناصب مدیریتی جامعه را بر عهده گرفتند، هر چند كه برخی از این مناصب را نمیتوان جزء مقامهای سیاسی به مفهوم خاص آن محسوب نمود؛ از جمله: انتخاب نخستین زن به ریاست فدراسیون شنا در سال 1345[11] و انتصاب پنج زن به منصب قضاوت در خرداد 1348 بود.[12]
بدیهی است بررسی اینگونه پستها و مقامها تعداد قابل توجهی از زنان را معرفی خواهد كرد؛ اما نقش و اهمیت آنان بهگونهای نیست كه بتوان آن را حضور سیاسی زنان در مناصب و پستهای مدیریتی محسوب كرد؛ بهویژه آنكه دو زن برجستهی دوران سلطنت محمدرضا شاه یعنی اشرف و فرح با تصدی برخی از سازمانها و مؤسسات عمدتاً برخی از زنان را نیز پیرامون خود جمع میكردند.
در مجموع در عصر پهلوی حضور مهم و قابل توجه زنان را در مناصب و پستهای سیاسی در چند زمینه میتوان تقسیم كرد:
1ـ نیابت سلطنت
در سال 1346 ش، در پی سوءقصدی نافرجام به محمدرضا، وی كه از استمرار سلطنت خود بیمناك شده بود، رسماً همسر خود، فرح، را به ریاست شورای نیابت سلطنت منصوب نمود[13] كه میتوان آن را بالاترین منصب سیاسی برای زنان، در آن دوران محسوب نمود. کسی که به این مقام رسید، همسر شخص اول مملکت بود.
2ـ وزارت
در دوران سلطنت محمدرضا تنها یك زن به مقام وزارت نایل آمد كه «فرخرو پارسا» بود و در كابینهی هویدا وزیر آموزش و پرورش گردید. زن دیگری كه در كابینهی هویدا از 1354 تا 1356 و سپس در كابینهی آموزگار در سال 1357 حضور داشت، مهناز افخمی بود كه در هر دو كابینه مشاور امور زنان بود.[14]
3ـ نمایندگی مجلس
اولین گروه زنان در انتخابات سال 1342 به صورت كاندیداهای «كنگرهی آزاد زنان و آزاد مردان» به مجلس راه پیدا كردند.[15] در واقع رژیم تنها به زنانی اجازهی حضور در مجلس میداد كه با سیاستهای حاكم انطباقِ كامل داشتند، به همین دلیل از مجموع سی و پنج نمایندهی زنی كه در چهار دورهی آخر مجلس شورایملی حاضر بودند و همچنین از پنج زنی كه در چهار دورهی آخر مجلس سنا به مقام سناتوری دست یافتند، بیشترشان از همسران یا بستگان نزدیك رجال و متنفذین یا امرای ارتش بودند،[16] یا زنان فاسدی بودند كه به دلیل ارتباط با دربار با سفارش یكی از درباریان به مجلس راه مییافتند؛ البته فعالیتهای این زنان هم باید همسو با سیاستهای رژیم میبود.
مورد دیگری نیز كه میتوان آن را از مصادیق حضور زنان در مدیریت سیاسی جامعه دانست انتخاب خانمی به مقام سفیر میباشد. مهرانگیز دولتشاهی پس از سه دوره نمایندگی مجلس، در سالهای آخر سلطنت محمدرضا به عنوان سفیر ایران در دانمارك انتخاب گردید.[17]
انتصاب زنان به مقامهای سیاسی نیز بیشتر به دلیل روابط آنان با دربار و سیاستمداران بود و بیشتر آنان به دلیل وابستگی به یكی از افراد متنفذ كشور و بهویژه درباریان، به این مقامها نایل میشدند.
برای مثال پس از جدایی غلامرضا پهلوی از زنش، وی با زنی به نام منیژه جهانبانی ازدواج كرد. پدر زن جدید غلامرضا تا مدتی رییس پلیس راهآهن بود و پس از آن به مقام سناتوری رسید و مادر زن غلامرضا نیز نمایندهی شیراز در مجلس گردید.[18] طبیعی بود زنانی هم كه به این ترتیب و به دلیل ارتباط با رجال سرشناس به مقامهای سیاسی دست مییافتند، غالباً سعی میكردند در چپاول و فساد از مردان عقب نمانند. در نتیجه آنان هم درگیر برخی اقدامات و برنامهها میشدند از جمله «فرخرو پارسا» در مقام نخستین و تنها وزیر زن ایرانی كه وزارتخانهی مهمی را هم در دست داشت، پس از كسب قدرت به مرور راههایی یافت تا از معاملات ساختمانی و همچنین تأسیس مدارس خصوصی بهرهبرداریهای مادی، چشمگیری كند.[19]
پینوشتها:
1. جوزف. ام آپتون، نگرشی بر تاریخ ایران نوین، ترجمهی یعقوب آژند، نشر نیلوفر، 1361، ص 212
2. تعبیر كاتوزیان از كشف حجاب در كتاب: اقتصاد سیاسی ایران، ص 173
3. جوزف.ام آپتون، نگرشی بر تاریخ ایران نوین، ص 89
4. سلسلهی پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ كمبریج، ترجمهی عباس مخبر، نشر طرح نو، 1371، ص 43
5. نسرین مصفا، مشاركت سیاسی زنان در ایران، تهران، وزارت امور خارجه، مؤسسهی چاپ و انتشارات، ص 111.
6. همان، ص 113
7. فرد هالیدی، دیكتاتوری و توسعهی سرمایهداری در ایران، ترجمهی فضلالله نیك آیین، تهران، امیركبیر، 1358، ص 52.
8. صمیمی، مینو، پشت پردهی تخت طاووس، ترجمهی حسین ابوترابیان، اطلاعات، تهران 1373، ص 52.
9. مسعود بهنود، از سیدضیاء تا بختیار، انتشارات جاویدان، چاپ چهارم، 1369، ص 224.
10. هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، جلد اول، بخش خاطرات، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، زیر نظر: غلامرضا كرباسچی، 1371، ص 344.
11. همان، ص 279.
12. همان، ص 344.
13. ماروین زونیس، شكست شاهانه، ترجمهی اسمعیل زند و بتول سعیدی، تهران، نشر نور، 1371، ص 280.
14. مسعود بهنود، از سیدضیاء تا بختیار، ص 712.
15. محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج 2، تهران، نشر علم، 1372، ص 670.
16. همان، ص 670.
17. همان، ص 671
18. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 241، برای آگاهی بیشتر از شیوههای كسب مقام و استعدادهای خاص لازم! نگاه كنید به همین منبع، ص 260
19. مسعود بهنود، از سیدضیاء تا بختیار، پیشین، ص 579