۰۱ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۵:۱۱
کد خبر: ۷۲۹۹۳۸
یادداشت؛

ارزیابی صحیفه‌سجادیه با ترجمه بهرام‌پور به‌مثابه «محصول فرهنگی بالینی»

ارزیابی صحیفه‌سجادیه با ترجمه بهرام‌پور به‌مثابه «محصول فرهنگی بالینی»
این بررسی ناظر به خصوصیات خود ترجمه نیست و بررسی تخصصی ترجمه، فرصتی دیگر می‌طلبد؛ بلکه به کلیت کتاب به‌مثابه یک «محصول فرهنگی بالینی» نظر دارد.

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، خرداد سال 1400 خبری از استاد ابوالفضل بهرام‌پور منتشر شد با این مضمون که به‌زودی برگردان فارسی صحیفه‌سجادیه امام زین‌العابدین علیه‌السلام به قلم وی روانه بازار خواهد شد.

من این خبر را به‌صورت اتفاقی دیدم و با جست‌وجو متوجه شدم این ترجمه به‌صورت بی‌سروصدا یکی‌دوماهی است که منتشر شده؛ بی‌سروصدا به این دلیل که مدتی است در جست‌وجوی چاپ مناسبی از ترجمه‌ی صحیفه می‌گردم و چشمم به اخبار مربوط به صحیفه‌سجادیه تیز است، بااین‌حال، خبری از انتشار این ترجمه، در خبرگزاری‌ها ندیدم.

چند روز گذشته، نسخه‌ای از این ترجمه را تهیه کردم. در این یادداشت درصدد هستم با نگرشی سنجه‌گرانه، نقاط مثبت و منفی‌ای که از این چاپ به ذهنم می‌رسد، بیان کنم؛ با هدف اینکه راهنمایی برای مخاطبان این اثر باشد و چاپ‌ونشر صحیفه‌سجادیه قدمی رو به جلو بردارد.

این بررسی، آنچنان ناظر به خصوصیات خود ترجمه نیست و بررسی تخصصی ترجمه، فرصتی دیگر می‌طلبد بلکه به کلیت کتاب به‌مثابه یک «محصول فرهنگی بالینی» نظر دارد.

مترجمی که توقع ما را بالا می‌برد

استاد ابوالفضل بهرام‌پور، مترجم نام‌آشنایی است. ترجمه‌ی همراه با لغت‌نامه‌ی ایشان در کنار ترجمه فولادوند، جزو ترجمه‌های دقیق ادبی موردتوصیه استاد ادبیات عرب پایه‌ی اول حوزه‌علمیه‌مان (استاد ابراهیم کفیل) بود. پیش‌ازآن هم تفسیر نسیم حیات‌شان، نقل کلام معلم پرورشی دوران دبیرستان‌مان بود که متن درسی مسابقات تفسیر محسوب می‌شد. سال 1396، ترجمه نهج‌البلاغه‌اش را منتشر کرد که از ویژگی‌های آن، ترجمه مفهومی کلام امیرالمومنین «به فهم و زبان روز ایرانی» بود؛ یعنی تلاش کرده بود حتی ضرب‌المثل‌ها و تمثیل‌ها را هم به فرهنگ ایرانی ترجمه کند؛ ترجمه‌ای که انتشارش همزمان با انتشار ترجمه‌خواندنی‌قرآن –اثر علی ملکی- بود که آن هم ترجمه‌ای بود با همین ویژگی. این‌ها را گفتم که بدانیم توجه به ترجمه صحیفه این مترجم، به‌خودی‌خود ارزش دارد. خواه‌ناخواه توقع ما از این ترجمه بالاست. خصوصا در زمانی که ترجمه‌های مفهوم‌گرایانه و آزاد تحقیقی و نیمه‌تحقیقی فراوانی منتشر شده‌اند و انتشار ترجمه جدید، باید مزیتی نسبت به آن داشته باشد.

متاسفانه مترجم نه در پشت جلد و نه در مقدمه، اشاره‌ای به مزیت و ویژگی‌های این ترجمه نکرده است؛ برخلاف ترجمه نهج‌البلاغه که حداقل دو صفحه درباره آن توضیحاتی داده شده بود. (ن.ک: ترجمه نهج‌البلاغه بهرام‌پور،‌ ص22-24)

هم مفهوم‌گرا، هم دقت ادبی

هرچند مترجم، ادعای ترجمه دقیق ادبی ندارد و اساسا هدفش از ارائه این ترجمه، ارائه مضامین بلند با زبانی ساده و همه‌کس فهم در قالب کلمات فارسی بوده؛ ولی درعین‌حال برای نیاز مخاطبان تخصصی‌تر، واژگان را معادل‌یابی کرده و همراه ترجمه، لغت‌نامه هر بند را ارائه داده؛ کاری که پیش از این در ترجمه نهج‌البلاغه هم انجام داده بود و در میان ترجمه‌های صحیفه‌سجادیه، در ترجمه سیداحمد سجادی و آیت‌الله ممدوحی نیز انجام شده بود؛ با این تفاوت که سجادی تنها واژگان دشوارتر را توضیح داده ولی بهرام‌پور تقریبا همه واژگان را معنا کرده است. تفاوت دیگرشان در این است که سجادی برای هر واژه چند معادل ارائه کرده تا معنا دقیق‌تر منتقل شود،‌ ولی بهرام‌پور برای هر واژه تنها یک معنا آورده. مزیت این دو نسبت به واژه‌نامه‌ی ترجمه‌ی آیت‌الله ممدوحی این است که ممدوحی لغت‌نامه را در پایان هر دعا آورده که یافتن هر معنا نیازمند رفت‌وبرگشت است و استفاده از آن را عملا دشوار می‌کند. اما بهرام‌پور و سجادی، لغت‌نامه‌شان در پاورقی هر صفحه است و رجوع به آن راحت است.

چاپ دو رنگ با قلم خوب

کتاب بالینی فرهنگی –مثل قرآن، مفاتیح‌‌الجنان، مفاتیح‌الحیات، نهج‌البلاغه، حافظ و سعدی و... و البته صحیفه‌سجادیه- چون یک‌بارخوان و یک‌بارمصرف نیستند، بالینی و روزانه‌اند و باید از چاپ استوار و وزین و سهل‌الوسول و چشم‌نواز برخوردار باشند تا خودِ کالبدِ ظاهریِ اثر، مانعی برای ارتباط و انس ایجاد نکند. به همین دلیل چاپ‌های نفیس گران‌قیمت این کتب با کاغذ گلاسه سنگین و رنگ‌آمیزی مبالغه‌آمیز را مانع می‌دانم. از سوی دیگر، جلدساده و معمولی و فونت‌های نازیبا و صفحه‌بندی نادرست و کاغذهای نامطلوب، همگی جزو نقاط منفی چاپ برای این کتب محسوب می‌شوند.

مترجمی که توقع ما را بالا می‌برد

از ویژگی‌های بسیار خوب صحیفه بهرام‌پور، چاپ دو رنگ «قرمز - آبی» است. متن دعا قرمز جگری است و متن ترجمه،‌آبی‌پررنگ. پیش‌تر ترجمه نهج‌البلاغه‌ی بهرام‌پور هم دو‌رنگ بود، با این تفاوت که خطبه‌ها قرمز، نامه‌ها آبی و حکمت‌ها سبز بودند (یعنی سه رنگ متنوع در کنار سیاه). متن دعا از فونت بسیار زیبایی بهره‌برده که ویژه ادعیه است و اندازه خوانایی دارد. متن ترجمه نیز همین‌طور.

دورنگ‌بودن چاپ، در برابر چاپ‌های سیاه‌وسفید،‌ یک قدم رو به جلوست؛ اما درباره نوع رنگ و نحوه‌ی استفاده از آن لازم است تامل صورت بگیرد. آیا قرمز، رنگ مطلوبی برای متن «دعا»ست؟ آیا استفاده از رنگ، برای متن باشد یا برای پس‌زمینه یا عنصری دیگر؟ (مثلا ترجمه صحیفه فاطمه احمدی، از رنگ قهوه‌ای روشن هم‌رنگ با جلد برای پس‌زمینه استفاده کرده است و یا صحیفه سجادیه‌جامعه ابطحی، از رنگ سبز همسان با جلد برای پس‌زمینه بهره برده که در هردو اثر، کمابیش اتمسفر چشم‌نوازی پیدا کرده‌اند) این سوالی است که باید روان‌شناسان رنگ و متخصصین کتاب بدان پاسخ دهند. در طراحی و تولید چنین کتابی واقعا باید از نظر کارشناسان استفاده کرد. عجالتا احساس اولیه من این است که رنگ قرمز برای متن دعا مطلوب نیست.

بی‌توجهی به عناوین دعاها

از نقاط ضعف بزرگ کتاب این است که نسبت به عناوین دعاها بسیار بی‌توجه بوده. این ضعف بزرگی است که ارتباط با کتاب و انس با ادعیه را با چالش عمیقی مواجه می‌کند، چراکه پیداکردن ادعیه، چه برای عارف و محقق و چه برای عامی و خواننده‌معمولی که دعا را برای دعابودنش می‌خواهد بخواند، سخت می‌شود. همانقدر که توقع حفظ‌داشتن شماره سوره‌های قرآن، بی‌معناست، توقع اینکه مخاطب بداند هر دعا برای چه چیزی است، بی‌معناست!

این بی‌توجهی در این مظاهر بروز کرده: اولا، فهرست کتاب، صرفا به‌صورت دعای اول، دعای دوم، دعای سوم الی آخر آمده و اسم دعاها ذکر نشده. ثانیا، در هِدِر صفحات فرد کتاب، صرفا شماره دعا آمده (دعای اول، دعای دوم و...). ثالثا، در خود متن نیز، در تیتر ادعیه،‌ باز هم فقط شماره آمده! (دعای اول، دعای دوم)

پس عناوین چطور آمده؟ بعد از شماره دعا و مقدمه مترجم بر دعا، با اندازه‌ای کوچک‌تر از متن و هم‌رنگ با دعا. حالت درست این بود که در تمامی بخش‌ها، اعم از فهرست و هدر صفحات و عنوان هر دعا، به اسامی مشهور ادعیه به‌صورت کاملا واضح و آشکار و با فونتی با اندازه درشت‌تر از متن، اشاره می‌شد. کار لازمی که در چاپ‌های بعدی باید انجام شود.

ترجمه‌ی شرح‌واره با نمایه‌های مفهومی

در صحبت کوتاهی که از بهرام‌پور در جمع صحیفه‌سجادیه‌پژوهان در آپارات دیدم، متوجه شدم وی معتقد است اگر کتاب مفصل و طولانی شود،‌ خوانده نمی‌شود. من هم قبول دارم. به همین دلیل او ترجمه‌اش را جوری ارائه داده که من آن را «شرح‌واره» می‌نامم. ترجمه شرح‌واره یعنی چه؟ یعنی با حداقل امکانات و واژگان،‌ بیشترین محتوا را انتقال دهد.

او علاوه بر اینکه ترجمه‌اش را مفهومی و آزاد قرار داده تا مراد و مفهوم را به زبان فارسی به مخاطب برساند، دو کار انجام داده: اول، برای هر بند ادعیه صحیفه، «نمایه مفهومی» زده که نمایشگر محتوای کلی آن بند از دعا باشد. این نمایه‌ها در ارتباط برقرارکردن با محتوای ادعیه بسیار موثرند و قدمی بجا برای ارتباط معارفی با دعا محسوب می‌شوند. دوم، در مواردی که توضیح خاصی لازم دانسته، در «پاورقی» آورده است. (مثلا ن.ک: ص235 و ص239) سوم، قبل از ورود به متن هر دعا، در یک مقدمه کوتاه چندخطی (که گاهی به نصف صفحه و بیشتر نیز می‌رسد) دورنمایی از دعا ارائه داده تا برای خواننده افق‌گشایی کرده باشد. کاری که البته مسبوق به سابقه است و مرحوم فیض‌الاسلام در ترجمه خویش نیز چنین کاری را کرده. با این تفاوت که مقدمه‌های بهرام‌پور، کوتاه‌ترند.

اما این تلاش ناقص مانده است:

اول، نمایه‌های مفهومی در کل کتاب، یک‌دست نیستند. برای نمونه معمولا نمایه‌ها به صورت جملات کامل نیم‌خطی هستند،‌اما در دعای اول،‌معمولا نمایه‌ها به صورت عبارت‌های دوکلمه‌ای. این نایکدستی این را به ذهن می‌رساند که احتمالا هرچه مترجم جلوتر رفته، نمایه‌هایش از قالب تیتر به خلاصه‌نویسی تغییر کرده.

دوم، ارزش این نمایه‌ها به اندراج آن‌ها در فهرست است! باید فهرست تفصیلی محتوایی در پایان قرار می‌گرفت که تمامی این نمایه‌ها قابل دسترس باشند؛ همچنین نمایه‌ها به صورت دسته‌بندی معنایی «واژگانی» نیز قرار می‌گرفتند تا از نظر محتوایی نیز همه نمایه‌هایی که مربوط به یک موضوع هستند، در دسترس می‌شدند. به‌طورکلی، فقدان فهرست نمایه‌ها و کتابنامه در هر کتاب تخصصیِ تحقیقی از جمله صحیفه‌سجادیه، ضعف غیرقابل اغماضی است.

سوم، باید مقدمه‌بودن مقدمه‌ها به نحوی مشخص می‌شد. مرحوم فیض‌الاسلام در ترجمه‌ای که در سال 1336 منتشر کرده، این مهم را رعایت کرده. مقدمه‌ها را در یک جعبه با اندازه قلم متفاوت قرار داده که فرق آن با متن مشخص باشد. اگر در ابتدای پاراگراف‌های مقدمه‌های بهرام‌پور نیز کلمه «مقدمه:» درج شود و اندازه فونتشان به مقدار قابل‌توجه کوچک شود، این مسئله حل می‌شود.

چهارم، مقدمه‌ها یکدست‌ نیست. فیض‌الاسلام، مقدمه‌هایش را از مقدمه‌های سیدعلی‌خان در ریاض‌السالکین الهام می‌گرفت و تکلیفش روشن بود. ولی بهرام‌پور گاهی به سیر محتوای دعا اشاره می‌کند (مثلا ص103)، گاهی به شبهه اشاره می‌کند (ص84)، گاهی پیامی کلی می‌دهد (ص69)، گاهی به یک فراز خاص تاکید می‌کند (مثلا ص21)، گاهی با جملاتی کوتاه به فلسفه دعا اشاره می‌کند (ص34) و گاه اموری دیگر. نقد مهم اینجاست که بیان پیام‌های کلی در درآمد متن امام سجاد، افزوده‌ای به متن ندارد و مخاطب نیز از آن بهره نمی‌برد. گاه این کلی گویی به صورتی در آمده که مخاطب حس می‌کند در برابر دریایی از معارف، برای خالی‌نبودن عریضه، جملاتی درج شده‌اند.  بشخصه گاهی جملات مقدمه، من را یاد جملات کلی کتاب‌های درسی مدرسه می‌اندازد! جوری که ناخودآگاه چشمم دوست دارد از رویشان بپرد و سُر بخورد برود روی متن اصلی.

مترجمی که توقع ما را بالا می‌برد

صفحه‌بندی

کتاب شدیدا از ضعف‌های فنی صفحه‌آرایی و صفحه‌بندی رنج می‌برد و نداشتن این مشکلات فنی از چاپ‌های امروزین توقع بجایی است! باید باور کنیم که نوع صفحه‌آرایی، ارتباط مستقیمی با زیبایی محصول و درنتیجه انس بهتر با محتوا دارد. صفحه‌بندی به‌قدری ابتدایی است که حس می‌کنی نه‌تنها از نرم‌افزارهای تخصصی مثل «InDesign» استفاده نشده، از تکنیک‌های «Word» هم استفاده نشده!  مهم‌ترین این مشکلات بدین شرح است:

اول، نمایه‌های مفهومی بندها، جایشان در متن نیست؛ در کتب حرفه‌ای، نمایه‌ها در حاشیه کتاب درج می‌شوند، نه در متن.

دوم، نمایه‌ها گاهی از متن جدا شده و در صفحه قبل جا‌مانده‌اند! درحالی که حداقل می‌شد نمایه‌ها را به بندبعدی‌مربوطه، الصاق کرد. (مثلا ن.ک: ص21، ص158)

سوم. هدرها برای پیداکردن سریع محتوا هستند. هدرهای صفحات فرد که عناوین فصل (در اینجا، دعاها) در آن درج می‌شوند، باید سمت چپ باشند، نه راست. نمی‌شود هم سریع ورق زد و هم تا عمق صفحات را باز کرد!

چهارم. هر دعا، یک «فصل» کتاب است. اگر این را قبول کنیم، شروع هر دعا باید از صفحه جدید آغاز شود. متاسفانه در این چاپ، دعاها پشت‌سرهم آمده‌اند؛ که متن را بسیار شلخته کرده است.

پنجم. متن مقدمه، با فونتی بسیار درشت کار شده که آدم را یاد کتاب‌هایی می‌اندازد که برای کهنسالان چاپ می‌شود (نشر اسراء چنین کاری می‌کند. پرسیده بودند چرا؟ گفته بودند چون مخاطبان ما گاه افراد مسنی هستند که در برابر فونت‌های ریز به ما اعتراض می‌کنند)

ششم. در چنین کتاب بالینی‌ای، تا حد ممکن باید آنقدر نوع قلم، اندازه قلم و فاصله خطوط را مهندسی کرد که چشم‌نوازترین حالت به دست بیاید. این چاپ، نسبت به چاپ نهج‌البلاغه، از این جهت عقب‌‌گرد و ضعف دارد.

1- نمونه‌ای از صفحات

ترجمه پاراگراف به پاراگرافی

سه الگوی چاپ ترجمه در میان صحیفه‌سجادیه‌ها متداول است:

1.ترجمه «زیرمتن» که زیر هر خط متن اصلی، ترجمه قرار می‌گیرد. مثل عموم ترجمه‌های قرآن و مفاتیح.

2.ترجمه «مقابل» که در صفحه مقابل و به‌موازات هر متن اصلی، ترجمه درج می‌شود. مثل ترجمه خواندنی‌قرآن علی ملکی یا ترجمه قرآن فیض‌الاسلام یا ترجمه فاطمه احمدی و سیداحمد سجادی بر صحیفه‌سجادیه یا ترجمه نهج‌البلاغه دشتی یا الگوی چاپ کتب حدیثی انتشارات دارالحدیث.

3.ترجمه «بند به بند» که در آن یک بند متن و یک بند ترجمه می‌آید. مثل ترجمه اصول‌کافی حسین انصاریان و همین اثر (که شاید استفاده از این الگو نتیجه ضعف فنی صفحه‌آرایی باشد.)

به‌نظر‌می‌رسد نامطلوب‌ترین نوع ترجمه، خصوصا برای صحیفه‌سجادیه، ترجمه بندبه‌بند است. اما چرا؟

چون صحیفه‌سجادیه کتاب دعاست و در کتاب دعا، «عین عبارت و متن»، خاص و دقیق است و اهمیت دارد؛ بنابراین در کتابی مثل صحیفه‌سجادیه، ارتباط و انس با «عین متن و عبارت امام سجاد» برای خواننده –چه متخصص چه نیمه‌متخصص چه‌عوام- موضوعیت دارد. ما باید جوری این کتاب را به‌عنوان یک محصول تولید کنیم که قالب آن، در راستای این هدف باشد و یا لااقل مخلّ به این هدف نباشد. مخاطب باید متن را بخواند و هرجا نفهمید، سریعا ترجمه را ببیند و دوباره به متن برگردد. اگر هم فقط ترجمه را می‌خواند، الگوی ارائه باید به گونه‌ای باشد که او را به سوی ارتباط با خود متن هم سوق بدهد. مثلا وقتی عبارتی را خواند و برایش جالب بود، بتواند به سرعت معادل عربی‌اش را هم ببیند.

بهترین الگو برای این هدف، ترجمه زیرمتن است. معنای الگوی زیرمتن این است که "ای مخاطب، این متن برای تو اصل باشد و در کنارش هم می‌توانی با محتوا ارتباط برقرار کنی". در مرحله بعد ترجمه مقابل. معنای ترجمه مقابل این است که "ای‌مخاطب، ارتباط تو با محتوای متن، مثل ارتباط تو با خود متن برای منِ تولیدکننده ارزش یکسانی دارد."

پیشنهاد من این است که اگر برخلاف ترجمه‌های زیرمتن مفاتیح‌الجنان‌ها، اندازه قلم ترجمه بزرگتر شود و رنگ متن و ترجمه متمایز شود و متن به‌خوبی به‌صورت فنی مهندسی شود، متن پاکیزه و زیبایی به‌صورت زیرمتن می‌شود ارائه داد.

اگر کسی نپسندید،‌ لااقل ترجمه‌ی مقابل باید استفاده شود. بهترین استفاده از الگوی مقابل را در بین ترجمه‌های صحیفه‌ای که دیده‌ام، ترجمه فاطمه احمدی است که با تنظیم و مهندسی دقیق و حرفه‌ای 1.حجم کلمات هر بند و 2.فاصله بین بندها و3.انتخاب قطع چاپی مطلوب، امکان ارتباط سریع بین متن و ترجمه را فراهم آورده است. در این زمینه، این تجربه می‌تواند توقع حداقلی ما برای چاپ‌های دیگر باشد.

درحال‌حاضر الگوی ترجمه مقابل بین ترجمه‌های جدید شیوع بیشتری دارد. برای نمونه ترجمه سیدعلی موسوی گرمارودی نشر هرمس، چاپ جدید ترجمه فیض‌الاسلام با عنوان نیایش عرشیان، ترجمه حسن ممدوحی و احمد زمانی نشر بوستان کتاب، ترجمه فاطمه احمدی و ترجمه احمد سجادی نشر اسوه و... . شاید دلیل شیوع این الگو –علاوه بر دلیلی که در بالا بیان شد- آن است که این قابلیت را می‌دهد که بند‌های دعاهای صحیفه را به‌صورت پاراگراف‌پاراگراف از هم جدا کند؛ درحالی که در ترجمه‌های زیرمتن،‌ عموما بند‌ها جداسازی نمی‌شوند. اما باید توجه داشت که جداسازی بندها با ترجمه زیرمتن، قابل جمع است. به‌نظرم نسخه ترجمه صحیفه انصاریان که مرکز طبع و نشر قرآن جمهوری اسلامی منتشر کرده و فایل‌اش را در سایتشان قرار داده‌اند، نمونه‌ی مطلوبی در این زمینه است که در آن هم پاراگراف‌بندی شده و هم ترجمه زیرمتن آمده. این جداسازی بندها می‌تواند برای تک‌تک شماره بندها اتفاق بیفتد.

ترجمه بند‌به‌بند دو مشکل غیرقابل‌حل دارد: 1.بندها متشکل از تعداد قابل‌توجهی جمله هستند، خصوصا وقتی بندها طولانی و پنج‌شش‌خطی بشوند. در نتیجه مخاطب –حتی متخصصین- به سختی می‌توانند بین متن و ترجمه ارتباط سریع برقرار کنند. تلاش پی‌درپی هم کلافگی به دنبال دارد. این سختی، باعث نقض‌غرض است و این یعنی اختلال در دستیابی به هدف ترجمه و ارتباط با معنا. 2.هیچ تعهد صفحه‌بندی وجود ندارد که متن و ترجمه در یک‌صفحه قرار بگیرند. نتیجه این می‌شود که در موارد زیادی متن در یک صفحه است و ترجمه یا بخشی از ترجمه در صفحه‌ی دیگر! و اگر بخواهی تطبیق دهی باید بین صفحات پی‌درپی رفت‌وبرگشت کنی و درنتیجه آشوب و کلافگی را چند برابر می‌کند و این یعنی اختلال مضاعف در دستیابی به هدف ترجمه. (البته صحیفه‌سجادیه با اشاراتی به بهداشت روانی نوشته مهدی احمدی  نشر معارف، هرچند از این الگو استفاده کرده، اما متن و ترجمه را در یک‌صفحه قرار داده)

ترجمه‌بندبه‌بند کاری بود که بهرام‌پور پیش‌تر در ترجمه نهج‌البلاغه انجام داده بود. هرچند آنجا هم مطلوب نبود، اما آسیب صحیفه‌سجادیه را نداشت؛ چون در نهج‌البلاغه، مخاطب اصالتا می‌خواهد با محتوا ارتباط بگیرد؛ هرچند آنجا هم ترجمه مقابل، رجحان داشت.

مترجمی که توقع ما را بالا می‌برد

2 - نمونه‌ای از صفحات

بندهای صحیفه‌سجادیه

ساختار صحیفه‌سجادیه اینگونه است که کتاب از تعدادی دعا و هر دعا از تعدادی بندِ شماره‌گذاری‌شده تشکیل می‌شود. برخلاف قرآن،‌ شماره بندها در ابتدای هر بند می‌آید. اینکه این شماره‌ها اولین‌بار چه‌زمانی وارد صحیفه‌سجادیه شده است، سوالی است که پاسخ آن را نمی‌دانم؛ اما صحیفه‌های چاپ قدیمی‌تر مثل فیض‌الاسلام الگوی یک‌سانی در شماره‌گذاری دارند.

بین اساتید صحیفه‌پژوه درباره اینکه با این بندها چطور برخورد کرد، هنوز اجماع‌نظری صورت نگرفته. استاد محمدصادق کفیل (رئیس مرکز تخصصی صحیفه‌سجادیه) معتقد است با توجه به اینکه شماره‌گذاری و پاراگراف‌بندی صحیفه –برخلاف قرآن- مسئله‌ای تعبدی و توقیفی نیست، اگر مترجم با دلیل به پاراگراف‌بندی جدید و صحیح‌تری دست یافت، چرا باید از پاراگراف‌بندی سابق تبعیت کند؟ بر این اساس پاراگراف‌بندی‌های جدید فاطمه احمدی، غلامعلی صفایی بوشهری و سایر مترجمان را –اگر با دلیل باشد- موجه می‌شمارد.

 استاد محمدرضا اعوانی اما به شدت معتقد است باید شماره‌گذاری سابق، حفظ شود؛ چون اساسا این شماره‌گذاری باعث 1.حفظ نظم بین نسخه‌ها و 2.سهولت ارتباط مخاطب برای پیداکردن متن و 3.هماهنگی آدرس‌دادن‌های پژوهشگران می‌شود؛ این ضرورت در کلاس‌های درس صحیفه دوچندان است.

به‌عقیده‌ی من، می‌توان بین این نگاه جمع کرد. بدین‌صورت که معیار پاراگراف‌بندی صوری، فهم و استدلال معنایی باشد، ولی شماره‌های بندها را درون متن حفظ کند و ثابت نگه دارد. یعنی اگر مترجم به دلیلی رسید که اینجا محتوا از قبل جدا می‌شود، پاراگراف را جدید کند،‌ ولی به شماره بند دست نزند.

درهرحال، ترجمه بهرام‌پور نیز -در این وضعیتی که ملاکی وجود ندارد- راه خود را رفته و بندها را در هم ادغام کرده و پاراگراف‌های حداقل چهارپنج‌خطی ساخته. شاید دلیل این‌کار،‌ تلاش برای جمع‌وجورکردن کتاب و جلوگیری از افزایش حجم کتاب بوده. اما مشکل اینجاست که این فشردگی به‌حدی است که عملا اگر بخواهید بخشی را از نسخه‌های سابق آدرس بدهید، مخاطب نمی‌تواند پیدا کند؛ یعنی تفاوت شماره بندها در حد یکی‌دوتا نیست. این آسیب در دعاهای مفصلتر مثل دعای 47 مشهودتر است. ازاین‌رو شماره‌گذاری بندها در چنین حالتی، چه فایده‌ای دارد؟

نیاوردن سند صحیفه‌سجادیه

کتاب بعد از فهرست و مقدمه مترجم، بلافاصله وارد متن ادعیه می‌شود. سند صحیفه،‌ بخشی از کتاب صحیفه است و حاوی معارف مهمی است و حذف آن و ترجمه‌نکردن آن مطلوب نیست؛ خصوصا برای چنین کتاب دقیقی. شاید تلاش برای اختصار حجم کتاب موجب چنین کاری شده،‌ اما این دلیل خوبی برای حذف نیست. می‌شد با فونتی کوچک‌تر متن و ترجمه مقدمه را آورد و باید بیاید.

محققانه‌نبودن متن مترجم

ضعف‌هایی در متن دیده می‌شود که از مترجم –که استاد زبردست قرآن و نهج‌البلاغه است- انتظار نمی‌رود. لازم بود ویراستار اثر این ضعف‌ها را جبران کند:

اول، متن صحیفه،‌ ارجاعات قابل‌توجهی به متن قرآن دارد. در فرازهای متنوعی، عبارات قرآن در متن دعا تضمین شده‌اند. عموم نسخه‌های صحیفه (حتی نسخه قدیمی فیض‌الاسلام) این عبارت‌ها را مشخص کرده و به قرآن آدرس داده‌اند (مثلا بند آخر دعای29). ترجمه بهرام‌پور فاقد ارجاعات است.

دوم، مترجم حتی در متن‌هایی که خودش نوشته، ارجاعات را فراموش کرده. برای نمونه در ص276 که مقدمه دعای47 است، به آیه‌ای از قرآن و روایتی از امام باقر اشاره می‌کند، ولی آدرس نمی‌دهد.

سوم، در بزنگاه‌ها مترجم به محتوایی اشاره کرده که می‌توانست با ارائه کلیدواژه قرآنی‌اش، کُد بدهد و ارتباط ذهنی مخاطب را با قرآن برقرار کند، ولی نکرده. برای نمونه، در مقدمه دعای سوم در ص34 اشاره می‌کند که «فرشتگان به تدبیر الهی کارگزاران غیبی عالم وجودند که در گروه‌های مختلف ماموریت‌های متنوعی را انجام می‌دهند». بر محققان دور نیست که این جملات مفاد آیه 5 نازعات است که «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً». می‌شد به همین آیه اشاره کرد. اساسا توقعم از ترجمه صحیفه‌سجادیه استاد بهرام‌پور این است که جابه‌جا این ارجاعات قرآنی را با لطافت به منِ مخاطب منتقل کند؛ مگرنه برداشت‌های کلی را مخاطب هوشمند در ارتباط مستقیم با متن، برداشت می‌کند.

چهارم. مقدمه‌ی علمی کتاب، جزو نقاط مثبت کتاب است که درباره دعا و جایگاه‌شناسی آن در منظومه بندی انسان مومن مطالب مختصر و مفیدی را بیان کرده و برای مخاطب در انس با صحیفه‌سجادیه بصیرت‌افزاست. اما از مشکلاتی رنج می‌برد: در این مقدمه، آیات قرآن ارجاع داده‌شده‌اند، ولی روایات، نه. (مثلا،‌ روایت از نهج‌البلاغه در ص7 یا روایت از امام سجاد در ص15 یا روایت از امام باقر در ص17)

بهتر بود برای هر مقدمه، عنوان‌گذاری می‌شد؛ بدون اینکه جمله «این چند مقدمه خوانده شود» ذکر شود، چراکه در نگارش نوین، نویسنده هیچگاه از افق بالاتر به مخاطب نگاه نمی‌کند و به او دستور نمی‌دهد، بلکه همچون دوستی همراه، با او هم‌قدم می‌شود.

در مقدمه‌ی ششم که به معرفی حضرت سجاد می‌پردازد،‌ بهتر بود علاوه بر اینکه گفته‌های خود را مستند کند، منابع مفیدی به مخاطب معرفی کند. همچنین نکات مربوط به زندگی امام سجاد، بین مقدمه‌های شش و هفت و هشت، پراکنده شده. اساسا این سه‌مقدمه نیازمند ویراستاری ساختاری دوباره است تا انسجام پیدا کند.

در مقدمه نهم، که درباره صحیفه است به تعداد دعاها و ملحقات صحیفه اشاره کرده و در پایان اینگونه آورده: "این دعاها انصافا معارف عمیق عرفانی است و ما آنرا در شرح و ترجمه‌ای که انجام داده‌ایم (عرفان ناب اهل‌بیت نامیده‌ایم)" این جمله دارای آشفتگی بوده و به‌علت استفاده نادرست از علائم سجاوندی، ‌قابل فهم نیست. آیا «عرفان ناب اهل‌بیت» کتابی از مولف است یا عنوانی است که او به این مجموعه داده است؟

در مقدمه دهم عنوان زده است «عناویت صحیفه و موضوعات دعاها» و در ادامه لیستی از موضوعات دعاها آمده ولی اشاره‌ای به عناوین صحیفه و مراد از آن نشده. لیست موضوعات دعاها هم کاربردی نیست. لازم بود ذیل هر عنوان به مصادیق و شماره‌ی دعاهای صحیفه اشاره می‌شد.

جلد و کاغذ

کاغذ استفاده شده، سفید است. این کاغذ هرچند بی‌کیفیت نیست، اعلا هم نیست. بنا بر تجربه، در این طور آثار، استفاده از کاغذهای زردرنگ مطلوب‌تر است. جلد کتاب هم سخت است و البته ساده و از طراحی چشم‌گیری بهره‌مند نیست. صحافی مطلوبی دارد و برخلاف بعضی چاپ‌هایی که به‌جای دوخت، چسب می‌زنند، دوخت خوبی دارد و کتاب به‌راحتی از وسط باز می‌شود. عنوان «صحیفه‌سجادیه» دقیقا در وسط عطف کتاب قرار نگرفته. موقع خرید از فروشنده پرسیدم نسخه‌ی دیگری دارد که عطفش وسط باشد؟ گفت نه. بقیه‌اش هم همینطور است. متن پشت جلد کتاب اما عباراتی بریده‌بریده و برگزیده از مقدمه‌اند و نیازمند ویراستاری‌اند. مثلا چه ضرورتی دارد در پشت جلد به ملحقات صحیفه اشاره شود؟! درحالی‌که کتاب فاقد آنهاست.

جمع‌بندی

آنچه نوشته‌شد، سیاه‌مشق‌های یک دانش‌آموز کوچک صحیفه‌دوست بود که کتاب را ورق زده. لازم می‌دانم تاکید کنم که نقد محصول، نقد مترجم نیست؛ بسیاری از اموری که گذشت، وظایف ویراستار، ناشر و افراد دیگری است که نمی‌دانم عنوانشان دقیقا چه چیزی است! اما می‌دانم که این کارها الزاما کار مترجم نیست. مترجم فقط ترجمه می‌کند؛ اینکه این ترجمه به‌عنوان جزئی از محصول، چطور با سایر اجزا ترکیب می‌شود و محصول را می‌سازد، عملی دیگر است که البته بسیار مهم و لازم است.

هدفم پیداکردن نسخه‌ی مطلوبی از صحیفه بود و آنچه گذشت، معیارهای انتخاب این نسخه مطلوب. من در این 11بند، به‌هیچ‌عنوان وارد متن و محتوا و نحوه‌ی ترجمه نشدم و این هدف، بررسی خاص خودش را می‌طلبد؛ آنچه بیان شد، نقد‌وبررسی کتاب به‌مثابه یک «محصول فرهنگی» بود، محصول فرهنگی‌ای از جنس کتابی که می‌طلبد روزمره و بالینی باشد. توجه به این ابعاد را برای تمامی این محصولات لازم می‌دانم. گفتن این ابعاد علاوه بر ارتقای ذائقه مخاطب، اصولی که از تولیدکننده توقع می‌رود را مشخص می‌کند.

البته توجه به ابعاد ظاهری و فُرمی، جدید نیست؛ من این بررسی را ادامه کار بزرگان متقدم می‌دانم که نباید از آن مسیر عقب‌گرد کرد. جا دارد از بزرگترین خدومان علوم اهل‌بیت در دوران معاصر یاد کنم: خدا مرحوم فیض‌الاسلام را رحمت کند که خدمت بزرگی به قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه‌سجادیه کرد. او در پایان ترجمه صحیفه‌سجادیه اش که در سال «1336 شمسی» منتشر شد، چنین می‌آورد: «...خداى تعالى را سپاسگزارم كه مرا توفيق عطاء فرموده اين كتاب مقدّس را با بهترين ترجمه، شرح، خطّ طاهر خوشنويس، كاغذ، چاپ و جلد (كه خواصّ و عوام از آن استفاده مي‌نمايند) در دسترس گذارم‏... و مي‌توان گفت:از زمان امام (عليه السّلام) تاكنون كسى كتاب صحيفه كامله را از هر جهت باين زيبائى منتشر نكرده و چنين خدمتى را انجام نداده است.»

به‌گمانم این ابعاد 11 گانه می‌تواند چارچوبی برای تحلیل و مهندسی هر کتاب فرهنگی بالینی -نظیر قرآن، صحیفه، نهج‌البلاغه، متون کهن همچون حافظ و سعدی و مثنوی و شاهنامه- باشد. امیدوارم این یادداشت مقاله‌گونه به ارتقای ادبیات تحلیل این حوزه، کمک کند.

علی ابراهیم‌پور

ارسال نظرات