انسانم آرزوست
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، هر منظومة معرفتی را كه به بررسی انسان، بُعد یا ابعادی از وجود او یا گروه و قشر خاصی از انسانها میپردازد، میتوان «انسانشناسی» نامید. انسانشناسی، گونههای مختلفی دارد كه به لحاظ روش یا نوع نگرش، از یكدیگر متمایز میشوند. این مقوله را میتوان بر اساس «روش»، به انسانشناسیِ تجربی، عرفانی، فلسفی و دینی و با توجه به «نوع نگرش»، به انسانشناسی كلان یا كلنگر و انسانشناسی خرد یا جزءنگر تقسیم كرد.
اهمیت انسان شناسی
در بین مجموعه اموری که آشنایی با آن ها، در روند کمال یابی انسان مؤثر و مهم تلقی می شود، هیچ امری به اندازه شناخت خود انسان و ویژگی های وجودی او اهمیت ندارد. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: «برترین شناخت ها آن است که انسان خود را بشناسد». ایشان در جای دیگر می فرماید: «هر کس خود را نشناسد، از راه نجات دور گشته به گمراهی گرفتار می شود». بر این اساس، قرآن کریم در کنار دعوت به مطالعه و بررسی کتاب آفرینش و جهان طبیعت، به مطالعه و دقت در وجود آدمی نیز تأکید دارد.
در یک مورد می فرماید: «در زمین و در وجود خود شما، نشانه هایی برای افراد بایقین است؛ چرا در آن ها دقت نمی کنید». رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز در اشاره به یکی از دستاوردهای مهم خودشناسی می فرماید: «آگاه ترین شما بر خویش، داناترین شما به پروردگار است». در یک مورد دیگر هم وقتی یکی از همسران آن حضرت از ایشان می پرسد: چه موقعی انسان بهتر می تواند خدا را بشناسد؟ رسول اکرم صلی الله علیه و آله پاسخ می دهد: «آن گاه که خود را بشناسد».
هدف از شناخت انسان
انسان شناسی از جنبه های گوناگونی اهمیت دارد. در فرهنگ اسلامی نیز، بر دو هدف مهم در انسان شناسی تأکید می شود: اول این که شناخت انسان راهی است برای خداشناسی. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «هرکس خود را بشناسد، خدا را می شناسد».
وقتی از امام صادق علیه السلام در تفسیر این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند که دانش را هر چند در چین باشد بیاموزید، آن حضرت فرمود: «مقصود، شناخت انسان است؛ زیرا شناخت پروردگار در آن نهفته است». دوم آن که لازمه برآوردن نیازهای مادی و معنوی انسان، شناخت ویژگی های وجودی اوست.
تنها در صورتی می توان به کمال یابی انسان کمک کرد و برای او تکلیف و وظیفه معیّن ساخت که شناخت کافی از حقایق وجود او و نیازهایش در دست باشد. علی علیه السلام در یکی از سخنان خود می فرماید: «عارف کسی است که خود را بشناسد و به کمک این شناخت، خود را از بردگی نجات دهد و از آن چه او را از کمال دور می سازد، پاک و منزّه سازد».
جایگاه انسان در قرآن
قرآن کریم تنها کتاب آسمانى است که براى انسان کرامت، ارزش و جایگاه والایى در نظر گرفته است.
دربارۀ آفرینش او فرموده است:
(َبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ) و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.
آنگاه در آیات دیگر ضمن اشاره به مراحل آفرینش انسان، مىفرماید:
(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقوَيمٍ) به تحقیق ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.
خداوندهمچنین مىفرماید:
(ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ) سپس آن را آفرینش تازهاى دادیم؛ پس بزرگ است خدایى که بهترین آفرینندگان است.
این آفرینش جدید در ذات و صفات (حیات، علم و قدرت) با مراحل قبلى (گِل، نطفه، عَلَقه و…) متفاوت است.( محمدحسین طباطبایى، المیزان، ج ۱۵، ص ۱۹)
در این مرحله از جانب خداوند، روح انسانى ایجاد مىشود؛ به طورى که با بدن و جسم طبیعى، نوعى ارتباط برقرار مىسازد:
وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی و از روح خودم در او دمیدم.
در این مرحله بود که انسان به کسب عنوان «جانشین» خداوند مفتخر گردید و خداوند از فرشتگان خواست که به وی سجده کنند:
(وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً) و [به یادآور] زمانى را که خداوند تو به فرشتگان فرمود: به راستى من بر روى زمین جانشینى قرار خواهم داد.
(وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ) و [به یاد آور] زمانی را که به فرشتهها گفتیم: به آدم سجده کنید!
آرى انسان پس از دریافت مقام جانشینى خداوند، بار امانت الهى را به دوش کشید و تکلیف (بایدها و نبایدها) را پذیرفت. انسان در این مرحله تصمیم گرفت که با عبادت، اخلاص و تلاش، به مقام ولایت الهى بار یابد و تحت ولایت و تربیت خداوند قرار گیرد:
(إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَينَ أَنْ يحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا)
ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم؛ پس آنها از برداشتن و پذیرش آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و انسان آن را برداشت. به راستى او ستمگرى نادان است.
از این آیه استفاده مىشود که انسان تنها موجودى است که امکان دستیابى به چنین مقامى را دارا است؛ هر چند که او از عواقب عدم استفادۀ صحیح از این قابلیتها، ناآگاه و در مواردى بر خویشتن ستم مى کند.
«انسان، موجودی نیکسرشت است.» آیۀ زیر شاهد خوبی برای ادعای یاد شده است:
(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقويمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) هر آینه انسان را در نیکوترین نگاشت بیافریدیم سپس او را فروتر از همهݘ فروتران گردانیدیم مگر کسانی که ایمان آوردند و کارهای نیک و شایسته کردند.
آیۀ شریفه بیانگر این حقیقت است که انسان، در آغاز خلقت و آفرینش خویش، قوام و اعتدالی نیکو دارد که بتواند به مقامات و کمالات بلند دست یابد؛ سپس به دلیل اعمال ناشایست، گروهی از آنجا که اهل ایمان و عمل صالح نیستند، این صلاحیّتها و قابلیّتهای فطری را از میان برده، خود را به درجات پستی میکشانند.( محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۲۰، ص ۴۵۶-۴۵۵)
ویژگیهای انسان شناسی دینی
با توجه به اشکالاتی که متوجه انواع انسانشناسی است، جای طرح این سئوال وجود دارد، که از چه راهی میتوان شناختی مطابق با واقع و همه جانبه از انسان کسب کرد.
در پاسخ باید گفت بهترین راه برای شناخت انسان، روش دینی و وحیانی است، چرا که حقیقت انسان، همانند کتابی است که نیازمند شرح و تفسیر است و فقط خداوند که خالق انسان است به خوبی میتواند حقیقت وجود انسان را شرح و تفسیر کند، و خداوند سبحان هم حقیقت انسان را بوسیله انبیاء و اولیاء و فرشتگان خود برای ما بیان کرده است و با بیان اینکه آدمی از کجا آمده و به کجا میرود و در چه راهی گام برمیدارد، او را هم با خودش آشنا میکند و هم با آفریدگارش و هم با گذشته و حال و آیندهاش.
در نتیجه انسان باید برای شناخت حقیقی خود به خدا مراجعه کند، و اگر انسان حقیقت خود را برای شرح به خدا نسپارد دیگران او را شرح کرده و انسانشناسی برایش مینگارند، در نتیجه هرگز به شناخت حقیقی از خود و سعادت و راه رسیدن به آن دست نخواهد یافت. و همچنین دیگران اموری بیگانه را بعنوان خواستههایش بر او تحمیل مینمایند و خواستههای حقیقی او را جا به جا میکنند.
البته باید توجه داشت که در ادیانی مانندمسحیت و یهودیت و سایر ادیان الهی تحریف صورت گرفته است، و لذا بر اساس متون مقدس آن ادیان نمیتوان به شناخت انسان دست یافت. ولی این مشکل در مورد اسلام که متن مقدس آن یعنی قرآن، مصون از هر گونه تحریف بوده و بیانات مفسران واقعی آن یعنی اهلبیت (علیهالسّلام) هم، موجود است وجود ندارد. لذا میتوان با مراجعه به قرآن (ثقل اکبر) و تفسیر آن بوسیله حضرات معصومین (ثقل اصغر) به انسانشناسی دینی واقعی دست یافت.
جامعیت
با بررسی انسانشناسی دینی متوجه میشویم که در این نوع از انسان شناسی، ابعاد مختلف وجود انسان مورد توجه قرار گرفته است. در این نوع انسانشناسی بیان ابعاد مختلف انسان با توجه به هدفی که مورد نظر تعالیم دینی است، صورت میگیرد و در هر بعد، موضوع بهاندازه تاثیری که در رساندن انسان به سعادت و کمالش دارد، مطرح میشود. مثلا بدلیل اینکه حقیقت انسان همان روح اوست، و بعد از مرگ هم حیات ابدی برای روح است و سعادت اخروی انسان نیز در گرو سلامت روح است، لذا توجه زیادی به روح و راههای تصفیه آن از آلودگیها شده است.
اتقان و خطاناپذیری
انسانشناسی دینی به دلیل بهرهمندی از معارف وحیانی که خطاناپذیراند از استحکام و اطمینان بالا برخوردار است، چرا که دین از طرف خداوندی است که دارای علم نامتناهی است و به همه ابعاد وجودی انسان علم کامل دارد و هیچ بعدی از ابعاد وجودی انسان از خداوند مخفی نیست.
توجه به مبدا و معاد
بر خلاف انسانشناسیهای غیردینی که در آنها، یا به کلی مبدا و معاد به فراموشی سپرده میشود، و یا در قالبی کلی و اجمالی از آنها سخن به میان میآید، و به همین دلیل آن انسانشناسیها نمیتواند برای چگونه زیستن انسان راهگشا باشد، در انسانشناسی دینی مبدا و معاد به عنوان دو بخش مهم وجود انسان مورد توجه قرار میگیرد و روابط زندگی انسان با مبدا و معاد او به تفصیل مورد بحث قرار میگیرد. و ارتباط افعال و رفتار انسان در این دنیا با سعادت و یا شقاوت اخرویش به او گوشزد میشود.
انسان شناسی امام خمینی
انسانشناسی ارتباطی مستقیم با جهانبینی دارد و بر آن مبتنی است. در ادیان توحیدی انسانشناسی بر اساس جهانبینی الهی و ارتباط او با مبدا و غایت عالم استوار است.
انسانشناسی امام خمینی نیز بر محور جهانبینی الهی و هستیشناسی ایشان استوار است که دارای دو رویکرد فلسفی و عرفانی است. امام خمینی برای انسانشناسی مبانیای ذکر کرده است از جمله مهمترین این مبانی عبارتاند از:
۱.وجود ابعاد مختلف: انسان موجودی است که افزون بر جهت حیوانی و طبیعی خود دارای جهت ملکوتی و مابعدالطبیعی است و موجودی مرکب از جسم و روح یا نفس و بدن است و جسم و روح با هم وحدت دارند و جسم ظل و سایه روح است و روح باطن جسم است و تدبیر بدن را برعهده دارد.(صحیفه امام، ج۶، ص۳۴۴)
۲.تجرد و بقای نفس: جهت ملکوتی و نفسی انسان دارای تجرد است؛ ازاینرو فنا و نابودی که مربوط به جسم و بدن است، در او راه ندارد و روح انسانی پس از جدایی از بدن به حیات خویش ادامه میدهد و این جهت الهی و ملکوتی انسان است و نفس با مرگ، این بدن را که بهعنوان ماده برای نفس بوده، کنار میگذارد و از طبیعت خارج میشود.
۳.وجود مراتب و نشئههای مختلف: انسان بهصورت کلی دارای سه نشئه حسی، برزخی و عقلی است و برای هر یک کمال و تربیتی خاص و عملی مناسب با آن نشئه است. به باور امام خمینی شناخت مراتبی از انسان و نشات باطنی او از راه علم و برهان امکانپذیر است اگرچه این شناخت، شناخت ناقصی است و بالاتر از این مشاهده قلبی است که در آن چشم قلب باز میشود و کتاب نفس خود را مشاهده میکند.
امام خمینی حب نفس را از موانع شناخت کامل انسان میداند که سبب میشود انسان از بسیاری از امور غافل شود و نتواند خود را آزاد و بدون تعلق بشناسد بلکه انسان بهواسطه مشغول شدن به امور طبیعی و غفلت از امور معنوی، از حقیقت خود محجوب میشود و خود را همین بدن ملکی و پوستواستخوان میبیند و سبب میشود که هدفهای خود را در محدوده همین بدن ببیند.( دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۳۸۰)
حاج آخوند
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم