الزامات تهاجم به مبانی فکری جبهه مقابل
عباس حاجی نجاری طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات خود در دیدار مبلغین و طلاب حوزههای علمیه سراسر کشور در روز چهارشنبه ۲۱ تیر ماه، با ترسیم صحنه تقابل دو جبهه فکری یعنی جبهه نظام اسلامی و جبههای که نام خود را «لیبرال دموکراسی» گذاشته است، فعالان عرصه تبلیغ در جبهه نظام اسلامی را به شناخت دقیق ابعاد این مبارزه تمدنی و تمهید الزامات برای تقابل به مبانی فکری جبهه مقابل فراخواندند.
در نگاه اول برای کسانی که اطلاعی از پیشینه این تقابل نداشته باشند، شاید درک اهمیت و ابعاد مطرح شده پیرامون این تقابل دشوار باشد، اما تأمل بر روند ستیز ۴۰۰ ساله غرب با ادیان الهی وبه ویژه با اسلام، چیستی وچرایی این صحنه را روشنتر میکند.
ریشه تقابل غرب با ادیان الهی و به ویژه با اسلام به تحولات بعد از رنسانس و فاصلهگیری اروپا از مذهب باز میگردد. غربی که سیاهترین دوران تاریخیاش را در دوران قرون وسطی تجربه کرده است، دورانی که انحصارطلبی و فزون خواهی حاکمیت دینی و روحانی کلیسا در عرصههای فرهنگ و سیاست و اقتصاد، کمترین مجالی برای ظهور و بالندگی دانشوران غرب باقی نمیگذاشت و حاکمیت نامعقول و خردستیز کلیسا وسلاطین وابسته به آن، مجالی برای بالیدن فلسفه و فکر آزاد و پویا فراهم نمیساخت. اما پیشرفت اسلام به سوی غرب وجنگهای دویست ساله صلیبی فرصتی را برای غرب ایجاد کرد تا از سلطه کلیسا خارج شود، اما وجه بارز تحولات بعد از رنساس در غرب فاصلهگیری از مذهب بود.
مذهب گریزی و ایمان ستیزی غرب که در قالب مکتبها و مرامها و سیاستهای مغایر با فطرت الهی انسان شکل گرفت و به ظهور مکتب «لیبرال دموکراسی» انجامید، فردگرایی، انسان محوری، جدایی دین از شئون اجتماعی و سیاسی بشر، در آن اصالت داشت و عقلانیت ابزاری ناشی از آن سبب گردید تا آزادی، ارزش مطلق داشته و همواره بر برابری و عدالت اجتماعی مقدم باشد. این اندیشه مبنای شکلگیری نظامهای غربی بعد از رنسانس در اروپا و بستر کشور گشایی قدرتهای اروپایی به سمت شرق وغرب عالم شد.
اما به رغم سلطه آسان اروپاییها بر آفریقا، امریکا وشرق آسیا به دلیل عقب ماندگی وحاکم بودن ادیان غیرالهی، در حوزه کشورهای اسلامی استعمارگران غربی با سد اسلام برخورد کردندوبرای شکست این سد وگسترش نفوذ خود دست به جنایات سهمگین زدند وبرای مقابله با اسلام نیز با فرقهسازی نظیر ایجاد فرقه وهابیت و بهائیت تلاش کردند با درگیرسازی مسلمانان با خود زمینه تسلط خویش را بر کشورهای اسلامی فراهم کنند وبه همین دلیل بر برخی از کشورهای اسلامی نیز تسلط یافتند، که تاریخ ۴۰۰ ساله منطقه غرب آسیا مالامال از این جنایتها و مداخلات کشورهای غربی است.
اما پیروزی انقلاب اسلامی مسیر تاریخ را عوض کرد ومتأثر از آن، در دهههای اخیر، مسئله نفوذ روز افزون دین مبین اسلام در سرتاسر جهان و تأثیرگذاری آن بر جوامع غربی، موجی از نگرانی و تشویش را متوجه دولتمردان غربی نموده است. تمایل به شریعت پیامبر اسلام، به قدری سریع و در حال رشد بود که یکی از نمایندگان پارلمان هلند، از موج اسلامگرایی به سونامی اسلامی تعبیر میکند. غرب در این دوره تبلیغات فراوانی برای کاهش قدرت و تأثیرگذاری اسلام در حرکتهای مدنی و سیاسی از خود به نمایش گذاشت.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اسلام ستیزی و اسلام هراسی در غرب وارد مرحله جدیدی شد و به عنوان یک آلترناتیو، خطر اسلام جایگزین خطر کمونیسم گردید. این خطر چه به صورت واقعی و چه به صورت فرضی میبایست بهانههای سیاستهای مداخلهجویانه امپریالیستی را فراهم میکرد، بنابراین این بهانهجوییها در چهارچوبهای علمی و تئوریک، طرح و دنبال شد، بنابراین در سال ۱۹۹۳ تئوری برخورد تمدنها از سوی ساموئل هانتینگتون مطرح گردید. وی در نظریه خود که به جهان پس از فروپاشی بلوک شرق نظر دارد از شکلگیری تمدنها سخن گفته و از این پس روابط و منازعات بینالملل را در قالب فرهنگی و تمدنی بیان میدارد. او از میان تمدنهای نام برده بیش از همه به تمدن اسلامی تأکید میورزد و معتقد است که جهان غرب باید به گونهای این تمدن را مهار کند. اساس تئوری هانتینگتون، القای مفاهیمی ضد اسلامی است، از جمله آنکه قوانین اسلامی ناقض حقوق بشر است، اسلام دینی خشونت طلب و مروج عصبیت است، دین اسلام بنیادگرا و مخالف علم و پیشرفت و مولد اندیشه تروریسم است، اما موج اسلام هراسی بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر وارد فاز جدیدی شد. غرب به خصوص امریکاییها تلاش بسیاری کردند تا با بهرهگیری از هیمنه سیاسی، اقتصادی و نظامی خود، کار اسلام، کشورها و گروههای اسلامی را یکسره نمایند و تا مدتها یا حتی برای همیشه از پویایی و تأثیرگذاری آن بکاهند. ادعای جورج بوش رئیسجمهور وقت امریکا مبنی بر آغاز مجدد جنگهای صلیبی، خود شاهد این مدعاست.
این روند تقابل در سالهای اخیر از یکسو به دلیل پیشرفتها وگسترش نفوذ تفکر انقلاب اسلامی واز سوی دیگر به دلیل بهرهگیری غرب از فناوریهای نوین در عرصه مقابله با اسلام واستحاله آن که در قالب جنگ نرم وجنگ شناختی شدت یافته به گونهای که غرب برای پیشبرد اهدافش ناچار شده است بسیاری از مدعیات تفکر لیبرال دموکراسی نظیر آزادی فکر واندیشه را زیر پا بگذارد.
مواجهه با این تهاجم مستلزم شناخت دقیق ویژگیهای صحنه مقابله وظرفیتسازی برای تهاجم مقابل به آن است که البته لازمه آن داشتن روحیه جهادی است، نکتهای که رهبر معظم انقلاب در این دیدار برآن تأکید میکنند ویادآور میشوند بدون روحیه جهادی، در فهم صحنه یا رفتار تبلیغاتی، خطا رخ میدهد، اما عنصر مجاهدت در کنار نگاه و کار علمی، تأثیر تبلیغ را تضمین میکند. ایشان در عین حال توجه به نیاز و خوراک فکری همه قشرها از جمله صاحبان فکر و قلم و اندیشه و هنر را در مسائل تبلیغی لازم دانستند و در عین حال گفتند: باید به نسل نوجوان و جوان توجه خاص و ویژهای داشت چرا که فردای کشور متعلق به این نسل است و باید ذهن بدون شبهه، به ساخت آینده بپردازد.