۱۰ تير ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۸
کد خبر: ۷۳۷۱۰۱

خرده روایت‌های یک نفوذ آرام

خرده روایت‌های یک نفوذ آرام
پس از ضبط‌شدن تجهیزات الکترونیکی منافقین به دست پلیس آلبانی، نظرات زیر پست‌های صفحه اینستاگرم بی‌بی‌سی ۳۱‌درصد و ایران‌اینترنشنال ۴۳‌درصد کاهش یافت.

گروهک منافقین در ساختن خرده‌روایت‌ها تجربه و مهارت زیادی داشته است. آنان در دوره حیات سیاسی خود توانستند با ساختن روایت‌ها، پروژه‌های مردم‌نمایی خود را پیش برند و به اهداف‌شان دست یابند. آنان از بهمن ۱۳۵۷ تا خرداد ۱۳۶۰ این مسیر را چنان طی کردند که سرانجام در هفتم تیرماه همان سال، شهادت آیت‌الله بهشتی و یاران‌شان را رقم زدند. برای مثال پس از اینکه دانشگاه‌ها در ۳۰ فروردین ۱۳۵۹ در راستای انقلاب فرهنگی تعطیل شد، ساختمان‌های اصلی دانشگاه شیراز را در دست می‌گیرند و ماجرا‌هایی رخ می‌دهد. روزنامه وابسته به این گروهک در این باره با عنوان اصلی «چه کسانی این خواهر را به گلوله بستند؟!» و زیرعنوان «یک قربانی دیگر از انقلاب فرهنگی! که چماق‌داران و افراد مسلح پرچمدار آن بودند، می‌نویسد: «تشنجات اخیر دانشگاه شیراز مجروحان بسیاری بر جای گذاشت که حال یکی از آن‌ها وخیم است. در صبح روز شنبه در گرماگرم درگیری‌های دانشگاه، افراد مسلح و چماق‌به‌دستان و زنجیرکشان، با تهاجمات گسترده بر وخامت اوضاع می‌افزایند. درگیری به اوج می‌رسد و تعداد زیادی زخمی می‌شوند.»

روایت شاهد عینی رخداد‌های دهه ۶۰

کتاب «خدا از من دفاع خواهد کرد» یک مستندنگاری به قلم سیدمحمد هاشم‌پوریزدان‌پرست است. او در دوره دانشجویی خود از فعالان انجمن اسلامی دانشجویان وقت بود و در جریان‌های انقلاب اسلامی شرکت داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از نخستین روز‌های تأسیس، خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی شد و با تسخیر لانه جاسوسی به دانشجویان پیرو خط امام پیوست. یزدان‌پرست یکی از شاهدان عینی رخداد‌های سال‌های اول انقلاب است که این اثر او را می‌توان در آثار تاریخ شفاهی طبقه‌بندی کرد، هرچند در نگارش کتاب ارجاعات دقیقی به روزنامه‌های وقت، صحیفه حضرت امام (ره) و همچنین برخی کتاب‌های مرتبط می‌دهد. به هر روی «خدا از من دفاع خواهد کرد» توالی تاریخی خرده‌روایت‌های مجاهدین خلق را از بهمن ۱۳۵۷ تا تیر ۱۳۶۰ و به شهادت رسیدن آیت‌الله بهشتی به تصویر می‌کشد.

اهمیت تشکیلات‌سازی

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های شهید بهشتی در حوزه فعالیت‌های سیاسی- اجتماعی، تشکیلات‌سازی بود تا آنجا که رادیو بی‌بی‌سی علت ترور ایشان را در مفهوم «ارگانیزاتور بزرگ» شرح می‌دهد. شهید بهشتی در زندگی‌نامه خود می‌گوید: «به هر حال بعد از کودتای ۲۸ مرداد در یک جمع‌بندی به این نتیجه رسیدیم که در آن نهضت، ما در کادر‌های ساخته‌شده کم داشتیم... بنابراین تصمیم گرفتیم یک حرکت فرهنگی ایجاد کنیم و زیر پوشش آن کادر بسازیم و تصمیم گرفتیم این حرکت اصیل اسلامی و پیشرفته باشد و زمینه‌ای برای ساخت جوان‌ها گردد». با نقل این عبارت‌ها به وجه دیگری از فعالیت‌های منافقین توجه داده می‌شود: عدم به کمال‌رسیدن تشکیلات در میان نیرو‌های انقلابی و توان بالای تشکیلات‌سازی منافقین، راه‌های نفوذ را باز کرد.

گام‌های آغاز یارگیری و نفوذ منافقین

۳۰ دی ۱۳۵۷ مسعود رجوی با آخرین دسته زندانیان سیاسی آزاد می‌شود و با تعدادی از افراد باقی مانده سازمان، به سازماندهی مجدد و جذب نیرو ذیل عنوان «جنبش ملی مجاهدین» اقدام می‌کنند. آنان خود را پیرو رهبران اولیه سازمان، همچنین پیرو اسلام ناب و اصیل توحیدی معرفی می‌کنند. از سوی دیگر «بخش مارکسیست- لنینیستی سازمان مجاهدین خلق ایران» در هماهنگی با آنان تحت عنوان «سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» به فعالیت می‌پردازد.

اول اسفند ۱۳۵۷ پادگان تیپ سوم لشکر ۶۴ ارتش در مهاباد توسط افراد مسلحی متشکل از تمامی عناصر ضدانقلاب اسلامی محاصره و بدون شلیک حتی یک گلوله از داخل پادگان تسخیر می‌شود. در همین روز سازمان چریک‌های فدایی خلق با صدور اطلاعیه‌ای، طرفداران خود را دعوت به راهپیمایی به سمت منزل امام (ره) در روز سوم اسفند می‌کند: «از تمام کسانی که به وحدت و همبستگی خلق و تشکیل ارتش و تشکیل شورا‌های انقلابی معتقدند و از اقدامات برحق امام خمینی پشتیبانی می‌نمایند و از همه آنانی که نگران بر‌باد‌رفتن خون شهیدان و ازدست‌رفتن دستاورد‌های انقلاب هستند، دعوت می‌کنیم در یک راهپیمایی به سمت خانه امام شرکت نمایند.»

دوم اسفند ۱۳۵۷ حضرت امام خمینی (ره) در واکنش به فراخوان این گروهک می‌فرمایند: «این برپادارندگان، افراد مسلمان نیستند و با مکتب اعتقادی اسلام در ستیزند. عموم طبقات مردم با آن‌ها همکاری ننمایند. اگرچه ممکن است عکس‌هایی از اینجانب و دیگر رهبران مذهبی را حمل نمایند... من به این فرصت‌طلبان اجازه ورود به منزل را نمی‌دهم.»

پنجم اسفند ۱۳۵۷ گردهمایی سازمان چریک‌های فدایی خلق و هواداران‌شان در زمین چمن دانشگاه تهران برگزار می‌شود. در اطراف زمین چمن تصاویر امام (ره) دیده می‌شود و در پایان قطع‌نامه‌ای صادر می‌کنند: «ما نیروها، افراد را بر اساس مواضعی که در برابر امپریالیسم می‌گیرند، داوری می‌کنیم و تنها همین اعتقاد است که ما را وامی‌دارد مبارزات پیگیر و حق‌طلبانه روحانیت مترقی به رهبری امام خمینی و آیت‌الله طالقانی را گرامی داریم و به همه نیرو‌های انقلابی و مبارز ارج نهیم». واکنش رهبران سازمان منافقین به این گردهمایی و طنین شعار‌های «سلام بر مجاهد و درود بر فدایی» و «اتحاد، اتحاد، ضرورت انقلاب» مسیری را به آبی گل‌آلود باز می‌کند که بسیاری از افراد سردرگم و بسیاری از جوانان جذب این گروهک‌ها شدند.

نشانه‌های یک انحراف آشکار می‌شود

ششم اسفند ۱۳۵۷ مسجد دانشگاه تهران شاهد تجمع طرفداران سازمان مجاهدین خلق است. مسعود رجوی مطالبی را ذیل این عناوین مطرح می‌کند: مبارزه با امپریالیسم، انحلال ارتش ضدخلقی، ادعای وجود تضییقات برای نیرو‌های انقلابی، تجلیل از امام (ره) در ظاهر و حمله به راه و هدف‌های ایشان، اعلام حمایت از چریک‌های فدایی و تمجید از آنان. رجوی چریک‌های فدایی را انقلابیون پیشتاز و از «سابقون السابقون» می‌نامد که در حال حاضر «اولئک المقربون» نیستند و دچار انواع تضییقات شده و طرد گردیده‌اند.

به نقل از موسی خیابانی در هفته‌نامه مجاهد (به تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۶۱) آمده است: «این سخنرانی در واقع به معنای تعیین و ترسیم بعضی حد و مرز‌ها بود که از ماهیت و هویت ویژه سازمان ناشی می‌شد و مسئولیت‌های تاریخی ما در قبال خلق و انقلاب، تعیین چنین حد و مرز‌هایی را ایجاب می‌نمود». مهدی ابریشمچی نیز این سخنرانی را سنگ‌بنای رابطه مجاهدین با امام خمینی (ره) قلمداد می‌کند. در این فضا، هماهنگی «سازمان چریک‌های فدایی خلق» و «سازمان مجاهدین خلق» اعجاب‌انگیز بود و به نظر می‌رسید به دلیل اعتقاد مشترک به مارکسیسم علیه انقلاب اسلامی و امام (ره) مواضع مشترکی دارند، اما این هماهنگی سرآغاز روایت‌سازی‌هایی بود که حقیقت مهمی را در پرده مخفی می‌کرد؛ حقیقتی که سال‌ها بعد آشکار شد؛ وابستگی رهبران این دو سازمان به دستگاه‌های جاسوسی امریکا.

کتاب، توالی تاریخی رخداد‌ها را تا تیرماه ۱۳۶۰ حفظ و عین متن گفته‌ها را نقل می‌کند تا دلایل بدگمانی‌ها به شهید بهشتی آشکار شود و بدانیم چه شد که منافقان مرحوم آیت‌الله طالقانی را پدر معنوی خود خواندند و شهید بهشتی را قاتل ایشان معرفی کردند.

خرده‌روایت شهیدسازی

یکی از نکات قابل‌توجه کتاب، آشکارکردن فرایند شهیدسازی سازمان مجاهدین خلق است. آنان بسیاری از نیرو‌های خودشان را تسویه درون‌سازمانی کردند و کشتند، آنگاه پیکر آنان را روی دست گرفتند و در آغاز، عوامل امپریالیست را متهم کردند و سپس چماقداران جمهوری اسلامی و سرانجام هم رهبران جمهوری اسلامی را. محمدرضا طلوع‌شریفی از نخستین افراد سازمان بود که به طور مشکوکی کشته می‌شود و سازمان، عامل مجهول امپریالیسم را مسئول این کشتن معرفی می‌کند. مسعود رجوی، در حالی که سه هفته از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، در کنار تابوت طلوع‌شریفی می‌گوید: «در دو سه هفته اخیر این ششمین شهیدی است که ما به این صورت از کف می‌دهیم، یعنی به صورت سوانحی که عمق آن برای ما قابل تأمل است... انقلاب ما ناقص و ناتمام و رو به افول خواهد بود، مگر اینکه هیچ‌گونه تضییق نظامی و سیاسی برای انقلابیون اصیل و جان‌برکف که از قدیم می‌جنگیده‌اند به وجود نیاید... ما هوادار ایجاد یک گارد مردمی هستیم، اما مبادا تجاربی که در یکی از کشور‌های عرب همسایه‌مان داریم در اینجا تکرار شود.»

در این نطق ناظر به شهیدنمایی طلوع‌شریفی، سازمان مجاهدین تا مخالفت با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و خلع سلاح کردن ارتش پیش می‌رود. همچنین آنان مفاهیم انقلاب اسلامی و انقلابی‌بودن را نیز مصادره به‌مطلوب کردند. اساساً جعل و تحریف مفاهیم یکی از شگرد‌های منافقان بود تا جایی که هنوز آثار این موضوع در جامعه ما قابل مشاهده است.

خرده‌روایت «دختر سال»

در پی «انقلاب فرهنگی» دست سازمان مجاهدین خلق از تحرکات دانشگاهی کوتاه می‌شد. تمهیدی که در پیش گرفتند اشغال‌کردن دانشگاه شیراز بود. آنان ساختمان‌های اصلی دانشگاه را اشغال و بر بالای ساختمان‌هایش سنگربندی کردند. در این میان آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب- امام جمعه وقت شیراز- به دلیل استفاده‌نکردن از نیرو‌های نظامی و همچنین اسلحه، از مردم شیراز درخواست کرد به سوی دانشگاه حرکت کنند و دانشگاه را از تصرف منافقین بیرون بیاورند. در پی این اطلاعیه مردم از سراسر شهر به سمت دانشگاه حرکت کردند. منافقین نیز بر اساس برنامه ازپیش‌طراحی‌شده، آماده بودند و مقدار زیادی سنگ و آجر به پشت‌بام برده بودند و از دیوار‌های نسبتاً بلند بر سر مردم ریختند و آنان را به‌شدت مجروح کردند، اما سرانجام مردم دانشگاه را از دست منافقین بیرون کشیدند. در این بین دختری ۱۵‌ساله به نام «نسرین رستمی» از طرفداران منافقین مجروح و به بیمارستان منتقل شد، با وجود اینکه جراحت عمیقی نداشت به ناگهان فوت کرد. فردای آن روز سازمان مجاهدین خلق اعلام کرد او با گلوله‌های چماقداران از دنیا رفته است و قتل او بر گردن انقلاب اسلامی، امام (ره)، آیت‌الله دستغیب و مردم حزب‌اللهی است. نشریه «مجاهد» شروع به مظلوم‌نمایی و بزرگ‌نمایی این رخداد در سراسر کشور کرد. از نسرین رستمی یک قهرمان مجاهد ساختند و عکس او را در اندازه‌های بزرگ چاپ کردند و به دست دختران نوجوان سازمان دادند و او را به عنوان «قهرمان مبارزه با ارتجاع» و «دختر سال» و نیز «مجاهد شهید» برگزیدند. در سیل بمباران این روایت‌سازی، اصل مطلب که اشغال دانشگاه شیراز و جنایت در حق مردم پیرو امام (ره) بود، فراموش شد و سرانجام دختری ۱۷ ساله آیت‌الله دستغیب را به شهادت رساند.

امجدیه و حرکت به سوی حمله مسلحانه

سخنرانی مسعود رجوی در ورزشگاه امجدیه در ۲۲ خرداد ۱۳۵۹، ۵/۱ ماه پس از واقعه طبس و در همان استادیومی که قرار بود بالگرد‌های امریکایی برای فرار گروگان‌های لانه جاسوسی فرود بیایند و همچنین حین برنامه‌ریزی برای کودتای نوژه و همزمان با بازی کودتای دکتر حسن آیت و حزب جمهوری اسلامی علیه رئیس‌جمهور برگزار شد. در این گردهمایی باز هم سازمان مجاهدین خلق با روایت‌سازی و تغییر در مفاهیم، آنچنان شهیدسازی و مظلوم‌نمایی کرد که با وجود اعلان جنگ علیه امام (ره) و انقلاب اسلامی، ۲۰ نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی، حمله به اجتماع امجدیه را محکوم کردند و خواستار مجازات و به کیفر رسیدن عاملان آن شدند، در حالی که حمله‌ای به امجدیه نشده بود. رجوی در دهه ۸۰ ذیل بیان درس‌های تاریخی خود با عنوان «استراتژی قیام و سرنگونی» از واکنش امام (ره) به ماجرای امجدیه ناراحت و خشمگین است و چنین می‌گوید: «همچنان که گفتم در این نقطه دیگر ارتجاع [امام و انقلاب اسلامی]یا باید بساطش را کلاً جمع می‌کرد و از جلوی راه مجاهدین و انقلاب دموکراتیک مردم ایران کنار می‌کشید یا باید جنگ غیررسمی را که یک سال قبل با صدای خودش در نوار‌های کاست اعلام و توزیع کرده بود، اکنون علنی و آشکار می‌کرد.»

پس از واکنش امام به ماجرای امجدیه، سازمان مجاهدین خلق، دفتر‌ها و نشریه‌های‌شان را تعطیل کرد و به شکلی گسترده به جذب‌کردن نوجوانان و جوانان اقدام کردند، همچنین روایت‌سازی شکنجه‌شدن زندانیان را فریاد زدند و فضای کشور را در این باره متشنج کردند. به این ترتیب نیمه دوم سال ۱۳۵۹ زمانی بود که آنان بتوانند تجهیزات نظامی خود را برای رخداد‌های بعدی و به ویژه خرداد ۱۳۶۰ کامل کنند. سرانجام خرداد و البته تیرماه ۱۳۶۰ رسید و پس از آن جای جلاد و شهید را چنان عوض کردند که هنوز باید برای آن دوره روشنگری و تبیین شود.

به هر روی تاریخ را در خط مستقیم نمی‌توان به طور کامل فهم کرد، چراکه تاریخ در حجم و به شکل چندصدایی پیش می‌رود. کتاب «خدا از من دفاع خواهد کرد» یکی از صدا‌های این تاریخ را که به شهادت جمعی از عزیزترین سرمایه‌های انقلاب اسلامی منجر شده است، دنبال می‌کند؛ صدایی که از دی‌ماه ۱۳۵۷ لحظه‌به‌لحظه دنبال می‌شود تا در تیرماه ۱۳۶۰، آماجی از خرده‌روایت‌ها بر تن و روح آیت‌الله شهید بهشتی بنشیند و خبر این‌گونه بپیچد: «آنچه من راجع به ایشان متأثر هستم، شهادت ایشان در مقابل آن ناچیز است و آن «مظلومیت» ایشان در این کشور بود.»

شاید برای خواننده این متن عجیب باشد که چرا در این معرفی از کتاب مذکور، هیچ نامی از شهید بهشتی نیامده است، زیرا نگارنده متن باور دارد برساخت خرده‌روایت‌هایی که منجر به رخداد هفتم تیر ۱۳۶۰ شد، در ذهن برخی مردمان چنان آرام نفوذ کرد و زمینه حذف فیزیکی شهید بهشتی را فراهم آورد که بی‌آنکه حقیقت نام آیت‌الله بهشتی را بدانند، او را آماج بی‌مهری و کین‌توزی قرار دادند.

کتاب «خدا از من دفاع خواهد کرد، بررسی جریان‌های منجر به شهادت شهید بهشتی» از سوی سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ۵۲۸ صفحه و با قیمت ۲۱۰ هزار تومان وارد بازار نشر شده است.

منبع: روزنامه جوان

احسان قنبری نسب
ارسال نظرات