۰۶ تير ۱۴۰۲ - ۱۱:۲۵
کد خبر: ۷۳۷۰۰۴

بازخوانی حادثه انفجار مسجدابوذر و نقشه ناکام منافقین در ترور آیت‌الله خامنه‌ای

بازخوانی حادثه انفجار مسجدابوذر و نقشه ناکام منافقین در ترور آیت‌الله خامنه‌ای
همراهی و همکاری سازمان منافقین با گروهک فرقان در ترور ششم تیرماه همواره یکی از فرضیات مهم تاریخی درباره این واقعه به حساب آمده است.

گروهک فرقان که در نخستین ماه‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ترور شخصیت‌هایی همچون شهیدان سپهبد قرنی، مرتضی مطهری، مهدی عراقی و محمد مفتح در اندیشه بی‌آینده ساختن انقلاب بود حالا و در کوران موج جدید ترور‌هایی که با رهبری منافقین پی ریزی شده بود به سراغ یکی دیگر از شخصیت‌های ممتاز و تاثیرگذار انقلاب آمده بودند.

ساعت نزدیک به یک بعد از ظهر ششم تیرماه سال ۱۳۶۰ و مابین نماز ظهر و عصر بود که صدای انفجاری در مسجد ابوذر تهران توجه تمام ایران را به خود جلب کرد. تهران روز‌های سختی را از سر می‌گذارند، یک هفته قبل و با آغاز فاز مبارزه مسلحانه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و موج جدید عملیات‌های تروریستی گوش مردم به صدای گلوله و انفجار مجددا آشنا شده بود. با این حال آنچه صدای انفجار در مسجد ابوذر را نسبت به دیگر صدا‌ها متمایز می‌کرد، ناتمام ماندن سخنرانی امام جمعه تهران بود که حالا هدف یک انفجار برنامه‌ریزی شده قرار گرفته بود. تردید‌ها پیرامون زنده ماندن آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای که نماینده مردم تهران در مجلس هم بود بالا گرفت؛ بمبی که در ضبط صوتی کنار تریبون مخفی شده بود آسیبی به نمازگزاران وارد نکرده بود، اما آنچه محافظان و مردم می‌دیدند جسم بی‌هوش امام جمعه تهران بود.

بیم از آینده انقلابی می‌رفت که گروهک‌های تروریستی نیرو‌های کلیدی‌اش را هدف ترور قرار داده بودند. محافظ آیت‌الله خامنه‌ای درباره وضعیت جسمی ایشان می‌گوید: «۲نفر از تیم پزشکی ابتدا ایشان را معاینه کردند نبضشان را گرفتند و گفتند متأسفانه تمام کرده؛ زمین و زمان دور سرمان چرخید، ولی خدا خیر بدهد دکتر فاضل که یکی از جراح‌های توانمند است همان لحظه با رئیس بیمارستان از اتاق عمل بیرون آمدند نبض آقا را کنترل کردند و بدون معطلی ایشان را به اتاق عمل منتقل و سریعا شروع به جراحی کردند... خبر‌ها در رادیو پخش شد حتی در ابتدا اعلام کردند که آیت الله خامنه‌ای و دو تا محافظ هایش شهید شده‌اند، دنده‌های آقا و بازوهایشان شکسته بود. کتفشان هم درآمده بود. جراحات عمیق هم بود تا یک ماه پس از این حادثه چندین بار ایشان بدحال شدند، ولی لطف خدا شامل حال ما و ایشان شد. تا عصر آن روز دکتر‌ها تا حدی توانستند جلوی خونریزی را بگیرند و تصمیم بر آن شد که ایشان را به بیمارستان شهید رجایی منتقل کنند.»

با آنکه در نخستین ساعات پس از این ترور، همه حادثه مسجد ابوذر را در ادامه عملیات‌های تروریستی منافقین به حساب می‌آوردند، اما شواهد حکایت از امری دیگر داشت. گروهک فرقان که در نخستین ماه‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ترور شخصیت‌هایی همچون شهیدان سپهبد قرنی، مرتضی مطهری، مهدی عراقی و محمد مفتح در اندیشه بی‌آینده ساختن انقلاب بود حالا و در کوران موج جدید ترور‌هایی که با رهبری منافقین پی ریزی شده بود به سراغ یکی دیگر از شخصیت‌های ممتاز و تاثیرگذار انقلاب آمده بودند.

یک روز پس از انفجار مسجد ابوذر، جلسه حزب جمهوری اسلامی در محله سرچشمه تهران هدف یک بمبگذاری دیگر قرار گرفت. انفجاری که این بار به شهادت سیدمحمد بهشتی و دیگر حضار جلسه منتهی شد. ترور‌ها را می‌شد در امتداد یکدیگر فهم کرد با این حال برخلاف انفجار حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه، حادثه تروریستی مسجد ابوذر توسط گروهک فرقان پی‌ریزی و اجرا شده بود. این گروهک که با افکار متحجرانه و مشی تکفیری، دستانش به خون دیگر یاران انقلاب نیز آلوده شده بود عملیاتی دور از انتظار انجام نداد، اما آنچه باعث تعجب همگان شده بود برقرار ماندن تشکیلات فرقان بود.

یکسال قبل و در خردادماه سال۱۳۵۹ اکبر گودرزی، طلبه جوانی که رهبری این گروهک تروریستی را بر عهده داشت و حکم به ترور بزرگانی، چون شهید مرتضی مطهری داده بود، پس از محاکمه در دادگاه به دار آوریخته شد. با این حال تشکیلات فرقان توسط محمد متحدی که از اصلی‌ترین عناصر این گروهک بود مجددا فعال شده بود تا انتقام اعدام گودرزی را بگیرد. محمد متحدی با همکاری امیر مسعود تقی‌زاده که قاتل شهید آیت‌الله قاضی طباطبایی بود، نقشه ترور عبدالمجید معادیخواه، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، آیت‌الله ربانی شیرازی و آیت‌الله سید علی خامنه‌ای را طراحی و اجرا کردند که دو عملیات اول با ناکامی کامل مواجه شد.

امیر مسعود تقی‌زاده در اعترافاتش درباره نحوه ترور آیت‌الله خامنه‌ای در ۶ تیر ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر می‌گوید: «طرح استفاده از ضبط صوت برای عملیات از قبل توسط مهدی [محمد متحدی]مطرح شده بود، چون من برای یک خبرنگار ژاپنی کار می‌کردم، از طریق ترمه او و چند بار برای مصاحبه مطبوعاتی پیش بهشتی هم می‌رفتند و معمولاً خبرنگار‌ها ضبط صوت را روی میز می‌گذاردند.

این فکر به نظر مهدی [محمد متحدی]رسیده بود... یک طرحی را برای من کشیده بود که از روی آن یکی را درست کنم و آن یک مکعب مستطیل بود که در آن چند سوراخ به نظر ۹ میلی‌متری با فواصل مساوی تعبیه شده بود و سپس بعد از تهیه آن که من به یک تراشکاری دادم و حتی وی مشکوک شده بود و اوستایش گفته بود که این برای اسلحه است و من با هزار مکافات و توجیه بالاخره گرفتم و مهدی بعد از چند روز کار روی آن چیزی درست کرده بود به قرار زیر که چهارتا فشنگ در سوراخ‌ها قرار می‌داد (در هر سوراخ یک عدد) و سپس یک صفحه را که چهار میخ به آن وصل کرده بود و توسط یک محور وسط این صفحه را به سمت مکعب مستطیل می‌کشید که اگر ضامن را کشیده و صفحه را به عقب برده و رها می‌کردیم، میخ‌ها بر روی فشنگ‌ها خورده و آن‌ها هم عمل می‌کردند...

این ضبط در مرحله اول برای موسوی اردبیلی در نظر گرفته شده بود که هر شب جمعه در مسجد کنار خانه‌اش سخنرانی و تفسیر داشت و [..]مهدی به حسن گفته بود که، چون او تفسیر قرآن می‌کند کار در آن زمان از نظر بیرونی خیلی تبلیغ بدی می‌شود، به همین دلیل دفعه بعد من رفتم و دیدم که امکان دارد که کار با ضبط انجام دهیم، بنابراین برای هفته بعد مهدی ضبط را تهیه کرده بود، ولی درست همان هفته وی بنا بر یک عزا یا عیدی به مشهد رفته بود و نشد.

تا اینکه مطلع شدیم [آیت‌الله]خامنه‌ای در محل یک برنامه پرسش و پاسخ دارد. من روز قبل برای شناسایی مسجد رفته و فردایش با ضبط به محل رفتم. قبلاً مهدی آن را با چراغ امتحان می‌کرد و خوب عمل می‌کرد، ولی روز عمل صبحش که من چند دفعه آزمایش کردم، متوجه شدم که زیاد هم قابل اعتماد نیست و با کمی تکان از حالت معمولش بیرون می‌آید. به هر حال من ظهر به مسجد رفتم و دیدم که یک نماز به امامت خود [آیت‌الله]خامنه‌ای خوانده‌اند و نماز بعدی را هم من شرکت کردم و سپس وقتی وی برای سخنرانی به پشت میز بزرگی که قرار داشت رفت من بعد از یکی دو دقیقه ضبط را به کار انداخته و جلوی وی گذاشتم.

البته، چون میز بزرگ بود او برای برداشتن کاغذ سؤال‌ها به آن طرف و این طرف خم می‌شد، من امکان اینکه به هدف بخورد را زیاد نداشتم و دیگر اینکه، چون ترس داشتم، قبل از رسیدن نوار به آخر بمب عمل کند هر چه سریع‌تر به کناری رفته و جوراب‌هایم را پوشیدم و سپس به توالت رفته و از آنجا خارج شدم و از کوچه پشتی به میدان ابوذر که فولکس را آنجا گذاشته بودم رفتم و از محل دور شدم.»

فرقان و منافقین دو لبه قیچی ترور

همراهی و همکاری سازمان منافقین با گروهک فرقان در ترور ششم تیرماه همواره یکی از فرضیات مهم تاریخی درباره این واقعه به حساب آمده است. از سویی مشی و مرام این ۲گروه تروریستی شباهت حداکثری با یکدیگر داشته و از سوی دیگر سوژه‌هایی که برای ترور انتخاب می‎کردند تا حد قابل توجهی با همدیگر همپوشانی داشته است. به همین خاطر با توجه به زمان ترور آیت‌الله خامنه‌ای که در کوران عملیات‌های تروریستی سازمان منافقین بود، اقدام فرقان را می‌توان تکمیل کننده پازل گروهک رجوی دانست.

احمد قدیریان معاون اجرایی وقت دادستان انقلاب اسلامی تهران در اظهارنظری پیرامون این ارتباط می‌گوید: «کسانی که پیگیر مسائل مبارزاتی در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی بودند، می‌دانند که سازمان مجاهدین خلق، برای پوشش دادن به ترورهایش، ده الی پانزده گروه یا خرده‌گروه ایجاد کرده بود؛ یعنی اساسا، چون قبل و بعد از انقلاب تا خرداد۶۰، به هر دلیل نمی‌خواست برخی از اقدامات تروریستی به پایش نوشته شود، آن را از طریق ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم و حتی القاء به یکی از این گروه‌های خودساخته انجام می‌داد.

بالطبع از دیدگاه من، گروه فرقان ناشی از اراده سازمان مجاهدین بود. برخی از افراد به وجود این رابطه اعتقادی ندارند، اما من دست کم نمی‌توانم این واقعیت را نادیده بگیرم که رفتار‌های تروریستی گروه فرقان شباهت زیادی به سازمان مجاهدین داشت. وقتی انبار اسلحه گروه فرقان در یکی از باغ‌های کرج کشف شد، ما دیدیم به همان شیوه منافقین، اسلحه‌ها را انبار کرده‌اند، یعنی اسلحه‌ها را گریس زده، داخل مشمع گذاشته و دفن کرده بودند.»

سیدهادی خسروشاهی نیز کمابیش چنین نظری درباره همراهی و همسویی فرقان با منافقین داشت. ایشان ضمن اشاره به اینکه در راهپیمایی عاشورای ۵۷ گودرزی رهبر فرقان را در حال حمل پلاکارد مجاهدین خلق دیده می‌گوید: «با توجه به اینکه بعد‌ها معلوم شد که یکی از اعضای هسته دوم فرقان به نام محمد حسینی عضو سازمان (منافقین) بوده است باید حداقل این را پذیرفت که سازمان افراد نفوذی خود را در این فرقه داشته و می‌توانسته در ترور‌ها خط‌دهی کند و یا اطلاعات مقدماتی برای انجام ترور‌ها را در اختیار این فرقه بگذارد. از سوی دیگر خانه‌های امن تیمی فرقان مملو از کتاب‌ها و نشریات سازمان بوده که با توجه به کمیت آن‌ها بی‌تردید فقط برای مطالعه گودرزی و هوادارانش نبوده است.»

با مجموعه این احوالات نمی‌توان چشم بر این واقعیت بست که حتی اگر در جریان ترور آیت‌الله خامنه‌ای، همکاری سازمانی و تشکیلاتی از سوی ۲گروهک صورت نگرفته باشد، اما هم فرقان و هم منافقین در حال طی کردن یک خط تخریبی مشترک برای بی‌آینده ساختن انقلاب اسلامی بوده‌اند. آنچنان که ترور شهید مرتضی مطهری، کمتر از ۳ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در شرایطی بود که ایشان قدیمی‌ترین مخالف سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در میان روحانیت به حساب می‌آمد که حساسیت ویژه‌ای روی قرائت‌های التقاطی از اسلام (ویژگی مشترک فرقان و منافقین) داشتند.

بی‌اطلاعی رهبر انقلاب از شهادت شهید بهشتی

عملیات ترور آیت‌الله خامنه‌ای نهایتا تیری بود که به سنگ خورد و ایشان پس از طی کردن دوره درمان چند هفته‌ای از بیمارستان مرخص شدند.

محافظ وقت رهبر انقلاب درباره حادثه‌ای که یک روز پس از ترور آیت‌الله خامنه‌ای در حزب جمهوری اسلامی اتفاق افتاد می‌گوید: «اگر این حادثه برای ایشان پیش نمی‌آمد فردایش انفجار حزب بود و قطع به یقین آقا کنار شهید بهشتی بود. در آن روز ما در بیمارستان بودیم و وقتی خبر را شنیدیم تا دو هفته به آقا نگفتیم تا به بخش منتقل شوند حتی مسیر بیمارستان را هم از تصاویر شهید بهشتی و اطلاعیه‌های حادثه دفتر حزب جمهوری پاکسازی کردیم تا آقا از شهادت ۷۲ تن خبردار نشوند.

در بخش هم که ایشان تلویزیون و روزنامه می‌خواستند به بهانه اینکه دکتر ممنوع کرده‌اند اجازه نمی‌دادیم. یک روزی که آقا هیچ مشکل جدی نداشتند و رادیو و روزنامه می‌خواستند، بهانه‌های متعدد می‌آوردیم که دیگر ایشان خواسته‌شان جدی‌تر شد و با حاج احمد آقا و آقای هاشمی تماس گرفتیم تا بیایند. آن‌ها آمدند و حادثه را به صورت ملایمی تعریف کردند و گفتند آقای بهشتی مجروح و در بیمارستان سینا هستند.

بعد از رفتن آقای هاشمی و حاج احمد آقا، آقای خامنه‌ای تیم پزشکی را خواستند و گفتند کسی اینجا نماند همه به بیمارستان سینا بروید و بالا سر آقای بهشتی باشید! به نظرم آقا متوجه عدم تکاپوی پزشکان شدند، صبح فردای آن روز یکی از دوستان ایشان؛ آقای سید علی مقدم، که هر روز به ایشان سر می‌زدند وارد اتاق شدند و قبل از آن هم ما فراموش کردیم موضوع را تذکر بدهیم، وقتی وارد شدند آقا از او سوال کردند که حادثه بهشتی چه بوده، او هم همه ماجرا را تعریف کردند و ایشان آن موقع متوجه شهادت بهشتی شدند.

آن روز آقا از آقای بهشتی صحبت بیست دقیقه‌ای کردند که وسیله‌ای نداشتیم تا آن را ضبط کنیم. هر موقع تلویزیون را روشن می‌کردیم و این شعار پخش می‌شد که ایران پر از بهشتیه، آقا از فرط ناراحتی می‌گفتند تلویزیون را خاموش کنید؛ ایران دیگر هیچ وقت فردی، چون بهشتی را نخواهد دید.»

احسان قنبری نسب
ارسال نظرات