نوسروده حجتالاسلام جواد محمدزمانی، احمد واعظی
نوسروده احمد واعظی: برخیز ای جان برادر وقت جنگ است
برخیز ای جان برادر وقت جنگ است
برخیز و منشین که نه هنگام درنگ است
هر لحظهای باید مهیای سفر شد
از هر زمان دیگری آمادهتر شد
حال و هوای دیگری دارد زمانه
زآن بینشان هر گوشهای باشد نشانه
دنیا برای یک تحول بیقرار است
در آسمانه هوهوی تیغ ذوالفقار است
آقای ما فرمود باید گام برداشت
با عزم بیسستی قدم در راه بگذاشت
لطف خدا ما را به اوج خود رسانده
تا قله مقصود ما راهی نمانده
فرمود روشن میشود شبهای تاریک
دور است از ما خستگی و قله نزدیک
صوت خوش دلدار میآید برادر
بوی ظهور یار میآید برادر
دیدی چهها کردند یاران فلسطین
طوفان به پا کردند یاران فلسطین
آنهم چه طوفانی کزو آتش ببارد
از بیت الاقصی خیزد، اقصی نام دارد
از آسمان بارید، از دریا خروشید
از رعد و برقش، جان اسرائیل لرزید
یکباره کاخ ظلم و وحشت را بهم ریخت
کودککشان بیمروت را بهم ریخت
آزادی قدس این زمان گردیده نزدیک
باید به روح حاج قاسم گفت تبریک
ای دشمن بیدادگر هشدار هشدار
اسب تو بازنده است، بردی نیست در کار
هرگز نخواب آسوده، ما بیدار هستیم
ما بچههای حیدر کرار هستیم
ما جام عشق از ساقی کوثر گرفتیم
درس نبرد از فاتح خیبر گرفتیم
ما مرد میدانیم و میدانهاست در پیش
این اول کار است، طوفانهاست در پیش
عمر جنایتهایتان پایان گرفته
ابر آمده، باد آمده، طوفان گرفته
این غرش توفنده بود، آغاز طوفان
یک رزم از یک پادگان و چند گردان
بگشای چشم خویش، میدان را ببینی
گر زنده ماندی، اصل طوفان را ببینی
نو سروده حجتالاسلام جواد محمدزمانی: فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
گشوده باغ تاریخ از گل عبرت بسی دفتر
که هر برگ از تبِ خجلت رُخی دارد چو شبنم تر
اگرچه ماجرای قدس اسفناک است و دردآور
نمیماند به دست دشمنان این خاک پهناور
از آن مردم خود میشود این طُرفه بوم و بر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
چقدر این سرزمین زیباست با نام فلسطینش
و قدسش، الخلیلش، بیت لحمش، دیر یاسینش
و داوود و سلیمان و مسیح و دین و آیینش
و معراج نبی اکرم از اوراقِ زرینش
نباید ساکنش باشد، مگر قوم خدامحور
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
و قُدس این قبله اول، «منا»، «مشعر» به یاد اوست
و در ماه مبارک، جمعه آخر، به یاد اوست
«علی» آن شیرمردِ عرصه «خیبر» به یاد اوست
و در شبهای قدر، آنقدر پیغمبر، به یاد اوست
که اینجا سرزمین امتش بوده است سرتاسر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
هلا شمر است اسرائیل در این برهه حساس
بیا ای دوست، شمر روزگار خویش را بشناس
کم از ابن زیادند این مگر جمع خدانشناس
امان نامهست عقد صلحشان! واغیرتاً عباس
نشد از صلح اسرائیل و اعراب این فراگستر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
نه خیری کنفرانس صلحها دارد، نه تأییدش
نه جز بیراهه آنچه «نقشه راه» است تمهیدش
نه «شرم الشیخ» شرم آور، نه صلح «کمپ دیویدش»
چه بیچارهست آن کس که به اینها بوده امیدش
نمیداند که باید پس گرفت از خصم خیرهسر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
به جرأت، قتلعام کودکان، آیین موسی نیست
ستم کردن به هر پیر و جوان، آیین موسی نیست
زنان، مردان، چنین بیخانمان، آیین موسی نیست
جنایت در جنایت بیامان، آیین موسی نیست
چه باشد پاسخ ما در پی این ظلم شرمآور؟
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
اگر با خنجر، این سنگی که در دست است، همسنگ است
اگر هفتادسال این مرز و بوم، آماج صد جنگ است
اگر خاک فلسطینم، شقایق فام و خون رنگ است
اگر «فتح شقاقی» جلوه ایثار و فرهنگ است
همه سرچشمه دارد از طلوع سرخ این باور:
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
چنان شمعاند این مردم برای سوختن،آری
همه هموار کرده رنج دنیا را به تن، آری
همه آواره دهها سال در دشت و دمن، آری
نمیخواهند جز خاک وطن، خاک وطن، آری
وطن روزی شود، از روز اول نیز خرمتر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
نه اسرائیل در میدان به فتح تازه، نائل شد
نه شهرکسازیاش منجر به حل این مسائل شد
فقط دیوار شد دور خودش، دیوار حائل شد
بگو فردا که اسرائیل زائد بود، زائل شد
و روی نقشهها باشد فلسطین نام این کشور
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
فلسطین زنده شد امروز و پولادین شده گامش
به گردانهای «القدسش»، به موشکهای «قسّامش»
به منشور «انتفاضه» با شعور و عزم و اقدامش
به شوقِ نوجوان «غزه» در هنگام اعزامش
به این اندیشه پویا که جاری ماند تا محشر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
خمینی گفت: اکنون قدس در دستِ شیاطین است
هلا اسلامِ ما را پاره تن، این فلسطین است
کنون قدس شریف، آزادیاش با جانِ شیرین است
سلیمانی -شهید قدس- بر این عهدِ دیرین است
که باید قدس را آزاد کرد از دست این کافَر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
بگو حتمی است پیروزی برای ما، مسلّم هم
بگو با محتشم شد شورشی در خلق عالم، هم
که میآید ز قدس آوای پرشور محرم، هم
نوشته روی سنگ قبرِ «تهرانی مقدم»، هم
کسی که آرزویش مرگ اسرائیل بود، آخر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
بنایِ «قبة الصخره» کنار «مسجد الاقصی» ست
بساطِ «جاء نصرالله و الفتح» خدا اینجاست
که «سُبحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِه» آیتی گویاست
فلسطین هم به پیروزیاش نزدیک است، این پیداست
جهان یک روز حتی میشود، این جمله را از بر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
به فطرت، یار هر مظلوم، یار هر مسلمانیم
همه یارِ «حماس» و یارِ «حزبالله» لبنانیم
اگر عالم شود دشمن، به عهد خویش میمانیم
نماز جمعه را یک روز در «قدس» میخوانیم
محقق میشود آخر به حق این گفته رهبر:
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
نوسروده محمود تاری: تیغ انتقام
تا غزّه بخون غلتید آتش به فَلک افتاد
آتش ز غم هستی بر بال مَلک افتاد
ابلیسترین دشمن آتش به دل اندازد
با شعله شیطانی بر آینه میتازد
مظلومترین مردم غلتیده بخون باشند
قربانی این میدان با تیغِ جنون باشند
اطفال بخون غلتان در دامن مادرها
خاموش چو خواهرها دلخون چو برادرها
عالَم شده آشفته از طایفه صهیون
هم غزّه بخون غلتان هم خسته جگر گردون
تاریخ کجا دیده این ظلم فراوان را
این موج پریشانی این آتش بُحران را
بر جامعهی امروز اندوهِ روایتهاست
این فاجعه تصویری از اوج جنایتهاست
هر فتنه که میبینم از آل یهود است این
از طایفه شیطان یا قوم ثَمود است این
کشتار مسلمانان خون در جگر آورده
یک بار دگر قاتل بر نیزه سر آورده
شمر و شَبَث و اَشْعَث با حرمله هم دستند
از خون مسلمانان نوشیده و سر مستند
مَستند و جنون دارند این طایفه قاتل
برخیز و بیا ای حق، تا آن که رَوَد باطل
منفورترین جانی از کاخِ سفید آید
با رویِ کَریِهِ خود چون شمر و یزید آید
خون شهدا یاران آئینه عاشوراست
یعنی همه ی دنیا از آنِ حسینیهاست
پیروزی اهل دین عهدیست که میآید
چون منتقم عالَم مهدی ست که میآید