شیعه امامیه بر این نظر است که آیین پاک اسلام، گذشته از رشتهای معارف اصلى مربوط به مبدأ و معاد و رشتهای اصول اخلاقى، سلسلهای قوانین و مقررات در مورد اعمال انسانى دارد که بدون استثنا به همه جهات زندگى جامعه انسانى رسیدگى مینماید و هر انسان مکلفى – اعم از سیاه و سفید، عرب و عجم، مرد و زن، در هر محیطى و با هر شرایطى زندگى نماید – را موظف مىکند که اعمال فردى و اجتماعى خود را با آنها تطبیق نماید و از آن دستورات که مجموعه آنها شریعت نامیده مىشود، پیروى نماید.
اکنون روشن است که تطبیق هیچ عملى به قانون و حکم مربوط خود، بدون تشخیص علمى متن همان قانون، میسر نیست؛ ازاینرو تحصیل علم به قوانین علمى و احکام فرعى اسلام، یکى از وظایف مسلمانان خواهد بود. این مسئله از راه اعتبار عقلى به ثبوت مىرسد و بیانات کتاب و سنت نیز همین معنا را تأیید مىکند.
از راه اعتبار عقلى میتوان گفت که از جهت عقلی نمىتوان تردید داشت که انجامدادن عملى که انسان آن را نمىداند، از قدرت و توانایى وی خارج است و تکلیف به غیر مقدور از جهت عقلی جایز نیست، پس همان اوامر و نواهى که تکالیف و وظایف دینى را تثبیت مىکند، لزوم تحصیل علم به آن تکالیف و وظایف را نیز تثبیت مىکند.
از راه بیانات دینى نیز آیاتى که به عموم خود، تکلیف حرجى یا تکلیف عاجز یا ظلم را از حق سبحانه نفى مىکند، براى اثبات این مطلب نافعاند، مانند: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها …» (البقره: ۲۸۶)، و: «… لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا» (النساء: ۱۹۸) و: « إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً» (یونس: ۴۴) و آیاتى که مؤاخذه را منوط به اتمام حجت مىکند، مانند: «لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّهٌ» (البقره:۱۵۰) و نظایر آنها که در کتاب الهی آمده است.
روایات بسیارى که جاهل قاصر را معذور مىدارد، التزاماً دلالت به لزوم ایجاب تحصیل در امر تکالیف دارد. از کلمات معروف خاتم أنبیاء – صلى الله علیه و آله – است که فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِم … » شیخ ابوجعفر کلینی؛ الکافی؛ بَابُ فَرْضِ الْعِلْمِ وَ وُجُوبِ طَلَبِهِ وَ الْحَثِّ عَلَیْه. نیز راوی از امام صادق – علیه السلام – چنین نقل میکند: «سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ – علیه السلام – وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ، فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَبْدِی أَ کُنْتَ عَالِماً، فَإِنْ قَالَ نَعَمْ، قَالَ لَهُ أَ فَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ، وَ إِنْ قَالَ کُنْتُ جَاهِلًا، قَالَ لَهُ أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّى تَعْمَلَ فَیَخْصِمُهُ وَ ذَلِکَ الْحُجَّهُ الْبَالِغَه» شیخ مفید؛ الأمالی.
اینک نظر به اینکه بیانات دینى که در کتاب و سنت واقع است، کلى و محدودند و صور اعمال و حوادث واقعه که مسائل مورد ابتلا را تشکیل مىدهند، غیر متناهى و نامحصورند، براى بهدستآوردن جزئیات احکام و تفاصیل آنها، راهى جز اعمال نظر و پیمودن طریق استدلال نیست. البته این مطلب نیز براى ما معلوم است که در بیانات دینى که به دست ما رسیده است، راه دیگرى جز همین راه عادى براى رسیدن به این هدف نشان داده نشده است. از همینجا روشن مىشود که براى تشخیص وظایف و احکام دینى باید راهى را پیمود که عقلاى اجتماع براى تشخیص وظایف فردى و اجتماعى از متن قوانین و دستورات کلى و جزئى و معمولى مىپیمایند، و به عبارت دیگر، یک سلسله قواعدى را که براى بهدستآوردن وظایف و مقررات به کار برده مىشود، باید به کار انداخت و وظایف و احکام شرعى را از متن بیانات دینى استنباط نمود. کسى که اخبار ائمه دین را سیر و تتبع مىنماید، موارد بسیارى را ملاحظه خواهد کرد که در آنها ائمه دین با صحابه و پیروان یا با مخالفان خود به مباحثه و مناظره پرداختهاند و احکام شرعى را از کتاب خدا و سنت پیامبر – صلى الله علیه و آله – به طریق معمولى استنباط نمودهاند. این همان معناى اجتهاد است که در محاورات امروزى ما جارى است.
حجت الاسلام محمد علی اردستانی (تهرانی) عضو هیات علمی گروه فلسفه پژوهشکده حکمت و دین پژوهی