۲۵ دی ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۹
کد خبر: ۷۴۹۶۴۱

آیا ترور، گزینه مناسبی برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران است؟

آیا ترور، گزینه مناسبی برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران است؟
جمهوری اسلامی، هرگز با پدیده ترور بیگانه نبوده است؛ از همان ماه‌های ابتدایی تاسیس حکومت، ترور افراد شاخص وابسته به نظام برای متلاشی‌شدن بدنه مدیریتی حکومت در دستور کار قرار گرفت.

به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، وقتی همه گزینه‌های روی میز یکی پس از دیگری خط می‌خورد، گزینه حذف فیزیکی و «ترور» مطرح می‌شود. ترور، چه هدفمند، چه کور، به‌معنای وحشت و وحشت‌آفرینی است تا در فضای متشنج ایجادشده به خواسته‌هایی که با زبان منطق و مستدل از رسیدن به آن ناامید شدند، دست پیدا کنند.گزینه ترور برای برخی، راهی میان‌بر برای رسیدن به اهدافشان به نظر می‌رسد.

جمهوری اسلامی، هرگز با پدیده ترور بیگانه نبوده است؛ از همان ماه‌های ابتدایی تاسیس حکومت، ترور افراد شاخص وابسته به نظام برای متلاشی‌شدن بدنه مدیریتی حکومت در دستور کار قرار گرفت. این ترورها محدود به حذف شخصیت‌های نظامی و سیاسی نمی‌شد، بلکه مردم عادی و غیرنظامی نیز در رده بعدی این لیست قرار گرفتند. بازخوانی دوباره تاریخ ترور در عمر 45ساله جمهوری اسلامی نشان می‌دهد آیا ترفند ترور راه‌حلی موفق در دستیابی به خواسته‌های طرف مقابل بوده است یا خیر!

قهر با اعمال شاقه!

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسعود رجوی با تبریک به امام، خود و سازمان را در چهارچوب نظام تعریف کرد؛ ولی بعد از مدتی، بنای ناسازگاری و مخالفت با نظام تازه‌تاسیس را برداشت تا با اتکاء به نیروی جوان تازه‌نفس و طرح شعارهایی که یکسر آن نقد مستقیم و تند روحانیت بود بنای مقابله مستقیم با راس نظام و براندازی آن را در پیش گرفت.

1- عدم قبول قانون اساسی

2- عدم انتخاب رجوی از سوی مردم در انتخابات خبرگان

3- عدم صلاحیت در اولین انتخابات ریاست‌جمهوری

4- عدم کسب رای لیست مورد حمایت سازمان در انتخابات مجلس شورای اسلامی

از جمله مواردی بود که پله‌پله به شکاف هرچه عمیق‌تر میان سازمان مجاهدین خلق و نظام انجامید. حرکت منسجم مردمی و تثبیت نظام، کار را برای سازمان دشوار کرده بود. بدین‌ترتیب، «خط استراتژیک و راه‌حل نهایی مجاهدین خلق این بود که اگر با روش‌های متعارف سیاسی مثلاً انتخابات نتوانند به قدرت دست یابند، ناگزیر برای دستیابی به آن دست به اسلحه ببرند.» «۱»

چه باید کرد؟

افزایش تنفر از نظام تازه‌تاسیس جمهوری اسلامی، به‌کاربردن انواع تاکتیک‌های تبلیغاتی و مظلوم‌نمایی، القای «این‌همانی» جمهوری اسلامی و رژیم پیشین و مقابله مستقیم با ارتجاع«۲» [روحانیت] و نیروهای حامی آن مهم‌ترین و پرکاربردترین روش به‌کارگرفته‌شده سازمان تا سال 60 بود؛ سازمانی که تصور می‌کرد به پشتوانه کشته‌های رهبران اولیه‌اش در دهه پنجاه و سابقه مبارزه با رژیم پهلوی، یکی از محبوب‌ترین نیروهای سیاسی مردم خواهد بود و می‌تواند با اتکاء به شبه‌نظامیان چند هزار نفری خود نبض قدرت را در اختیار بگیرد، با یک «نه» بزرگ مردم مواجه شد. تحلیل سازمان ورای واقعیت بود. آن‌ها بعد از شکست در انتخابات مجلس با تجمع در ورزشگاه امجدیه پای سخنان رهبر سازمان نشستند. رهبر سازمان با سخنرانی تحت عنوان «چه باید کرد؟»«۳» سعی در القای مظلومیت سازمان و ایجاد تهییج و پررنگ‌شدن حس تنفر و انزجار از نظام و حامیانش در دل سمپات‌ها کرد. در این سخنرانی، او غیرمستقیم تنها راه فائق آمدن بر این ظلم را مقابله مستقیم با نظام بیان کرد.

حذف شاه‌مهره‌های نظام به‌منظور بی‌ثبات‌کردن آینده نظام در کنار ترور سرانگشتان رژیم [یعنی حامیان نظام اعم از سپاهی، حزب‌اللهی، بسیجی و کسانی که به‌نوعی حامی نظام بودند] از جمله اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت سازمان در تابستان سال 60 بود. «۴»

در حقیقت، گزینه ترور وقتی روی میز منافقین قرار گرفت که مطمئن شدند نه پشتوانه مردمی دارند و نه از راه‌های قانونی به هدف خود می‌رسند. ترورهای اواخر دهه پنجاه توسط گروهک التقاطی فرقان و ترورهای دهه شصت منافقین اولین آزمون جدی برای مردم بود که در کنار هدف‌گرفتن افراد رده‌بالای نظام، مردم عادی و بی‌گناه هم مورد هدف قرار می‌گرفتند و ایجاد ترس و ناامنی برای مردم می‌توانست بدبینی آن‌ها را به حاکمیت افزایش دهد، ولی این هدف با بن‌بست مواجه شد.

آیا ترور، گزینه مناسبی برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران است؟

دهه هفتاد و ترورهای کور و هدفمند

پرونده منافقین با عملیات مرصاد در ایران به پایان رسید. حالا منافقین به‌سان لشکر شکست‌خورده در پادگان اشرف در کنار شست‌وشوی مغزی اعضاء همچنان هدف نهایی خود را سرنگونی نظام و به‌دست‌گرفتن قدرت می‌دانستند. آن‌ها که در دهه شصت ترورهای کور و بمب‌گذاری در مناطق مختلف کشور را با هدف ایجاد ناامنی و القای ناکارآمدی سیستم در برقراری امنیت دنبال می‌کردند با هوشیاری دستگاه امنیتی کشور در دهه هفتاد خط ترور را به‌سختی ادامه دادند. بمب‌گذاری در حرم امام رضا علیه‌السلام و به شهادت رساندن جمعی از زائران حرم، در کنار ترور «سپهبد صیاد شیرازی» و «اسدالله لاجوردی» نمونه‌هایی از تقلای آن‌ها برای رسیدن به خواسته‌های نامشروعشان بود.

سنگی بزرگ‌تر از تحریم؛ حالا ترور!

روی کارآمدن نظام جمهوری اسلامی در دورانی که ایران ژاندارم منطقه و حافظ منافع آمریکا بود، برای قدرت‌های بزرگ اتفاقی غیرقابل پیش‌بینی به نظر می‌رسید. جنگ ترکیبی علیه ایران با هدف سقوط نظام به اوج خود رسید. تحریم‌های اقتصادی، نظامی، دارویی و بلوکه‌شدن دارایی‌های ایران به‌صورت جدی دنبال می‌شد، اما نتیجه تحریم‌ها هم مانند ترورهای دهه شصت تا حد زیادی متفاوت از پیش‌بینی‌ها و تصورات عاملان آن بود. توان هسته‌ای ایران باوجود تحریم‌های گسترده شوک بزرگی به جامعه جهانی وارد کرد. جان کلاسر، در مقاله‌ای در 4 نوامبر 2011 اظهار کرد: «آمریکا برای متوقف‌کردن برنامه هسته‌ای ایران به چند اقدام متوسل شده است: بهره‌گیری از تروریسم سایبر، کشتن هدفمند دانشمندان ایرانی، محاصره مالی و جنگ نیابتی». پاتریک کلاسون، دبیر ابتکار امنیتی ایران در بنیاد واشنگتن هم ترور دانشمندان هسته‌ای ایران را یکی از راه‌ها برای مقابله با ایران دانست و گفت: «ترور راهی است که در پیش رو قرار دارد». «۵»

شناسایی و ترور دانشمندان هسته‌ای حالا به همان اندازه برای غرب و اسرائیل مهم شده بود که در دهه شصت زدن رجال سیاسی برای منافقین. پایه‌های قدرت حکومت در ابعاد سیاسی و نظامی به تثبیت رسیده و حالا ایران در اوج تحریم‌ها به دانش و توان هسته‌ای هم دست‌یافته و محکوم به ترور بود.

از اواخر دهه هشتاد شمسی، ترور دانشمندان هسته‌ای با حمایت مستقیم آمریکا و عوامل اسرائیلی منجر به از دست دادن تنی چند از دانشمندان عرصه هسته‌ای به‌منظور توقف ایران شد؛ اما ایده ترور دانشمندان هم مانند دهه شصت که رجال سیاسی را به قصد بی‌ثباتی آینده نظام ترور می‌کردند، با چالش جدی روبه‌رو شد. توان هسته‌ای کشور به‌اندازه‌ای تثبیت شده بود که با ترور تنی چند از دانشمندان این عرصه از حرکت روبه‌جلو متوقف نشده و برای توقف آن مجبور به تغییر شگرد شدند.

حسینی: شهید سلیمانی شخصیتی فراجناحی و دلسوز انقلاب بود - ایمنا

«شهید سلیمانی» بزرگ‌تر از «سپهبد سلیمانی»!

ناکامی‌های متعدد آمریکا در اجرای برنامه‌هایی که پس از حادثه 11 سپتامبر برای غرب آسیا داشت، تا اندازه زیادی به هژمونی آمریکا در منطقه لطمه زد. از طرفی، نقش‌آفرینی ایران به‌عنوان بازیگر جدید که حالا بدون نیاز به حمایت آمریکا، قدرت برتر منطقه شده است و از طرف دیگر، شکست رژیم صهیونیستی در جنگ‌های 33روزه با حزب‌الله لبنان و 22روزه با غزه، حضور آمریکا در منطقه را بیش از گذشته با اهمیت کرد. در این میان، مخالفت جامعه جهانی با حکومت بشار اسد منجر به ظهور و بروز گروه‌های اسلام‌گرای تروریستی شد که با حمایت مستقیم آمریکا و رژیم صهیونیستی در تلاش برای برهم‌زدن امنیت منطقه و کم‌رنگ‌شدن نقش ایران بودند، «۶» بحرانی که تا سال‌ها گریبان‌گیر عراق و سوریه شد و با حمایت‌های بی‌وقفه غربی‌ها از داعش، سقوط دولت‌ها روی کاغذ حتمی به نظر می‌رسید. هدف این برنامه‌ها انفعال ایران بود، ولی با نقش‌آفرینی هوشمندانه جمهوری اسلامی این سیاست هم با بن‌بست مواجه شد.

دهه نود اوج نقش‌آفرینی مردان نظامی در میدان مبارزه بود؛ حکومت خودخوانده داعش با همه حمایت‌های غربی‌ها به پایان رسید، گروه‌های مقاومت یمنی و فلسطینی از حالت تدافعی خارج شدند و با حضور در میدان، معادله را به نفع خود تغییر دادند. حالا نقطه سرخط؛ توسل دوباره به گزینه ترور!

ترور فرماندهان مقاومت در ادامه خطی بود که ناتوانی و استیصال آمریکا را به اوج خود رساند. این‌بار هم اعتراف صریح رئیس‌جمهور آمریکا در ترور شهید «سپهبد سلیمانی» و در پیش گرفتن ترور رسانه‌ای گروه‌های مقاومت به‌عنوان تروریست در افکار عمومی، بازهم نتیجه عکس داد. حماسه میلیونی تشییع شهید سلیمانی و یارانش ثابت کرد حالا «شهید سلیمانی» به‌مراتب بزرگ‌تر از «سپهبد سلیمانی» است.

ما را از شهادت باکی نیست!

ماکس وبر، اندیشمند جامعه‌شناس بر چهار کنش رفتاری جوامع تاکید می‌کند. او در تعریف «کنش عقلانیت معطوف به هدف» معتقد است در جوامعی نمود رفتاری دارد که افراد برای انجام هرکاری حساب سود و زیان آن را می‌کنند و اگر نفع دنیوی و شخصی داشت آن کار یا رفتار را انجام می‌دهند. در نقطه مقابل این کنش، «کنش عقلانیت معطوف به ارزش» است. بازتاب این رفتار در جوامعی است که بر مبنای ارزش‌ها، کنش رفتاری از خود نشان می‌دهند، حساب سود و زیان دنیوی برای آن‌ها فاقد اهمیت است و معتقدند پاداش آن را در دنیایی دیگر بازپس خواهند گرفت.  وقتی ترورهای اوایل انقلاب به اوج خود رسید، فرض بر آن بود که رجال سیاسی در وهله اول از ترس جان خود از سمت‌های اجرایی و فکری کشور کنار بکشند، آرمان‌ها و اهداف انقلابی را مورد نقد قرار بدهند و در یک کلام از نظام فاصله بگیرند، اما در عمل چنین نشد! آن‌هم در کشوری که مذهب تشیع دین رسمی آن است و قیام عاشورا و مکتب شهادت جزو لاینفک آن است. وقتی شهید مطهری ترور شد، امام خمینی در پیامی به همین مناسبت فرمودند: «امروز که برای تسلیت در مرگ یکی از عزیزان ما و در ترور یک نفر دانشمند اینجا مجتمع شدید، آگاهانه، مصممانه اراده دارید که بر ضد طاغوت و استعمار و استکبار مبارزه را ادامه دهید ... از ترور نترسید، از شهادت نترسید».

ترورهای کور و ایجاد ترس در بدنه اجتماعی مردم از دیگر اهداف منافقین بود، ولی هر جنایت آن‌ها، تشییع هزاران نفری مردم را در پی داشت و بر انزجار آن‌ها از ماهیت منافقین می‌افزایید؛ تنفری که وابستگی مردم را به نظام بیشتر از همیشه کرد و پس از آن دیگر خبری از ثبت‌نام‌های هزاران نفری جوانان در عضویت تشکیلات سازمان نبود.

آیا ترور، گزینه مناسبی برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران است؟

ترور، سلاح عاجزان!

امروز، جنگ ترکیبی علیه ایران به اوج خود رسیده است. در کنار تحریم‌های همه‌جانبه با هدف ایجاد نارضایتی مردم از حاکمیت، رسانه، بازوی نظام سرمایه‌داری هم، با تحریف واقعیت‌ها و بایکوت حقیقت شیوه نوینی از ترور (با هدف رهبری افکار عمومی و تفرقه میان مردم و فاصله‌گرفتن مردم از نظام و ارزش‌های ملی-مذهبی) را دنبال می‌کند.

ترور شهید «سیدرضی موسوی» از فرماندهان نظامی ایران در سوریه، ترور شهید «العاروری» از مردان سیاسی حماس در لبنان، ترور چند تن از فرماندهان حشدالشعبی در عراق در کنار به شهادت رساندن جمعی از مردم بی‌دفاع ایرانی که در روز سالگرد شهادت «سردار سلیمانی» بر سر مزارش حاضر شده بودند به‌فاصله کمتر از دو هفته، نشان از آن دارد که خطِ کورِ ترور همچنان جدی‌ترین گزینه برای مدعیان حقوق بشری است که وقتی در میدان دیپلماسی و نظامی به تنگنا می‌خورند، سناریوی تکراری «ترور» آخرین گزینه آنان است.

محور مقاومت در منطقه بعد از حمله حماسی «طوفان‌الاقصی» به سرزمین‌های اشغالی و اقدام تلافی‌جویانه اسرائیل در مدت سه ماه از شروع جنگ و عدم دستیابی به اهدافشان (آزادی اسرای اسرائیلی و نابودی حماس) در اوج اقتدار خود به سر می‌برد. با به بن‌بست رسیدن همه گزینه‌های روی میز برای نابودی روحیه مقاومت، به نظر می‌رسد توسل دوباره به ترور و خشونت، تقلایی برای زنده‌ماندن مدعیان مبارزه با تروریسم است.

واکنش مردم غزه از پس حملات بی‌وقفه صهیونیست‌ها، بازماندگان داغ‌دار جنایت در کرمان و تشییع حماسی فرماندهان نظامی در عراق و لبنان و ایران نشان از آن دارد که ترور، سلاحی ناتوان برای سنگ‌اندازی در اراده و روحیه مقاومت مردم ایران و منطقه است.

«نترسند از اینکه اقشار ضعیف به جنبش درآمدند و به خیال خود برای ارعاب ملت ترور می‌کنند. ملت ما هرگز از این معانی نمی‌ترسد و نهضت ما هرگز ترور نمی‌شود. ترور اشخاص، ترور نهضت نیست، هرگز ما نمی‌ترسیم، هرگز به عقب برنمی‌گردیم و هرگز اجازه نمی‌دهیم شرق و غرب دخالت کند در مملکت ما.»

 

..................... 

پی نوشت:
(۱)  مسعود رجوی، جمع‌بندی مقاومت یک‌ساله، انتشارات سازمان مجاهدین خلق، ۱۳۶۱، ص۱۰۹
(۲)  ترور دانشمندان هسته‌ای ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۷ بهمن ۱۳۹۷
(۳)  محمدرضا مرادی، ده دلیل محکم برای ارتباط بین داعش و آمریکا
(۴)  حسین بشیریه، جامعه‌شناسی سیاسی، نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی
(۵)  سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم (انقلاب اسلامی و نهضت‌های پیامبران)، امام خمینی (ره)، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۸
(۶)  سخنرانی در جمع بانوان و خانواده‌های فضلای حوزه علمیه قم (مسئولیت مادری)، امام خمینی (ره)، ۰۵ خرداد ۱۳۵۸
ارسال نظرات